تفسیر بخش اوّل

أَيُّهَا النَّاسُ، إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَيْکُمُ آثْنَانِ: آتِّبَاعُ الْهَوَى، وَطُولُ الْأَمَلِ، فَأَمَّا آتِّبَاعُ الْهَوَى فَيَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ، وَأَمَّا طُولُ الْأَمَلِ فَيُنْسِي الاْخِرَةَ.

ترجمه
اى مردم! وحشتناک ترين چيزى که از آن براى شما مى ترسم، دو چيز است : پيروى از هوى (هواى نفس) و آرزوى دراز؛ چراکه پيروى از هوى (انسان را) از حق بازمى دارد، و آرزوى دراز موجب فراموشى آخرت مى شود.
شرح و تفسیر
دو مانع بزرگ بر سر راه سعادت انسان
همان گونه که قبلا اشاره شد به نظر مى رسد که امام (عليه السلام) اين خطبه را بعد از پيروزى در جنگ جمل به هنگام ورود به کوفه ايراد کرده است، تا کبر و غرور ناشى از پيروزى و رقابت بر سر غنائم جنگى را کنترل کند، مى فرمايد: «اى مردم! وحشتناک ترين چيزى که از آن براى شما مى ترسم، دو چيز است: پيروى از هوى (هواى نفس) و آرزوى دراز!»؛ (أَيُّهَا النَّاسُ، إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَيْکُمُ آثْنَانِ: آتِّبَاعُ الْهَوَى وَطُولُ الْأَمَلِ).
سپس مى افزايد: «چراکه پيروى از هوى (انسان را) از حق بازمى دارد، وآرزوى دراز موجب فراموشى آخرت مى شود»؛ (فَأَمَّا آتِّبَاعُ الْهَوَى فَيَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ وَأَمَّا طُولُ الْأَمَلِ فَيُنْسِي الاْخِرَةَ). اين جمله کوتاه ازجمله هاى بسيار مهم و سرنوشت ساز است، که هم از پيامبر گرامى اسلام (صلي الله عليه و آله) نقل شده، و هم از اميرمؤمنان على (عليه السلام) در اين خطبه، و در آخر خطبه 28 نيز حضرت بدان اشاره کرده است.
با توجه به اين که «هوى» همان تمايلات نفس امّاره به لذّات دنيوى در حدّ افراط و بدون قيد و شرط است، به خوبى روشن مى شود که چرا مانع از وصول به حق مى شود، زيرا هوى پرستى حجابى دربرابر ديدگان عقل مى افکند که انسان را از مشاهده چهره حق محروم مى سازد، و باطل را که در مسير هوى وهوس اوست چنان توجيه مى کند که از هر حقّى قابل قبول تر جلوه کند، و به عکس، حقّى را که برخلاف هواى نفس است چنان تخريب مى کند که از هر باطلى بدتر نمايان مى شود.
اين حقيقت را بارها در طول زندگى خود و در هنگام مطالعه تاريخ پيشينيان ديده و خوانده ايم که هوى پرستان چگونه با توجيه گرى هاى زشت و رسوا، حق وباطل را دگرگون ساخته و مى سازند.
و امّا آرزوهاى دور و دراز به اين دليل موجب فراموشى آخرت مى شود که تمام نيروهاى انسان را به خود جلب مى کند، و با توجه به اين که نيروى انسان به هرحال محدود است، هنگامى که آن را در مسير آرزوهاى بى پايان سرمايه گذارى کند چيزى براى سرمايه گذارى در طريق آخرت نخواهد داشت، به خصوص اينکه دامنه آرزوها هرگز محدود نمى شود، و طبيعت آن ها اين است که هر زمان انسان به يکى از آرزوهايش جامه عمل مى پوشاند آتش عشق آرزوى ديگرى در دل او زبانه مى کشد، و نيروهايش را براى وصول به آن بسيج مى کند، بلکه گاه رسيدن به يک آرزو سبب دلبستگى به چند آرزوى ديگر مى شود، چون معمولا آرزوها به يکديگر پيوند خورده اند، با توجه به اين واقعيت ها نه وقتى براى او باقى مى ماند و نه نيرو و امکانى، و نه حتّى حال و حوصله اى، که به آخرتش بپردازد!
امّا زمانى که سيلى اجل در گوش او نواخته شد، از خواب غفلت بيدار مى شود، هنگامى که عمر عزيز و فرصت هاى گران بها را بيهوده تلف کرده است، نه آتش خواسته هاى نفس فرونشسته و نه به جايى رسيده است، بلکه:
«سرمايه ز کف داده تجارت ننموده******جز حسرت و اندوه متاعى نخريده»
و به گفته شاعر شجاع عرب «ابوالعتاهيه» که جهت سرودن شعرى براى هارون به هنگام افتتاح قصر جديد او، دعوت شده بود:
عِشْ ما بَدا لَکَ سالِمآ فِي ظَلِّ شاهِقَةِ الْقُصُورِ!******يُهْدى اِلَيْکَ بِمَا اشْتَهَيْتَ لَدَى الرِّواحِ وَفِي الْکُبُورِ!
حَتَّى إذا تَزَعْزَعَتِ النُّفُوسُ وَدَحْرَجَتْ!******فَهُناکَ تَعْلَمُ مُوقِنآ ما کُنْتَ إِلاَّ فِي غُرُورٍ!
تا مى خواهى در سايه قصرهاى سر به آسمان کشيده، سالم زندگى کن!
در حالى که آنچه مورد علاقه توست هر صبح و شام به تو هديه مى کنند.
ولى اين تا زمانى است که جان ها به لرزه درمى آيد و متزلزل مى شود.
در آن جا به يقين خواهى دانست که عمرى در غرور و غفلت بودى!
اطرافيان هارون از خواندن اين اشعار که به نظر آن ها متناسب با چنان مجلسى نبود بسيار ناراحت شدند، ولى هارون او را ستود و از وى تمجيد کرد.
بعضى از شارحان نهج البلاغه مى گويند: اين که آرزوهاى دور و دراز، قيامت را به فراموشى مى افکند به دليل آن است که دنياپرستان پرتوقّع به علت عشقى که به مظاهر دنيا دارند سعى مى کنند مرگ را که وسيله جدايى آن ها از معشوقشان مى شود، فراموش کنند؛ و فراموش کردن مرگ سبب فراموشى قيامت مى شود. اين نکته نيز قابل توجه است که «امل» (آرزو) گاه جنبه مثبت دارد که از آن به «رجا» و اميد تعبير مى شود، به خصوص هرگاه بر اساس توکّل بر خدا باشد بسيار سازنده است، ولى جنبه منفى آن در جايى است که از حد بگذرد و انسان را به خود مشغول کند و دامنه اش روزبه روز گسترده تر شود و آدمى را از مبدأ و معاد غافل سازد.
روشن است که «هوى پرستى» و «طول امل» با يکديگر ارتباط نزديکى دارند، هوى پرستى سرچشمه طول امل است و طول امل نيز سرچشمه هوى پرستى مجدّد و سرانجام، طول امل سبب غفلت از خدا و سراى ديگر مى شود.
* * *