بخش اوّل

مَنْ نَظَرَ فِي عَيْبِ نَفْسِهِ آشْتَغَلَ عَنْ عَيْبِ غَيْرِهِ، وَمَنْ رَضِيَ بِرِزْقِ آللّهِ لَمْ يَحْزَنْ عَلَى مَا فَاتَهُ، وَمَنْ سَلَّ سَيْفَ آلْبَغْيِ قُتِلَ بِهِ، وَمَنْ کَابَدَ آلْأُمُورَ عَطِبَ، وَمَنِ آقْتَحَمَ آللُّجَجَ غَرِقَ، وَمَنْ دَخَلَ مَدَاخِلَ آلسُّوءِ اتُّهِمَ.

هرکس به عيب خود بنگرد از عيب جويى ديگران بازمى ماند و هرکس به آنچه خدا به او روزى داده راضى شود درباره آنچه از دست داده اندوهناک نمى گردد، و آن کس که تيغ ستم برکشد (سرانجام) خودش با آن کشته مى شود وکسى که (بى مقدمه) به سراغ کارهاى سخت برود هلاک مى شود و هرکس خود را در گرداب هاى خطرناک بيفکند غرق مى شود و آن کس که در موارد سوءظن وارد شود متهم مى گردد.

شرح و تفسیر بخش اوّل
يازده نکته مهم
اين جملات گهربار مجموعه اى است از اندرزهاى بسيار سودمند و سرنوشت ساز، و يازده نکته مهم؛ حضرت نخست مى فرمايد: «هرکس به عيب خود نگاه کند از عيب جويى ديگران بازمى ماند»؛ (مَنْ نَظَرَ فِي عَيْبِ نَفْسِهِ آشْتَغَلَ عَنْ عَيْبِ غَيْرِهِ).
بى شک انسانِ بى عيب غير از معصومان (عليهم السلام) وجود ندارد. بعضى عيوب کمترى دارند و بعضى بيشتر، بنابراين عقل و درايت ايجاب مى کند انسان به جاى اين که به عيب ديگران بپردازد به اصلاح عيب خويش بپردازد. اصولاً کسى که به اصلاح عيب خويش مى پردازد مجالى براى عيب جويى ديگران نمى بيند و اگر مجالى هم داشته باشد شرم مى کند و به خود مى گويد: من با داشتن اين عيوب چگونه به عيب ديگران بپردازم؟
البته منظور حضرت ترک عيب جويى است وگرنه بيان کردن عيب ديگران به عنوان امر به معروف و نهى از منکر و براى اصلاح آن صفات و آن هم به گونه اى که به احترام و شخصيت آنان برنخورد نه تنها عيب نيست، بلکه کارى است بسيار پسنديده و در بسيارى از موارد، واجب.
در خطبه 176 نيز امام (عليه السلام) تعبير جالب ديگرى در اين زمينه دارد، مى فرمايد: «طُوبَى لِمَنْ شَغَلَهُ عَيبُهُ عَنْ عُيوبِ النَّاسِ؛ خوشا به حال کسى که اشتغالش به عيوب خود، او را از اشتغال به عيوب مردم بازدارد».
اميرمومنان على (عليه السلام) در حديث ديگرى مى فرمايد: «أَعْقَلُ النّاسِ مَنْ کانَ بِعَيْبِهِ بَصيرآ وَعَنْ عَيْبِ غَيْرِهِ ضَريرآ؛ عاقل ترين مردم کسى است که بيناى عيب خود باشد وکور از عيب ديگران».
امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد: «ثَلاثَةٌ فِي ظِلِّ عَرْشِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ يوْمَ لا ظِلَّ إِلاَّ ظِلُّهُ رَجُلٌ أَنْصَفَ النَّاسَ مِنْ نَفْسِهِ وَرَجُلٌ لَمْ يُقَدِّمْ رِجْلاً وَلَمْ يوَخِّرْ رِجْلاً أُخْرَى حَتَّى يعْلَمَ أَنَّ ذَلِکَ لِلَّهِ عَزَّوَجَلَّ رِضىً أَوْ سَخَطٌ وَرَجُلٌ لَمْ يعِبْ أَخَاهُ بِعَيبٍ حَتَّى يَنْفِي ذَلِکَ الْعَيبَ مِنْ نَفْسِهِ فَإِنَّهُ لا ينْفِي مِنْهَا عَيباً إِلاَّ بَدَا لَهُ عَيبٌ آخَرُ وَکَفَى بِالْمَرْءِ شُغُلاً بِنَفْسِهِ عَنِ النَّاسِ؛ گروهى در روز قيامت در سايه عرش خدا هستند در آن روزى که سايه اى جز سايه او نيست: کسانى که عدالت را ميان خود و ديگران رعايت مى کنند و کسانى که گامى جلو و گامى به عقب نمى گذارند مگر اين که بدانند رضاى خدا در آن است يا خشم او وکسانى که هيچ عيبى را بر برادر خود نگيرند مگر اين که نخست آن عيب را از خود دور سازند (اگر اين کارها را کند هرگز به عيوب ديگران نمى پردازد) زيرا انسان هيچ عيبى را برطرف نمى سازد مگر اين که عيب ديگرى از خودش براى او ظاهر مى شود واين کار او را از پرداختن به عيوب ديگران بازمى دارد».
در دومين جمله مى فرمايد: «کسى که به آنچه خدا به او روزى داده راضى و قانع شود، براى آنچه از دست داده اندوهناک نخواهد شد»؛ (وَمَنْ رَضِيَ بِرِزْقِ آللّهِ لَمْ يَحْزَنْ عَلَى مَا فَاتَهُ).
بسيارند کسانى که پيوسته به دليل از دست دادن اموال يا مقامات خود، گرفتار غم و اندوهند و با اين که زندگى نسبتآ مطلوبى دارند غم و اندوه همچون طوفانى زندگى آن ها را مشوش مى سازد، در حالى که اگر قناعت پيشه مى کردند و به آنچه خدا به آن ها داده بود راضى مى شدند، غم واندوه از صفحه دل آن ها برچيده مى شد و زندگى خوب وآرامى داشتند.
اضافه بر اين انسان بايد بداند بسيارى از امورى که از دست مى رود هيچ گاه مقدر نبوده است که نصيب وى شود، پس چرا براى آنچه براى انسان مقدر نيست غمگين گردد؟
در سومين نکته مى فرمايد: «آن کس که تيغ ستم برکشد (سرانجام) با همان تيغ کشته مى شود»؛ (وَمَنْ سَلَّ سَيْفَ آلْبَغْيِ قُتِلَ بِهِ).
گرچه اين موضوع مانند بسيارى ديگر از پيامدهاى رذائل اخلاقى جنبه کلى و عمومى و دائمى ندارد؛ ولى در طول تاريخ بسيار ديده شده که ظالمان با همان روش که ديگران را مى کشتند کشته شده اند. در حالات ابومسلم آمده است که ابوسلمة را غافلگيرانه کشت و شش صد هزار نفر را نيز به طور غافلگيرانه و ناجوانمردانه و توأم با شکنجه به قتل رسانيد. هنگامى که منصور دوانيقى خواست او را به قتل برساند اين دو بيت شعر را براى او خواند:
زَعَمْتَ أَنَّ الدَّينَ لا يُقْتَضى *** فَاسْتَوْفِ بِالْکَيْلِ أبا مُجْرِمِ
اشْرَبْ بِکَأسٍ کُنْتَ تَسْقي بِها *** أمَرَّ فِي الْحَلْقِ مِنَ الْعَلْقَمِ
گمان کردى که دَيْن ادا نمى شود. اى ابومجرم! با همان پيمانه اى که به ديگران مى دادى دريافت دار!
از همان جامى بنوش که با آن تلخ ترين نوشابه را به ديگران مى دادى.
در همان کتاب آمده است: هنگامى که متوکل عباسى چند ماه پس از خلافتش، از محمد بن عبدالملک زيات خشمگين شد تمام اموال او و آنچه را که در اختيار داشت گرفت؛ اموالى که زيات در ايام وزارتش در دوران معتصم و الواثق بالله از افراد به زور گرفته بود و تنورى از آهن ساخته بود و درون آن ميخ هايى کار گذاشته بود؛ ميخ هايى تيز همچون سوزن و به اين وسيله مخالفان خود را شکنجه مى کرد و مى کشت. متوکل دستور داد خودش را در همان تنور بيندازند. او در آن جا دو شعر (عبرت انگيز) براى متوکل نوشت:
هِيَ السَّبِيلُ فَمِنْ يَوْمٍ إلى يَوْمِ *** کَأنَّهُ ما تُريکَ الْعَيْنُ فِي النَّوْمِ
لا تَجْزَعَنَّ رُوَيْدآ إنَّها دُوَلٌ *** دُنْيا تَنَقَّلُ مِنْ قَوْمٍ إلى قَوْمٍ
اين راهى است که هر روز رونده اى دارد و شبيه چيزى است که انسان در خواب مى بيند. بى تابى نکن، آرام باش اين ها حکومت هايى است دنيوى که از گروهى به گروه ديگر منتقل مى شود.
فرداى آن روز هنگامى که اين نامه به دست متوکل رسيد (کمى متنبه شد و) دستور داد او را از آن تنور خارج کنند. وقتى به سراغ او آمدند مرده بود و حبس او در آن تنور چهل روز به طول انجاميد.
امثال اين گونه داستان ها در طول تاريخ بسيار است.
اين سخن را با حديثى کوتاه و پرمعنا از اميرمومنان على (عليه السلام) که در تحف العقول آمده است پايان مى دهيم که به فرزندش امام حسين (عليه السلام) ضمن نصايح فراوانى فرمود: «وَمَنْ حَفَرَ بِئْراً لاَِخِيهِ وَقَعَ فِيهَا؛ کسى که چاهى براى ديگران حفر کند سرانجام خودش در آن چاه خواهد افتاد».
در چهارمين نکته مى فرمايد: «کسى که (بى مقدمه) به سراغ کارهاى سخت و سنگين برود هلاک مى شود»؛ (وَمَنْ کَابَدَ آلاُْمُورَ عَطِبَ).
«کابد» از ريشه «مکابدة» به معناى درگير شدن سخت با کارى است و«عَطِب» از ريشه «عَطَب» (بر وزن نسب) به معناى هلاکت است. اين گفتار حکيمانه دو تفسير دارد: نخست اين که انسان هنگامى که مى خواهد به سراغ کارهاى مهم و سخت برود بايد پيش بينى هاى لازم را انجام دهد و مقدمات کار را از هر نظر فراهم کند. در غير اين صورت گرفتار مى شود و به هلاکت مى رسد.
تفسير ديگر اين که انسان چون به سراغ کارى مى رود در صورتى که با مشکلات سخت يا بن بست ها روبرو شد نبايد اصرار ورزد و لجوجانه ادامه دهد که مايه هلاکت اوست.
بنابراين نه بدون مقدمه بايد به سراغ کارهاى مهم رفت و نه لجوجانه در انجام کارهاى سخت اصرار داشت که هر دو مايه از بين رفتن نيروها و قواى انسان و هلاکت است.
البته هلاکت در اين جا ممکن است به معناى مرگ باشد يا به معناى کنايه از ناتوانى شديد و از دست دادن نيروها.
سپس امام (عليه السلام) به نکته پنجم که از جهاتى شباهت به نکته چهارم دارد، اشاره کرده، مى فرمايد: «هرکس خود را در گرداب هاى خطرناک بيفکند، غرق مى شود»؛ (وَمَنِ آقْتَحَمَ آللُّجَجَ غَرِقَ).
اشاره به اين که کسى که بى مطالعه خودش را در امور خطرناک بيندازد، سرانجام غرق خواهد شد. البته شجاعت صفت بسيار پسنديده اى است؛ ولى تهوّر صفت زشت و ناپسندى است، چراکه شجاعت را در غير مورد، صرف کرده است و اين به کار کوهنوردانى شبيه است که از نقاط خطرناک به سوى قله پيش مى روند، اين کار عاقلانه نيست، بايد راه هاى مطمئن تر را يافت و از آن طريق به قله صعود کرد.
يا مثلا هنگام زمستان به کسى مى گويند: مسيرى که مى روى در آن خطر سقوط بهمن است و او مى گويد: من شجاعت به خرج مى دهم و پيش مى روم، و کسى يا از جايى که احتمال دارد ميدان مين باشد بى مطالعه عبور مى کند.
در مسائل اجتماعى، سياسى و اقتصادى نيز همين معنا متصور است که انسان دست به کارهاى خطرناک بزند و فکر عاقبت آن را نکند. عاقل کسى است که با تدبير و شجاعت کارها را دنبال کند.
در فقه اسلامى نيز طبق حديث معروف: «نَهَى النَّبِيُّ عَنِ الْغَرَرِ» يا «نَهَى النَّبِيُّ عَنْ بَيْعِ الْغَرَرِ» پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) از انجام کارهاى مجهول و خطرناک و معاملاتى که اين گونه باشد نهى کرده است. بسيارند کسانى که در معاملاتى که يا ثمن مجهول است يا مثمن و يا شرايط مبهم يا وضع بازار تيره و تار است وارد مى شوند و تمام سرمايه خود را از کف داده، به فقر مبتلا مى گردند.
شاعر عرب مى گويد:
مَنْ حارَبَ الاْيّامَ أَصْبَحَ رُمْحُه *** قَصِدآ وَأَصْبَحَ سَيْفُهُ مَفْلولا
کسى که به جنگ حوادث روز، بى مطالعه برود نيزه اش مى شکند و شمشير او کند مى شود.
حضرت در ششمين توصيه مى فرمايد: «هرکس در موارد سوءظن گام بگذارد سرانجام متهم خواهد شد»؛ (وَمَنْ دَخَلَ مَدَاخِلَ آلسُّوءِ اتُّهِمَ).
گفتار حکيمانه امام (عليه السلام) در اين جا اشاره به همان چيزى است که به صورت ضرب المثل در ميان مردم درآمده است: «إتَّقُوا مَواضِعَ التُّهَمِ؛ از جاهايى که تهمت خيز است بپرهيزيد».
بى شک انسان هرقدر پاک و منزه باشد نبايد در جاهايى که تهمت خيز است گام بگذارد؛ مثلا در مجلس شراب خواران حضور يابد، در محله هاى بدنام و مراکز فساد گام نهد و يا با افراد بدنام و آلوده طرح دوستى بريزد. به يقين انسان پاک و پرهيزکار نيز هنگامى که مرتکب اين گونه کارها شود متهم مى گردد و درواقع آبروى خود را به دست خود ريخته است.
شبيه همين معنا از امام (عليه السلام) در حديث ديگرى آمده است، مى فرمايد: «مَنْ عَرَّضَ نَفْسَهُ لِلتُّهْمَةِ فَلايَلُومَنَّ مَنْ أساءَ بِهِ الظَّنَّ؛ کسى که خود را در معرض تهمت قرار دهد نبايد کسانى را که به او سوءظن پيدا مى کنند سرزنش کند».
نيز در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم: «اِتَّقُوا مَواضِعَ الرَّيْبِ وَلا يَقِفَنَّ أَحَدُکُمْ مَعَ أُمِّهِ فِي الطَّريقِ فَإِنَّهُ لَيْسَ کُلُّ أَحَدٍ يَعْرِفُها؛ از مواضعى که موجب سوءظن است بپرهيزيد و هيچ کس از شما با مادرش در وسط راه نايستد، زيرا همه نمى دانند او مادر وى است (و چه بسا فکر کنند او با زن نامحرمى رابطه دارد)».
البته مواردى هست که قرائن نشان مى دهد فلان زن، خواهر يا مادر يا همسر اوست که اين گونه موارد مستثناست.

* * *