تفسیر بخش بيست و نهم

وَإِيَّاکَ وَالاِسْتِئْثَارَ بِمَا النَّاسُ فِيهِ أُسْوَةٌ، وَالتَّغَابِيَ عَمَّا تُعْنَى بِهِ مِمَّا قَدْ وَضَحَ لِلْعُيُونِ، فَإِنَّهُ مَأْخُوذٌ مِنْکَ لِغَيْرِکَ. وَعَمَّا قَلِيلٍ تَنْکَشِفُ عَنْکَ أَغْطِيَةُ الْأُمُورِ، وَيُنْتَصَفُ مِنْکَ لِلْمَظْلُومِ، امْلِکْ حَمِيَّةَ أَنْفِکَ، وَسَوْرَةَ حَدِّکَ، وَسَطْوَةَ يَدِکَ، وَغَرْبَ لِسَانِکَ، وَاحْتَرِسْ مِنْ کُلِّ ذَلِکَ بِکَفِّ الْبَادِرَةِ، وَتَأْخِيرِ السَّطْوَةِ حَتَّى يَسْکُنَ غَضَبُکَ فَتَمْلِکَ الاِخْتِيَارَ، وَلَنْ تَحْکُمَ ذَلِکَ مِنْ نَفْسِکَ حَتَّى تُکْثِرَ هُمُومَکَ بِذِکْرِ الْمَعَادِ إِلَى رَبِّکَ.

ترجمه
از امتيازخواهى براى خود در آنچه مردم در آن مساوى اند جدّآ بپرهيز و از غفلت در انجام آنچه مربوط به توست و دربرابر چشمان مردم واضح و روشن است برحذر باش، چراکه به هر حال دربرابر مردم درباره آن مسئولى و به زودى پرده از کارهايت کنار مى رود و انتقام مظلوم از تو گرفته مى شود. به هنگام خشم، خويشتن دار باش و از تندى و تيزى خود، و قدرت دست، و خشونت زبانت بکاه و براى پرهيز از اين امور از انجام کارهاى شتاب زده و سخنان ناسنجيده و اقدام به مجازات، برحذر باش تا خشم تو فرو نشيند و مالک خويشتن گردى و هرگز در اين زمينه حاکم بر خود نخواهى شد مگر اين که بسيار به ياد قيامت و بازگشت به سوى پروردگارت باشى.
شرح و تفسیر
از کارهاى شتاب زده و سخنان نسنجيده بپرهيز
امام (عليه السلام) در اين بخش از عهدنامه به سه موضوع مهم ديگر اشاره کرده و مالک اشتر را از آن بر حذر مى دارد: نخست مى فرمايد: «از امتيازخواهى براى خود در آنچه مردم در آن مساوى اند جدّآ بپرهيز»؛ (وَإِيَّاکَ وَالاِسْتِئْثَارَ بِمَا النَّاسُ فِيهِ أُسْوَةٌ).
امتيازخواهى حاکمان و حواشى و اطرافيان و حاميان آن ها يکى از آفات مهم حکومت هاست که در امورى که همه مردم بايد در آن يکسان باشند، آن ها بيش از حق خود سهم خواهى مى کنند؛ چيزى که افکار عمومى را بر ضد آن ها مى شوراند. اين همان چيزى است که در زمان ما به عنوان رانت خوارى (امتياز ويژه طلبيدن) مشهور شده است و متأسّفانه در تمام دنيا وجود دارد و عامل مهمى براى جدايى ملت ها از دولت هاست. امام (عليه السلام) مالک اشتر را از اين کار به شدت برحذر مى دارد، زيرا مردم سخت در اين موضوع حساسيت دارند حتى اگر به عنوان نمونه در زمان ما اتومبيل يکى از رؤسا از خيابانى که گذشتن از آن براى ديگران ممنوع است بگذرد دربرابر آن عکس العمل نشان مى دهند.
در دومين توصيه مى فرمايد: «و از غفلت در انجام آنچه مربوط به توست و دربرابر چشمان مردم واضح و روشن است برحذر باش، چراکه به هر حال دربرابر مردم درباره آن مسئولى و به زودى پرده از کارهايت کنار مى رود و انتقام مظلوم از تو گرفته مى شود»؛ (وَالتَّغَابِيَ عَمَّا تُعْنَى بِهِ مِمَّا قَدْ وَضَحَ لِلْعُيُونِ، فَإِنَّهُ مَأْخُوذٌ مِنْکَ لِغَيْرِکَ، وَعَمَّا قَلِيلٍ تَنْکَشِفُ عَنْکَ أَغْطِيَةُ الْأُمُورِ، وَيُنْتَصَفُ مِنْکَ لِلْمَظْلُومِ). اشاره به اين که بسيار مى شود که نزديکان و حاميان زمامدار کارهاى خلافى انجام مى دهند و حق مظلومى را پايمال مى سازند و حاکمان جور معمولاً آن را ناديده گرفته و از کنار آن به سادگى مى گذرند. امام (عليه السلام) مالک اشتر را از اين کار به شدت برحذر مى دارد، زيرا عواقب شومى، هم در دنيا دارد که همان بدبينى مردم و جدايى آن ها از حکومت است و هم در آخرت، زمانى که پرده ها کنار رود و اعمال آشکار شود و خداوندِ عالِم به اسرار، حق مظلوم را از ظالم بگيرد.
متأسّفانه در عصر بعضى از خلفا (مانند خليفه سوم) امورى رخ داد که درست در نقطه مقابل دستورات امام (عليه السلام) است، دستوراتى که از کتاب و سنّت پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) نشأت گرفته است:
ازجمله به گفته ابن قتيبه، مورخ معروف اهل سنّت در کتاب الخلفاء: «جمعى از صحابه اجتماع کردند و نامه اى به خليفه سوم، عثمان نوشتند و کارهايى را که برخلاف سنّت انجام داده بود بر او خرده گرفتند.... ازجمله اين که بخش هايى از اطراف مدينه را به صورت خالصه در اختيار شخص خودش گرفته بود. يکى از مهاجران گفت: اى عثمان! آيا اين کار را که کرده اى خداوند به تو اجازه داده يا بر خدا افترا مى بندى؟ (آللهُ أَذِنَ لَکُمْ أَمْ عَلَى اللهِ تَفْتَرُونَ)».
نيز همان مورخ در همان کتاب آورده است که «جمعى از صحابه نامه اى نوشتند و بخشى از بدعت هاى عثمان را يادآور شدند... ازجمله اختصاص دادنِ مقامات حکومت اسلامى به خويشاوندانش از بنى اميّه و افرادى که هرگز محضر رسول خدا (صلي الله عليه و آله) را درک نکرده بودند و جوانان بى تجربه اى محسوب مى شدند در حالى که از وجود مهاجران و انصار براى آن مقامات استفاده نمى کرد و حتى با آن ها به مشورت نمى نشست و تنها به رأى خود قناعت مى کرد و نيز داستان وليد بن عقبه که از طرف عثمان فرماندار کوفه بود و نماز صبح را در حال مستى، چهار رکعت براى مردم خواند، سپس گفت: اگر بخواهيد يک رکعت ديگر نيز اضافه مى کنم. و اجازه نداد حد (شرب خمر) را بر او اجرا کنند.
اين است معناى بى اعتنايى به احکام اسلام و بى تفاوت گذشتن از کنار امورى که براى همه واضح و آشکار است.
آن گاه امام (عليه السلام) سومين دستور را بيان مى دارد و مالک اشتر را به شدت از هرگونه قضاوت و حرکت هنگام غضب نهى مى کند، مى فرمايد: «به هنگام خشم، خويشتن دار باش و از تندى و تيزى خود، و قدرت دست، و خشونت زبانت بکاه و براى پرهيز از اين امور از انجام کارهاى شتاب زده و سخنان ناسنجيده و اقدام به مجازات، برحذر باش تا خشم تو فرو نشيند و مالک خويشتن گردى»؛ (امْلِکْ حَمِيَّةَ أَنْفِکَ، وَسَوْرَةَ حَدِّکَ، وَسَطْوَةَ يَدِکَ، وَغَرْبَ لِسَانِکَ، وَاحْتَرِسْ مِنْ کُلِّ ذَلِکَ بِکَفِّ الْبَادِرَةِ{6}، وَتَأْخِيرِ السَّطْوَةِ حَتَّى يَسْکُنَ غَضَبُکَ فَتَمْلِکَ الاِخْتِيَارَ).
به هنگام عصبانيت، انسان گاه باد در دماغ مى افکند و از کارهاى انجام شده اظهار تنفر مى کند و گاه تندى و تيزى نشان مى دهد و گاه دست به مجازات دراز مى کند وگاه به دشنام و بدگويى مى پردازد. امام (عليه السلام) مالک اشتر را از اين پديده هاى چهارگانه غضب بر حذر داشته و راه جلوگيرى از آن را اين شمرده است که به هنگام غضب هيچ سخنى نگويد و هيچ اقدامى نکند تا آتش غضب فرو نشيند و به حال عادى بازگردد و زمام اراده خود را که در موقع غضب از دست داده بود در اختيار بگيرد.
سپس در ادامه سخن به اين حقيقت اشاره مى فرمايد که «هرگز در اين زمينه حاکم بر خود نخواهى شد مگر اين که بسيار به ياد قيامت و بازگشت به سوى پروردگارت باشى»؛ (وَلَنْ تَحْکُمَ ذَلِکَ مِنْ نَفْسِکَ حَتَّى تُکْثِرَ هُمُومَکَ بِذِکْرِ الْمَعَادِ إِلَى رَبِّکَ).
آنچه امام (عليه السلام) در اين بخش از سخنانش فرموده امورى سرنوشت ساز است که نه تنها در مسأله حکومت، که در تمام مديريت ها و در سراسر زندگى انسان پيش مى آيد. رفتن به سراغ امتيازات ويژه، چشم پوشيدن از خلاف کارى هاى نزديکان و اطرافيان و صادر کردن حکم هنگام خشم و غضب، بلاهاى عظيمى است که مى تواند حکومت ها را متزلزل سازد و شخصيت انسان ها را زير سؤال ببرد و آبروى انسان را در دنيا و آخرت بريزد. نکته
خطرات بزرگ غضب
غضب حالتى است که وقتى به انسان دست مى دهد از وضع عادى بيرون مى رود و قضاوت عقل، تحت الشعاع اين آتش سوزان قرار مى گيرد به گونه اى که هرگونه تصميم گيرى صحيح در آن لحظه براى او ناممکن است و به همين دليل از انسان حرکاتى در حالت خشم وغضب سرمى زند که غالبآ عواقب شوم و دردناک دارد و گاه کفاره آن را ساليان دراز بايد بپردازد.
به همين دليل در آيات قرآن و روايات اسلامى شديدآ از غضب و از هرگونه تصميم گيرى به هنگام غضب نهى شده است.
در آيه 37 سوره شورى يکى از ويژگى هاى مؤمنان چشم پوشى به هنگام غضب ذکر شده و جالب اين که عطف بر اجتناب از گناهان کبيره شده است مى فرمايد: (وَالَّذينَ يَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الْإِثْمِ وَالْفَواحِشَ وَإِذا ما غَضِبُوا هُمْ يَغْفِرُونَ).
در حديثى از امام باقر (عليه السلام) مى خوانيم: «إِنَّ هَذَا الْغَضَبَ جَمْرَةٌ مِنَ الشَّيْطَانِ تُوقَدُ فِي قَلْبِ ابْنِ آدَمَ وَإِنَّ أَحَدَکُمْ إِذَا غَضِبَ احْمَرَّتْ عَيْنَاهُ وَانْتَفَخَتْ أَوْدَاجُهُ وَدَخَلَ الشَّيْطَانُ فِيهِ؛ اين غضب شعله آتشى ازسوى شيطان است که در قلب فرزندان آدم زبانه مى کشد، ازاين رو هنگامى که يکى از شما غضب مى کند چشمانش سرخ و رگ هاى گردنش پرخون مى شود و شيطان داخل وجودش مى گردد».
امام صادق (عليه السلام) در حديثى ديگر مى فرمايد: «الْغَضَبُ مِفْتَاحُ کُلِّ شَرٍّ؛ غضب کليد تمام بدى هاست».
اميرمؤمنان (عليه السلام) نيز در يک جمله کوتاه مى فرمايد: «الْغَضَبُ شَرٌّ إِنْ أَطَعْتَهُ دَمَّرَ؛ غضب شر است و اگر از آن پيروى کنى نابودت مى کند».
روايات در اين زمينه بسيار و مملوّ از تأکيدات فراوان است، لذا با حديث ديگرى اين سخن را پايان مى دهيم، اميرمؤمنان (عليه السلام) فرمود: «إِيَّاکَ وَالْغَضَبَ فَأَوَّلُهُ جُنُونٌ وَآخِرُهُ نَدَمٌ؛ از غضب بر حذر باش که آغازش جنون و پايانش پشيمانى است». به هر حال عقل و درايت ايجاب مى کند که انسان در حال خشم و غضب هيچ تصميمى نگيرد و بهترين راه براى فرو نشاندن آن اين است که يا از محل حادثه دور شود و يا لااقل تغيير حالت دهد؛ اگر ايستاده است، بنشيند و اگر نشسته است برخيزد و راه برود و آبى بنوشد و با دوستان خود از موضوع ديگرى سخن بگويد و همان گونه که حضرت فرموده است: مؤثرترين کارها اين است که به ياد معاد و روز قيامت و عواقب اعمال بيفتد.

* * * .
پاورقی ها
«الإسْتِئْثار» به معناى چيزى را به خود اختصاص دادن است و از ريشه «اثر» بر وزن «خبر» به معناى علامتى است که از چيزى باقى مى ماند و گويى شخص انحصار طلب در اشيايى علامت مى گذارد که از آنِ من و مخصوصِ من است.
«أُسْوة» به معناى حالتى است که از پيروى کردن از ديگرى حاصل مى شود و چون نتيجه آن مساوات ميان دو چيز است، اين واژه به معناى مساوى نيز به کار رفته است. «تَغابي» به معناى تغافل و ناديده گرفتن چيزى است و در اصل از ريشه «غَباوة» به معناى ناآگاه بودن گرفته شده است. خلفاء ابن قتيبة، (معروف به الامامة و السياسة) ج 1، ص 50، چاپ منشورات رضى. خلفاء ابن قتيبه، (معروف به الامامة والسياسة)، ج 1، ص 50. «حميّة» از ريشه «حَمْى» و «حمو» بر وزن «حمد» به معناى شدت حرارت است. سپس اين واژه به معناى خشم و تعصب آميخته با خشم و نخوت و تکبر به کار رفته است و هنگامى که اضافه به «انف» شود (مانند جمله بالا) به خشم و تکبر اشاره دارد و انتخاب «أنف» (بينى) در اين جا براى آن است که آدم هاى متکبر سر خود را بالا مى گيرند و در واقع نوک بينى شان به طرف بالا قرار مى گيرد. «سَوْرَة» به معناى شدت و «حدّ» به معناى تيزى و برندگى است و هنگامى که اين دو به هم اضافه شوند شدت برش را مى فهماند که به عنوان کنايه از غضب به کار مى رود. «سَطْوة» به معناى سلطه، غلبه و قدرت است. «غَرْب» اين واژه نيز به معناى تيزى و برندگى است و هنگامى که به لسان اضافه شود اشاره به سخنان تند و خشونت آميز است. ريشه اصلى آن همان «غروب» است و از آن جا که يک شىء بُرنده مانند شمشير مى شکافد و در هدف خود فرو مى رود و پنهان مى شود «غرب» بر آن اطلاق شده است. «البادِرَة» به معناى سخن يا کار ناگهانى و نسنجيده است و «کفّ بادِرَة» به معناى خوددارى کردن از چنين اعمالى است که به هنگام غضب رخ مى دهد. «هُموم» جمع «همّ» گاه به معناى اراده و عزم بر چيزى و گاه به معناى دل مشغولى و دغدغه مى آيد و در عبارت بالا معناى دوم مراد است. کافى، ج 2، ص 304، ح 12. کافى، ج 2، ص 303، ح 3. غررالحکم، ح 6891. غررالحکم، ح 6898.