تفسیر بخش دوم

وَ أَمَّا مَا سَأَلْتَ عَنْهُ مِنْ رَأْيِي فِي الْقِتَالِ، فَإِنَّ رَأْيِي قِتَالُ الْمُحِلِّينَ حَتَّى أَلْقَى اللهَ؛ لا يَزِيدُنِي کَثْرَةُ النَّاسِ حَوْلِي عِزَّةً، وَ لا تَفَرُّقُهُمْ عَنِّي وَحْشَةً، وَ لا تَحْسَبَنَّ ابْنَ أَبِيکَ ـ وَ لَوْ أَسْلَمَهُ النَّاسُ ـ مُتَضَرِّعاً مُتَخَشِّعاً، وَ لا مُقِرّاً لِلضَّيْمِ وَاهِناً، وَ لا سَلِسَ الزِّمَامِ لِلْقَائِدِ، وَ لا وَطِيءَ الظَّهْرِ لِلرَّاکِبِ الْمُتَقَعِّدِ، وَ لَکِنَّهُ کَمَا قَالَ أَخُو بَنِي سَلِيمٍ:
فَإِنْ تَسْأَلِينِي کَيْفَ أَنْتَ فَإِنَّنِي *** صَبُورٌ عَلَى رَيْبِ الزَّمَانِ صَلِيبُ
يَعِزُّ عَلَيَّ أَنْ تُرَى بِي کَآبَةٌ *** فَيَشْمَتَ عَادٍ أَوْ يُسَاءَ حَبِيبُ

ترجمه
و اما آنچه درباره جنگ از من پرسيده اى و رأيم را خواسته اى، عقيده من اين است: با کسانى که پيمان شکنى (و نقض بيعت) و پيکار با ما را حلال مى شمرند مبارزه کنم تا آن گاه که خدا را ملاقات نمايم (و چشم از جهان بپوشم). (در اين راه) نه کثرت جمعيّت مردم در اطرافم بر عزت و قدرت من مى افزايد و نه پراکندگى آن ها از اطراف من موجب وحشتم مى شود. (برادر!) هرگز گمان مبر که فرزند پدرت ـ هر چند مردم او را رها کنند ـ از در تضرع و خشوع (در برابر دشمن) درآيد، يا در برابر ظلم و ستم سستى به خرج دهد، يا زمام خويش را به دست هرکس بسپارد، و يا به اين و آن سوارى دهد؛ ولى وضع من همان گونه است که شاعر بنى سليم گفته است:
هرگاه از من بپرسى چگونه اى؟ مى گويم: در برابر مشکلات زمان صبور و بااستقامتم! بر من سخت است که غم و اندوه در چهره ام ديده شود که موجب شماتت دشمن يا ناراحتى دوست گردد».
شرح و تفسیر
دست از مبارزه با خائنان برنمى دارم
سخن امام (عليه السلام) در اين بخش از نامه، ناظر به مطلبى است که عقيل در پايان نامه خود که سابقاً گذشت آورده بود که: «فرزند مادرم! نظر خود را درباره جنگ با مخالفان باصراحت اظهار کن. اگر مى خواهى تا پاى مرگ بجنگى من و فرزندانم با تو هستيم و من هرگز دوست ندارم لحظه اى بعد از تو زنده بمانم»، امام (عليه السلام) مى فرمايد: «و اما آنچه درباره جنگ از من پرسيده اى و رأيم را خواسته اى، عقيده من اين است: با کسانى که پيمان شکنى (و نقض بيعت) و پيکار با ما را حلال مى شمرند بجنگم تا آن گاه که خدا را ملاقات کنم (و چشم از جهان بپوشم)»؛ (وَ أَمَّا مَا سَأَلْتَ عَنْهُ مِنْ رَأْيِي فِي الْقِتَالِ، فَإِنَّ رَأْيِي قِتَالُ الْمُحِلِّينَ حَتَّى أَلْقَى اللهَ).
«مُحِلِّينَ» يا اشاره به کسانى است که بيعت او را شکستند و در بصره پرچم جنگ جمل را برافراشتند و کسانى که بعداً به آن ها پيوستند و يا اشاره به ستمگران شام است که جنگ با او را در صفين حلال شمردند و بعد از واقعه صفين نيز همان راه نادرست شيطانى را ادامه دادند. ظاهر اين است که هر دو گروه را شامل مى شود.
آن گاه امام (عليه السلام) براى اين که اراده قاطع خود را در اين مبارزه پيگير به برادرش نشان دهد و به او اطمينان بخشد که مخالفت گروه زيادى از اين پيمان شکنان تأثيرى در اراده او ندارد مى فرمايد: «(در اين راه) نه کثرت جمعيّت مردم در اطرافم بر عزت و قدرت من مى افزايد و نه پراکندگى آن ها از اطراف من موجب وحشتم مى شود»؛ (لا يَزِيدُنِي کَثْرَةُ النَّاسِ حَوْلِي عِزَّةً، وَ لا تَفَرُّقُهُمْ عَنِّي وَحْشَةً).
شعارى است آميخته با شعور و معرفت بسيار و برگرفته از آيات شريفه قرآن: (أَلَيْسَ اللهُ بِکَافٍ عَبْدَهُ) و يا (وَ لا تَخْشَوُا النَّاسَ وَاخْشَوْنِ) و امثال آن و نشان مى دهد که اولياى الهى و مردان بزرگ الهى با تکيه بر پروردگار هرگز از انبوه مخالفان وحشت نمى کردند و از کثرت موافقان مغرور نمى شدند. اگر همه مسلمانان اين سخن بزرگ امام (عليه السلام) را شعار خويش سازند به يقين دربرابر هجوم سياسى و نظامى و فرهنگى غرب، حالت انفعالى به خود راه نمى دهند و سرانجام در تمام اين جبهه ها پيروز خواهند شد.
سپس امام (عليه السلام) در گفتارى پرمعنا و کوبنده، برادرش را خطاب کرده، مى فرمايد: «(برادر!) هرگز گمان مبر که فرزند پدرت ـ هر چند مردم او را رها کنند ـ از در تضرع و خشوع (در برابر دشمن) درآيد يا در برابر ظلم و ستم سستى به خرج دهد يا زمام خويش را به دست هر کس بسپارد و يا به اين و آن سوارى دهد»؛ (وَ لا تَحْسَبَنَّ ابْنَ أَبِيکَ ـ وَ لَوْ أَسْلَمَهُ النَّاسُ ـ مُتَضَرِّعاً مُتَخَشِّعاً، وَ لا مُقِرّاً لِلضَّيْمِ وَاهِناً، وَ لا سَلِسَ الزِّمَامِ لِلْقَائِدِ، وَ لا وَطِيءَ الظَّهْرِ لِلرَّاکِبِ الْمُتَقَعِّدِ).
اين عبارات چهارگانه که امام (عليه السلام) بيان فرموده مراحل مختلف تسليم شدن در مقابل دشمن را بيان مى دارد که هر يک از ديگرى بدتر است؛ نخست اين که در برابر دشمن تضرع و خشوع و تقاضا کند، ديگر اين که از قدرت دشمن بهراسد و سستى کند و تسليم شود، سوم اين که افزون بر تسليم، زمام خود را به دست او بسپارد که تا هرجا خواست، ببرد و سرانجام اين که پشت خود را خم کند و در مسير خواسته هاى دشمن به او سوارى دهد.
چه تعبيرات دقيق و زيبا و گويايى که از نهايت فصاحت و بلاغت کلام امام (عليه السلام) حکايت دارد و حضرت تسليم شدن دربرابر دشمن را در تمام اشکالش ترسيم کرده و از خود نفى مى کند.
تعبير «مُتَقَعِّدِ» که در بعضى از نسخ «مقتعد» آمده، به معناى کسى است که جايى را محل نشستن خود انتخاب کرده و اشاره به سوارى است که بر مرکب خود نشسته و تنها در مسير از آن استفاده نمى کند، بلکه براى تمام حاجات خود از آن بهره مى گيرد؛ گاه مى ايستد و با کسى سخن مى گويد، گاه همان طور که سوار است چيزى مى خرد و گاه چيزى به ديگرى تحويل مى دهد. خلاصه بر مرکب نشسته و بى خيال از سنگينى و زنش بر دوش مرکب همه کارهاى خود را سواره انجام مى دهد.
امام (عليه السلام) در پايان اين نامه براى تأکيد بيشتر بر عزم راسخ و اراده آهنين خود در برابر دشمن از شعر شاعرى از طايفه بنى سليم استفاده مى کند، مى فرمايد: «ولى وضع من همان گونه است که شاعر بنى سليم گفته است:
هرگاه از من بپرسى: چگونه اى؟ مى گويم: در برابر مشکلات زمان صبور و بااستقامتم.
بر من سخت است که غم و اندوه در چهره ام ديده شود که موجب شماتت دشمن يا ناراحتى دوست گردد»؛ (وَ لَکِنَّهُ کَمَا قَالَ أَخُو بَنِي سَلِيمٍ:
فَإِنْ تَسْأَلِينِي کَيْفَ أَنْتَ فَإِنَّنِي *** صَبُورٌ عَلَى رَيْبِ الزَّمَانِ صَلِيبُ

يَعِزُّ عَلَيَّ أَنْ تُرَى بِي کَآبَةٌ *** فَيَشْمَتَ عَادٍ أَوْ يُسَاءَ حَبِيبُ).
در اين که اين شعر از کيست اختلاف نظر است؛ ابن ابى الحديد در شرح خود مى گويد: آن را به عباس بن مرداس سلمى نسبت داده اند؛ ولى اظهار مى دارد که من آن را در ديوان او نديدم.
مرحوم تسترى در شرح نهج البلاغه خود مى گويد: اين دو بيت از صخر عمرو سلمى است و جريان چنين بود که بعضى از دشمنانش با نيزه به پهلوى او زدند. او يک سال در بستر خوابيده بود وم حل زخم عفونت کرده و به صورت لخته بزرگى روى زخم آشکار شده بود، آن را با کاردى بريدند تا شايد بهبودى يابد. شنيد خواهرش درباره صبر او سخن مى گويد. او در پاسخ خواهرش اين دو بيت و اشعار ديگرى را سرود.
يکى از شعراى فارسى زبان، شعر مذکور را به اين صورت سروده است:
الا اى آن که مى پرسى ز حالم *** صبورم من به سختى هاى عالم
نخواهم غم ببينى در رخ من *** که گردد دوست غمگين، شاد دشمن

.