تفسیر بخش سي ام

وَالْوَاجِبُ عَلَيْکَ أَنْ تَتَذَکَّرَ مَا مَضَى لِمَنْ تَقَدَّمَکَ مِنْ حُکُومَةٍ عَادِلَةٍ، أَوْ سُنَّةٍ فَاضِلَةٍ، أَوْ أَثَرٍ عَنْ نَبِيِّنَا صَلَّى اللهِ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ أَوْ فَرِيضَةٍ فِي کِتَابِ اللهِ، فَتَقْتَدِيَ بِمَا شَاهَدْتَ مِمَّا عَمِلْنَا بِهِ فِيهَا، وَتَجْتَهِدَ لِنَفْسِکَ فِي اتِّبَاعِ مَا عَهِدْتُ إِلَيْکَ فِي عَهْدِي هَذَا، وَاسْتَوْثَقْتُ بِهِ مِنَ الْحُجَّةِ لِنَفْسِي عَلَيْکَ، لِکَيْلا تَکُونَ لَکَ عِلَّةٌ عِنْدَ تَسَرُّعِ نَفْسِکَ إِلَى هَوَاهَا. وَأَنَا أَسْأَلُ اللهَ بِسَعَةِ رَحْمَتِهِ، وَعَظِيمِ قُدْرَتِهِ عَلَى إِعْطَاءِ کُلِّ رَغْبَةٍ، أَنْ يُوَفِّقَنِي وَإِيَّاکَ لِمَا فِيهِ رِضَاهُ مِنَ الْإِقَامَةِ عَلَى الْعُذْرِ الْوَاضِحِ إِلَيْهِ وَإِلَى خَلْقِهِ، مَعَ حُسْنِ الثَّنَاءِ فِي الْعِبَادِ، وَجَمِيلِ الْأَثَرِ فِي الْبِلادِ، وَتَمَامِ النِّعْمَةِ وَتَضْعِيفِ الْکَرَامَةِ، وَأَنْ يَخْتِمَ لِي وَلَکَ بِالسَّعَادَةِ وَالشَّهَادَةِ، إِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ. وَالسَّلامُ عَلَى رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهِ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ، وَسَلَّمَ تَسْلِيماً کَثِيراً، وَالسَّلامُ.

ترجمه
بر تو واجب است که همواره به ياد حکومت هاى عادلانه پيش از خود باشى و همچنين به سنّت هاى خوب يا آثارى که از پيامبر ـ صلى الله عليه وآله وسلم ـ رسيده يا فريضه اى که در کتاب الله آمده است توجّه کنى و به آنچه از اعمال ما در حکومت ديده اى اقتدا نمايى و نيز بر تو واجب است که نهايت تلاش خويشتن را در پيروى از آنچه در اين عهدنامه به تو توصيه کرده ام به کار گيرى و من حجت خود را بر تو تمام کرده ام تا اگر نفس سرکش، بر تو چيره شود عذرى نزد من نداشته باشى. من از خداوند با آن رحمت وسيع و قدرت عظيمى که بر اعطاى هر خواسته اى دارد مسئلت دارم که من و تو را موفق بدارد که رضاى او را جلب کنيم از طريق انجام کارهايى که ما را نزد او و خلقش معذور مى دارد توأم با مدح ونام نيک در ميان بندگان وآثار خوب در تمام شهرها و (نيز تقاضا مى کنم که) نعمتش را (بر من و تو) تماميت بخشد و کرامتش را مضاعف سازد.
و (از خداوند بزرگ مسئلت دارم که) زندگانى من و تو را با سعادت و شهادت پايان بخشد که ما همه به سوى او بازمى گرديم و سلام و درود (پروردگار) بر رسول خدا ـ صلى الله عليه وآله وسلم ـ و دودمان طيب و پاکش باد؛ سلامى فراوان و بسيار. والسلام.
شرح و تفسیر
حجت را بر تو تمام کردم
امام (عليه السلام) در اين بخش (سى امين و آخرين بخش اين عهدنامه) به سه نکته پرداخته است:
نخست مى فرمايد: «بر تو واجب است که همواره به ياد حکومت هاى عادلانه پيش از خود باشى و همچنين به سنّت هاى خوب يا آثارى که از پيامبر ـ صلى الله عليه وآله وسلم ـ رسيده يا فريضه اى که در کتاب الله آمده است توجّه کنى و به آنچه از اعمال ما در حکومت ديده اى اقتدا نمايى»؛ (وَالْوَاجِبُ عَلَيْکَ أَنْ تَتَذَکَّرَ مَا مَضَى لِمَنْ تَقَدَّمَکَ مِنْ حُکُومَةٍ عَادِلَةٍ، أَوْ سُنَّةٍ فَاضِلَةٍ، أَوْ أَثَرٍ عَنْ نَبِيِّنَا صَلَّى اللهِ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ أَوْ فَرِيضَةٍ فِي کِتَابِ اللهِ فَتَقْتَدِيَ بِمَا شَاهَدْتَ مِمَّا عَمِلْنَا بِهِ فِيهَا).
اشاره به اين که، هرچند عهدنامه من جامع و کامل است اما تنها به آن قناعت مکن؛ اگر به مسائلى در قرآن مجيد و سيره و سنّت پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) يا روش هاى شايسته اى در حکومت هاى عدل پيشين (مانند حکومت انبياى سلف) برخورد کردى، آن ها را نيز به کار بند. اضافه بر اين ها تو روش مرا در حکومت ديده اى و از نزديک شاهد و ناظر بوده اى، آن ها را نيز به کار بند، هرچند در اين عهدنامه منعکس نشده باشد. بنابراين، امام (عليه السلام) از محدود شدن وظايف مالک اشتر به آنچه در اين عهدنامه آمده، در عين جامعيت آن، نهى مى کند و ذهن و فکر او را براى پذيرش هر سنّت حسنه اى آماده مى سازد.
دومين نکته اى که امام (عليه السلام) در اين بخش از عهدنامه بر مالک واجب و لازم مى شمرد اين است: «و نيز بر تو واجب است که نهايت تلاش خويشتن را در پيروى از آنچه در اين عهدنامه به تو توصيه کرده ام به کار گيرى و من حجت خود را بر تو تمام کرده ام تا اگر نفس سرکش بر تو چيره شود عذرى نزد من نداشته باشى»؛ (وَتَجْتَهِدَ لِنَفْسِکَ فِي اتِّبَاعِ مَا عَهِدْتُ إِلَيْکَ فِي عَهْدِي هَذَا وَاسْتَوْثَقْتُ بِهِ مِنَ الْحُجَّةِ لِنَفْسِي عَلَيْکَ، لِکَيْلا تَکُونَ لَکَ عِلَّةٌ عِنْدَ تَسَرُّعِ نَفْسِکَ إِلَى هَوَاهَا).
امام (عليه السلام) درواقع بار ديگر توجه او را به همه آنچه در اين عهدنامه توصيه کرده جلب مى کند و با اشاره اى اجمالى، بر همه آن ها تأکيد مى کند و انجام آن ها را لازم مى شمرد و اين ازقبيل اجمال پس از تفصيل و تأکيد بر تأکيد است و در ضمن، با او اتمام حجت مى کند تا در پيشگاه خدا مسئوليتى نداشته باشد.
امام (عليه السلام) در پايان اين عهدنامه از باب حسن ختام نکته سومى را گوشزد مى کند و آن را با دعاى پرمعنايى همراه مى سازد، مى فرمايد: «من از خداوند با آن رحمت وسيع و قدرت عظيمى که بر اعطاى تمام هر خواسته اى دارد مسئلت دارم که من و تو را موفق بدارد که رضاى او را جلب کنيم از طريق انجام کارهايى که ما را نزد او و خلقش معذور مى دارد توأم با مدح ونام نيک در ميان بندگان و آثار خوب در تمام شهرها و (نيز تقاضا مى کنم که) نعمتش را (بر من و تو) تماميت بخشد و کرامتش را مضاعف سازد»؛ (وَأَنَا أَسْأَلُ اللهَ بِسَعَةِ رَحْمَتِهِ، وَعَظِيمِ قُدْرَتِهِ عَلَى إِعْطَاءِ کُلِّ رَغْبَةٍ، أَنْ يُوَفِّقَنِي وَإِيَّاکَ لِمَا فِيهِ رِضَاهُ مِنَ الْإِقَامَةِ عَلَى الْعُذْرِ الْوَاضِحِ إِلَيْهِ وَإِلَى خَلْقِهِ، مَعَ حُسْنِ الثَّنَاءِ فِي الْعِبَادِ، وَجَمِيلِ الْأَثَرِ فِي الْبِلادِ، وَتَمَامِ النِّعْمَةِ وَتَضْعِيفِ الْکَرَامَةِ).
آنچه در تفسير عبارت مذکور آمد مبنى بر اين است که «تَمامِ النِّعْمَةِ» و «تَضْعيفِ الْکَرامَةِ» عطف بر «يُوَفِّقَنِي وَإِيَّاکَ» باشد. اين احتمال نيز داده شده که «تَمامِ النِّعْمَةِ» و«تَضْعيفِ الْکَرامَةِ» عطف بر «جَمِيلِ الْأَثَرِ فِي الْبِلادِ» باشد، بنابراين مفهوم جمله اين مى شود: «از خداوند مى خواهم که مرا به کارهايى توفيق دهد که هم ثناى بندگان را به دنبال داشته باشد، هم آثار نيک در بلاد بگذارد، هم موجب تمام شدن نعمتش بر من شود و هم سبب فزونى کرامتش بر من».
بديهى است که آنچه بايد بيش از همه چيز مطلوب انسان مؤمن باشد، جلب رضاى خداست و آنچه بيش از هرچيز بايد مطلوب زمامداران و حکام باشد افزون بر تحصيل رضاى خداوند، تحصيل رضاى مخلوق و به دنبال آن نعمت هاى ديگرى است که امام (عليه السلام) در جمله هاى مذکور به آن اشاره کرده و آن اين که انسان کارى کند که بندگان خدا از او به نيکى ياد کنند و غفران و رضاى حق را براى او بطلبند و آثار خوبى از خود در همه جا بگذارد که سبب مزيد حسنات او پس از وفاتش گردد و بدين صورت، نعمت خدا بر او کامل شود و کرامت الهى مضاعف گردد.
ممکن است بعضى چنين پندارند که تقاضاى حسن ثناى مردم و به نيکى ياد کردن با خلوص نيت سازگار نيست، و حسن ثناى الهى لازم است نه حسن ثناى مردم. پاسخ اين اشکال با اشاره اى که پيش تر آورديم روشن شد. مؤمنان مخلص حسن ثناى مردم را ازاين رو مى طلبند که سبب دعاى آن ها براى غفران و پاداش الهى و ترفيع درجه گردد و از اين رو ابراهيم خليل، شيخ الانبياء (عليه السلام) نيز ازجمله تقاضاهايى که از ساحت قدس پروردگار مى کند اين است که (وَاجْعَلْ لي لِسانَ صِدْقٍ فِي الاْخِرينَ)؛ «براى من در امت هاى آينده نام نيکى قرار ده».
اين دعاى امام (عليه السلام) هم درباره خودش وهم مالک اشتر به اجابت رسيده است؛ قرن هاست که فضايل آن حضرت در شرق و غرب عالم بر زبان ها جارى است و کتاب ها از فضايل او پر است و با اين که بنى اميّه کوشيدند نام و فضايل آن حضرت را از خاطره ها محو سازند و هفتاد سال به دستور آن ها بر فراز منابر ـ نعوذ بالله ـ آن حضرت را لعن کنند، به لطف پروردگار در هر مجلس و محفلى که از پيشگامان اسلام بحث مى شود نام آن حضرت در صدر مى درخشد و کتاب ها در فضايل آن حضرت نوشته شده و بارگاه نورانى اش در نجف کعبه آمال است. اضافه بر اين در هر قرن شاعران توانا رساترين مدح و ثنا را به زبان عربى و فارسى و زبان هاى ديگر درباره آن حضرت سروده اند.
مالک اشتر نيز به موجب فداکارى ها و رشادت ها و شهامت ها و مخصوصآ مخاطب بودن در اين عهدنامه نام نيکش در همه جا بر زبان ها جارى است. رحمت و رضوان خدا بر او باد. آن گاه امام (عليه السلام) در آخرين جمله هاى اين عهدنامه مى فرمايد: «و (از خداوند بزرگ مسألت دارم که) زندگانى من و تو را با سعادت و شهادت پايان بخشد که ما همه به سوى او بازمى گرديم و سلام و درود (پروردگار) بر رسول خدا ـ صلى الله عليه وآله وسلّم ـ و دودمان طيب و پاکش باد، سلامى فراوان و بسيار، والسلام»؛ (وَأَنْ يَخْتِمَ لِي وَلَکَ بِالسَّعَادَةِ وَالشَّهَادَةِ، إِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ. وَالسَّلامُ عَلَى رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ، وَسَلَّمَ تَسْلِيماً کَثِيراً، وَالسَّلامُ).
قابل توجّه است که امام (عليه السلام) افزون بر طلب سعادت، شهادت را نيز هم براى خويش و هم براى مالک از خدا مى طلبد؛ دعايى که به زودى به اجابت رسيد و امام (عليه السلام) در محراب عبادتش و مالک در مسير راه مصر شربت شهادت نوشيدند.
در حديثى آمده است که پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) ديد مردى اين چنين دعا مى کند: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُکَ خَيْرَ مَا تُسْأَلُ فَأَعْطِنِي أَفْضَلَ مَا تُعْطِي؛ خداوندا! بهترين چيزى که از تو درخواست مى شود به من بده و برترين چيزى را که به بندگانت عطا مى کنى به من عطا فرما». پيغمبر (صلي الله عليه و آله) فرمود: «إِنِ اسْتُجِيبَ لَکَ أُهَرِيقَ دَمُکَ فِي سَبِيلِ اللهِ؛ اگر دعايت مستجاب شود خون تو در راه خدا ريخته خواهد شد». نکته
عهدنامه مالک اشتر، دستورى جامع براى کشوردارى
اکنون که شرح وتفسير عهدنامه به پايان رسيد مى توان با صراحت گفت: اين عهدنامه دستورى است جامع براى کشوردارى؛ دستورى که با گذشت حدود چهارده قرن کاملا تازه و راهگشا و زنده و بالنده است واين واقعيتى است که هر انسان منصفى به آن اعتراف دارد. از اين گذشته اين عهدنامه، هم جنبه هاى مادى و هم جنبه هاى معنوى را که بر اساس اخلاق انسانى و ارزش هاى الهى پى ريزى شده دربر گرفته است، برخلاف قوانين دنياى امروز که يا سخنى از ارزش هاى اخلاقى و انسانى در آن نيست و يا اگر چيزى به نام حقوق بشر در آن باشد، عملاً دستاويز و بهانه اى است براى اعمال فشار بر کشورها و قشرهاى ضعيف جامعه اسلامى.
عجب اين که بعضى افراد به اصولى که «حمورابى» براى کشوردارى در حدود 18 قرن پيش از ميلاد پيشنهاد کرده استناد مى جويند و افتخار مى کنند و آن را اصولى پيشرفته وانسانى قلمداد مى نمايند در حالى که اگر آن اصول را دربرابر اين عهدنامه بگذاريم کاملا رنگ مى بازد؛ ولى چون جنبه اسلامى و مخصوصآ سبقه شيعى دارد تعصب ها مانع از آن مى شود که آن را در همه جا عرضه کنند. البته مى دانيم که اخيراً با تلاش و کوشش بعضى از آگاهان، اين عهدنامه به صورت نامه اى سرگشاده در ميان اعضاى سازمان ملل پخش شد و مورد استقبال قرار گرفت و به عنوان يک سند به ثبت رسيد و عجيب تر اين که کسانى که بعد از آن حضرت عهدنامه و دستور العملى براى حاکمان خود نوشتند، در بخش هاى مهم آن از همين عهدنامه مبارک اميرمؤمنان (عليه السلام) استفاده کردند بى آن که سخنى از آن بگويند؛ يعنى اگر دستورالعمل آن ها مقبوليت و درخششى پيدا کرد به واسطه همين بهره گيرى از عهدنامه مولا (عليه السلام) بود گرچه متأسّفانه تعصب ها اجازه نمى دهد اين حقيقت آشکار شود. .
پاورقی ها
مستدرک حاکم، ج 11، ص 13، ح 21.
در نسخه تحف العقول پيش از جمله «وَأَنَا أَسْألُ اللهَ» چنين آمده است: «فَلَيْسَ يَعْصِمُ مِنَ السُّوءِ وَلا يُوَفِّقُ لِلْخَيْرِ إلّا اللهَ جَلَّ ثَناوُهُ وَقَدْ کانَ مِمّا عَهِدَ إلىَّ رَسُولُ اللهِ (صلي الله عليه و آله) في وِصايَتِهِ تَحْضيضآ عَلَى الصَّلاةِ وَالزَّکاةِ وَما مَلَکَتْ أيْمانُکُمْ فَبِذلِکَ أخْتِمُ لَکَ ما عَهَدْتُ وَلا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ إلّا بِاللهِ الْعَلِىّ الْعَظيمِ؛ هيچ کس از بدى ها پيشگيرى نمى کند و توفيق انجام دادن خيرات نمى دهد جز خداوند متعال و ازجمله امورى که رسول خدا (صلي الله عليه و آله) در وصيتش به طور مؤکد به من فرمود اهتمام به نماز و زکات و رعايت حال بندگان بود و من با کلام رسول خدا اين عهدنامه را براى تو پايان مى دهم و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم». (تحف العقول، ص 99).

«رَغْبَة» مصدر و به معناى علاقه به چيزى داشتن است و در اين جا اسم مصدر و به معناى اسم مفعول است يعنى خداوند قادر است هر امر مطلوب و مرغوبى را در اختيار بندگان بگذارد و در بعضى از نسخه ها به جاى «رَغْبَة» «رَغيبَة» آمده است که صفت مشبهه است و به معناى مرغوب است. «تَضْعيف» در اين جا به معناى مضاعف ساختن است. اين واژه گاه به معناى ضعيف ساختن يا ضعيف شمردن نيز آمده است. شعراء، آيه 84. مستدرک حاکم، ج 11، ص 13، ح 21. طبرى نقل مى کند که وقتى مأمون، «عبدالله بن طاهر» را به ولايت بعضى از بخش هاى کشور اسلامى گمارد پدرش «ذواليمينين» نامه مفصلى براى او نگاشت و دستورات مشروحى براى اداره منطقه تحت حکومت براى او نوشت که طولى نکشيد در ميان مردم منتشر شد و از آن استقبال فراوانى کردند هنگامى که اين خبر به مأمون رسيد دستور داد آن را بياورند و براى او بخوانند. او بسيار از آن استقبال کرد و گفت: تمام امر دين و دنيا و امور مربوط به سياست و اصلاح کشور و رعيت در آن جمع است. مرحوم علامه شوشترى بعد از ذکر اين داستان مى گويد: اگر دقت کنيد مى بينيد که اکثر بلکه تمام آن از کلام اميرمؤمنان (عليه السلام) در عهدنامه مالک اشتر گرفته شده است. (شرح نهج البلاغه علامه شوشترى، ج 8، ص 664).