تفسیر بخش دوم

أُوصِِيکُمْ عِبَادَاللهِ بَتَقْوَى اللهِ الَّذِي ضَرَبَ الْأَمْثَالَ، وَ وَقَّتَ لَکُمُ آلاْجَالَ، وَ أَلْبَسَکُمُ الرِّيَاشَ، وَ أَرْفَغَ لَکُمُ الْمَعَاشَ، وَ أَحَاطَ بِکُمُ الْإِحْصَاءَ، وَ أَرْصَدَ لَکُمُ آلْجَزَاءَ، وَ آثَرَکُمْ بِالنِّعَمِ السَّوَابِغِ، وَ الرِّفَدِ الرَّوَافِغِ، وَ أَنْذَرَکُمْ بِالْحُجَجِ آلْبَوَالِغِ، فَأَحْصَاکُمْ عَدَدآ، وَ وَظَّفَ لَکُمْ مُدَدآ، فِي قَرَارِ خِبْرَةٍ، وَ دَارِ عِبْرَةٍ، أَنْتُمْ مُخْتَبَرُونَ فِيهَا، وَ مُحَاسَبوُنَ عَلَيْهَا.

ترجمه
اى بندگان خدا! شما را به تقوا و ترس از خدايى که مَثَل هايى براى بيان حقايق ذکر کرده است، سفارش مى کنم! همان خداوندى که مدّت زندگى شما را معيّن فرموده است و لباس هاى زيبا بر شما پوشانيد و زندگى پروسعت به شما بخشيد؛ خدايى که حساب و شمارش را بر گِرد شما قرار داد و جزا را مراقب شما کرد (تمام اعمال شما تحت حساب است و پاداش و کيفر الهى در انتظار شماست). همان کسى که شما را با نعمت هاى گسترده و بخشش هاى وسيعِ (خود) مقدّم داشته و با دلايل روشن و رسا، شما را (از نافرمانى اش) بيم داده است، تعداد شما را به خوبى مى داند و مدّت هاى کوتاهى براى توقّف در اين جهان براى شما مقرّر فرموده، جهانى که قرارگاه آزمايش و سراى عبرت است؛ در آن آزموده مى شويد و در برابر اعمالى که انجام داده ايد، حسابرسى خواهيد شد.
شرح و تفسیر
تقوا سرنوشت سازترين مسئله زندگى انسان ها
در بخش دوم از اين خطبه، بعد از حمد و ثناى الهى و شهادت به نبوّت پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) امام (عليه السلام) به سراغ سرنوشت سازترين مسئله در زندگى انسان ها، يعنى تقوا مى رود، و همه را توصيه به تقواى الهى مى فرمايد، و براى خداوند دَه وصف بيان مى کند که همه آن ها انگيزه تقواست.
گاه اشاره به نعمت هاى فراوان خدا مى کند و گاه سخن از حساب و کتاب و جزا به ميان مى آورد و گاه به اِنذارهاى الهى و اتمام حجّت ها اشاره مى کند و نيز از محدود بودن عمر و امتحان و آزمايش خداوند سخن مى گويد، که هر يک از اين ها، به تنهايى مى تواند انسان را به سوى تقوا دعوت کند؛ مى فرمايد: «اى بندگان خدا! شما را به تقوا و ترس از خدايى که مَثَل هايى براى بيان حقايق ذکر کرده است، سفارش مى کنم»؛ (أُوصِيکُمْ عِبَادَاللهِ بَتَقْوَى اللهِ الَّذِي ضَرَبَ الْأَمْثَالَ).
مثال ها و تشبيهاتى که در قرآن مجيد و سخنان پيامبر (صلي الله عليه و آله) و معصومين (عليهم السلام) آمده و حقايق عقلى را به ذهن آدمى نزديک مى کند و در آستانه حس قرار مى دهد، گاه به صورت تشبيه محسوس به محسوس است (البتّه محسوسى روشن تر از محسوس اوّل) و گاه معقول به محسوس و گاه محسوس به معقول و گاه معقول به معقول است؛ و هدف در تمام اين ها آن است که مسائل تربيتى و اوامر و نواهى الهى، کاملاً مفهوم و دلنشين گردد و جاى عذر و بهانه اى براى کسى باقى نماند. آرى، مثال ها راه را نزديک مى کند و مفاهيم پيچيده را روشن و همگانى مى سازد و درجه اطمينان به مسائل را بالا مى برد و لجوجان را خاموش مى سازد.
سپس مى فرمايد: «همان خداوندى که مدّت زندگى شما را معيّن فرموده است»؛ (وَ وَقَّتَ لَکُمُ آلاْجَالَ).
آرى، هرکس و هر امّتى سرآمدِ عمرى دارد و مُهر فنا بر جبين همه موجودات خورده است؛ خواه اين اجل، پايان قطعى زندگى و به اصطلاح «اجل مسمّى» باشد، يا پايان مشروط و «اجل اخترامى». قرآن مجيد مى گويد: (وَ لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لا يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَ لا يَسْتَقْدِمُونَ)؛ «براى هر قوم و جمعيّتى، زمان و اجل (معيّنى) است؛ و هنگامى که اجل آن ها فرارسد، نه ساعتى از آن تأخير مى کنند، و نه براى آن پيشى مى گيرند». و نيز مى فرمايد: (کُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَانٍ)؛ «همه کسانى که روى آن [= زمين] هستند، فانى مى شوند».
بديهى است انسان هنگامى که به ناپايدارى زندگى دنيا و سرآمد عمر، توجّه پيدا کند، به سوى تقوا گام برمى دارد.
در سومين و چهارمين وصف مى فرمايد: «و لباس هاى زيبا بر شما پوشانيد وزندگى پروسعت به شما بخشيد»؛ (وَ أَلْبَسَکُمُ الرِّيَاشَ، وَ أَرْفَغَ لَکُمُ الْمَعَاشَ).
در اين تعبير، امام (عليه السلام) نخست از ميان تمام نعمت ها، مسئله لباس را مطرح کرده سپس به تمام مواهب معاش و زندگى اشاره مى کند. اين ذکر خاصّ قبل از عام، شايد از اين جهت باشد که لباس از مهم ترين نعمت هاست، نه تنها انسان را از سرما و گرما حفظ و در برابر حوادث و ضرباتى که از هر سو ممکن است وارد شود محافظت مى کند و عيوب آدمى را مى پوشاند، بلکه از اين نظر که تقوا در آيات قرآن به لباس تشبيه شده، اين تعبير تناسبى با اصل سخن، که دعوت به تقواست دارد.
اين نکته نيز شايان دقّت است که وجود اين نعمت هاى گسترده و فراوان، در تمام زندگى انسان انگيزه اى براى «معرفة اللّه» و سپس انگيزه اى براى تقواست. چگونه ممکن است انسان نعمت را بشناسد ولى حرمت ولىّ نعمت را نگه ندارد و آشکارا به نافرمانى او برخيزد؟!
قرآن مجيد مى گويد: (يَا بَنِى آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنَا عَلَيْکُمْ لِبَاساً يُوَارِى سَوْآتِکُمْ وَ رِيشاً وَ لِبَاسُ التَّقْوَى ذَلِکَ خَيْرٌ)؛ «اى فرزندان آدم! لباسى براى شما آفريديم که اندام شما را مى پوشاند و مايه زينت شماست امّا جامه پرهيزکارى بهتر است».
قابل توجّه اين که «ريش» در اصلِ واژه عربى، به معناى پرهاى پرندگان است و از آن جا که پرهاى پرندگان يک لباس طبيعى براى اندام آن هاست، به هرگونه لباس نيز واژه «ريش» اطلاق شده و از آن جا که پرهاى پرندگان غالباً به رنگ هاى مختلف و داراى زيبايى خاصّى است، مفهوم زينت در معناى کلمه «ريش» افتاده است و از آن نظر که تقوا، هم عيوب آدمى را مى پوشاند و هم او را در برابر وسوسه هاى شيطان حفظ مى کند و هم زينت آدمى محسوب مى شود، تعبير لباس در آيه فوق در مورد تقوا وارد شده است.
در بيان پنجمين و ششمين وصف مى فرمايد: «خدايى که حساب و شمارش را بر گِرد شما قرار داد و جزا را مراقب شما کرد (تمام اعمال شما تحت حساب است و پاداش و کيفر الهى در انتظار شماست)»؛ (وَ أَحَاطَ بِکُمُ الْإِحْصَاءَ، وَ أَرْصَدَ لَکُمُ آلْجَزَاءَ).
بديهى است هنگامى که انسان به اين نکته توجّه کند که حساب و کتاب الهى دقيق است ـ آن گونه که گويى همچون «دژ محکمى» گرداگرد او را فراگرفته و چيزى از اعمال و رفتار و گفتار او از دايره شمارش، بيرون نخواهد بود و از سوى ديگر کيفر و پاداش را در کمين وى گذاشته به گونه اى که هيچ عملى بدون جزا نخواهد بود ـ اين امر سبب مى شود که به تقوا و پرهيزکارى روى بياورد و از مخالفت فرمان خدا بپرهيزد!
تعبير «أَحَاطَ بِکُمُ الإِحْصَاءَ» که برگرفته از آيه شريفه: (وَ أَحَاطَ بِمَا لَدَيْهِمْ وَأَحْصَى کُلَّ شَىْءٍ عَدَداً)؛ «و او به آنچه نزد آن هاست احاطه دارد و همه چيز را احصا کرده است»، مى باشد؛ تعبير لطيفى است که نشان مى دهد انسان چنان در چنبر احصاى الهى واقع شده، که هيچ عملى از او بى حساب و کتاب نيست. تعبير به «أَرْصَدَ لَکُمُ الْجَزَاءَ» نيز تعبير لطيفى است که نشان مى دهد پاداش و کيفر الهى، همچون مراقبى هوشمند، در کمين انسان ها نشسته تا هيچ يک از اعمال آن ها، از اين دايره بيرون نرود.
در هفتمين و هشتمين وصف مى فرمايد: «همان کسى که شما را با نعمت هاى گسترده و بخشش هاى وسيع (خود) مقدّم داشته و با دلايل رسا و روشن، شما را (از نافرمانى اش) بيم داده است»؛ (وَ آثَرَکُمْ بِالنِّعَمِ السَّوَابِغِ، وَ الرِّفَدِ الرَّوَافِغِ، وَ أَنْذَرَکُمْ بِالْحُجَجِ آلْبَوَالِغِ). «ايثار» به معناى برترى بخشيدن کسى است، خواه بر خويشتن باشد يا بر ديگرى؛ لذا در سوره يوسف آيه 91 چنين مى خوانيم: (تَاللّهِ لَقَدْ آثَرَکَ اللّهُ عَلَيْنَا)؛ «به خدا سوگند! خداوند تو را بر ما برترى بخشيد».
و اين که بعضى از شارحان نهج البلاغه تصوّر کرده اند در مفهوم «ايثار» مقدّم داشتن ديگرى بر خويشتن، يا در مواردى که ايثار کننده نياز به آن دارد، افتاده است و چون هيچ يک از اين دو معنا، در مورد خداوند تصوّر نمى شود، پس بايد به سراغ معناى مجازى رفت، اشتباه است.
به هر حال منظور از جمله مذکور اين است که خداوند، انسان را بر ساير مخلوقاتش برترى داده و انواع نعمت ها و کرامت ها را به او ارزانى داشته است؛ همان گونه که قرآن مجيد مى گويد: (وَ لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِى آدَمَ وَ حَمَلْنَاهُمْ فِى الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَ فَضَّلْنَاهُمْ عَلَى کَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلاً)؛ «ما فرزندان آدم را گرامى داشتيم! و آن ها را در صحرا و دريا (بر مرکب هاى راهوار) سوار کرديم و از نعمت هاى پاکيزه، به آنان روزى داديم و آن ها را بر بسيارى از موجوداتى که خلق کرديم، برترى بخشيديم».
بديهى است هنگامى که انسان توجّه به اين همه نعمت هاى الهى پيدا کند، که از جمله آن ها برترى يافتن او بر ساير مخلوقات است، حسّ شکرگزارى در او برانگيخته مى شود و همان گونه که گفتيم به سراغ معرفت مُنعم مى رود و در نتيجه، از نافرمانى او، پرهيز مى کند و با تقوا پيوند مى خورد. همچنين اِنذار الهى نيز به وسيله «حُجج بوالغ» که وجود پيامبران و کتب آسمانى و معجزات و دلايل روشن عقلى و نقلى است يکى ديگر از اسباب تقواست، که در اين فراز آمده است. ذکر اين دو، (نعمت هاى الهى و انذارهاى او) در کنار يکديگر، مى تواند اشاره به اين نکته باشد که خداوند در عين بخشش نعمت هاى بى حساب، به انسان ها هشدار مى دهد که از اين نعمت ها سوء استفاده نکنند؛ بلکه در طريق صلاح و سعادت و رستگارى به کار بگيرند.
در نهمين و دهمين وصف مى فرمايد: «تعداد شما را به خوبى مى داند و مدّت هاى کوتاهى براى توقّف در اين جهان، براى شما مقرّر کرده، جهانى که قرارگاه آزمايش و سراى عبرت است، در آن آزموده مى شويد و در برابر اعمالى که انجام داده ايد، حسابرسى خواهيد شد!»؛ (فَأَحْصَاکُمْ عَدَدآ، وَ وَظَّـفَ لَکُمْ مُدَدآ، فِي قَرَارِ خِبْرَةٍ، وَ دَارِ عِبْرَةٍ، أَنْتُمْ مُخْتَبَرُونَ فِيهَا، وَ مُحَاسَبوُنَ عَلَيْهَا).
با اين که در دومين وصف، اشاره به سرآمد عمرها شده و در پنجمين وصف سخن از شمارش و اِحصاى انسان ها به ميان آمده، باز در اين جا اين دو وصف تکرار شده، به دليل اهمّيّت فوق العاده آن ها و تأثيرشان در ظهور و بروز حقيقت تقوا در وجود آدمى.
هنگامى که انسان به مراقبت الهى و محدود بودن عمر، در اين دار «امتحان» و «عبرت» توجّه پيدا کند، از نافرمانى ها به سوى اطاعت خداوند بازمى گردد.
اين احتمال نيز وجود دارد که اين تکرار، براى افاده معناى جديدى باشد. در جمله هاى پيشين سخن از احاطه اِحصا، به اعمال آدمى بود و به همين دليل بلافاصله بعد از آن سخن از جزاى اعمال به ميان آمد و در اين جا اشاره به اِحصاى خود آدميان است، که هيچ کس در مراقبت هاى الهى از قلم نخواهد افتاد؛ آن گونه که قرآن مى گويد: (إِنْ کُلُّ مَنْ فِى السَّموَاتِ وَ الْأَرْضِ إِلاَّ آتِى الرَّحْمنِ عَبْداً * لَقَدْ أَحْصيهُمْ وَعَدَّهُمْ عَدّاً)؛ «تمام کسانى که در آسمان ها و زمين هستند تنها به سوى خداوند رحمان مى آيند در حالى که بنده اويند. خداوند همه آن ها را احصا و کاملاً شمارش کرده است».
و اگر اشاره به سرآمد زندگى مى کند، مقدّمه اى است براى جمله هاى بعد (زندگى در دار امتحان و سراى عبرت) که در واقع نسبت به جمله قبل، ازقبيل بيان اجمالى و تفصيلى است.
تعبير به «قَرَارِ خِبْرَةٍ وَ دَارِ عِبْرَةٍ» اشاره به اين است که سراسر زندگى انسان ها، دوران آزمايش آن هاست؛ همان گونه که قرآن مى گويد: (أَحَسِبَ النَّاسُ أَن يُتْرَکُواْ أَن يَقُولُوآ آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ * وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللّهُ الَّذِينَ صَدَقُواْ وَ لَيَعْلَمَنَّ الْکَاذِبِينَ)؛ «آيا مردم گمان کردند همين که بگويند ايمان آورديم به حال خود رها مى شوند و آزمايش نخواهند شد؟ ما کسانى را که پيش از آنان بودند آزموديم، بايد علم خدا درباره کسانى که راست مى گويند و کسانى که دروغ مى گويند تحقق يابد».
تعبير به «عبرت» اشاره به سرنوشت عبرت انگيز ظالمان و اقوام و افراد آلوده و گنهکاراست، که سراسر تاريخ را پوشانده و نشان مى دهدکه جزاى الهى منحصر به سراى قيامت نيست و بخش مهمى از آن، در دنيا نيز دامان انسان ها را مى گيرد.
ضمير در جمله «وَ مُحَاسَبُونَ عَلَيْهَا» به دارِ دنيا بازمى گردد؛ يعنى: همان گونه که جايگاه آزمايش شما دنياست، حساب و کتاب شما نيز مربوط به آن است، هم اعمالى که در آن انجام داديد و هم نعمت هايى که خدا در آن به شما داده است. نکته
همه جا و هميشه دعوت به تقوا
همان گونه که ملاحظه کرديد، نخستين سخن بعد از حمد و ثناى الهى در اين خطبه، دعوت به سوى تقواست؛ که تمام اسبابِ سعادت انسان، در آن جمع است و نشانه شخصيّت او و کرامتش در پيشگاه خداست و برترين زاد و توشه سفر آخرت مى باشد.
نکته بسيار جالب در اين فراز آن است که امام (عليه السلام) فقط توصيه به تقوا نمى کند، بلکه به تمام امورى که مى تواند انگيزه تقوا باشد، اشاره مى کند. نعمت هاى گوناگون الهى، محدود بودن عمر آدمى، احاطه علمى خداوند بر انسان ها و اعمالشان، درس هاى عبرتى که در زندگى پيشينيان و حتّى مردم امروز نهفته است و همچنين توجّه به اين معنا که اين جهان، سراى امتحان است، و خداوند، پيامبران و کتب آسمانى را براى انذار بندگان، بسيج فرموده است و اين نهايت فصاحت و بلاغت است که در عباراتى کوتاه، مسئله بسيار مهمّى، همچون تقوا به عالى ترين وجه مورد تأکيد قرار گرفته است.
به راستى، هرگاه انسان در اوصاف ده گانه اى که در اين فراز از خطبه براى خداوند ذکر شده است بينديشد، شکوفه هاى تقوا و پرهيزکارى بر شاخسار وجودش نمايان مى شود؛ چگونه ممکن است انسان در نعمت هاى گوناگون الهى دقّت کند و قيامت و حساب و کتاب را باور داشته باشد و «حجج الهى» را در کتب آسمانى و بيانات معصومين (عليهم السلام) مورد توجّه قرار دهد، ناپايدارى عمر را ببيند و سرگذشت هاى عبرت انگيز پيشينيان را مورد مطالعه قرار دهد و با اين حال حريم الهى را بشکند و آيين تقوا را زير پا بگذارد و به گناه و آلودگى تن دردهد؟ .
پاورقی ها
اعراف، آيه 34.
الرّحمن، آيه 26. «الرِّياش» ـ همان گونه که در متن هم به آن اشاره شده ـ از ريشه «ريش» به معناى پرهاى پرندگان است؛ سپس به لباس هاى فاخر که شباهتى به پرهاى زيباى پرندگان دارد، اطلاق شده و بعد از آن به معناى وسيع ترى که هرگونه فراوانى و نعمت است، اطلاق گرديده است. بعضى از شارحان نهج البلاغه گفته اند که ريش تنها به معناى لباس نيست؛ چرا که در قرآن مجيد در عرضِ لباس واقع شده است آن جا که مى گويد: (يَا بَنِى آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنَا عَلَيْکُمْ لِبَاسآ يُوَارِى سَوْآتِکُمْ وَ رِيشاً) (اعراف، آيه 26) ولى به نظر مى رسد که اين آيه بر عکس نظر ايشان دلالت دارد؛ چراکه لباس در واقع دو گونه است: لباس هايى که تنها بدن را مى پوشاند و مصداق (يُوَارِى سَوْآتِکُمْ) است و لباس هايى که جنبه زينت و زيبايى دارد؛ قرآن در اين آيه، به هر دو اشاره کرده و به دنبال آن، سخن از لباس تقواست (وَ لِبَاسُ التَّقْوَى ذلِکَ خَيْرٌ). «أَرْفَغَ» از ريشه «رَفَغ» بر وزن «هدف» به معناى گستردگى و وسعت است و هنگامى که در مورد نعمت ها به کار رود، اشاره به فزونى نعمت مى باشد. اعراف، آيه 26. در اين که «ريشاً» در آيه فوق، چه محلّى از اعراب دارد در ميان مفسّران قرآن و شارحان نهج البلاغه گفت و گوست. بعضى آن را «معطوف» بر «لباساً» دانسته و به همين دليل مفهوم آن را چيزى وسيع تر يا مغاير لباس شمرده اند؛ در حالى که بعضى ديگر آن را به منزله «مفعول له» دانسته اند که هدفِ نزولِ لباس بر انسان را بيان مى کند: نخست پوشيدن عيب ها و سپس زينت؛ و معناى اخير با محتواى آيه سازگارتر است. جنّ، آيه 28. «رِفَد» جمع «رفده» از ريشه «رَفد» بر وزن «دفع» به معناى نصيب و بخشش و جايزه است. «رَوافغ» جمع «رافغه» از ريشه «رَفَغ» همان طور که قبلاً نيز اشاره شد، به معناى گستردگى و وسعت است. بنابراين «الرِّفَدُ الرَّوَافِغِ» به معناى عطاياى گسترده پروردگار است. در مقاييس اللّغه آمده است که ريشه اصلى اين لغت، به معناى مقدّم داشتن چيزى است. مفردات راغب نيز همين معنا را بيان کرده است. در کتاب التحقيق فى کلمات القرآن الکريم نيز آمده است: «حقيقت ايثار، اثبات فضيلت و مقدّم داشتن صاحب فضل است». اسراء، آيه 70. «مُدَد» جمع «مدّه» به معناى بخشى از زمان است و گاه به معناى پايان زمان معيّنى آمده است و نيز به مادّه اى که با آن چيزى مى نويسند «مداد» گفته مى شود و در واقع در تمام اين معانى يک نوع کشش و امتداد ديده مى شود «خِبره»، هم به معناى مصدرى آمده، هم اسم مصدرى و به معناى علم و آگاهى است و لذا «اهل خُبره» به کسانى گفته مى شود که آگاهى کافى درباره چيزى دارند و از آن جا که امتحان و آزمايش، وسيله اطلاع از«کارآيى» يک انسان، يا يک موجود است، اين واژه به معناى «امتحان» نيز به کار مى رود و در خطبه بالا همين معنا منظور شده است. مريم، آيات 93 و 94. عنکبوت، آيات 2 و 3.