تفسیر بخش هشتم
الْمُنْشِئُ أَصْنَافَ الْأَشْيَاءِ بِلَا رَوِيَّةِ فِکْرٍ آلَ إِلَيْهَا، وَ لَا قَرِيحَةِ غَرِيزَةٍ أَضْمَرَ عَلَيْهَا، وَ لَا تَجْرِبَةٍ أَفَادَهَا مِنْ حَوَادِثِ الدُّهُورِ، وَ لَا شَرِيکٍ أَعَانَهُ عَلَى ابْتِدَاعِ عَجَائِبِ الْأُمُورِ، فَتَمَّ خَلْقُهُ بِأَمْرِهِ، وَ أَذْعَنَ لِطَاعَتِهِ، وَ أَجَابَ إِلَى دَعْوَتِهِ، لَمْ يَعْتَرِضْ دُونَهُ رَيْثُ الْمُبْطِىءِ، وَ لَا أَنَاةُ الْمُتَلَکِّىءِ، فَأَقَامَ مِنَ الْأَشْيَاءِ أَوَدَهَا، وَ نَهَجَ حُدُودَهَا، وَ لَاءَمَ بِقُدْرَتِهِ بَيْنَ مُتَضَادِّهَا، وَ وَصَلَ أَسْبَابَ قَرَائِنِهَا، وَ فَرَّقَهَا أَجْنَاساً مُخْتَلِفَاتٍ فِي الْحُدُودِ وَ الْأَقْدَارِ، وَ الْغَرَائِزِ وَ الْهَيْئَاتِ، بَدَايَا خَلَائِقَ أَحْکَمَ صُنْعَهَا، وَ فَطَرَهَا عَلَى مَا أَرَادَ وَ ابْتَدَعَهَا!
ترجمه
او کسى است که موجودات مختلف را بدون نياز به تفکّر و انديشه اى که به دست آورده باشد و بدون غريزه اى که در درون، نهان کند، و بى نياز از تجربه حوادث زمان هاى گذشته، و بدون کمک شريک و همتايى که او را در آفرينش موجودات شگفت انگيز يارى دهد، آفريد. و بدين ترتيب آفرينش موجودات به فرمان او کامل شد، همه سر به فرمانش نهادند و دعوتش را اجابت کردند، بى آن که در برابرش سستى کنند يا در اطاعت امرش درنگ نمايند؛ بدين گونه، موجودات را بدون هيچ نقصى برپاداشت و راهى را که بايد بپيمايند معيّن فرمود. با قدرت خويش در ميان اشياى متضاد، الفت ايجاد کرد و آن ها را که با يکديگر همگون بودند، پيوند داد، و موجودات جهان را به انواع مختلف ازنظر حدود و اندازه ها، و غرايز و اَشکال و هيئت هاى گوناگون تقسيم کرد. اين ها مخلوقات شگفت انگيزى هستند که آفرينش آن ها را استوار گردانيد، و با حکمت قرين ساخت و آن سان که مى خواست، ايجاد و ابداع فرمود.
شرح و تفسیر
راز و رمز آفرينش
امام (عليه السلام) در اين بخش از خطبه، به چگونگى آفرينش موجودات مى پردازد و مى فرمايد: «او کسى است که موجودات مختلف را بدون نياز به تفکّر و انديشه اى که به دست آورده باشد، و بدون غريزه اى که در درون، نهان کند، و بى نياز از تجربه حوادث زمان هاى گذشته، و بدون کمک شريک و همتايى که او را در آفرينش موجودات شگفت انگيز يارى دهد، آفريد»؛ (الْمُنْشِىءُ أَصْنَافَ الْأَشْيَاءِ بِلا رَوِيَّةِ فِکْرٍ آلَ إلَيْهَا، وَ لا قَرِيحةِ غَرِيزَةٍ أَضْمَرَ عَلَيهَا، و لا تَجْرِبَةٍ أفادَهَا مِنْ حَوَادِثِ الدُّهُورِ، وَ لا شَرِيکٍ أَعَانَهُ عَلَى ابْتِدَاعِ عَجَائِبِ الْأُمُورِ).
در واقع، مبدأ علم و دانش و آگاهى درباره حقايق، براى ما انسان ها، يکى از اين چهار چيز است: يا تفکّر و انديشه است، يا الهام هاى درونى است که غريزه ناميده مى شود، يا تجربه اى است که از تکرار کارى براى انسان حاصل مى شود و يا کمکى است از سوى هم فکر و همتايى از برون، که با آگاهى هاى خود، انسان را يارى مى دهد و براى انجام کار بديعى کمک مى کند.
از آن جا که خداوندِ عالَم، بر همه چيز آگاه، و همه حقايق نزد او حاضر است و چيزى از دايره علم بى پايان او خارج نيست، در آفرينش خود هيچ گاه نيازى به اين امور چهارگانه ندارد. فکر و انديشه براى کسى سودمند است که معلوماتى دارد و مجهولاتى؛ و مى خواهد از معلومات به مجهولات پى برد و الهام غريزى، از آنِ کسانى است که حقيقتى از نظر آن ها پنهان است و به يارى اين الهام، آشکار مى شود. تجربه و تکرار عمل براى پى بردن به نتيجه کارها، مربوط به کسى است که از نتايج بى خبر است و کمک گرفتن از افکار ديگران، مخصوص کسانى است که نارسايى و ناتوانى دارند؛ ولى آن ذات پاکى که از همه اين امور مبرّاست، چه نيازى به اين ها دارد؟
همچنين اين تعبيرات مى تواند ما بندگان ناآگاه را براى پيدا کردن منابع شناخت و معرفت کمک کند و بدانيم که از اين منابع چهارگانه، مى توانيم براى حلّ مشکلات کمک بگيريم، چرا که در زندگى، به همه آن ها سخت نيازمنديم.
سپس امام (عليه السلام) به نکته ديگرى در همين مورد اشاره کرده، حاکميّت قوانين آفرينش را بر همه موجودات، قطعى مى شمرد و همه را سر به فرمانش معرّفى مى کند؛ مى فرمايد: «بدين سان، آفرينش موجودات به فرمان او کامل شد، همه سر به فرمانش نهادند، و دعوتش را اجابت کردند، بى آن که در برابرش سستى کنند يا در اطاعت امرش درنگ نمايند»؛ (فَتَمَّ خَلْقُهُ بِأَمْرِهِ، وَ أَذْعَنَ لِطَاعَتِهِ، وَ أَجَابَ إِلى دَعْوَتِهِ، لَم يَعْتَرِضْ دُونَهُ رَيْثُ الْمُبْطِىءِ، وَ لا أَنَاةُ الْمُتَلَکِّىءِ).
اين موضوع، هم اشاره اى است به قدرت پروردگار و هم نظام متين و دقيق آفرينش، که همه موجودات از قوانين معيّنى پيروى مى کنند و سر به فرمان آن هستند. نه بر اين قوانين پيشى مى گيرند و نه از آن عقب مى افتند. قرآن مجيد دراين باره مى گويد: (ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَآءِ وَ هِىَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَ لِلْأَرْضِ ائِتَيَا طَوْعآ أَوْ کَرْهآ قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ)؛ «سپس به آفرينش آسمان پرداخت در حالى که به صورت دود بود. به آن و به زمين دستور داد: به وجود آييد (و شکل گيريد) خواه از روى اطاعت و خواه اکراه، آن ها گفتند: ما از روى طاعت آمديم». اضافه بر اين، پيامى براى همه انسان ها دارد، که هماهنگ با جهان آفرينش، پيرو قوانين الهى باشند؛ نه بر آن پيشى بگيرند و نه از آن عقب بمانند، تا به سرمنزل مقصود برسند و سعادت را در آغوش گيرند.
در آخرين بخش از اين فراز، به پنج نکته درباره نظام آفرينش و اسرار جهان خلقت، اشاره مى کند که شايان دقّت و تأمّل است.
نخست مى فرمايد: «بدين گونه، موجودات را بى هيچ نقصى برپا داشت»؛ (فَأَقَامَ مِنَ الأَشْيَاءِ أَوَدَهَا).
سپس مى افزايد: «و راهى را که بايد بپيمايند، معيّن فرمود»؛ (وَ نَهَجَ حُدُودَهَا).
آنگاه مى گويد: «با قدرت خويش در ميان اشياى متضادّ، الفت ايجاد کرد»؛ (وَ لاَءَمَ بِقُدْرَتِهِ بَيْنَ مُتَضَادِّهَا).
سپس مى فرمايد: «و آن ها را که با يکديگر همگون بودند، پيوند داد»؛ (وَ وَصَلَ أَسْبَابَ قَرَائِنَها).
و سرانجام مى فرمايد: «و موجودات جهان را به انواع مختلف، ازنظر حدود، اندازه ها، غرائز، و اَشکال و هيئت هاى گوناگون تقسيم کرد»؛ (وَ فَرَّقَهَا أَجْنَاسآ مُخْتَلِفَاتٍ فِي الْحُدُودِ وَالأَقْدَارِ، وَالْغرَائِزٍ وَالْهَيْئَاتِ).
بدين ترتيب، نظام آفرينش از هر نظر کامل شد و با تنوّع و کثرتى که در انواع و اجناس آن است همه با هم، تحت يک برنامه و قانون واحد، انجام وظيفه مى کنند. حتّى اشياى متضاد، با يکديگر همکارى دارند و از جمع ميان ضدّين نتايج عالى برمى خيزد! اشباه و نظاير به هم مى پيوندند و مجموعه کاملى را به وجود مى آورند و تنوّع عجيبى که در ميان موجودات ازنظر حدود و اندازه ها وغرايز و هيئت ها وجود دارد، مجموعه بديع و شگفت انگيزى ايجاد کرده، که عالى ترين دليل بر قدرت خالق و علم بى پايان اوست. جمعى از مفسّران نهج البلاغه «قرائِن» را در عبارت حضرت، به معناى نفوس آدمى گرفته اند، که خداوند آن ها را با بدن ها که در ظاهر با هم متضادّند ـ يکى، از عالم مادّه و ديگرى از عالم مجرّدات است ـ پيوند داده است.
گرچه يکى از معانى «قرينه» (که جمع آن قرائن است)، در لغت، «نفس انسانى» شمرده شده؛ ولى دليلى ندارد که جمله فوق را محدود به نفوس انسانى بدانيم؛ بلکه هدف، بيان جمع ميان اضداد و وصل قرينه ها و همگون ها در سرتاسر جهان آفرينش است که وجود انسان يکى از مصاديق آن مى باشد و اصولا اطلاق «قرينه» به نفس انسان، به دليل آميخته بودن آن با بدن انسان است.
امام (عليه السلام) در پايان اين سخن، در يک نتيجه گيرى روشن مى فرمايد: «اينها مخلوقات شگفت انگيزى هستند که آفرينش آن ها را استوار کرد و با حکمت قرين ساخت و آن سان که مى خواست، ايجاد و ابداع فرمود»؛ (بَدَايَا خَلائِقَ أَحْکَمَ صُنْعَهَا، وَ فَطَرَهَا عَلَى مَا أَرَادَ وَ ابْتَدَعَهَا!). نکته
روشن ترين راه خداشناسى
تأکيد امام (عليه السلام) بر اين نکته که به کنه ذات خدا نينديشيد! بلکه در جهان آفرينش و خلقت او تفکّر کنيد، يک اصل اساسى در بحث هاى مربوط به معرفة الله است. چرا که اوّلى انسان را به سوى شرک و تشبيه مى برد و دومى به سوى ايمان و توحيد؛ توحيدى آميخته با عشق و محبّت و اخلاص.
دلايل و براهين ديگر خداشناسى، مانند: برهان وجوب و امکان، غنا و فقر که بر محور دور و تسلسل و مانند آن دور مى زند، دلايل خشکى هستند که معرفت مى آورند، ولى عشق و محبّت و اخلاص در آن ها نيست؛ ولى دقّت در نظام آفرينش موجودات، سرچشمه فيّاض عشق و محبّت است.
هنگامى که به عظمت آسمان ها، و ستاره ها، که تنها در کهکشان ما ميلياردها از آن وجود دارد ـ در حالى که به گفته دانشمندان بيش از يک ميليارد کهکشان در اين جهان موجود است ـ مى انديشيم؛ و هنگامى که در جهان فوق العاده کوچک سلول هاى بدن انسان، که هرکدام مانند يک شهر صنعتى اسرارآميز است، دقّت مى کنيم؛ و هنگامى که در تنوّع عجيب گياهان و حيوانات، فکر مى کنيم و در گفته دانشمندان که مى گويند: هنوز ميليون ها نوع گياه و حيوان در اعماق جنگل ها و درياها وجود دارد که بشر آن ها را نديده و نشناخته است، تأمّل مى کنيم و مى دانيم که اين تنوع و تکثّر عجيب، همه و همه به دو موجود ساده به نام «آب» و«خاک» بازمى گردد؛ و هنگامى که به ظرافت گل ها، لطافت گلبرگ ها، نظم بى نظير گردش خون در مويرگ ها، جهان اسرارآميز روح و فکر و مغز و اعصاب، فکر مى کنيم و مى دانيم که اين ها تنها گوشه اى از شگفتى هاى جهان آفرينش است؛ بى اختيار با قافله جهان هستى که همه تسبيح گويان به سوى ذات پاکش در حرکت اند، هم صدا مى شويم و زمزمه (سُبْحَانَکَ لا عِلْمَ لَنَا إِلاَّ مَا عَلَّمْتَنَا) و نغمه (رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلا) سرمى دهيم؛ در حالى که قلب ما سرشار از عشق و محبّت به خداوند و ايمان به قدرت و عظمت اوست.
تعبيراتى که امام (عليه السلام) در خطبه مورد بحث، ذکر فرموده، اشاراتى به اين حقايق است.
امام (عليه السلام) در اين بخش از خطبه، به چگونگى آفرينش موجودات مى پردازد و مى فرمايد: «او کسى است که موجودات مختلف را بدون نياز به تفکّر و انديشه اى که به دست آورده باشد، و بدون غريزه اى که در درون، نهان کند، و بى نياز از تجربه حوادث زمان هاى گذشته، و بدون کمک شريک و همتايى که او را در آفرينش موجودات شگفت انگيز يارى دهد، آفريد»؛ (الْمُنْشِىءُ أَصْنَافَ الْأَشْيَاءِ بِلا رَوِيَّةِ فِکْرٍ آلَ إلَيْهَا، وَ لا قَرِيحةِ غَرِيزَةٍ أَضْمَرَ عَلَيهَا، و لا تَجْرِبَةٍ أفادَهَا مِنْ حَوَادِثِ الدُّهُورِ، وَ لا شَرِيکٍ أَعَانَهُ عَلَى ابْتِدَاعِ عَجَائِبِ الْأُمُورِ).
در واقع، مبدأ علم و دانش و آگاهى درباره حقايق، براى ما انسان ها، يکى از اين چهار چيز است: يا تفکّر و انديشه است، يا الهام هاى درونى است که غريزه ناميده مى شود، يا تجربه اى است که از تکرار کارى براى انسان حاصل مى شود و يا کمکى است از سوى هم فکر و همتايى از برون، که با آگاهى هاى خود، انسان را يارى مى دهد و براى انجام کار بديعى کمک مى کند.
از آن جا که خداوندِ عالَم، بر همه چيز آگاه، و همه حقايق نزد او حاضر است و چيزى از دايره علم بى پايان او خارج نيست، در آفرينش خود هيچ گاه نيازى به اين امور چهارگانه ندارد. فکر و انديشه براى کسى سودمند است که معلوماتى دارد و مجهولاتى؛ و مى خواهد از معلومات به مجهولات پى برد و الهام غريزى، از آنِ کسانى است که حقيقتى از نظر آن ها پنهان است و به يارى اين الهام، آشکار مى شود. تجربه و تکرار عمل براى پى بردن به نتيجه کارها، مربوط به کسى است که از نتايج بى خبر است و کمک گرفتن از افکار ديگران، مخصوص کسانى است که نارسايى و ناتوانى دارند؛ ولى آن ذات پاکى که از همه اين امور مبرّاست، چه نيازى به اين ها دارد؟
همچنين اين تعبيرات مى تواند ما بندگان ناآگاه را براى پيدا کردن منابع شناخت و معرفت کمک کند و بدانيم که از اين منابع چهارگانه، مى توانيم براى حلّ مشکلات کمک بگيريم، چرا که در زندگى، به همه آن ها سخت نيازمنديم.
سپس امام (عليه السلام) به نکته ديگرى در همين مورد اشاره کرده، حاکميّت قوانين آفرينش را بر همه موجودات، قطعى مى شمرد و همه را سر به فرمانش معرّفى مى کند؛ مى فرمايد: «بدين سان، آفرينش موجودات به فرمان او کامل شد، همه سر به فرمانش نهادند، و دعوتش را اجابت کردند، بى آن که در برابرش سستى کنند يا در اطاعت امرش درنگ نمايند»؛ (فَتَمَّ خَلْقُهُ بِأَمْرِهِ، وَ أَذْعَنَ لِطَاعَتِهِ، وَ أَجَابَ إِلى دَعْوَتِهِ، لَم يَعْتَرِضْ دُونَهُ رَيْثُ الْمُبْطِىءِ، وَ لا أَنَاةُ الْمُتَلَکِّىءِ).
اين موضوع، هم اشاره اى است به قدرت پروردگار و هم نظام متين و دقيق آفرينش، که همه موجودات از قوانين معيّنى پيروى مى کنند و سر به فرمان آن هستند. نه بر اين قوانين پيشى مى گيرند و نه از آن عقب مى افتند. قرآن مجيد دراين باره مى گويد: (ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَآءِ وَ هِىَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَ لِلْأَرْضِ ائِتَيَا طَوْعآ أَوْ کَرْهآ قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ)؛ «سپس به آفرينش آسمان پرداخت در حالى که به صورت دود بود. به آن و به زمين دستور داد: به وجود آييد (و شکل گيريد) خواه از روى اطاعت و خواه اکراه، آن ها گفتند: ما از روى طاعت آمديم». اضافه بر اين، پيامى براى همه انسان ها دارد، که هماهنگ با جهان آفرينش، پيرو قوانين الهى باشند؛ نه بر آن پيشى بگيرند و نه از آن عقب بمانند، تا به سرمنزل مقصود برسند و سعادت را در آغوش گيرند.
در آخرين بخش از اين فراز، به پنج نکته درباره نظام آفرينش و اسرار جهان خلقت، اشاره مى کند که شايان دقّت و تأمّل است.
نخست مى فرمايد: «بدين گونه، موجودات را بى هيچ نقصى برپا داشت»؛ (فَأَقَامَ مِنَ الأَشْيَاءِ أَوَدَهَا).
سپس مى افزايد: «و راهى را که بايد بپيمايند، معيّن فرمود»؛ (وَ نَهَجَ حُدُودَهَا).
آنگاه مى گويد: «با قدرت خويش در ميان اشياى متضادّ، الفت ايجاد کرد»؛ (وَ لاَءَمَ بِقُدْرَتِهِ بَيْنَ مُتَضَادِّهَا).
سپس مى فرمايد: «و آن ها را که با يکديگر همگون بودند، پيوند داد»؛ (وَ وَصَلَ أَسْبَابَ قَرَائِنَها).
و سرانجام مى فرمايد: «و موجودات جهان را به انواع مختلف، ازنظر حدود، اندازه ها، غرائز، و اَشکال و هيئت هاى گوناگون تقسيم کرد»؛ (وَ فَرَّقَهَا أَجْنَاسآ مُخْتَلِفَاتٍ فِي الْحُدُودِ وَالأَقْدَارِ، وَالْغرَائِزٍ وَالْهَيْئَاتِ).
بدين ترتيب، نظام آفرينش از هر نظر کامل شد و با تنوّع و کثرتى که در انواع و اجناس آن است همه با هم، تحت يک برنامه و قانون واحد، انجام وظيفه مى کنند. حتّى اشياى متضاد، با يکديگر همکارى دارند و از جمع ميان ضدّين نتايج عالى برمى خيزد! اشباه و نظاير به هم مى پيوندند و مجموعه کاملى را به وجود مى آورند و تنوّع عجيبى که در ميان موجودات ازنظر حدود و اندازه ها وغرايز و هيئت ها وجود دارد، مجموعه بديع و شگفت انگيزى ايجاد کرده، که عالى ترين دليل بر قدرت خالق و علم بى پايان اوست. جمعى از مفسّران نهج البلاغه «قرائِن» را در عبارت حضرت، به معناى نفوس آدمى گرفته اند، که خداوند آن ها را با بدن ها که در ظاهر با هم متضادّند ـ يکى، از عالم مادّه و ديگرى از عالم مجرّدات است ـ پيوند داده است.
گرچه يکى از معانى «قرينه» (که جمع آن قرائن است)، در لغت، «نفس انسانى» شمرده شده؛ ولى دليلى ندارد که جمله فوق را محدود به نفوس انسانى بدانيم؛ بلکه هدف، بيان جمع ميان اضداد و وصل قرينه ها و همگون ها در سرتاسر جهان آفرينش است که وجود انسان يکى از مصاديق آن مى باشد و اصولا اطلاق «قرينه» به نفس انسان، به دليل آميخته بودن آن با بدن انسان است.
امام (عليه السلام) در پايان اين سخن، در يک نتيجه گيرى روشن مى فرمايد: «اينها مخلوقات شگفت انگيزى هستند که آفرينش آن ها را استوار کرد و با حکمت قرين ساخت و آن سان که مى خواست، ايجاد و ابداع فرمود»؛ (بَدَايَا خَلائِقَ أَحْکَمَ صُنْعَهَا، وَ فَطَرَهَا عَلَى مَا أَرَادَ وَ ابْتَدَعَهَا!). نکته
روشن ترين راه خداشناسى
تأکيد امام (عليه السلام) بر اين نکته که به کنه ذات خدا نينديشيد! بلکه در جهان آفرينش و خلقت او تفکّر کنيد، يک اصل اساسى در بحث هاى مربوط به معرفة الله است. چرا که اوّلى انسان را به سوى شرک و تشبيه مى برد و دومى به سوى ايمان و توحيد؛ توحيدى آميخته با عشق و محبّت و اخلاص.
دلايل و براهين ديگر خداشناسى، مانند: برهان وجوب و امکان، غنا و فقر که بر محور دور و تسلسل و مانند آن دور مى زند، دلايل خشکى هستند که معرفت مى آورند، ولى عشق و محبّت و اخلاص در آن ها نيست؛ ولى دقّت در نظام آفرينش موجودات، سرچشمه فيّاض عشق و محبّت است.
هنگامى که به عظمت آسمان ها، و ستاره ها، که تنها در کهکشان ما ميلياردها از آن وجود دارد ـ در حالى که به گفته دانشمندان بيش از يک ميليارد کهکشان در اين جهان موجود است ـ مى انديشيم؛ و هنگامى که در جهان فوق العاده کوچک سلول هاى بدن انسان، که هرکدام مانند يک شهر صنعتى اسرارآميز است، دقّت مى کنيم؛ و هنگامى که در تنوّع عجيب گياهان و حيوانات، فکر مى کنيم و در گفته دانشمندان که مى گويند: هنوز ميليون ها نوع گياه و حيوان در اعماق جنگل ها و درياها وجود دارد که بشر آن ها را نديده و نشناخته است، تأمّل مى کنيم و مى دانيم که اين تنوع و تکثّر عجيب، همه و همه به دو موجود ساده به نام «آب» و«خاک» بازمى گردد؛ و هنگامى که به ظرافت گل ها، لطافت گلبرگ ها، نظم بى نظير گردش خون در مويرگ ها، جهان اسرارآميز روح و فکر و مغز و اعصاب، فکر مى کنيم و مى دانيم که اين ها تنها گوشه اى از شگفتى هاى جهان آفرينش است؛ بى اختيار با قافله جهان هستى که همه تسبيح گويان به سوى ذات پاکش در حرکت اند، هم صدا مى شويم و زمزمه (سُبْحَانَکَ لا عِلْمَ لَنَا إِلاَّ مَا عَلَّمْتَنَا) و نغمه (رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلا) سرمى دهيم؛ در حالى که قلب ما سرشار از عشق و محبّت به خداوند و ايمان به قدرت و عظمت اوست.
تعبيراتى که امام (عليه السلام) در خطبه مورد بحث، ذکر فرموده، اشاراتى به اين حقايق است.
پاورقی ها
«قريحه» همان طور که قبلا گفته شد، در اصل به معناى اوّلين آبى است که از چاه کشيده مى شود؛ سپس به آنچه انسان از اعماق فکر و ذوق خويش در مى يابد، اطلاق شده و انضمام آن به غريزه ـ که به معناى طبيعت است ـ به اين معناست که چيزى را انسان به کمک ذوق و طبيعت خود در يابد. در مورد غير انسان نيز اين معنا ثابت است؛ مثلا غالب پرندگان ساختن لانه ها و تربيت فرزندان و مهاجرت هاى طولانى دسته جمعى و امثال آن را با الهام از قريحه و غريزه انجام مى دهند.
«رَيْث» به معناى کُندى کردن و سستى و کوتاهى نمودن در انجام کارى است. «أَناة» به معناى وقار آميخته با تفکّر به هنگام انجام کارى است. «مُتلکّىء» از ريشه «لَکَأ» بر وزن «هدف» به معناى توقّف کردن در مکانى است؛ سپس «متلکّىء» برکسانى که در کار يا مسئله اى توقّف مى کنند و روى آن مى انديشند، اطلاق شده است. فصّلت، آيه 11. «اَوَد» به معناى کجى و کج شدن است. جمله بالا از نظر ترکيب نحوى چنين است: «بَدَايَا» خبر است براى مبتداى محذوفى که «هذِهِ» باشد و اضافه «بَدَايَا» به «خَلائِق» از قبيل اضافه صفت به موصوف است که در اصل به معناى «خَلائِقَ بَدَايَا» است، «بدايا» جمع «بديئه» به معناى موجود بديع و شگفت انگيز است. بقره، آيه 32. آل عمران، آيه 191.
«رَيْث» به معناى کُندى کردن و سستى و کوتاهى نمودن در انجام کارى است. «أَناة» به معناى وقار آميخته با تفکّر به هنگام انجام کارى است. «مُتلکّىء» از ريشه «لَکَأ» بر وزن «هدف» به معناى توقّف کردن در مکانى است؛ سپس «متلکّىء» برکسانى که در کار يا مسئله اى توقّف مى کنند و روى آن مى انديشند، اطلاق شده است. فصّلت، آيه 11. «اَوَد» به معناى کجى و کج شدن است. جمله بالا از نظر ترکيب نحوى چنين است: «بَدَايَا» خبر است براى مبتداى محذوفى که «هذِهِ» باشد و اضافه «بَدَايَا» به «خَلائِق» از قبيل اضافه صفت به موصوف است که در اصل به معناى «خَلائِقَ بَدَايَا» است، «بدايا» جمع «بديئه» به معناى موجود بديع و شگفت انگيز است. بقره، آيه 32. آل عمران، آيه 191.