تفسیر بخش سوم

و منها يعنى آل النّبيّ عليه الصلاة و السّلام
هُمْ مَوْضِعُ سِرِّهِ، وَ لَجَأُ اَمْرِهِ، وَ عَيْبَةُ عِلْمِهِ، وَ مَوْئِلُ حُکْمِهِ، وَ کُهُوفُ کُتُبِهِ، وَ جِبالُ دينِهِ، بِهِمْ اَقامَ انْحِناءَ ظَهْرِهِ، وَ اَذْهَبَ ارْتِعادَ فَرائِصِهِ.

ترجمه
آن ها (آل پيامبر (عليهم السلام) ) محل اسرار خدايند و پناهگاه فرمان او و ظرف علم او و مرجع احکامش و جايگاه حفظ کتاب هاى (آسمانى) او هستند و کوه هاى استوار دين اند. به وسيله آنان قامت دين را راست کرد و لرزش و تزلزل و وحشتِ آن را از ميان برد.
شرح و تفسیر
مقام والاى آل محمّد (عليهم السلام)
امام (عليه السلام) در اين بخش از خطبه توصيفى از آل پيامبر و امامان اهل بيت (عليهم السلام) مى کند و در عباراتى کوتاه و بسيار پرمعنا، موقعيّت آنان را بعد از پيامبر (عليهم السلام) روشن مى سازد و با هشت جمله پى در پى، در واقع آنچه را در حديث ثقلين و حديث سفينه نوح و حديث نجوم آمده است توضيح مى دهد. در شش جمله اوّل مى فرمايد: «آن ها (آل پيامبر (عليهم السلام) ) محلّ اسرار خدايند و پناهگاه فرمان او و ظرف علم او و مرجع احکامش و جايگاه حفظ کتاب هاى (آسمانى) او هستند و کوه هاى استوار دين اند»؛ (هُمْ مَوْضِعُ سِرِّهِ، وَ لَجَأُ اَمْرِهِ، وَ عَيْبَةُ عِلْمِهِ، وَ مَوْئِلُ حُکْمِهِ، وَ کُهُوفُ کُتُبِهِ، وَ جِبالُ دينِهِ).
گرچه بعضى از دانشمندان قسمتى از اين جمله ها را مرادف و شبيه هم دانسته اند، ولى حق اين که هرکدام اشاره به نکته اى دارد. در جمله اوّل اين حقيقت بازگو شده که اسرار الهى نزد آن هاست، بديهى است کسى که مى خواهد رهبرى دين الهى را به عهده داشته باشد بايد از تمام اسرار آن باخبر باشد؛ چرا که بدون آن توانايى، پيش بينى هاى صحيح را در امر هدايت و تدبير و نظم امور نخواهد داشت، به خصوص اين که رهبرى آن ها مربوط به زمان خاصّى نبوده و به تمام تاريخ بشر نظر داشته است (در بحث علم غيب پيامبر (صلي الله عليه و آله) و پيشوايان معصوم (عليهم السلام) نيز گفته ايم که بخشى از علم غيب، اساس رهبرى آنان را تشکيل مى دهد و بدون آن، امر رهبرى ناقص خواهد بود).{6}

در جمله دوم نشان داده شده که آن ها پناهگاه امر الهى هستند. آيا منظور از امر در اين جا تنها اوامر تشريعى است يا اوامر تکوينى را نيز شامل مى شود؟ ظاهر جمله هاى قبل و بعد نشان مى دهد که اين جمله نظر به فرمان هاى تشريعى خداوند دارد که مردم در کسب اين اوامر و اطاعت از آن ها بايد به پيشوايان معصوم از اهل بيت پيامبر (عليهم السلام) پناه ببرند.
جمله سوم، آن ها را صندوقچه علوم الهى مى شمارد؛ نه تنها اسرار و نه تنها اوامر، بلکه تمام علومى که براى هدايت انسان ها لازم و ضرورى است و يا به نحوى در آن دخالت دارد، در اين صندوقچه ها نهفته شده است!
و در جمله چهارم، آن ها مرجع احکام الهى شمرده شده اند که مردم در اختلافاتشان ـ چه از نظر فکرى و چه از نظر قضايى ـ بايد به آن ها مراجعه کنند تا رفع اختلاف و حلّ مشکل شود و اگر «موئل حِکَمِه» (حِکَم بر وزن اِرَم جمع حکمت است) خوانده شود، تفاوت آن با جمله هاى قبل روشن تر خواهد شد چرا که در اين جا سخن از فلسفه ها و حکمت هاى احکام الهى است که بخشى از علوم پيامبر (صلي الله عليه و آله) و پيشوايان معصوم (عليهم السلام) را تشکيل مى دهد.
امّا جمله «وَ کُهُوف کُتُبِهِ» بيانگر اين حقيقت است که محتواى همه کتب الهى نزد آنان است. اين شبيه چيزى است که از على (عليه السلام) نقل شده که مى فرمود: «اَما وَ اللهِ لَوْ ثُنِيَتْ لِيَ وِ سادَةٌ فَجَلَسْتُ عَلَيْها لاَفْتَيْتُ اَهْلَ التَوْراةِ بِتَوْراتِهِمْ... وَ اَفْتَيْتُ اَهْلَ الاْنْجيلِ بِاِنْجيلِهِمْ ... وَ اَفْتَيْتُ اَهْلَ الْقُرْآنِ بِقُرْآنِهِمْ...؛ به خدا سوگند اگر مسندى براى من آماده شود و بر آن بنشينم براى پيروان تورات به توراتشان فتوا مى دهم ... و براى پيروان انجيل به انجيلشان... و براى اهل قرآن به قرآنشان...».
در جمله ششم، آن ها را کوه هاى استوار دين معرفى کرده که ظاهرآ اشاره به چيزى است که در آيات متعدّدى از قرآن مجيد درباره کوه ها و نقش آن ها در

حفظ آرامش زمين و نزول برکات بر آن، آمده است. در آيه 15 از سوره نحل مى خوانيم: (وَ اَلْقَى فِى الاْرْضِ رَواسِىَ اَنْ تَميدَ بِکُمْ وَ اَنْهارآ وَ سُبُلا لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ)؛ «در زمين کوه هاى استوارى قرار داد تا شما را نلرزاند؛ و نهرها و راه هايى ايجاد کرد تا (به مقصدتان) راه يابيد».
در حقيقت، کوه ها ـ چنان که در تفسير اين آيه و آيات مشابه آن آمده است ـ از يک سو فشارهايى را که از درون و بيرون بر زمين وارد مى شود خنثى مى کنند و از سوى ديگر، منبع بزرگى براى نهرها و چشمه هاى آب هستند و ازسوى سوم کانونى براى انواع معادن گران بها. امامان معصوم (عليهم السلام) نيز مايه آرامش افکار و سيراب شدن دل ها و نشر ذخاير گران بها در ميان امّت اند.
به دنبال اين شش توصيف زيبا و پرمعنا دو جمله ديگر اضافه مى فرمايد و مى گويد: «به وسيله آنان (امامان اهل بيت (عليهم السلام) )، قامت دين را راست کرد و لرزش و تزلزل و وحشتِ آن را از ميان برد»؛ (بِهِمْ اَقامَ انْحِناءَ ظَهْرِهِ، وَ اَذْهَبَ ارْتِعادَ فَرائِصِهِ).
«انْحِناءَ ظَهْرِ»؛ (خميده شدن پشت) کنايه لطيفى از فشار مشکلاتى است که از سوى دشمنان دانا و دوستان نادان بر دين وارد مى شود و به وسيله اين بزرگواران، اين فشارها خنثى مى گردد و قامت دين راست مى شود.
«ارْتِعادَ فَرائِصِ»؛ (لرزش آن قسمت از بدن که روى قلب را پوشانيده) کنايه لطيف ديگرى از اضطراب و وحشتى است که از سوى مکاتب الحادى و انحرافات دينى و اعتقادى بر مؤمنان وارد مى گردد که به وسيله ائمه هدى (عليهم السلام) خنثى مى شود و مؤمنان آرامش خويش را بازمى يابند. نکته ها
1. آل پيامبر (عليهم السلام) پناه امّت اسلامى
آنچه در جمله هاى حساب شده مولا (عليه السلام) در اين بخش از خطبه آمده است هرگز مبالغه نيست؛ حقايقى است که تاريخ زندگى امامان معصوم به خصوص اميرمؤمنان و امام باقر و امام صادق و امام على بن موسى الرضا (عليهم السلام) گواه بر آن است که چگونه اين بزرگواران در مقابل مکتب هاى التقاطى که بر اثر گسترش اسلام و ورود افکار انحرافى به حوزه مسلمين و نيز خرافات و اوهام و تفسيرهاى غلط و تحريف غاليان و قاصران به وجود آمده بودند، مانند کوه ايستادند و اسلام خالص و ناب را حفظ کردند.
تاريخ مى گويد که در برابر هيچ سؤالى از مسائل دين که از آن ها مى شد، ناتوان نمى ماندند و به بهترين وجه پاسخ مى گفتند.
طوفان هاى عجيبى بعد از رحلت پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) رخ داد و اگر اين لنگرهاى عظيم الهى نبودند شدّت طوفان، کشتى اسلام راستين را غرق مى نمود. در پاره اى از موارد با علوم و دانش هاى خود، با افشاگرى ها و تبيين حقايق اسلام و در پاره اى از موارد با خون پاک خود ـ آن گونه که سالار شهيدان امام حسين (عليه السلام) و يارانش در کربلا انجام دادند ـ از حوزه اسلام دفاع کردند.
اگر انحرافات اعتقادى و عقايد عجيب و غريبى را که در کتب ملل و نحل ذکر کرده اند، با معارف و عقايدى که امامان اهل بيت (عليهم السلام) عرضه داشته اند ـ و نمونه آن همين نهج البلاغه و صحيفه سجاديّه با آن محتواى بسيار بالاست ـ و آنچه از روايات ائمه اهل بيت (عليهم السلام) در کتاب هايى مانند توحيد صدوق و کتب مشابه آن

آمده است مقايسه کنيم، حقيقت آنچه را که در جمله هاى امام (عليه السلام) در توصيف آنان آمد درمى يابيم.
اين ها همان چيزى است که در جاى ديگر نهج البلاغه در لابه لاى سخنان على (عليه السلام) با کميل بن زياد آمده است که مى فرمايد: «اَللّهُمَّ بَلى لا تَخْلُو الاْرْضُ مِنْ قائِمٍ للهِ بِحُجَّةٍ اِمّا ظاهِرآ مَشْهُورآ اَوْ خائِفآ مَغْمُورآ لِئَلّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللهِ وَبَيِّناتُهُ... يَحْفَظُ اللّهُ بِهِمْ حُجَجَهُ وَ بَيِّناتِهِ حَتّى يُودِعُوها نُظَراءَهُمْ وَ يَزْرَعُوها فِي قُلُوبِ اَشْباهِهِمْ؛ آرى، هرگز روى زمين خالى نمى شود از کسى که به حجّت الهى قيام کند خواه ظاهر و آشکار باشد يا خائف و پنهان، تا دلايل الهى و نشانه هاى روشن او باطل نگردد... خداوند به واسطه آن ها حجّت ها و دلايلش را حفظ مى کند تا به افرادى نظير خود بسپارند و بذر آن را در قلوب افرادى شبيه خود بيفشانند».
اين همان حقيقتى است که پيامبر (صلي الله عليه و آله) در روايت متواتر معروف، به آن اشاره فرموده و به مسلمان توصيه کرده است که دست از دامان قرآن و اهل بيت برندارند تا هرگز گمراه نشوند و مفهوم آن اين است که جدايى از هر يک از اين دو، مساوى با گمراهى است.

2. آل پيامبر (صلي الله عليه و آله) چه کسانى هستند؟
از آنچه گفته شد به خوبى روشن مى شود که منظور از اهل بيت، امامان معصوم (عليهم السلام) است؛ نه آن گونه که بعضى از مفسّران نهج البلاغه احتمال داده اند که اشاره به افرادى همچون حمزه و عبّاس و جعفر باشد که در عصر پيامبر (صلي الله عليه و آله) با فداکارى هاى خود اسلام را حفظ کردند؛ درست است که اين ها خدمات پرقيمتى داشتند ولى محتواى جمله هاى هشت گانه مورد بحث چيزى فراتر از اين مسئله است و جز بر امامان معصوم (عليهم السلام) تطبيق نمى کند.

پاورقی ها
در اين احاديث معروف که در کتب و منابع اصلى شيعه و اهل سنّت نقل شده موقعيّت اهل بيت (عليهم السلام) به روشنى بيان گرديده است. در حديث ثقلين، اهل بيت پيامبر (عليهم السلام) بعد از قرآن مهم ترين وسيله هدايت و نجات شمرده شده اند که هرگز ميان آنان و قرآن جدايى نمى افتد و در حديث دوم تشبيه به کشتى نوح (عليه السلام) گرديده اند که تنها مايه نجات از غرقاب به هنگام طوفان بود و در حديث سوم به منزله ستارگان آسمان که مايه هدايت (در ظلمات برّ و بحر) مى باشند شمرده شده اند.
«لجأ» و «ملجأ» به معناى پناهگاه است. «عيبة» به معناى صندوق يا چيزى است که اشيا را در آن پنهان مى کنند و در اصل از ريشه «عيب» گرفته شده و از آن جا که معمولا «عيوب» را کتمان مى کنند واژه مزبور به همان معنايى که ذکر شد، آمده است. «مَوْئل» از ريشه «وأل» بر وزن «سهل» به معناى پناهگاه و محل نجات آمده است. «کهوف» جمع «کهف» به معناى غار است، ولى بعضى گفته اند که کهف به معناى غار وسيع است و از آن جا که انسان ها در بسيارى از اوقات به غارها پناه مى بردند مفهوم پناهگاه يا محل حفظ نيز در آن وجود دارد. توجّه داشته باشيد که درباره مرجع ضمير در اين شش جمله و همچنين در جمله بعد، در ميان شارحان نهج البلاغه گفتگوست. بعضى معتقدند که همه اين ها به پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) برمى گردد ولى قرائن به خوبى نشان مى دهد که ضمير در شش جمله اوّل به خداوند برمى گردد (به خصوص با توجّه به جمله «و کهوف کتبه») و در جمله اخير به دين بازگشت مى کند که توضيح آن خواهد آمد. پيام قرآن، ج 7، ص 217 ؛ تفسير نمونه، ج 5، ص 247، ذيل آيه 50 سوره انعام ج 25، ص 139، ذيلآ يه 26 از سوره جن. بحارالانوار، ج 10، ص 118، ضمن حديث 1. به تفسير نمونه، ج 11، ص 183، ذيل آيه 15 سوره نحل مراجعه شود. «ارتعاد» از ريشه «رَعْدَة» به معناى لرزش است و از آنجا که صداى عظيم ابرها، ايجاد لرزش مى کند به آنرعد گفته اند و بنابراين، ارتعاد به معناى لرزيدن است. «فرائص» جمع «فريصة» به معناى قطعه گوشتى است که در کنار قلب قرار گرفته که هنگام وحشت به لرزه درمى آيد و لذا «ارتعاد الفرائص» کنايه از وحشت و اضطراب است و فرصت را نيز به اين دليل فرصت گويند که قطعه زمانى است مناسب براى انجام کار مطلوب. (مقاييس، مفردات راغب و لسان العرب). نهج البلاغه، ضمن حکمت 147. به پيام قرآن، ج 9، ص 61-78 مراجعه شود.