تفسیر بخش اول

آلْحََمْدُ لِلّهِ الَّذِي عَلاَ بِحَوْلِهِ، وَ دَنَا بِطَوْلِهِ، مَانِحِ کُلِّ غَنِيمَةٍ وَ فَضْلٍ، وَ کَاشِفِ کُلِّ عَظِيمَةٍ وَأَزْلٍ. أَحْمَدُهُ عَلَى عَوَاطِفِ کَرَمِهِ، وَ سَوَابِغِ نِعَمِهِ، وَ أُومِنُ بِهِ أَوَّلاً بَادِيآ، وَ أَسْتَهْدِيهِ قَرِيبآ هَادِيآ، وَ أَسْتَعِينُهُ قَاهِرآ قَادِرآ، وَ أَتَوَکَّلُ عَلَيْهِ کَافِيآ نَاصِرآ، وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدآ ـ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ ـ عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، أَرْسَلَهُ لِإِنْفَاذِ أَمْرِهِ، وَ إِنْهَاءِ عُذْرِهِ، وَ تَقْدِيمِ نُذُرِهِ.

ترجمه
ستايش مخصوص خداوندى است که با قدرتش برترى يافته و با نعمتش به بندگانش نزديک شده است! خداوندى که بخشنده هر غنيمت و فضلى است و برطرف کننده هر بلا و مصيبتى! او را ستايش مى کنم بر کَرَم هاى پى درپى و نعمت هاى فراوانش، و به او ايمان مى آورم چرا که مبدأ هستى است و ظاهر و آشکار است و از وى هدايت مى طلبم زيرا نزديک و راهنماست، و از او يارى مى جويم چون پيروز و تواناست، و بر او توکّل مى کنم چرا که از ديگران بى نيازم کرده و يارى مى دهد. و گواهى مى دهم که محمّد (صلي الله عليه و آله) بنده و فرستاده اوست. او را فرستاد تا فرمانش را اجرا کند و اتمام حجّت نمايد و (بندگان را در برابر سرپيچى از فرمانش) بيم دهد.
شرح و تفسیر
هم دور است و نزديک، هم بالا و پايين!
در نخستين بخشِ اين خطبه شريفه، امام (عليه السلام) حمد و ثناى الهى را به جا مى آورد و درود بر پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) مى فرستد و هر يک را با اوصافى قرين مى سازد که عمق خاصّى به حمد و درود مى بخشد و لطايفى در اوصاف و صفات خدا و نَعت پيغمبر اسلام (صلي الله عليه و آله) بيان مى فرمايد.
نخست خداوند را براى چهار وصف از اوصافش مورد ستايش قرار مى دهد و مى فرمايد: «ستايش مخصوص خداوندى است، که با قدرتش برترى يافته و با نعمتش به بندگان نزديک شده است، خداوندى که بخشنده هر غنيمت و فضلى است و برطرف کننده هر بلا و مصيبتى»؛ (آلْحَمْدُ للهِ الَّذِي عَلاَ بِحَوْلِهِ، وَ دَنَا بِطَوْلِهِ، مَانِحِ کُلِّ غَنِيمَةٍ وَ فَضْلٍ، وَ کَاشِفِ کُلِّ عَظِيمَةٍ وَ أَزْلٍ).
مى دانيم که اوصافِ خدا، برخلاف اوصاف محدود بندگان است؛ او، هم قريب است و هم بعيد، هم ظاهر است و هم پنهان، و هم داراى صفات ديگرى که به دليل تضادّش، در بندگان جمع نمى شود، ولى در ذات بى نهايت او جمع است.
امام (عليه السلام) در جمله اوّل اشاره به همين معنا مى کند، مى فرمايد: «خداوند بسيار بالاست و در عين حال بسيار نزديک است! بلندى مقام او به دليل قدرت اوست و نزديکى او به سبب نعمت و منّت او».
و در دومين جمله، او را مبدأ برکات مى شمرد چه جنبه مثبت داشته باشد چه جنبه منفى؛ خدا را بخشنده هر غنيمت و فضلى مى داند و در عين حال برطرف کننده هر سختى و مصيبت و بلايى؛ و از کسى که آن همه قدرت و آن همه لطف و محبّت دارد، جز اين انتظار نيست؛ اين همان چيزى است که در قرآن مجيد به تعبير ديگرى آمده است: (وَ مَا بِکُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللّهِ ثُمَّ إِذَا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فَإِلَيْهِ تَجْئَروُنَ)؛ «آنچه از نعمت داريد همه از سوى خداست؛ و هنگامى که ناراحتى به شما رسد، فقط او را مى خوانيد».
بديهى است که هر موجودى غير از خداوند ـ به دليل اين که قدرتش محدود است ـ نه قادر به هرگونه فضل و بخششى است و نه توانا بر دفع هر بلا و مصيبتى! تنها ذات پاک خداست که با قدرت نامحدودش هرگونه توانى را دارد.
سپس به شرح اين نکته مى پردازد که اين حمد و سپاس الهى براى چيست؟ و به تعبير ديگر: در جمله هاى قبل، سخن از صفات بخشنده نعمت بود و در اين جا سخن از اوصاف خود نعمت است؛ مى فرمايد: «او را ستايش مى کنم بر کَرَم هاى پى درپى، و نعمت هاى فراوانش»؛ (أَحْمَدُهُ عَلَى عَوَاطِفِ کَرَمِهِ، وَ سَوَابِغِ نِعَمِهِ).
در واقع نعمت هاى الهى داراى اين دو وصف است: هم وسيع است و گسترده، و هم دائم و مستمرّ و پى درپى.
و اين هم نيست، جز به دليل قدرت بى پايان و لطف بى انتهاى او که انسان را هميشه غرق نعمت هاى خود مى سازد و لحظه اى او را محروم نمى کند. سپس به دلايل ايمان به چنين خدايى پرداخته، مى فرمايد: «و به او ايمان مى آورم چرا که مبدأ هستى است و ظاهر و آشکار است، و از وى هدايت مى طلبم زيرا نزديک و راهنماست، و از او يارى مى جويم چون پيروز و تواناست، و بر او توکّل مى کنم چرا که از ديگران بى نيازم کرده، و يارى مى دهد»؛ (وَ أُومِنُ بِهِ أَوَّلاً بَادِيآ، وَ أَسْتَهْدِيهِ قَرِيبآ هَادِيآ، وَ أَسْتَعِينُهُ قَاهِرآ قَادِرآ، وَ أَتَوَکَّلُ عَلَيْهِ کَافِيآ نَاصِرآ).
در اين جمله هاى کوتاه و پرمعنا امام (عليه السلام) هر نکته اى را با دليل روشن، گويا و فشرده اى قرين ساخته است؛ ايمان به او را به اين دليل مدَلَّل مى کند که او سرآغاز هستى و واجب الوجود و آثار عظمتش سراسر جهان هستى را فراگرفته است، و هدايت را به اين دليل از او مى طلبد که او، هم زمامِ هدايت بندگان را در کف گرفته و هم به آن ها نزديک است؛ يارى را به اين دليل از او مى طلبد که بر همه چيز قادر و تواناست و به اين دليل بر ذات پاکش توکل مى کند، که او يار وياورى است کفايت کننده!
و از آن جا که رکن دوم ايمان ـ بعد از اقرار به توحيد پروردگار ـ شهادت به نبوّت است، امام (عليه السلام) در ادامه اين سخن مى افزايد: «و گواهى مى دهم که محمّد (صلي الله عليه و آله) بنده و فرستاده اوست»؛ (وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدآ ـ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ ـ عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ).
سپس در يک عبارت کوتاه، وظايف سنگين نبوّت او را در سه جمله بيان مى فرمايد و مى گويد: «خداوند او را فرستاد تا فرمانش را اجرا کند، و اتمام حجّت نمايد، و (بندگان را دربرابر سرپيچى از فرمانش) بيم دهد»؛ (أَرْسَلَهُ لِإِنْفَاذِ أَمْرِهِ، وَ إِنْهَاءِ عُذْرِهِ، وَ تَقْدِيمِ نُذُرِهِ). جمله اوّل، اشاره به قيام پيامبر (صلي الله عليه و آله) و دعوت مردم به سوى ايمان به خدا، جمله دوم، اشاره به اتمام حجّت از طريق ابلاغ دستورات پروردگار و ارائه دلايل و مدارک عقلى و معجزات، و جمله سوم، اشاره به عذاب الهى در دنيا و آخرت براى کسانى است که از فرمان حق سرپيچى مى کنند. .
پاورقی ها
«حَوْل» در اصل به معناى تغيير چيزى و جدا شدن آن از ديگرى است و «حائل» را بدين سبب «حائل» گويند که ميان دو چيز جدايى مى اندازد. اين واژه هنگامى که در مورد خداوند به کار مى رود، مفهومش اين است که او توانايى دارد هر گونه خطر و مانع را از بندگانش مرتفع سازد و ميان حوادث دردناک و آن ها، مانع ايجاد کند. همين معنا در جمله: «لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلاَّ بِاللّهِ» آمده است که اشاره به اين حقيقت است: «براى رسيدن به هر مقصودى، نيروى محرّک و قدرت بر انجام کار، از ناحيه اوست و برطرف کننده موانع نيز او مى باشد.»
«طَوْل» بر وزن «قول» به معناى نعمت است و از ريشه «طُول» بر وزن «نور» گرفته شده که امتداد چيزى را بيان مى کند و از آن جا که نعمت ها، امتدادِ وجودىِ بخشنده نعمت است، اين واژه بر آن اطلاق شده است. «مانح» از ريشه «منح» بر وزن «منع» در اصل به معناى بخشيدن شير و پشم و نوزادهاى حيوان، به کسى است؛ سپس به هرگونه بخششى اطلاق شده است به طورى که ارباب لغت مى گويند «منح» به معناى عطاست. «اَزْل» بر وزن «بذل» در اصل به معناى تنگى است و سپس به هرگونه بلا و مصيبت و مشکلى اطلاق شده است. به دروغ نيز «اَزْل» گفته مى شود. در خطبه بالا، به معناى مصيبت و مشکلات است. نحل، آيه 53. «سَوَابغ» جمع «سابغه» به معناى وسيع و کامل است؛ در شرح خطبه 63 تفسير اين واژه گذشت. «بادى» از ريشه «بَدْو» بر وزن «سرو» در اصل به معناى ظاهر شدن و آشکار گشتن است و به معناى سرآغاز نيز مى آيد. در خطبه بالا هر دو معنا مناسب است، چرا که خداوند، هم سرآغاز هستى است و هم آثار وجودش ظاهر و آشکار است به گونه اى که پهنه زمين و آسمان را فراگرفته است. «نُذُر» جمع «نذير» به معناى بيم دهنده است و در اين جا اشاره به آيات و اخبار الهى است که در آن درباره نافرمانى و عصيان هشدار داده شده است.