تفسیر بخش دهم

وَ اعْلَمُوا أَنَّ مَجَازَکُمْ عَلَى الصِّرَاطِ وَ مَزَالِقِ دَحْضِهِ، وَ أَهَاوِيلِ زَلَلِهِ، وَ تَارَاتِ أَهْوَالِهِ، فَاتَّقُوا اللَّهَ عِبَادَ اللَّهِ تَقِيَّةَ ذِي لُبٍّ شَغَلَ التَّفَکُّرُ قَلْبَهُ، وَ أَنْصَبَ الْخَوْفُ بَدَنَهُ، وَ أَسْهَرَ التَّهَجُّدُ غِرَارَ نَوْمِهِ، وَ أَظْمَأَ الرَّجَاءُ هَوَاجِرَ يَوْمِهِ، وَ ظَلَفَ الزُّهْدُ شَهَوَاتِهِ، وَ أَوْجَفَ الذِّکْرُ بِلِسَانِهِ، وَ قَدَّمَ الْخَوْفَ لِأَمَانِهِ، وَ تَنَکَّبَ الْمَخَالِجَ عَنْ وَضَحِ السَّبِيلِ، وَ سَلَکَ أَقْصَدَ الْمَسَالِکِ إِلَى النَّهْجِ الْمَطْلُوبِ، وَ لَمْ تَفْتِلْهُ فَاتِلَاتُ الْغُرُورِ، وَ لَمْ تَعْمَ عَلَيْهِ مُشْتَبِهَاتُ الْأُمُورِ، ظَافِراً بِفَرْحَةِ الْبُشْرَى، وَ رَاحَةِ النُّعْمَى، فِي أَنْعَمِ نَوْمِهِ، وَ آمَنِ يَوْمِهِ، وَ قَدْ عَبَرَ مَعْبَرَ الْعَاجِلَةِ حَمِيداً، وَ قَدَّمَ زَادَ الْآجِلَةِ سَعِيداً، وَ بَادَرَ مِنْ وَجَلٍ، وَ أَکْمَشَ فِي مَهَلٍ، وَ رَغِبَ فِي طَلَبٍ، وَ ذَهَبَ عَنْ هَرَبٍ، وَ رَاقَبَ فِي يَوْمِهِ غَدَهُ، وَ نَظَرَ قُدُماً أَمَامَهُ. فَکَفَى بِالْجَنَّةِ ثَوَاباً وَ نَوَالًا، وَ کَفَى بِالنَّارِ عِقَاباً وَ وَبَالًا! وَ کَفَى بِاللَّهِ مُنْتَقِماً وَ نَصِيراً! وَ کَفَى بِالْکِتَابِ حَجِيجاً وَ خَصِيما!

ترجمه
بدانيد که عبور شما، از صراط و گذرگاهِ خطرناک و هولناکى است! معبرى که قدم ها در آن مى لغزد و خطرات هولناکى، پى درپى دامان انسان را مى گيرد؛ حال که چنين است، اى بندگان خدا تقواى الهى پيشه کنيد! همچون تقواى خردمندى که تفکّر، قلب او را به خود مشغول ساخته و خوف الهى جسمش را خسته کرده، شب زنده دارى، خواب را از چشمش ربوده، اميد به رحمت پروردگار، او را به تشنگى روزه ايّام گرم (تابستان) واداشته، و زهد در دنيا خواهش هاى نفسانى را از او گرفته است؛ همان پرهيزکارى که ذکر خدا به سرعت بر زبانش جارى مى گردد و ترس (از خدا) را براى ايمنى در رستاخيز از پيش فرستاده است؛ جاذبه ها (ى انحرافى و شيطانى) را از جاده خويش کنار زده و در بهترين و مستقيم ترين راه هايى که او را به روش مطلوب (جهت رسيدن به رضاى خدا) مى رساند، گام نهاده، و وسوسه ها و فريب ها هرگز او را نفريفته، و امور مشکوک بر او پنهان نمانده است (و به کمک نور تقوا، حق را از باطل تشخيص داده است) با مژده (بهشت و) زندگى آسوده، در ميان نعمت ها، در بهترين جايگاه و ايمن ترين روزها، شاد و مسرور است؛ اين در حالى است که از گذرگاه دنياى زودگذر، با روشى پسنديده عبور کرده و توشه آخرت را توأم با سعادت از پيش فرستاده است؛ همان پرهيزکارى که از ترس (آن روز، به عمل صالح) مبادرت ورزيده و در مهلت (زندگى) با سرعت مشغول (بندگى) بوده و به آنچه مطلوب (پروردگار) است، رغبت کامل داشته و از آنچه بايد بگريزد دورى کرده است؛ امروز مراقب فرداى خويش است و براى آينده خود پيش بينى لازم را کرده است. همان بس که بهشت، پاداش و عطيه (پرهيزکاران) باشد! و همان بس که آتش دوزخ، کيفر (بدکاران و بى تقوايان) باشد و کافى است که خداوند، انتقام گيرنده (از اين ها) و يارى کننده (آن ها) و قرآن، مدافع (نيکوکاران) و دشمن (بدکاران) باشد!
شرح و تفسیر
گذرگاه هاى هولناکى که در پيش داريم
در اين بخش از اين خطبه، امام (عليه السلام) به سراغ بعضى از مواقف آخرت و گذرگاه هاى خطرناک آن مى رود و از آن، پلى به سوى اين دنيا زده، مردم را براى آماده شدن جهت حضور در صحنه قيامت و عبور از گذرگاه خطرناک صراط، آماده مى سازد.
مى فرمايد: «بدانيد که عبور شما، از صراط و گذرگاه خطرناکِ و هولناکى است! معبرى که قدم ها در آن مى لغزد و خطرات هولناکى، پى درپى دامان انسان را مى گيرد»؛ (وَ آعْلَمُوا أَنَّ مَجَازَکُمْ عَلَى الصِّرَاطِ، وَ مَزَالِقِ دَحْضِهِ، وَ أَهَاوِيلِ زَلَلِهِ، وَ تَارَاتِ أَهْوَالِهِ).
يکى از گذرگاه هاى قيامت، «صراط» است که در آيات قرآن تلويحآ و در روايات باصراحت و به طور تفصيل، از آن بحث شده است؛ از مجموع آن روايات، استفاده مى شود که صراط پلى است بر روى دوزخ، در مسير بهشت، که آخرين گذرگاه آدمى است و نيکان و بدان همه به آن وارد مى شوند؛ صالحان مانند برق از آن مى گذرند و به دروازه هاى بهشت مى رسند، ولى افراد بى ايمان وگنهکار، توان عبور از آن را ندارند و از روى آن، به جهنّم سقوط مى کنند.
عبور از اين گذرگاه خطرناک، که تنها راه بهشت است بستگى به ايمان و عمل دارد و حتّى سرعت عبور از آن، متناسب با درجات تقوا و ايمان است.
البتّه صراط در دنيا در اَشکال ديگرى مجسّم مى شود و يا به تعبير ديگر: صراط در قيامت، تجسّمى از صراط هاى دنياست؛ چرا که در توصيف «صراط قيامت» آمده است: «أَدَقُّ مِنَ الشَّعْرِ، وَ أَحَدُّ مِنَ السَّيْفِ؛ باريک تر از مو و برنده تر از شمشير است».{6} بى شک، حدّ فاصلِ ميان حق و باطل، ايمان و کفر، اخلاص و ريا، قصد قربت و پيروى از هوى، به همين باريکى و خطرناکى است، که عبور از اين خطّ فاصل، جز براى خالصان و مخلصان و نيکان و پاکان ميسّر نيست؛ که شرح آن، در بحث «نکته ها» خواهد آمد.
به هر حال، يک چنين گذرگاه باريکى، لغزشگاه هاى فراوان دارد که بدون آمادگى کامل، عبور همراه با سلامت از آن ممکن نيست! به همين دليل، امام (عليه السلام) در ادامه اين سخن مى فرمايد: «حال که چنين است، اى بندگان خدا تقواى الهى پيشه کنيد! همچون تقواى خردمندى که تفکّر، قلب او را به خود مشغول ساخته، و خوف الهى جسمش را خسته کرده، شب زنده دارى خواب را از چشمش ربوده، اميد به رحمتِ پروردگار، او را به تشنگى روزه ايّام گرم (تابستان) واداشته، و زهدِ در دنيا، خواهشهاى نفسانى را از او گرفته است!»؛ (فَاتَّقُوا اللهَ عِبَادَ اللهِ تَقِيَّةَ ذِي لُبٍّ شَغَلَ التَّفَکُّرُ قَلْبَهُ، وَ أَنْصَبَ آلْخَوْفُ بَدَنَهُ، و أَسْهَرَ التَّهَجُّدُ غِرَارَ نَوْمِهِ، وَ أَظْمَأَ الرَّجَاءُ هَوَاجِرَ يَوْمِهِ، وَ ظَلَفَ الزُّهْدُ شَهَوَاتِهِ).
آرى، براى ورود به مرحله تقوا، تقوايى که گذار انسان را از صراط آسان کند، نخست تفکّر لازم است! تفکّر و انديشه اى که تمام قلب را به خود مشغول کند و خوف از خدا را در انسان زنده گرداند و به دنبال آن، تهجّد و شب زنده دارى و روزه در ايّام گرم تابستان و زهد و پارسايى، در وجود انسان ظاهر گردد؛ چنين تقوايى است که انسان را به سرمنزل مقصود مى رساند و او را همچون برق، از «صراطِ خطرناک قيامت» عبور مى دهد.
در ادامه اين سخن مى فرمايد: «همان پرهيزکارى که ذکر خدا به سرعت بر زبانش جارى مى گردد و ترس (از خدا) را براى ايمنى در رستاخيز از پيش فرستاده است، جاذبه ها (ى انحرافى و شيطانى) را از جاده خويش کنار زده و در بهترين و مستقيم ترين راه هايى که او را به روش مطلوب (جهت رسيدن به رضاى خدا) مى رساند، گام نهاده، و وسوسه ها و فريب ها هرگز او را نفريفته، و امور مشکوک بر او پنهان نمانده است، (و به کمک نور تقوا، حق را از باطل تشخيص مى دهد)»؛ (وَ أَوْجَفَ الذِّكْرُ بِلِسَانِهِ، وَ قَدَّمَ الْخَوْفَ لِأَمَانِهِ، وَ تَنَكَّبَ الْمَخَالِجَ عَنْ وَضَحِ السَّبِيلِ، وَ سَلَكَ أَقْصَدَ الْمَسَالِكِ إِلَى النَّهْجِ الْمَطْلُوبِ؛ وَ لَمْ تَفْتِلْهُ فَاتِلَاتُ الْغُرُورِ، وَ لَمْ تَعْمَ عَلَيْهِ مُشْتَبِهَاتُ الْأُمُورِ).
تا به اين جا امام (عليه السلام) در بيان اوصاف پرهيزکارانى که بايد الگو قرار گيرند ـ علاوه بر تفکّر دائم ـ اوصاف دهگانه اى را بيان فرموده که در هرکدام، يک دنيا معنا نهفته شده است و جمع آن ها در يک انسان، انسان نمونه اى مى سازد که در دنيا و آخرت سربلند و در ميدان زندگى پيروز و در سير الى اللّه موفّق است؛ تمام اين تعبيرات با تشبيهات زيبا و کنايه ها و عبارات دل نشين و پرمغز آميخته است؛ به گونه اى که در اعماق جان نفوذ مى کند.
آرى، پرهيزکارانِ راستين، هرگز فريب جاذبه هاى شيطانى را نمى خورند و در امور مشکوک در تاريکى گام برنمى دارند! نزديک ترين راه به سوى خدا را برمى گزينند و موانع را از سر راه برمى دارند، خوف از خدا و مسئوليّت ها، مانع انحراف آن هاست و ذکر پروردگار، دائمآ بر سر زبانشان.
سپس امام (عليه السلام) به بخشى از نتايج اين اوصاف در دنيا و آخرت پرداخته و در ضمن شش جمله، چنين مى فرمايد: «با مژده (بهشت و) زندگى آسوده در ميان نعمت ها، در بهترين جايگاه ها و ايمن ترين روزها، شاد و مسرور است؛ اين در حالى است که از گذرگاه دنياى زودگذر، با روشى پسنديده عبور کرده، و توشه آخرت را توأم با سعادت، از پيش فرستاده است»؛ (ظَافِرآ بِفَرْحَةِ آلْبُشْرَى، وَ رَاحَةِ النُّعْمَى، فِي أَنْعَمِ نَوْمِهِ، وَ آمَنِ يَوْمِهِ، وَ قَدْ عَبَرَ مَعْبَرَ آلْعَاجِلَةِ حَمِيدآ، وَ قَدَّمَ زَادَ آلاْجِلَةِ سَعِيدآ).
در واقع آنچه سبب بشارت آنان و راحتى و آرامش و امنيّت خاطرشان مى گردد، همان عبور شايسته از گذرگاه دنيا و پيش فرستادن توشه آخرت است و مشکل مهمّ اين جاست که انسان در مقابل آن جاذبه هاى کاذب و زرق وبرق هاى فريبنده و راه هاى انحرافى، بتواند خود را حفظ کند و از صراط مستقيم الهى خارج نگردد. سپس در ادامه اين سخن، در آخرين اوصافى که براى پرهيزکارانِ نمونه ذکر مى کند، به شش وصف ديگر اشاره کرده، مى فرمايد: «همان پرهيزکارى که از ترس (آن روز، به عمل صالح) مبادرت ورزيده، و در مهلت (زندگى) با سرعت مشغول (بندگى) بوده، و به آنچه مطلوب (پروردگار) است رغبت کامل داشته، و از آنچه بايد بگريزد، دورى کرده است؛ امروز مراقب فرداى خويش بوده وبراى آينده خود، پيش بينى لازم را کرده است»؛ (وَ بَادَرَ مِنْ وَجَلٍ، وَ أَکْمَشَ فِي مَهَلٍ، وَ رَغِبَ فِي طَلَبٍ، وَذَهَبَ عَنْ هَرَبٍ، وَ رَاقَبَ فِي يَوْمِهِ غَدَهُ، وَ نَظَرَ قُدُمآ أَمَامَهُ).
در يک کلمه، از فرصت گران بهاى عمر، براى زندگى سعادتمندانه در سراى ديگر بهترين بهره گيرى را مى کند؛ به آنچه بايد روى آورد، روى مى آورد و از آنچه بايد دورى کند، پرهيز مى کند.
آرى، پرهيزکارى که داراى اين اوصاف است، سزاوار است که الگوى زندگى راهيان راهِ اللّه و قُدوه و اسوه آنان باشد.
در پايان اين فراز، به نتيجه نهايى تقوا و بى تقوايى اشاره کرده، مى فرمايد: «همان بس که بهشت، پاداش و عطيّه (پرهيزکاران) باشد! و همان بس که آتش دوزخ، کيفر و مجازات (بدکاران و بى تقوايان) باشد! و کافى است که خداوند، انتقام گيرنده (از اين ها) و يارى کننده (آن ها) و قرآن، مدافعِ (نيکوکاران) و دشمن (بدکاران) باشد!»؛ (فَکَفَى بِالْجَنَّةِ ثَوَابآ وَ نَوَالاً، وَ کَفَى بِالنَّارِ عِقَابآ وَ وَبَالاً! وَ کَفَى بِاللهِ مُنْتَقِمآ وَ نَصِيرآ! وَ کَفَى بِالْکِتَابِ حَجِيجآ وَ خَصِيمآ!).
به راستى امام (عليه السلام) در سخنانش اعجاز مى کند، در جمله هايى کوتاه آن چنان تقوا و پرهيزکارى را توصيف مى کند که در هيچ کتابى ديده نشده و از هيچ کس شنيده نشده است؛ تعبيراتى که بى دردترين افراد، از آن احساس درد مى کنند و سست ترين انسان ها را به حرکت وامى دارد و به راستى نام «غرّاء» براى اين خطبه بسيار بجاست. نکته ها
1. چگونه آسان از صراط بگذريم؟!
در خطبه مورد بحث، اشاره به «صراط» شده است؛ يعنى گذرگاهى که همه انسان ها در قيامت بايد از آن عبور کنند و در روايات اسلامى درباره آن بحث هاى فراوانى ديده مى شود، هر چند در قرآن مجيد، واژه «صراط» در اين معنا به کار نرفته است جز در يکى دو مورد، که آن هم احتمال دارد اشاره به جادّه حقّ و باطل در دنيا باشد؛ ولى تعبيرات ديگرى در قرآن مجيد به عنوان مِرْصاد و مانند آن آمده که جمعى از مفسّران، آن را اشاره به همان «صراط» مى دانند.
به هر حال، همان گونه که گفتيم، از روايات اسلامى استفاده مى شود که «صراط» پلى است بر روى جهنّم، بسيار باريک و خطرناک، آن ها که از آن عبور کنند به بهشت برين مى رسند و آن ها که نتوانند عبور کنند در جهنّم سقوط خواهند کرد. بلکه از بعضى از روايات استفاده مى شود که صراط از درون جهنّم مى گذرد! ولى مؤمنان آن چنان سريع عبور مى کنند که کمترين آسيبى به آنان نمى رسد، همان گونه که اگر انسان از درون آتش دنيا، با سرعت زياد عبور کند کمترين تأثيرى روى او نخواهد داشت.
در اوصاف صراط چنين آمده است: «پلى است که بر روى دوزخ در مسير بهشت قرار گرفته و تنها راه ورود در بهشت، عبور از آن است؛ گروهى از نيکان و پاکان چنان به سرعت از آن مى گذرند که گويى شعاع برق اند! گروهى مانند يک اسب سوار تيزرو، گروهى همچون افراد پياده و گروهى با دست و زانو از اين گذرگاه مى گذرند و گروهى که توان عبور ندارند در اثناى راه سقوط مى کنند».
اهميّت عبور از اين گذرگاه را با توجّه به حديث معروفى که از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) نقل شده و در کلام امام صادق (عليه السلام) نيز آمده است، مى توان، دريافت؛ آن جا که فرمود: «إِنَّ عَلَى جَهَنَّمَ جِسْرآ أَدَقُّ مِنَ الشَّعْرِ، أَحَدُّ مِنَ السَّيْفِ؛ بر دوزخ پلى کشيده شده باريک تر از مو و تيزتر از شمشير».
امام صادق (عليه السلام) در تفسير آيه شريفه (إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصَادِ) مى فرمايد: «قَنْطَرَةٌ عَلَى الصِّرَاطِ لاَيَجُوزُهَا عَبْدٌ بِمَظْلِمَةٍ؛ مرصاد پلى است بر صراط، که هرکس حقّ ستمديدگان بر گردن او باشد از آن عبور نخواهد کرد».
در روايات اسلامى امورى به عنوان وسيله عبورِ سريع از صراط ذکر شده است. از جمله در حديثى از پيامبراکرم (صلي الله عليه و آله) آمده است: «أَسْبِغِ الْوُضوُءَ تَمُّرُ عَلَى الصِّرَاطِ مَرَّ السَّحَابِ؛ وضو را شاداب و پرآب بگير! تا بر صراط همچون ابر بگذرى».
و در حديث ديگرى مى خوانيم که موسى (عليه السلام) در مناجاتش به درگاه الهى، سؤال کرد: «إِلهِي فَمَا جَزَاءُ مَنْ تَلا حِکْمَتَکَ سِرّاً وَ جَهْراً؟ قَالَ: يَا موُسَى! يَمُرُّ عَلَى الصِّرَاطِ کَالْبَرْقِ؛ خداوندا! پاداش کسى که حکمت تو را پنهان و آشکار بخواند (و مردم را با سخنان حکيمانه تو، به سوى حق دعوت کند) چيست؟ فرمود: اى موسى! چنين کسى همچون برق از صراط عبور مى کند».{6} جالب توجّه اين که در روايات متعددّى مى خوانيم که يکى از شرايط اصلى عبور از صراط، ولايت على بن ابى طالب (عليه السلام) است. اين روايت را بسيارى از بزرگان اهل سنّت در کتاب هاى خود از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) نقل کرده اند. از جمله حافظ بن سمّان در کتاب موافقه چنين نقل مى کند که پيامبر (صلي الله عليه و آله) فرمود: «لاَ يَجُوزُ أَحَدٌ عَلَى الصِّرَاطِ إِلاَّ مَنْ کَتَبَ لَهُ عَلِيٌّ (عليه السلام) الْجَوَازَ؛ هيچ کس از صراط عبور نمى کند، مگر اين که على (عليه السلام) اجازه عبور براى او بنويسد». و در بعضى روايات آمده است: «إِذَا جَمَعَ اللّهُ اَلْأَوَّلِينَ وَ الاْخِرِينَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ نَصَبَ الصِّرَاطَ عَلَى جِسْرِ جَهَنَّمَ مَا جَازَهَا أَحَدٌ حَتَّى کَانَتْ مَعَهُ بَرَاءَةٌ بِوِلاَيَةِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ؛ هنگامى که خداوند، اوّلين و آخرين را در روز قيامت گرد آورد و صراط بر جهنّم کشيده شود، هيچ کس از آن عبور نمى کند مگر اين که برات آزادى به سبب ولايت على (عليه السلام) با او باشد». اين مضمون با تفاوت مختصرى در مناقب خوارزمى ومناقب ابن مغازلى و فرائد السّمطين و کتاب الرّياض النّظرة آمده است.
همان گونه که در شرح خطبه نيز ذکر شد، صراط در قيامت در واقع تجسّمى است از صراط هايى که در دنياست که به همان باريکى و خطرناکى است.

2. نماز شب، کيمياى سعادت است
در اين خطبه، امام (عليه السلام) به مسئله شب بيدارى و عبادات شبانه، اشاره مى فرمايد و آن را از ويژگى هاى پرهيزکارانِ صف هاى مقدّم راهيان راه خدا مى شمرد.
«تهجّد» از ريشه «هُجود» به گفته راغب در مفردات در اصل به معناى خواب است؛ ولى هنگامى که به باب «تفعّل» مى رود در معناى انتقال از خواب به بيدارى به کار مى رود و از آن جا که بيدارى شبانه، در عرف پرهيزکاران براى راز و نياز به درگاه خداست، «تهجّد» به معناى نماز خواندن در دل شب، يا در خصوص نافله شب به کار مى رود.
به هر حال، نماز شب که با آداب خاصّى انجام مى شود، اکسير اعظم و کيمياى اکبر است که مى تواند مِس تيره وجود انسان را به طلاى ناب تقوا مبدّل کند. قرآن مجيد و همه پيشوايان بزرگ اسلام و بزرگان اخلاق، بر انجام اين عبادت انسان ساز و آثار تربيتى آن تأکيد کرده اند.
همين بس که قرآن مجيد به پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) خطاب مى کند و مى گويد: (وَ مِنَ الَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّکَ عَسَى أَن يَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقَامآ مَّحْمُودآ)؛ «و پاسى از شب را از خواب برخيز و قرآن (و نماز) بخوان، اين يک وظيفه اضافى براى توست؛ اميد است پروردگارت تو را به مقامى درخور ستايش برساند».
اين تعبير به خوبى نشان مى دهد که پيامبر (صلي الله عليه و آله) مقام محمود را که مقام بسيار والا و برجسته است، در سايه عبادت شبانه پيدا کرد (و به گفته شاعر روشن ضمير: «چيزى که مايه نجات او از ظلمات به سوى نور تقوا شد، دعاى نيمه شبى بود و گريه سحرى»).
از ميان روايات فراوانى که در اين زمينه از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) و ائمه هُدى (عليهم السلام) نقل شده همين بس که در حديثى، پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) به على (عليه السلام) توصيه مى کند: «عَلَيْکَ بِصَلاةِ اللَّيْلِ! يُکَرِّرُهَا أَرْبَعَاً؛ بر تو باد که نماز شب را به جاى آورى! پيامبر (صلي الله عليه و آله) اين سخن را چهار بار تکرار کرد».
در حديث ديگرى از همان حضرت مى خوانيم که به على (عليه السلام) فرمود: «يَا عَلِيُّ ثَلاَثٌ فَرَحَاتٌ لِلْمُؤْمِنِ: فِي اَلدُّنْيَا لُقِيُّ اَلْإِخْوَانِ، وَ اَلْإِفْطَارُ مِنَ اَلصِّيَامِ، وَ اَلتَّهَجُّدُ مِنْ آخِرِ اَللَّيْلِ؛ سه چيز است که مايه نشاط مؤمن مى شود: ديدار دوستان و افطار روزه و نماز در آخر شب».
از اين حديث استفاده مى شود که نماز شب مايه نشاط و شادابى مؤمنان است.
در حديث پرمعناى ديگرى از همان حضرت مى خوانيم: «مَا اتَّخَذَ اللّهُ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلا إِلاَّ لاِطْعَامِهِ الطَّعَامَ وَ صَلاتِهِ بِاللَّيْلِ وَ النَّاسُ نِيَامٌ؛ خداوند ابراهيم (عليه السلام) را به مقامِ دوستى خود (و افتخار خليل اللّهى) نرساند مگر به سبب اطعام طعام و نماز شبانه هنگامى که مردم در خواب بودند».
در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم که به يکى از ياران خود تأکيد فرمود: «نماز شب و عبادت شبانه را رها مکن که هرکس نماز شب را رها کند، مغبون است»؛ (لا تَدَعْ قِيَامَ اللَّيْلِ فَإِنَّ الْمَغْبُونَ مَنْ غُبِنَ قِيَامَ اللَّيْلِ).
و جالب اين که در آيه 6 سوره مزّمّل از نماز شب تعبير به «نَاشِئةَ اللَّيْل» شده و آن را بسيار مهمّ و سبب استقامت شمرده است: (إِنَّ نَاشِئَةَ الَّيْلِ هِىَ أَشَدُّ وَطْئآ وَأَقْوَمُ قِيلا)؛ «مسلمآ نماز و عبادت شبانه پابرجاتر و بااستقامت تر است». و به گفته بعضى از مفسّران: تعبير «نَاشِئةَ اللَّيْلِ» اشاره به نشئه و نشاط و جذبه روحانى و ملکوتى است که در سايه اين عبادت براى انسان فراهم مى شود.
دليل اين اهميّت نيز روشن است؛ زيرا «روح عبادت» که انسان را به «مقامات عالى» مى رساند دو چيز است: اخلاص و حضور قلب. و هر دوى اين ها در شب، به خصوص در آخر شب، بعد از يک استراحت نسبتآ ممتدّ حاصل مى شود، در حالى که چشم هاى بسيارى از مردم در خواب است و جُنب و جوش هاى زندگى مادّى موقّتآ خاموش شده، نه جايى براى ريا و رياست است و نه شواغل روزمرّه مادّى فکر انسان را به خود جلب مى کند؛ از اين رو، نماز شب عبادتى است خالص و توأم با حضور دل و آميخته با معنوّيت کامل و سرچشمه انواع برکات؛ به گفته حافظ:
هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ *** از يمن دعاى شب و ورد سحرى بود
آثار بى نظير اين عبادتِ شبانه را هرکس مى تواند با تجربه دريابد و هنگامى که طعم شيرين آن را در مذاق جان احساس کند به آسانى آن را رها نخواهد کرد!
مى صبوح و شَکَر خواب صبحدم تا چند؟ *** به عذر نيمه شبى کوش و گريه سحرى
آرى! کليد گنج سعادت و راه رسيدن به معشوق حقيقى همين است:
دعاى صبح و آه شب، کليد گنج مقصود است *** بدين راه و روش مى رو که با دلدار پيوندى! .
پاورقی ها
«مَجاز» از ريشه «جواز» به معناى سير و حرکت و عبور است؛ بنابراين «مَجاز» که مصدر ميمى است به همين معناست.
«مَزالق» جمع «مَزْلَق» به معناى لغزشگاه، از ريشه «زَلْق» بر وزن «دلو» به معناى لغزش است. «دَحْض» در اين جا مصدر يا اسم مصدر است و به معناى لغزش توأم با سقوط آمده است؛ اين واژه گاهى در مورد باطل شدن و يا زوال خورشيد از دايره نصف النهار به سوى مغرب به کار رفته است. «اَهاويل» جمع «اَهوال» و «اَهوال» نيز جمع «هول» است؛ بنابراين «اهاويل» جمع الجمع مى باشد و «هول» به معناى ترس و وحشت است. «تارات» جمع «تاره» به معناى دفعه، در اصل از ريشه «تَأْر» بر وزن «طرد» به معناى نظر تند به کسى کردن است و به معناى زدن با عصا و مانند آن نيز آمده است و از آن جا که اين امور در دفعات مختلف واقع مى شود، اين واژه به معناى دفعه نيز مى آيد. امالى صدوق، ص 177، ح 4. «أَنْصب» از ريشه «نَصَب» بر وزن «سبب» به معناى خسته شدن است. بنابراين «انصب» از باب اِفعالبه معناى خسته کردن آمده است. «أَسْهر» از ريشه «سَهَر» بر وزن «سفر» به معناى شب بيدارى است و از آن جا که حوادث وحشتناک، خواب شبانه را از چشم مى برد و نيز زمين قيامت، هول انگيز است به هر دو «ساهره» اطلاق مى شود. «غِرار» مصدر و اسم مصدر است و به معناى کمى و کسادى است و مفهوم جمله بالا اين است که عبادات شبانه، حتّى خواب کم را از آن ها مى گيرد. «هَواجِر» جمع «هاجره» به معناى وسط روزهاى گرم و داغ است که مردم به خانه ها پناه مى برند، گويى هجرت کرده اند و در اصل از ريشه «هَجْر» و «هِجْران» گرفته شده که به معناى ترک چيزى و جدايى از آن است. «ظَلَفَ» از ريشه «ظَلْف» به معناى بازداشتن از چيزى است و «ظَلَف» بر وزن «علف» به معناى مکان مرتفع نيز آمده است؛ گويى انسان ها را از رسيدن به خود منع مى کند. «اَوْجَفَ» از ريشه «ايجاف» به معناى تسريع در کارى است؛ اين واژه به معناى ايجاد اضطراب که در بسيارى از موارد، لازمه تسريع است نيز آمده است. «تَنَکّب» از ريشه «نَکْب» و «نکوب» به معناى عدول و دورى و انصراف از چيزى است؛ به همين دليل، هنگامى که دنيا به کسى پشت کند از آن تعبير به «نکبت» مى شود. «مَخالِج» جمع «مَخْلج» از ريشه «خَلج» بر وزن «خرج» به معناى مشغول کردن چيزى است؛ بنابراين«مخالج» به معناى امور مشغول کننده و سرگرم کننده است و تعبير به «خلجان» به ذهن، نيز اشاره به همين معناست و «خليج» را به اين علت خليج گفته اند که گويى بخشى از دريا جدا شده و به سوى خشکى پيشرفته و خشکى را به خود مشغول کرده است. «وَضَح» از ريشه «وضوح» به معناى آشکار شدن است و «وَضَحُ السَّبيل» به معناى وسط جاده است. «تَفْتِلْه» از ريشه «فَتْل» بر وزن «قتل» به معناى منصرف ساختن از چيزى است و گاه به معناى تابيدن آمده است و «فتيله» را به همين دليل «فتيله» مى گويند. «نُعمى» مفرد است و به معناى آرامش و زندگانى آسوده و گسترده است و در واقع «نُعمى» مفهومى همانند نعمت دارد که مفهوم آن وسيع است. «اَکْمَشَ» از ريشه «کَمَش» بر وزن «عطش» به معناى تسريع در کارى است و در جمله بالا اشاره به سرعت در خيرات و طاعات است. اين سخن مضمون حديثى است که از امام صادق (عليه السلام) در کتاب امالى صدوق، ص176، ح3 نقل شده است. در حديث امام صادق (عليه السلام) به جاى «جسر» «صراط» آمده است (بحارالانوار، ج 8، ص 64، ح 1؛ اين حديث از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) در کنزالعمّال، ج 14، ص 386، ح 39036 نقل شده است). فجر، آيه 14. کافى، ج 2، باب الظلم، ص 331، ح 2. الخصال، ج 1، ص 180، ح 246. امالى صدوق، ص 208، ضمن ح 8. الغدير، ج 2، ص 323. (مرحوم علّامه امينى اين روايات را به طور گسترده از منابع اهل سنّت با ذکر صفحه، در شرح شعر معروف العبدى:
وَ إِلَيْکَ الْجَوَازُ تَدْخُلُ مَنْ شِئْتَ *** جِنَاناً وَ مَنْ تَشَاءُ جَحِيماً آورده است).
الغدير، ج 2، ص 323. (مرحوم علّامه امينى اين روايات را به طور گسترده از منابع اهل سنّت با ذکر صفحه، در شرح شعر معروف العبدى: وَ إِلَيْکَ الْجَوَازُ تَدْخُلُ مَنْ شِئْتَ *** جِنَاناً وَ مَنْ تَشَاءُ جَحِيماً آورده است). الغدير، ج 2، ص 323. (مرحوم علّامه امينى اين روايات را به طور گسترده از منابع اهل سنّت با ذکر صفحه، در شرح شعر معروف العبدى: وَ إِلَيْکَ الْجَوَازُ تَدْخُلُ مَنْ شِئْتَ *** جِنَاناً وَ مَنْ تَشَاءُ جَحِيماً آورده است). اسراء، آيه 79. المحاسن، ج 1، ص 17، ح 48. بحارالانوار، ج 71، ص 352، ح 22. علل الشرائع، ج 1، ص 35، ح 4. معانى الاخبار، ص 342، ح 1. ديوان حافظ، غزل 216، ص 216. ديوان حافظ، غزل 452، ص 373. ديوان حافظ، غزل 440، ص 365.