تفسیر بخش اول
أَتَزْعَمُ أَنَّکَ تَهْدِي إِلَى السَّاعَةِ الَّتِي مَنْ سَارَ فِيهَا صُرِفَ عَنْهُ السُّوءُ؟ وَ تُخَوِّفُ مِنَ السَّاعَةِ الَّتِي مَنْ سَارَ فِيهَا حَاقَ بِهِ آلضُّرُّ؟! فَمَنْ صَدَّقَکَ بِهذَا فَقَدْ کَذَّبَ آلْقُرْآنَ، وَ آسْتَغْنَى عَنِ آلاِسْتِعَانَةِ بِاللهِ فِي نَيْلِ آلْـمَحْبُوبِ وَ دَفْعِ آلْمَکْرُوهِ؛ وَ تَبْتَغِي فِي قَوْلِکَ لِلْعَامِلِ بِأَمْرِکَ أَنْ يُوَلِّيَکَ آلْحَمْدَ دُونَ رَبِّهِ، لِأَنَّکَ ـ بِزَعْمِکَ ـ أَنْتَ هَدَيْتَهُ إِلَى السَّاعَةِ الَّتِي نَالَ فِيهَا النَّفْعَ، وَ أَمِنَ الضُّرَّ!!
ترجمه
آيا گمان مى کنى که مى توانى به آن ساعتى رهنمون شوى که هرگاه کسى در آن ساعت حرکت کند، با حادثه بدى روبرو نخواهد شد؟ و از آن ساعت برحذر دارى که هرکس در آن حرکت مى کند، زيان مى بيند؟ کسى که تو را در اين گفتار تصديق کند قرآن را تکذيب کرده (چرا که قرآن همه اين امور را ازسوى خدا مى داند) و از يارى جستن از خدا در رسيدن به هدف هاى مطلوب و مصون ماندن از حوادث ناخوشايند، خود را بى نياز مى پندارد. تو مى خواهى با اين ادّعا، کسانى که به دستورت عمل مى کنند، تو را ستايش کنند نه پروردگار خود را؛ زيرا ـ به گمان خود ـ تو آن ها را به ساعتى که در آن به مقصود مى رسند و از زيان برکنار مى مانند، هدايت کرده اى! (چه پندار باطلى!)
شرح و تفسیر
خطاهاى منجّمان
همان گونه که از بحث هاى گذشته روشن شد، اين سخن در پاسخ مردى آمده است که هنگام عزيمت امام (عليه السلام) براى نبرد با خوارج، آن حضرت را از حرکت در آن ساعت معيّن نهى کرد و گفت: من از طريق «نجوم» مى دانم که اگر در اين ساعت حرکت کنى پيروز نخواهى شد! امام (عليه السلام) برآشفت و باشدّت، سخن او را نفى فرمود و پيامدهاى نادرست و خطرناک اين تفکّر را ـ که نجوم و ستارگان مى توانند در سرنوشت انسان ها مؤثّر باشند ـ برشمرد؛ هم به آن منجّم و هم به مردم در اين رابطه هشدار داد.
نخست مى فرمايد: «آيا گمان مى کنى که مى توانى به آن ساعتى رهنمون شوى که هرگاه کسى در آن ساعت حرکت کند، با حادثه بدى روبرو نخواهد شد؟ و از آن ساعت بر حذر دارى که هر کس در آن حرکت کند زيان مى بيند؟!»؛ (أَتَزْعَمُ أَنَّکَ تَهْدِي إِلَى السَّاعَةِ الَّتِي مَنْ سَارَ فِيهَا صُرِفَ عَنْهُ السُّوءُ؟ وَ تُخَوِّفُ مِنَ السَّاعَةِ الَّتي مَنْ سَارَ فِيهَا حَاقَ بِهِ آلضُّرُّ؟).
روشن است که اين استفهام، استفهام انکارى است! يعنى هرگز از طريق «علم نجوم» چنين آگاهى هايى به دست نمى آيد.
سپس امام (عليه السلام) در اين بخش از سخنانش به دو قسمت از پيامدهاى سوء اين اعتقاد اشاره کرده، مى فرمايد: «کسى که تو را در اين گفتار تصديق کند قرآن را تکذيب کرده (چرا که قرآن همه اين امور را از سوى خدا مى داند) و از يارى جُستن از خدا در رسيدن به هدف هاى مطلوب، و مصون ماندن از حوادث ناخوشايند، خود را بى نياز مى پندارد»؛ (فَمَنْ صَدَّقَکَ بِهذَا فَقَدْ کَذَّبَ آلْقُرْآنَ، وَ آسْتَغْنَى عَنِ آلاِسْتِعَانَةِ بِاللهِ فِي نَيْلِ آلْـمَحْبُوبِ وَ دَفْعِ آلْمَکْرُوهِ). ديگر اين که: «تو مى خواهى با اين ادّعا، کسانى که به دستورت عمل مى کنند تو را ستايش کنند، نه پروردگار خود را! زيرا ـ به گمان خود ـ تو آن ها را به ساعتى که در آن به مقصود مى رسند و از زيان برکنار مى مانند، هدايت کرده اى! (چه پندار باطلى!)»؛ (وَ تَبْتَغِي فِي قَوْلِکَ لِلْعَامِلِ بِأَمْرِکَ أَنْ يُولِيَکَ آلْحَمْدَ دُونَ رَبِّهِ، لِأَنَّکَ ـ بِزَعْمِکَ ـ أَنْتَ هَدَيْتَهُ إِلَى السَّاعَةِ الَّتِي نَالَ فِيهَا النَّفْعَ، وَ أَمِنَ الضُّرَّ!!).
اين دو نتيجه خطرناک و شرک آلود را که امام (عليه السلام) به ادّعاى آن منجّم نسبت مى دهد به دليل نکته دقيقى است که در مسئله تفاوت ميان حالات نجوم واحکام نجوم ـ به اعتقاد منجّمان پيشين ـ نهفته است.
توضيح اين که: علم نجوم از قديم ترين ايّام در ميان بشر وجود داشته است. شايد کسانى که قبل از تاريخ خطّ نيز زندگى مى کردند اطّلاعات و آگاهى هايى از نجوم داشتند ولى بعد از ظهور خطّ که علوم «سابقين» از طريق نوشته ها به «لاحقين» رسيد و دامنه علم گسترده شد، علم نجوم مانند ساير علوم، به سرعت پيشرفت کرد و نظامات خاصّى که در ميان ستارگان آسمان و حرکت سيّاراتِ منظومه شمسى و حرکت گروهى و جمعى ستارگان ثوابت، وجود داشت يکى بعد از ديگرى کشف شد و «تقويم» بر اساس حرکت نجوم و ماه و خورشيد به وجود آمد.
نزديکى پاره اى از حرکات نجومى، با بعضى از حوادثِ زمينى، کم کم سبب شد که گروهى از منجّمان اعتقاد پيدا کنند که حرکات ستارگان در سرنوشت اهل زمين مؤثّر است. اين پندار به قدرى گسترده شد که به تدريج براى هر انسانى ستاره اى در آسمان قايل شدند و سرنوشت او را به حرکات آن ستاره گره زدند و کم کم علم تازه اى به عنوان علم «احکام نجوم» در کنار علم «احوال نجوم» شکل گرفت.
«احوال نجوم» تنها بر اساس مشاهدات و محاسباتى بود که درباره حرکات ستارگان و طلوع و غروب و اوج و حضيض آن ها صورت مى گرفت؛ ولى «احکام نجوم» مجموعه پندارهايى بود که حوادثِ روى زمين و سرنوشتِ ساکنانِ اين کره خاکى را، به ستارگان آسمان پيوند مى داد.
چيزى نگذشت که بر اساس همين پندارها، گروهى به پرستش ستارگان پرداختند و حلّ مشکلات خود را از آن ها خواستند و براى ستارگان، اُلوهيّت قايل شدند؛ حتّى زمانى که اسلام ظهور کرد و برق توحيد درخشيد و پرده هاى ظلمتِ شرک را شکافت، باز بقاياى اين افکار در ميان گروهى از منجّمان وجود داشت و بر اساس حرکات نجوم، پيشگويى هايى از حوادث آينده مى کردند که يک نمونه آن، همان چيزى است که در خطبه مورد بحث آمده که منجّمى در محضر اميرمؤمنان على (عليه السلام) بر اساس مطالعه کواکبِ آسمان، پيش بينى کرد که اگر آن حضرت در فلان ساعتِ مخصوص، به سوى ميدان جنگ «نهروان» حرکت کند شکست خواهد خورد و امام (عليه السلام) ضمن محکوم ساختن اين طرز فکر، براى ابطال عملىِ آن، در همان ساعت به سوى ميدان جنگ حرکت کرد و پيروزى عظيمى به دست آورد.
شرح بيشتر اين معنا را به خواست خدا بعد از پايان خطبه در بحث نکات خواهيم آورد.
همان گونه که از بحث هاى گذشته روشن شد، اين سخن در پاسخ مردى آمده است که هنگام عزيمت امام (عليه السلام) براى نبرد با خوارج، آن حضرت را از حرکت در آن ساعت معيّن نهى کرد و گفت: من از طريق «نجوم» مى دانم که اگر در اين ساعت حرکت کنى پيروز نخواهى شد! امام (عليه السلام) برآشفت و باشدّت، سخن او را نفى فرمود و پيامدهاى نادرست و خطرناک اين تفکّر را ـ که نجوم و ستارگان مى توانند در سرنوشت انسان ها مؤثّر باشند ـ برشمرد؛ هم به آن منجّم و هم به مردم در اين رابطه هشدار داد.
نخست مى فرمايد: «آيا گمان مى کنى که مى توانى به آن ساعتى رهنمون شوى که هرگاه کسى در آن ساعت حرکت کند، با حادثه بدى روبرو نخواهد شد؟ و از آن ساعت بر حذر دارى که هر کس در آن حرکت کند زيان مى بيند؟!»؛ (أَتَزْعَمُ أَنَّکَ تَهْدِي إِلَى السَّاعَةِ الَّتِي مَنْ سَارَ فِيهَا صُرِفَ عَنْهُ السُّوءُ؟ وَ تُخَوِّفُ مِنَ السَّاعَةِ الَّتي مَنْ سَارَ فِيهَا حَاقَ بِهِ آلضُّرُّ؟).
روشن است که اين استفهام، استفهام انکارى است! يعنى هرگز از طريق «علم نجوم» چنين آگاهى هايى به دست نمى آيد.
سپس امام (عليه السلام) در اين بخش از سخنانش به دو قسمت از پيامدهاى سوء اين اعتقاد اشاره کرده، مى فرمايد: «کسى که تو را در اين گفتار تصديق کند قرآن را تکذيب کرده (چرا که قرآن همه اين امور را از سوى خدا مى داند) و از يارى جُستن از خدا در رسيدن به هدف هاى مطلوب، و مصون ماندن از حوادث ناخوشايند، خود را بى نياز مى پندارد»؛ (فَمَنْ صَدَّقَکَ بِهذَا فَقَدْ کَذَّبَ آلْقُرْآنَ، وَ آسْتَغْنَى عَنِ آلاِسْتِعَانَةِ بِاللهِ فِي نَيْلِ آلْـمَحْبُوبِ وَ دَفْعِ آلْمَکْرُوهِ). ديگر اين که: «تو مى خواهى با اين ادّعا، کسانى که به دستورت عمل مى کنند تو را ستايش کنند، نه پروردگار خود را! زيرا ـ به گمان خود ـ تو آن ها را به ساعتى که در آن به مقصود مى رسند و از زيان برکنار مى مانند، هدايت کرده اى! (چه پندار باطلى!)»؛ (وَ تَبْتَغِي فِي قَوْلِکَ لِلْعَامِلِ بِأَمْرِکَ أَنْ يُولِيَکَ آلْحَمْدَ دُونَ رَبِّهِ، لِأَنَّکَ ـ بِزَعْمِکَ ـ أَنْتَ هَدَيْتَهُ إِلَى السَّاعَةِ الَّتِي نَالَ فِيهَا النَّفْعَ، وَ أَمِنَ الضُّرَّ!!).
اين دو نتيجه خطرناک و شرک آلود را که امام (عليه السلام) به ادّعاى آن منجّم نسبت مى دهد به دليل نکته دقيقى است که در مسئله تفاوت ميان حالات نجوم واحکام نجوم ـ به اعتقاد منجّمان پيشين ـ نهفته است.
توضيح اين که: علم نجوم از قديم ترين ايّام در ميان بشر وجود داشته است. شايد کسانى که قبل از تاريخ خطّ نيز زندگى مى کردند اطّلاعات و آگاهى هايى از نجوم داشتند ولى بعد از ظهور خطّ که علوم «سابقين» از طريق نوشته ها به «لاحقين» رسيد و دامنه علم گسترده شد، علم نجوم مانند ساير علوم، به سرعت پيشرفت کرد و نظامات خاصّى که در ميان ستارگان آسمان و حرکت سيّاراتِ منظومه شمسى و حرکت گروهى و جمعى ستارگان ثوابت، وجود داشت يکى بعد از ديگرى کشف شد و «تقويم» بر اساس حرکت نجوم و ماه و خورشيد به وجود آمد.
نزديکى پاره اى از حرکات نجومى، با بعضى از حوادثِ زمينى، کم کم سبب شد که گروهى از منجّمان اعتقاد پيدا کنند که حرکات ستارگان در سرنوشت اهل زمين مؤثّر است. اين پندار به قدرى گسترده شد که به تدريج براى هر انسانى ستاره اى در آسمان قايل شدند و سرنوشت او را به حرکات آن ستاره گره زدند و کم کم علم تازه اى به عنوان علم «احکام نجوم» در کنار علم «احوال نجوم» شکل گرفت.
«احوال نجوم» تنها بر اساس مشاهدات و محاسباتى بود که درباره حرکات ستارگان و طلوع و غروب و اوج و حضيض آن ها صورت مى گرفت؛ ولى «احکام نجوم» مجموعه پندارهايى بود که حوادثِ روى زمين و سرنوشتِ ساکنانِ اين کره خاکى را، به ستارگان آسمان پيوند مى داد.
چيزى نگذشت که بر اساس همين پندارها، گروهى به پرستش ستارگان پرداختند و حلّ مشکلات خود را از آن ها خواستند و براى ستارگان، اُلوهيّت قايل شدند؛ حتّى زمانى که اسلام ظهور کرد و برق توحيد درخشيد و پرده هاى ظلمتِ شرک را شکافت، باز بقاياى اين افکار در ميان گروهى از منجّمان وجود داشت و بر اساس حرکات نجوم، پيشگويى هايى از حوادث آينده مى کردند که يک نمونه آن، همان چيزى است که در خطبه مورد بحث آمده که منجّمى در محضر اميرمؤمنان على (عليه السلام) بر اساس مطالعه کواکبِ آسمان، پيش بينى کرد که اگر آن حضرت در فلان ساعتِ مخصوص، به سوى ميدان جنگ «نهروان» حرکت کند شکست خواهد خورد و امام (عليه السلام) ضمن محکوم ساختن اين طرز فکر، براى ابطال عملىِ آن، در همان ساعت به سوى ميدان جنگ حرکت کرد و پيروزى عظيمى به دست آورد.
شرح بيشتر اين معنا را به خواست خدا بعد از پايان خطبه در بحث نکات خواهيم آورد.