تفسیر بخش دوم

فَانْْظُرْ أَيُّهَا السَّائِلُ: فَمَا دَلَّکَ الْقُرْآنُ عَلَيْهِ مِنْ صِفَتِهِ فَائْتَمَّ بِهِ وَ اسْتَضِئْ بِنُورِ هِدَايَتِهِ، وَ مَا کَلَّفَکَ الشَّيْطَانُ عِلْمَهُ مِمَّا لَيْسَ فِي الْکِتَابِ عَلَيْکَ فَرْضُهُ، وَ لَا فِي سُنَّةِ النَّبِيِّ (صلي الله عليه و آله) وَ أَئِمَّةِ الْهُدَى أَثَرُهُ، فَکِلْ عِلْمَهُ إِلَى اللَّهِ سُبْحَانَهُ، فَإِنَّ ذَلِکَ مُنْتَهَى حَقِّ اللَّهِ عَلَيْکَ. وَ اعْلَمْ أَنَّ الرَّاسِخِينَ فِي الْعِلْمِ هُمُ الَّذِينَ أَغْنَاهُمْ عَنِ اقْتِحَامِ السُّدَدِ الْمَضْرُوبَةِ دُونَ الْغُيُوبِ، الْإِقْرَارُ بِجُمْلَةِ مَا جَهِلُوا تَفْسِيرَهُ مِنَ الْغَيْبِ الْمَحْجُوبِ، فَمَدَحَ اللَّهُ - تَعَالَى - اعْتِرَافَهُمْ بِالْعَجْزِ عَنْ تَنَاوُلِ مَا لَمْ يُحِيطُوا بِهِ عِلْماً، وَ سَمَّى تَرْکَهُمُ التَّعَمُّقَ فِيمَا لَمْ يُکَلِّفْهُمُ الْبَحْثَ عَنْ کُنْهِهِ رُسُوخاً، فَاقْتَصِرْ عَلَى ذَلِکَ، وَ لَا تُقَدِّرْ عَظَمَةَ اللَّهِ سُبْحَانَهُ عَلَى قَدْرِ عَقْلِکَ فَتَکُونَ مِنَ الْهَالِکِينَ.

ترجمه
اى کسى که از صفات خدا سؤال کردى! درست بنگر و از آنچه قرآن درباره صفات او بيان کرده است، پيروى کن و از نور هدايتش روشنايى بگير و آنچه را که شيطان فراگرفتنش را به تو تکليف مى کند: امورى که در کتاب خدا بر تو واجب نشده و اثرى از آن در سنّت پيامبر (صلي الله عليه و آله) و ائمه هُدى نيامده است، علم و آگاهى به آن امور را به خداوند واگذار کن؛ که اين نهايت حق خدا بر توست. و بدان راسخان و استواران در علم، کسانى هستند که خداوند آنان را به دليل اقرار اجمالى به تمام آنچه از آن ها پوشيده است و تفسير آن را نمى دانند، از فرو رفتن در عمق اسرار نهانى بى نياز ساخته و به اين علت که به عجز خويش در برابر آنچه از تفسيرش ناتوان اند اعتراف دارند، خداوند آن ها را ستوده و ترک بحث و تعمّق را در آنچه پروردگار بر عهده آنان نگذاشته، رسوخ در علم ناميده است (و آنان را راسخان و ثابت قدمان در دانش خوانده است)؛ به همين مقدار قناعت کن و عظمت خداوند سبحان را با مقياس عقل خود، اندازه مگير که از هلاک شدگان خواهى بود.
شرح و تفسیر
ببين خداوند چگونه خود را معرّفى کرده است
در اين بخش از خطبه، امام (عليه السلام) به يک قاعده کلّى و يک اصل مهم و جاودانى در فهم صفات خداوند اشاره فرموده، که اگر همه مطابق آن حرکت کنند، اختلافات مربوط به صفات خداوند برطرف خواهد شد؛ مى فرمايد: «اى کسى که از صفات خدا سؤال کردى! درست بنگر و از آنچه قرآن درباره صفات او بيان کرده است پيروى کن، و از نور هدايتش روشنايى بگير، و آنچه را که شيطان، فراگرفتنش را به تو تکليف مى کند: امورى که در کتاب خدا بر تو واجب نشده و اثرى از آن در سنّت پيامبر (صلي الله عليه و آله) و ائمّه هُدى نيامده است، علم و آگاهى به آن امور را به خداوند واگذار کن، که اين نهايت حقّ خدا بر توست!»؛ (فَانْظُرْ أَيُّهَا السَّائِل: فَمَا دَلَّکَ الْقُرْآنُ عَلَيْهِ مِنْ صِفَتِهِ فَأئْتَمَّ بِهِ وَاسْتَضِىءْ بِنُورِ هِدَايَتِهِ، وَ مَا کَلَّفکَ الشَّيْطَانُ عِلْمَهُ مِمَّا لَيْسَ فِي الْکِتَابِ عَلَيْکَ فَرْضُهُ، وَ لا فِي سُنَّةِ النَّبِىِّ (صلي الله عليه و آله) وَ أَئِمَّةِ الْهُدى أَثَرُهُ، فَکِلْ عِلْمَهُ إِلَى اللهِ سُبْحَانَهُ، فَإنَّ ذلِکَ مُنْتَهى حَقِّ اللهِ عَلَيْکَ).
در واقع، امام (عليه السلام) وظيفه همگان را دربرابر شناخت صفات خدا روشن ساخته و آن اين که بايد صفات او را در پرتو هدايت هاى قرآن و سنّت پيامبر (صلي الله عليه و آله) و ائمّه معصومين(عليهم السلام) بشناسيم، و استبداد به رأى و تکيه بر افکار محدود انسانى در خصوص اين مسئله به هيچ وجه مجاز نيست و جزء وسوسه هاى شيطانى محسوب مى شود؛ چرا؟ زيرا از يک سو، صفات خدا مانند ذاتش نامحدود است و افکار انسان ها همواره محدود است و از سوى ديگر، آشنايى انسان ها و سروکارشان هميشه با مخلوقات است و هنگامى که به سراغ صفات خدا مى روند خطر سقوط در پرتگاه تشبيه ـ تشبيه او به مخلوقات و صفات آن ها ـ وجود دارد و به همين دليل بسيارى از کسانى که اين اصل اساسى (رجوع به قرآن و وحى و کلمات معصومين(عليهم السلام)) را فراموش کرده اند، غالبآ گرفتار انحرافات سختى شده و براى خدا صفات مخلوقين قائل شده اند.
و از سوى ديگر، همان گونه که قرآن مى گويد: «هيچ چيز همانند خدا نيست»؛ (لَيْسَ کَمِثْلِهِ شَىءٌ) و همان گونه که در جاى ديگر فرموده: «انسان ها احاطه علمى به او پيدا نمى کنند»؛ (وَ لاَيُحِيطُونَ بِهِ عِلْمآ) با اين حال، چه کسى جرأت مى کند با اين فکر قاصر بشرى، به سراغ معرفت و شناخت کنه ذات و صفات او برود، جز اين که به معرفت اجمالى قناعت کند و آن را هم از مبدأ وحى و عصمت بگيرد، که خطايى در آن راه ندارد؟ خداوند خودش بايد خود را معرّفى کند و اولياى خدا ـ که با مبدأ وحى ارتباط دارند ـ بايد پرده از راز صفات او بردارند؛ آن هم به آن مقدار که استعداد بشر توان آن را دارد.
در اين جا اين سؤال پيش مى آيد که آيا صفات خدا توقيفى است؟ يعنى بيان وصفى براى او، تنها در صورتى جايز است که در کتاب و سنّت وارد شده باشد؟
در پاسخ مى گوييم: آرى! اين عقيده بسيارى از محقّقان و بزرگان علماست که در بحث صفات خدا بايد با احتياط گام برداشت و تنها در پرتو نورافکن هاى وحى و سخنان معصومين(عليهم السلام) پيش رفت. به تعبير ديگر: راه معرفت و شناخت صفات خدا از گذرگاه مستقيمى عبور مى کند که در دو طرفش، دو پرتگاه عظيم است! پرتگاه تعطيل و پرتگاه تشبيه؛ توضيح اين که:
در بحث شناخت صفات خداوند، مانند بسيارى از مباحث ديگر، افراط و تفريط هايى واقع شده است. گروهى صفات خدا را به صفات مخلوقين و در مقايسه با خويشتن تشبيه کرده اند؛ صفات خدا را زائد بر ذات او دانسته اند (همان گونه که علم و قدرت و ساير صفات ما زائد بر ذات ماست. روزى عالِم نبوده و بعد عالم شده ايم، روزى قوى نبوده و بعد قوى شده ايم). و بسيارى ديگر از صفاتى که آميخته با انواع نقص هاست، براى آن ذات مقدّس قائل شده اند و تا آن جا پيش رفته اند که براى خدا، جسم و زمان و مکان و جهت و حتّى دست و پا و موهاى مجعّد و امثال آن قائل شده اند.
گروه ديگرى، در جهت مخالف اين افکار تا آن جا پيش رفته اند که قائل به تعطيل شناخت صفات شده اند و گفته اند که ما چيزى از صفات خدا نمى دانيم و درک نمى کنيم. مبادا اگر به سراغ شناخت صفات او بروند، گرفتار اشتباهات گروه اوّل شوند و در پرتگاه تشبيه سقوط کنند.
اين دو گروه، يعنى قائلين به تعطيل معرفت و شناخت، و قائلين به تشبيه، هر دو در خطا و اشتباه اند! چرا که در پرتو نور وحى و کلمات معصومين (عليهم السلام) گام برنداشته اند؛ لذا در تاريکى جهل به بيراهه رفته اند و اگر به توصيه اميرمؤمنان على(عليه السلام) عمل مى کردند نه قائل به تعطيل بودند و نه تشبيه؛ بلکه به معرفت اجمالى ـ که در جمله هاى بعد در اين خطبه آمده است ـ قناعت مى کردند و براى اين که از هرگونه خطا مصون بمانند گوشِ جان به آيات قرآن و کلمات معصومين(عليهم السلام) مى سپردند و تنها به اوصافى ايمان مى داشتند که در اين بيانات آمده و چيزى از عقل خود بر آن نمى افزودند که پاى عقل در اين وادى لنگ است. يا به تعبير دقيق تر، عقل بى کمک وحى و بدون هدايت هاى آن، در شرح صفات خدا ناتوان است و اين وادى را بى خضر طى نتوان کرد که ظلمات است وبايد از خطر گمراهى ترسيد:
طىّ اين مرحله بى همرهى خضر مکن *** ظلمات است بترس از خطر گمراهى!
قابل توجّه اين که، امام(عليه السلام) در مورد آنچه در قرآن آمده تعبير به «فرض» کرده و در مورد سنّت معصومين(عليهم السلام) تعبير به «اثر» فرموده است. اين تفاوت در تعبير، شايد اشاره به اين حقيقت باشد که در باب صفات خدا، شناخت آنچه در قرآن آمده لازم و واجب است و آنچه از معصومين (عليهم السلام) رسيده، شرح و تفسير و بيانى است بر آنچه در قرآن آمده است.
سپس امام(عليه السلام) در ادامه اين سخن، به نکته بسيار مهمى اشاره کرده، مى فرمايد: «و بدان که راسخان و استواران در علم، کسانى هستند که خداوند آنان را به دليل اقرار اجمالى به تمام آنچه از آن ها پوشيده است و تفسير آن را نمى دانند، از فرو رفتن در عمق اسرار نهانى بى نياز ساخته؛ و به اين علت که به عجز خويش در برابر آنچه از تفسيرش ناتوان اند اعتراف دارند، خداوند آن ها را ستوده، و ترک بحث و تعمّق را در آنچه پروردگار بر عهده آنان نگذاشته، رسوخ در علم ناميده است (و آنان را راسخان و ثابت قدمان در دانش خوانده است)»؛ (وَ اعْلَمْ أَنَّ الرَّاسِخِينَ فِي الْعِلْمِ هُمُ الَّذِينَ أَغْنَاهُمْ عَنِ اقْتِحَامِ السُّدَدِ الْمَضْرُوبَةِ دُونَ الْغُيُوبِ، الْإِقْرَارُ بِجُمْلَةِ مَا جَهِلُوا تَفْسِيرَهُ مِنَ الْغَيْبِ الْمَحْجُوبِ، فَمَدَحَ اللهُ ـ تَعَالَى ـ اعْتِرافَهُمْ بِالْعَجْزِ عَنْ تَنَاوُلِ مَالَمْ يُحِيطوُا بِهِ عِلْمآ، وَ سَمَّى تَرْکَهُمُ التَّعَمُّقَ فِيما لَمْ يُکَلِّفْهُمُ الْبَحْثَ عَنْ کُنْهِهِ رُسُوخآ).
سپس مى افزايد: «به همين مقدار قناعت کن و عظمت خداوند سبحان را با مقياس عقلِ خود اندازه مگير که از هلاک شدگان خواهى بود»؛ (فَاقْتَصِرْ عَلَى ذَلِکَ، وَ لا تُقَدِّرْ عَظَمَةَ اللهِ سُبْحانَهُ عَلَى قَدْرِ عَقْلِکَ فَتَکُونَ مِنَ الْهَالِکِينَ). در حقيقت امام (عليه السلام) در اين جا به کسى که درباره صفات خدا سؤال کرده بود، هشدار مى دهد که کنه صفات خدا ـ همچون کنه ذاتش ـ براى هيچ انسانى شناخته شده نيست؛ چرا که او و صفاتش نامحدود است و ما هرکس باشيم و در هر حدّى از علم، محدوديم و محدود، به کنه و حقيقت ذات و صفات نامحدود نمى رسد. بنابراين، تنها راه اين است که در اين گونه موارد به معرفت اجمالى قناعت شود؛ يعنى از آثار خدا ـ که در سراسر جهان آفرينش وجود دارد ـ مى شود پى به اصل وجود او ببريم، بى آن که ادّعاى شناخت کنه ذات کنيم و از نظام عجيب و شگفت آورى که بر جهان آفرينش و موجودات متنوّع آن حاکم است، اجمالا پى به علم و قدرت و ساير صفات او ببريم، بى آن که کنه علم و قدرت وصفات او را دريابيم.
خوب است در اين جا مثالى از جهان مخلوقات بزنيم: ما وجود ذات و صفات بسيارى از موجودات جهان آفرينش را مى دانيم، در حالى که کنه و حقيقت آن ها را نمى دانيم؛ مى دانيم که زمان و مکان وجود دارد و هميشه در آن زندگى مى کنيم، امّا اين که حقيقت زمان و مکان چيست؟ مطلبى است که فلاسفه بزرگ نيز از درک آن عاجز مانده اند و نظرات متفاوتى براى آن ارائه کرده اند؛ ما مى دانيم که نيروى جاذبه وجود دارد و آثار آن را مى بينيم، امّا هيچ کس نمى داند حقيقت جاذبه چيست؟ آيا امواج مخصوصى است؟ يا پديده مجهول ديگرى است که از فاصله هاى دور اثر مى کند؟
از اين روشن تر: ما همه چيز را با عقلمان درک مى کنيم؛ امّا حقيقت عقل چيست؟ پاسخ روشنى ندارد! جايى که در عالم ممکنات و پديده هاى عالم آفرينش، ما به علم اجمالى قناعت مى کنيم و در بسيارى از موارد، علم تفصيلى نداريم، جاى تعجّب نيست که ذات و صفات خداوند واجب الوجود را به اجمال بشناسيم، ولى به تفصيل ندانيم. روشن است که اصرار بر درک کنه ذات و صفات و تعمّق در آن، يا حيرت انسان را بيشتر مى کند و يا به گمراهى و افتادن در پرتگاه تشبيه (تشبيه به مخلوقات) مى کشاند و منظور امام (عليه السلام) از جمله «فَتَکُونَ مِنَ الْهالِکِينَ» همين هلاکت معنوى است. نکته
آيا راسخان در علم تفسير متشابهات را مى دانند؟
در اين جا سؤالى مطرح مى شود و آن اين که مطابق آنچه در اين فراز از خطبه آمده است، امام (عليه السلام) مى فرمايد: راسخان در علم نيز از فهم کنه صفات خدا عاجزند و به عجز خود اعتراف دارند و اين اعتراف نشانه رسوخ و استوارى آن ها در علم است و مى دانيم اين سخن اشاره به آيه 7سوره آل عمران است که مى فرمايد: (وَ مَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللهُ وَ الرّاسخُونَ فِى الْعِلْمِ يَقُوُلوُنَ آمَنَّابِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا). و به اين ترتيب مفهوم آيه چنين مى شود: تأويل آيات متشابه قرآن را فقط خدا مى داند و راسخان در علم در برابر آن اظهار عجز مى کنند. يعنى جمله «وَ الرَّاسخُونَ...» ـ به اصطلاح ـ جمله استينافيه است.
ولى ازسويى در روايات زيادى که از ائمّه معصومين(عليهم السلام) نقل شده و ـ شايد بالغ بر سى روايت بشود ـ آمده است که «راسخان در علم» ماييم! يعنى از تأويل آيات متشابه باخبريم و به اين ترتيب «الرَّاسِخُونَ فِى الْعِلْمِ» در آيه، عطف به «الله» خواهد شد.
سؤال اين است که اين تضاد را که بين اين خطبه از نهج البلاغه و آن همه روايت است، چگونه حلّ کنيم؟ و به تعبير ديگر: آيا راسخان در علم ـ به هر معنايى که آن را تفسير کنيم ـ به متشابهات قرآن و اسرار صفات خداوند آشنايى و آگاهى دارند؟ يا آن که قناعت آن ها به همان علم اجمالى و عدم غور و تعمّق در ماوراى آن، سبب شده که عنوان «راسخان در علم» بر آن ها اطلاق شود؟ از يک سو، روايات بى شمارى نظر اوّل را تأييد مى کند و صرف نظر کردن از اين همه روايات بسيار دشوار است و از سوى ديگر، خطبه مورد بحث، با صراحت، نظر دوم را دنبال مى کند، و اين چيزى است که بسيارى از محقّقان و متفکّران در مسائل اسلامى را حيران ساخته است.
ولى با دقّت بيشتر مى توان در ميان هر دو جمع کرد و تضاد را برطرف ساخت، نه از يک راه، بلکه از دو راه:
نخست اين که بگوييم: «راسخان در علم» هر قدر والامقام باشند حتّى امامان معصوم (عليهم السلام) ، ذاتآ از معانى متشابهات قرآن و اسرار صفات حق آگاهى ندارند؛ آنچه مى دانند به تعليم الهى و وحى يا الهام غيبى است، همان گونه که در بحث علم غيب و شفاعت، درباره آيات نفى کننده علم غيب از آن بزرگواران، و آيات اثبات کننده علم غيب براى آن ها، گفته شده است که ذاتآ چيزى از غيب نمى دانند، بلکه آنچه مى دانند به تعليم الهى است؛ همچنين ذاتآ قادر به شفاعت نيستند، امّا با اذن پروردگار حقّ شفاعت پيدا مى کنند.
ديگر اين که: متشابهات و اسرار پيچيده معارف دينى بر دو گونه است: بخشى از آن را «راسخان در علم» مى دانند (مانند تفسير بسيارى از آيات متشابه قرآن) در حالى که درک بخش ديگرى از آيات قرآن که مربوط به ذات و صفات پروردگار است، به طور تفصيلى براى هيچ انسانى ممکن نيست. آنچه انسان ها از آن درک مى کنند، همان معرفت و علم اجمالى است که در صفحات قبل با ذکر مثال هايى کاملا تبيين شد.
به تعبير ديگر: متشابهات، بر دو گونه است: بخشى از آن را معصومين (عليهم السلام) و راسخان در علم مى دانند و بخش ديگرى را که مربوط به کنه ذات و صفات خداست، هيچ کس نمى داند و روايات مزبور مربوط به بخش اوّل است و خطبه مورد بحث، مربوط به بخش دوم. نتيجه اين که: «واو» در آيه شريفه، واو عاطفه است و مفاد آيه چنين مى شود که خدا و راسخان در علم، تفسير متشابهات را مى دانند ولى جمله (يَقُولوُنَ آمَنَّا بِهِ کُلُّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا) جمله اى است جداگانه که ناظر به مسائلى مانند کنه ذات وصفات خدا، يا زمان قيامت و امثال آن است.
از اين جا روشن مى شود، اين که در ميان بزرگان علما معروف است که صفات خدا توقيفى است ـ يعنى هيچ نامى را نمى توان بر خدا نهاد، جز نام هايى که در کتاب و سنّت وارد شده ـ اشاره به همين معناست، زيرا اگر باب نام گذارى پروردگار به روى افکار مردم که دائمآ با صفات ممکنات سروکار دارند، صفاتى که همه جا آميخته با نقايص است، باز شود، سبب مى گردد که براى خداوند متعال نام هايى برگزينند که شايسته ذات او نيست. به همين دليل، دستور داده شده که در اين راه پرخوف و خطر، تنها در پرتو کتاب و سنّت حرکت کنند.
لذا امام (عليه السلام) در تعبير بسيار جالبى که ذيل خطبه مورد بحث آمد، به سؤال کننده از صفات خدا فرمود: به همين مقدار قناعت کن و عظمت خداوند را با عقل خود اندازه گيرى نکن که (در پرتگاه شرک و تشبيه خواهى افتاد و) از هلاک شوندگان خواهى بود! .