تفسیر بخش چهارم
الَّذِي ابْتَدَعَ الْخَلْقَ عَلَى غَيْرِ مِثَالٍ امْتَثَلَهُ، وَ لَا مِقْدَارٍ احْتَذَى عَلَيْهِ، مِنْ خَالِقٍ مَعْبُودٍ کَانَ قَبْلَهُ، وَ أَرَانَا مِنْ مَلَکُوتِ قُدْرَتِهِ، وَ عَجَائِبِ مَا نَطَقَتْ بِهِ آثَارُ حِکْمَتِهِ، وَ اعْتِرَافِ الْحَاجَةِ مِنَ الْخَلْقِ إِلَى أَنْ يُقِيمَهَا بِمِسَاکِ قُوَّتِهِ، مَا دَلَّنَا بِاضْطِرَارِ قِيَامِ الْحُجَّةِ لَهُ عَلَى مَعْرِفَتِهِ، فَظَهَرَتِ الْبَدَائِعُ الَّتِي أَحْدَثَتْهَا آثَارُ صَنْعَتِهِ، وَ أَعْلَامُ حِکْمَتِهِ، فَصَارَ کُلُّ مَا خَلَقَ حُجَّةً لَهُ وَ دَلِيلًا عَلَيْهِ؛ وَ إِنْ کَانَ خَلْقاً صَامِتاً، فَحُجَّتُهُ بِالتَّدْبِيرِ نَاطِقَةٌ، وَ دَلَالَتُهُ عَلَى الْمُبْدِعِ قَائِمَةٌ.
ترجمه
او خدايى است که موجودات را از کتم عدم به وجود آورده، بى آن که از نقشه قبلى ديگرى اقتباس کند، يا در آفرينش، از آفريدگارى پيش از خود، سرمشق بگيرد، و آن قدر از ملکوت قدرت خود و شگفتى هايى که آثار حکمتش از آن سخن مى گويد و از نياز موجودات به قدرتِ برپادارنده اى خبر مى دهد، به ما نشان داده که ما را بى اختيار به معرفت و شناخت او دعوت مى کند. بدين ترتيب، آثار صنع او و نشانه هاى حکمتش چيزهاى جديدى به وجود آورده است، در نتيجه هر يک از مخلوقاتش حجّت و دليلى بر وجود او هستند؛ هر چند به ظاهر، مخلوقى خاموش اند، ولى (با زبان بى زبانى، امّا با صراحت و وضوح) از تدبير او سخن مى گويند و همواره گواه بر (وجود و عظمت) آفريدگارند.
شرح و تفسیر
همه از تدبير او سخن مى گويند
از آن جا که در فرازهاى گذشته امام (عليه السلام) مردم را از تعمّق در کنه ذات و صفات خدا بر حذر داشت، چرا که با عقل هيچ انسانى قابل درک نيست؛ در اين بخش از خطبه، گويا براى اين که تصوّر نشود راه «معرفة الله» بسته است راه هاى شناخت ذات و صفات پروردگار را به صورت اجمالى بيان مى فرمايد و آن را بى شمار و برتر از حدّ و مقدار ذکر مى کند. مى فرمايد: «او خدايى است که موجودات را از کتم عدم به وجود آورده، بى آن که از نقشه قبلى ديگرى اقتباس کند، يا در آفرينش، از آفريدگارى پيش از خود، سرمشق بگيرد»؛ (أَلَّذِي ابْتَدَعَ الْخَلْقَ عَلَى غَيْرِ مِثَالٍ امْتَثَلَهُ، وَ لا مِقْدَارٍ احْتَذى عَلَيْهِ، مِنْ خَالِقٍ مَعْبُودٍ کَانَ قَبْلَهُ).
اين چند جمله، هم اشاره به ازليّت ذات پاک خداست و هم اين که مخلوقاتش را بدون هيچ سابقه اى به وجود آورده است؛ آفرينش نو و بى نظير، به تمام معنا.
مسئله «ابداع» (آفرينش بى سابقه) از مسائل بسيار مهم است. اهميّت آن هنگامى روشن مى شود که ما بدانيم تمام اختراعات و ابتکارات بشر، دنباله روى از امورى است که در جهان آفرينش وجود دارد. گاه براى کار خود، از يک پديده اين جهان الهام مى گيرد و گاه پديده هاى مختلف را با هم ترکيب و تلفيق مى کند؛ درست مانند نقّاش چيره دستى که گاه عين صورت اشيا را بر صفحه کاغذ منعکس مى کند و گاه چند شىء را با هم ترکيب کرده، از آن صورتى مى سازد. به يقين اگر پديده هاى گوناگون اين جهان نبودند هيچ نقّاشى قدرت بر ايجاد هيچ نقشى نداشت و هيچ مخترعى نمى توانست دست به اختراع بزند. ولى کار خداوند از همه اين ها جداست؛ هر چه دارد، ابداع و ابتکار بى سابقه است و اين تنها مخصوص ذات پاک اوست.
شبيه همين معناى بديع در خطبه اوّل نهج البلاغه به صورت ديگرى بيان شده است؛ آن جا که مى فرمايد: «أَنْشَأَ الْخَلْقَ إِنْشَاءآ، وَ ابْتَدَأَهُ ابْتِداءآ...».
سپس در ادامه و توضيح اين سخن چنين مى فرمايد: «آن قدر از ملکوت قدرت خود و شگفتى هايى که آثار حکمتش از آن سخن مى گويد و از نياز موجودات به قدرت برپادارنده اى مانند او خبر مى دهد، به ما نشان داده که ما را بى اختيار به معرفت و شناخت او دعوت مى کند»؛ (وَ أَرَانَا مِنْ مَلَکوُتِ قُدْرَتِهِ، وَ عَجَائِبِ مَا نَطَقَتْ بِهِ آثَارُ حِکْمَتِهِ، وَ اعْتِرَافِ الْحَاجَةِ مِنَ الْخَلْقِ إلَى أَنْ يُقِيمَها بِمِسَاکِ قُوَّتِهِ، مَا دَلَّنَا بِاضْطِرَارِ قِيَامِ الحُجَّةِ لَهُ عَلَى مَعْرِفَتِهِ).
به تعبير ديگر: از سويى خداوند آثار قدرتش را در پهنه جهان هستى که در همه موجودات آشکار و نمايان است، به همگان نشان داده؛ و از سوى ديگر، نظم پيچيده و حساب شده اى که بر آن ها حاکم است، نشان مى دهد که نگهدارى آن ها نياز به علم و قدرت بى پايان و ربوبيّت و تدبير فوق العاده دارد. بنابراين، هم در ايجاد، و هم در بقا، بيانگر آن مبدأ بزرگ علم و قدرت است و لحظه به لحظه و ذرّه به ذرّه وجودِ آن ها، حکايت از آن ذات پاک مى کند؛ به گونه اى که هر انسانى را وادار به اعتراف مى سازد و چراغ معرفتش را در درون دل ها برمى افروزد.
در ادامه اين سخن مى افزايد: «بدين ترتيب، آثار صنع او و نشانه هاى حکمتش چيزهاى جديدى به وجود آورده است، در نتيجه هر يک از مخلوقاتش حجّت و دليلى بر وجود او هستند؛ هر چند به ظاهر مخلوقى خاموش اند، ولى (با زبان بى زبانى، امّا با صراحت و وضوح) از تدبير او سخن مى گويند و همواره گواه بر (وجود و عظمت) آفريدگارند»؛ (فَظَهَرَتِ الْبَدائِعُ الَّتِي أَحْدَثَتْهَا آثَارُ صَنْعَتِهِ، وَ أَعْلامُ حِکْمَتِهِ، فَصَارَ کُلُّ مَا خَلَقَ حُجَّةً لَهُ، وَ دَلِيلا عَلَيْهِ؛ إِنْ کَانَ خَلْقآ صَامِتآ، فَحُجَّتُهُ بِالتَّدْبِيِر نَاطِقَةٌ، وَ دَلاَلَتُهُ عَلَى الْمُبْدِعِ قَائِمَةٌ).
آرى!، در سرتاسر عالم، زمزمه علم و قدرت اوست و از جبين تمام موجودات، نور توحيد مى درخشد. و غُلغله حمد و تسبيح موجودات، فضاى عالم را پر کرده و آن گونه که قرآن مى گويد: (سَنُريِهِمْ آيَاتِنَا فِى الآفَاقِ وَ فِى أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ)؛ «به زودى نشانه هاى خود را در اطراف عالم و در درون جانشان به آن ها نشان مى دهيم تا براى آنان آشکار گردد که او حق است» و به گفته شاعر فارسى زبان:
هر گياهى که از زمين رويد *** وَحْدَهُ لا شَريکَ لَه گويد
به گفته شاعر ديگرى (ابوالعتاهيه) که به زبان تازى سروده:
فَيَا عَجَبآ کيفَ يُعْصَى الإلهُ أَمْ کَيْفَ يَجْحَدَهُ الْجَاحِدُ
وَ فِي کُلِّ شَىءٍ لَهُ آيَةُ تَدَلُّ عَلَى أَنَّهُ وَاحِدُ
«راستى شگفت است! چگونه معصيت پروردگار مى شود؛ يا چگونه منکران، او را انکار مى کنند! حال آن که در هرچيزى نشانه اوست؛ نشانه اى که دلالت بر يکتايى او مى کند».
آرى، به هرچه بنگريم، نشانه عظمت او در آن ديده مى شود و به هر موجودى گوش فرادهيم، با زبان حال، مدح و ثناى حق مى گويد و براى پى بردن به ذات پاک او، بى نهايت دليل و برهان داريم: به عدد برگ هاى درختان، قطره هاى باران، ذرّات اتم ها، سلول هاى بدن انسان ها، به عدد ستاره هاى آسمان ها، کهکشان ها و به عدد تمام ذرّات اين جهان.
جمله «مَا دَلَّنَا بِاضْطِرَارِ قِيَامِ الْحُجَّةِ» به اين معنا نيست که ما به حکم اجبار، اعتراف به وجود مقدّس او مى کنيم؛ بلکه به اين معناست که آن قدر دلايل وجود او آشکار و هويداست که جايى براى انکار باقى نمى ماند. مثل اين که کسى را در محکمه اى حاضر کنند، و فيلم ها و نوارها و شهود فراوان و قرائن گوناگون بر کارهاى او گواهى دهند، به گونه اى که هيچ جاى انکار براى او باقى نماند؛ در اين جا مى گوييم: «او مجبور به اقرار شد»! و اين به معناى تحت فشار قرار دادن از طريق تهديد و شکنجه نيست؛ بلکه اين يعنى مسئله آن قدر روشن است که جايى براى انکار باقى نمانده است.
جمله «فَحُجَّتُهُ بِالتَّدْبيرِ نَاطِقَةٌ، وَ دَلاَلَتُهُ عَلَى الْمُبْدِعِ قَائِمَةٌ» اشاره به اين معناست که: تدبير جهان هستى، دليلى بر علم و قدرت بى پايان اوست و تنوّع موجودات اين جهان که پر از ابداعات شگفت انگيز است، گواه ديگرى بر آن علم و قدرت بى پايان است. .
از آن جا که در فرازهاى گذشته امام (عليه السلام) مردم را از تعمّق در کنه ذات و صفات خدا بر حذر داشت، چرا که با عقل هيچ انسانى قابل درک نيست؛ در اين بخش از خطبه، گويا براى اين که تصوّر نشود راه «معرفة الله» بسته است راه هاى شناخت ذات و صفات پروردگار را به صورت اجمالى بيان مى فرمايد و آن را بى شمار و برتر از حدّ و مقدار ذکر مى کند. مى فرمايد: «او خدايى است که موجودات را از کتم عدم به وجود آورده، بى آن که از نقشه قبلى ديگرى اقتباس کند، يا در آفرينش، از آفريدگارى پيش از خود، سرمشق بگيرد»؛ (أَلَّذِي ابْتَدَعَ الْخَلْقَ عَلَى غَيْرِ مِثَالٍ امْتَثَلَهُ، وَ لا مِقْدَارٍ احْتَذى عَلَيْهِ، مِنْ خَالِقٍ مَعْبُودٍ کَانَ قَبْلَهُ).
اين چند جمله، هم اشاره به ازليّت ذات پاک خداست و هم اين که مخلوقاتش را بدون هيچ سابقه اى به وجود آورده است؛ آفرينش نو و بى نظير، به تمام معنا.
مسئله «ابداع» (آفرينش بى سابقه) از مسائل بسيار مهم است. اهميّت آن هنگامى روشن مى شود که ما بدانيم تمام اختراعات و ابتکارات بشر، دنباله روى از امورى است که در جهان آفرينش وجود دارد. گاه براى کار خود، از يک پديده اين جهان الهام مى گيرد و گاه پديده هاى مختلف را با هم ترکيب و تلفيق مى کند؛ درست مانند نقّاش چيره دستى که گاه عين صورت اشيا را بر صفحه کاغذ منعکس مى کند و گاه چند شىء را با هم ترکيب کرده، از آن صورتى مى سازد. به يقين اگر پديده هاى گوناگون اين جهان نبودند هيچ نقّاشى قدرت بر ايجاد هيچ نقشى نداشت و هيچ مخترعى نمى توانست دست به اختراع بزند. ولى کار خداوند از همه اين ها جداست؛ هر چه دارد، ابداع و ابتکار بى سابقه است و اين تنها مخصوص ذات پاک اوست.
شبيه همين معناى بديع در خطبه اوّل نهج البلاغه به صورت ديگرى بيان شده است؛ آن جا که مى فرمايد: «أَنْشَأَ الْخَلْقَ إِنْشَاءآ، وَ ابْتَدَأَهُ ابْتِداءآ...».
سپس در ادامه و توضيح اين سخن چنين مى فرمايد: «آن قدر از ملکوت قدرت خود و شگفتى هايى که آثار حکمتش از آن سخن مى گويد و از نياز موجودات به قدرت برپادارنده اى مانند او خبر مى دهد، به ما نشان داده که ما را بى اختيار به معرفت و شناخت او دعوت مى کند»؛ (وَ أَرَانَا مِنْ مَلَکوُتِ قُدْرَتِهِ، وَ عَجَائِبِ مَا نَطَقَتْ بِهِ آثَارُ حِکْمَتِهِ، وَ اعْتِرَافِ الْحَاجَةِ مِنَ الْخَلْقِ إلَى أَنْ يُقِيمَها بِمِسَاکِ قُوَّتِهِ، مَا دَلَّنَا بِاضْطِرَارِ قِيَامِ الحُجَّةِ لَهُ عَلَى مَعْرِفَتِهِ).
به تعبير ديگر: از سويى خداوند آثار قدرتش را در پهنه جهان هستى که در همه موجودات آشکار و نمايان است، به همگان نشان داده؛ و از سوى ديگر، نظم پيچيده و حساب شده اى که بر آن ها حاکم است، نشان مى دهد که نگهدارى آن ها نياز به علم و قدرت بى پايان و ربوبيّت و تدبير فوق العاده دارد. بنابراين، هم در ايجاد، و هم در بقا، بيانگر آن مبدأ بزرگ علم و قدرت است و لحظه به لحظه و ذرّه به ذرّه وجودِ آن ها، حکايت از آن ذات پاک مى کند؛ به گونه اى که هر انسانى را وادار به اعتراف مى سازد و چراغ معرفتش را در درون دل ها برمى افروزد.
در ادامه اين سخن مى افزايد: «بدين ترتيب، آثار صنع او و نشانه هاى حکمتش چيزهاى جديدى به وجود آورده است، در نتيجه هر يک از مخلوقاتش حجّت و دليلى بر وجود او هستند؛ هر چند به ظاهر مخلوقى خاموش اند، ولى (با زبان بى زبانى، امّا با صراحت و وضوح) از تدبير او سخن مى گويند و همواره گواه بر (وجود و عظمت) آفريدگارند»؛ (فَظَهَرَتِ الْبَدائِعُ الَّتِي أَحْدَثَتْهَا آثَارُ صَنْعَتِهِ، وَ أَعْلامُ حِکْمَتِهِ، فَصَارَ کُلُّ مَا خَلَقَ حُجَّةً لَهُ، وَ دَلِيلا عَلَيْهِ؛ إِنْ کَانَ خَلْقآ صَامِتآ، فَحُجَّتُهُ بِالتَّدْبِيِر نَاطِقَةٌ، وَ دَلاَلَتُهُ عَلَى الْمُبْدِعِ قَائِمَةٌ).
آرى!، در سرتاسر عالم، زمزمه علم و قدرت اوست و از جبين تمام موجودات، نور توحيد مى درخشد. و غُلغله حمد و تسبيح موجودات، فضاى عالم را پر کرده و آن گونه که قرآن مى گويد: (سَنُريِهِمْ آيَاتِنَا فِى الآفَاقِ وَ فِى أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ)؛ «به زودى نشانه هاى خود را در اطراف عالم و در درون جانشان به آن ها نشان مى دهيم تا براى آنان آشکار گردد که او حق است» و به گفته شاعر فارسى زبان:
هر گياهى که از زمين رويد *** وَحْدَهُ لا شَريکَ لَه گويد
به گفته شاعر ديگرى (ابوالعتاهيه) که به زبان تازى سروده:
فَيَا عَجَبآ کيفَ يُعْصَى الإلهُ أَمْ کَيْفَ يَجْحَدَهُ الْجَاحِدُ
وَ فِي کُلِّ شَىءٍ لَهُ آيَةُ تَدَلُّ عَلَى أَنَّهُ وَاحِدُ
«راستى شگفت است! چگونه معصيت پروردگار مى شود؛ يا چگونه منکران، او را انکار مى کنند! حال آن که در هرچيزى نشانه اوست؛ نشانه اى که دلالت بر يکتايى او مى کند».
آرى، به هرچه بنگريم، نشانه عظمت او در آن ديده مى شود و به هر موجودى گوش فرادهيم، با زبان حال، مدح و ثناى حق مى گويد و براى پى بردن به ذات پاک او، بى نهايت دليل و برهان داريم: به عدد برگ هاى درختان، قطره هاى باران، ذرّات اتم ها، سلول هاى بدن انسان ها، به عدد ستاره هاى آسمان ها، کهکشان ها و به عدد تمام ذرّات اين جهان.
جمله «مَا دَلَّنَا بِاضْطِرَارِ قِيَامِ الْحُجَّةِ» به اين معنا نيست که ما به حکم اجبار، اعتراف به وجود مقدّس او مى کنيم؛ بلکه به اين معناست که آن قدر دلايل وجود او آشکار و هويداست که جايى براى انکار باقى نمى ماند. مثل اين که کسى را در محکمه اى حاضر کنند، و فيلم ها و نوارها و شهود فراوان و قرائن گوناگون بر کارهاى او گواهى دهند، به گونه اى که هيچ جاى انکار براى او باقى نماند؛ در اين جا مى گوييم: «او مجبور به اقرار شد»! و اين به معناى تحت فشار قرار دادن از طريق تهديد و شکنجه نيست؛ بلکه اين يعنى مسئله آن قدر روشن است که جايى براى انکار باقى نمانده است.
جمله «فَحُجَّتُهُ بِالتَّدْبيرِ نَاطِقَةٌ، وَ دَلاَلَتُهُ عَلَى الْمُبْدِعِ قَائِمَةٌ» اشاره به اين معناست که: تدبير جهان هستى، دليلى بر علم و قدرت بى پايان اوست و تنوّع موجودات اين جهان که پر از ابداعات شگفت انگيز است، گواه ديگرى بر آن علم و قدرت بى پايان است. .