تفسیر بخش شانزدهم

قَدِ اتَّخَذُوا ذَا الْعَرْشِ ذَخِيرَةً لِيَوْمِ فَاقَتِهِمْ، وَ يَمَّمُوهُ عِنْدَ انْقِطَاعِ الْخَلْقِ إِلَى الْمَخْلُوقِينَ بِرَغْبَتِهِمْ، لَا يَقْطَعُونَ أَمَدَ غَايَةِ عِبَادَتِهِ، وَ لَا يَرْجِعُ بِهِمُ الِاسْتِهْتَارُ بِلُزُومِ طَاعَتِهِ، إِلَّا إِلَى مَوَادَّ مِنْ قُلُوبِهِمْ غَيْرِ مُنْقَطِعَةٍ مِنْ رَجَائِهِ وَ مَخَافَتِهِ، لَمْ تَنْقَطِعْ أَسْبَابُ الشَّفَقَةِ مِنْهُمْ، فَيَنُوا فِي جِدِّهِمْ، وَ لَمْ تَأْسِرْهُمُ الْأَطْمَاعُ فَيُؤْثِرُوا وَشِيکَ السَّعْيِ عَلَى اجْتِهَادِهِمْ. لَمْ يَسْتَعْظِمُوا مَا مَضَى مِنْ أَعْمَالِهِمْ، وَ لَوِ اسْتَعْظَمُوا ذَلِکَ لَنَسَخَ الرَّجَاءُ مِنْهُمْ شَفَقَاتِ وَجَلِهِمْ، وَ لَمْ يَخْتَلِفُوا فِي رَبِّهِمْ بِاسْتِحْوَاذِ الشَّيْطَانِ عَلَيْهِمْ. وَ لَمْ يُفَرِّقْهُمْ سُوءُ التَّقَاطُعِ، وَ لَا تَوَلَّاهُمْ غِلُّ التَّحَاسُدِ، وَ لَا تَشَعَّبَتْهُمْ مَصَارِفُ الرِّيَبِ، وَ لَا اقْتَسَمَتْهُمْ أَخْيَافُ الْهِمَمِ، فَهُمْ أُسَرَاءُ إِيمَانٍ لَمْ يَفُکَّهُمْ مِنْ رِبْقَتِهِ زَيْغٌ وَ لَا عُدُولٌ وَ لَا وَنًى وَ لَا فُتُورٌ، وَ لَيْسَ فِي أَطْبَاقِ السَّمَاءِ مَوْضِعُ إِهَابٍ إِلَّا وَ عَلَيْهِ مَلَکٌ سَاجِدٌ، أَوْ سَاعٍ حَافِدٌ، يَزْدَادُونَ عَلَى طُولِ الطَّاعَةِ بِرَبِّهِمْ عِلْماً، وَ تَزْدَادُ عِزَّةُ رَبِّهِمْ فِي قُلُوبِهِمْ عِظَماً.

ترجمه
آن ها (فرشتگان)، عشق به خداوندى را که صاحب عرش است ذخيره روز بى نوايى خود قرار داده و در آن هنگام که ديگران به مخلوقات مى انديشند آن ها تمام توجّه خود را به خالق معطوف ساخته اند. آن ها هيچ گاه عبادت او را پايان نمى دهند (چرا که) علاقه آن ها به لزوم عبادت پروردگار از رجا و خوف روزافزون او ـ که هرگز از دل آن ها برکنده نمى شود ـ سرچشمه مى گيرد، هرگز اسباب خوف پروردگار از آن ها قطع نشده تا در تلاش و کوشش خود سستى کنند، و طمع ها آن ها را اسير چنگال خود نساخته تا سرعت سعى (در امور دنيا) را بر کوشش خود (در کار آخرت و طاعت پروردگار) مقدّم دارند. آن ها اعمال گذشته خود را بزرگ نشمرده اند که اگر بزرگ مى شمردند اميدوارى (بيش از حدّ)، خوفشان را از بين مى برد، آن ها درباره پروردگارشان هرگز براثر وسوسه هاى شياطين گرفتار اختلاف نشده اند، و برخوردهاى بد، آنان را از هم جدا نکرده و حسادت هاى درونى، آنان را از هم دور نساخته است؛ عوامل شک و ترديد، آن ها را پراکنده نکرده، و افکار متفرقه، جمع آن ها را از هم جدا نساخته است. آن ها هميشه پايبند به ايمانى هستند که هرگز طوق آن را به سبب شک و ترديد، و عدول از حق، و سستى و خستگى، از گردن خويش برنمى دارند، در تمام آسمان ها به اندازه جاى پوست حيوانى نتوان يافت که فرشته اى در آن جا به سجده نيفتاده باشد، يا ملکى تلاشگر و سريع و چابک مشغول به کار نباشد، فرشتگانى که طاعت فراوان و پيوسته آن ها، بر يقين و معرفتشان درباره پروردگار مى افزايد و عزت خداوند را در قلب هايشان زياد مى کند!
شرح و تفسیر
صفات والاى ديگرى از فرشتگان
در اين بخش از خطبه، امام (عليه السلام) به سراغ اوصاف ديگرى از فرشتگان مى رود و گويى به آدميان توصيه مى کند که اگر مى خواهيد به شکل فرشتگان درآييد و راه قُرب الى الله را ادامه دهيد بايد اين اوصاف را براى خود فراهم سازيد. نخست به مقام توحيد افعالى آن ها و توجّه خاصّ آنان به خداوند يکتا و صرف نظر کردن از غير او اشاره کرده، مى فرمايد:
«آن ها (فرشتگان)، عشق به خداوندى را که صاحب عرش است، ذخيره روز بى نوايى خود قرار داده، و در آن هنگام که ديگران به مخلوقات مى انديشند آن ها تمام توجّه خود را به خالق معطوف ساخته اند»؛ (قَدِ اتَّخَذُوا ذَا الْعَرْشِ ذَخِيرَةً لِيَوْمِ فَاقَتِهمْ، وَ يَمَّمُوهُ عِنْدَ انْقِطَاعِ الْخَلْقِ إِلى المَخْلُوقِينَ بِرَغْبَتِهمْ).
«ذَالْعَرش» يکى از اوصاف خداست که دلالت بر نهايت عظمت ذات او دارد؛ چرا که عرش، برترين موجود جهان خلقت است و اين وصف، از آيه شريفه (ذُوالْعَرْش يُلْقِى الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلَى مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ لِيُنْذِرَ يَوْمَ التَّلاقِ)؛ «او صاحب عرش است و روح [= وحى الهى] را به فرمانش بر هر کس از بندگانش که بخواهد القا مى کند تا (مردم را) از روز لقاى پروردگار بيم دهد» استفاده مى شود.
آرى، آن ها جز به خدا دل نبسته اند و جز او را مبدأ خير و برکت و نجات، در اين عالم نمى شناسند و انسان هاى باايمان تا همين طريق را در مسير معرفة الله نپويند، به جايى نمى رسند.
تعبير به «ذَخِيرَةً لِيَوْمِ فَاقَتِهِمْ» نشان مى دهد که فرشتگان نيز در روز قيامت حساب و کتاب و پاداش و جزايى دارند.
سپس مى افزايد: «آن ها هيچ گاه عبادت او را پايان نمى دهند (چرا که) علاقه آن ها به لزوم عبادت پروردگار، از رجا و خوف روزافزون او ـ که هرگز از دل آن ها برکنده نمى شود ـ سرچشمه مى گيرد»؛ (لا يَقْطَعُونَ أَمَدَ غَايَةِ عِبَادَتِهِ، وَ لايَرْجِعُ بِهِمُ الإسْتِهْتارُ بِلُزُومِ طَاعَتِهِ، إِلاَّ إِلَى مَوَادَّ مِنْ قُلُوبِهمْ غَيْرِ مُنْقَطِعَةٍ مِنْ رَجَائِهِ وَ مَخَافَتِهِ). آرى، آن ها انگيزه هاى اطاعت و بندگى را از سرچشمه اى مى گيرند که فناناپذير است و آن سرچشمه، همان خوف و رجا در برابر پروردگار است که نتيجه معرفت و شناخت آن ها درباره خداست؛ اين عرفان ابدى و آن خوف و رجاى جاودانه، همواره آن ها را در اين مسير پيش مى برد.
لذا در جمله بعد تأکيد مى کند: «هرگز اسباب خوف پروردگار، از آن ها قطع نشده تا در تلاش و کوشش خود سستى کنند»؛ (لَمْ تَنْقَطِعْ أَسْبَابُ الشَّفَقَةِ مِنْهُمْ، فَيَنُوا في جِدِّهِمْ).
سپس اين سخن را با جمله ديگرى تکميل مى فرمايد و آن اين که: «طمع ها آن ها را اسير چنگال خود نساخته، تا سرعت سعى (در امور دنيا) را بر کوشش خود (در کار آخرت و طاعت پروردگار) مقدّم دارند»؛ (و لَمْ تَاْسيرْهُمُ الْأَطْمَاعُ فَيُؤْثِروُا وَشِيکَ السَّعْيِ عَلى اجْتِهَادِهِمْ).
آرى، آنچه انسان را در طريق بندگى حق، سست مى کند اسارت در چنگال هوس ها و طمع هاست که نيروهاى خلّاق را به خود جذب کرده و از اطاعت خدا دور مى سازد.
در توصيفى ديگر درباره فرشتگان مى فرمايد: «آن ها اعمال گذشته خود را بزرگ نشمرده اند، که اگر بزرگ مى شمردند اميدوارى (بيش از حدّ)، خوفشان را از بين مى برد»؛ (لَمْ يَسْتَعْظِمُوا مَا مَضَى مِنْ أَعْمَالِهِمْ، وَ لَوِ اسْتَعْظَمُوا ذلِکَ لَنَسَخَ الرَّجَاءُ مِنْهُمْ شَفَقَاتِ وَ جَلِهِمْ).
اين، درس ديگرى است براى همه انسان ها، تا هميشه اعمال خويش را در پيشگاه خدا کوچک بشمرند، که اگر بزرگ بشمرند سبب دلبستگى و اميدوارى به آن اعمال مى شود و آنان را در اعمال آينده، سست مى سازد و خوف از خدا را ـ که يکى از عوامل مهمّ حرکت به سوى کمال است ـ از ميان مى برد. گذشته از اين، ما چه هستيم که اعمال ناچيز ما لايق درگاه او باشد.
در بعضى از صفات گذشته سخن از عدم اعجاب ملائکه درباره خود و اعمال خويش بود و در اين جا سخن از تأثير اعجاب در غلبه يافتن رجا بر خوف است که رهروان راه حق را از راه بازمى دارد! زيرا طبيعى است که هرگاه کسى اعمال خود را در پيشگاه خدا بزرگ بشمرد، حالت طلبکارى در خود احساس مى کند و شخصى که خود را طلبکار مى داند اعمالى را که انجام داده کافى مى شمرد و از پيمودن راه تکامل بازمى ماند.
سپس در ادامه اين اوصاف به بخش مهمّ ديگرى از اوصاف فرشتگان مى پردازد که انسان ها سخت به آن نيازمندند و آن، عدم اختلاف آن ها با يکديگر در مورد پروردگار است و از آن جا که اختلاف گاهى بر اثر وسوسه هاى شيطانى است و گاه ناشى از رذايل اخلاقى درونى، امام (عليه السلام) آن را به صورت پنج توصيف درباره فرشتگان بيان مى فرمايد:
نخست به عوامل برونى اشاره کرده، مى فرمايد: «آن ها درباره پروردگارشان هرگز بر اثر وسوسه هاى شياطين گرفتار اختلاف نشده اند»؛ (وَ لَمْ يَخْتَلِفُوا فِي رَبِّهِمْ بِاسْتِحْواذِ الشَّيْطَانِ عَلَيْهِمْ).
اين سخن پيام روشنى براى همه انسان ها دارد که سرچشمه اختلاف اديان و مذاهب، پيش از هرچيز، وسوسه هاى شيطان است! چرا که اختلاف ـبه خصوص اگر عقيدتى باشد ـ سرچشمه انواع جنگ ها و جدال ها و نابسامانى هاست و سرنوشت و سعادت انسان را تباه مى کند.
در توصيفات بعدى، اشاره به عوامل درونى و رذايل اخلاقى که سبب اختلاف مى گردد فرموده، مى افزايد: «برخوردهاى بد، آنان را از هم جدا نکرده و حسادت هاى درونى آنان را از هم دور نساخته است؛ عوامل شکّ و ترديد، آن ها را پراکنده نکرده؛ و افکار متفرقه، جمع آن ها را از هم جدا نساخته است»؛ (وَ لَمْ يُفَرِّقْهُمْ سُوءُ التَّقَاطُعِ، وَ لا تَوَلاَّهُمْ غِلُّ التَّحَاسُدِ، وَ لا تَشَعَّبَتْهُمْ مَصَارِفُ الرِّيَبِ، وَ لا اقْتَسَمَتْهُمْ أَخْيَافُ الْهِمَمِ).
بى شک اگر دقت کنيم قسمت عمده عوامل اختلاف، در اين سخن کوتاه تبيين شده است:
اگر افراد با يکديگر برخورد خوب و مؤدّبانه داشته باشند و با سخنان محبّت آميز با هم برخورد کنند، جلوى بسيارى از اختلافات که ناشى از سوء برخوردهاست، گرفته مى شود و اگر درباره يکديگر، در درون دل، حسد نپرورانند، عامل مهم ديگرى ريشه کن مى شود و اگر شک و ترديدها را در مسائل مختلف از خود دور سازند و با علم و آگاهى از مسائلى که پيرامون آن ها مى گذرد، گام بردارند، به يقين اختلافات کمتر مى شود.
و اگر اختلاف انديشه ها و تفاوت ذوق ها و سليقه ها را تحمّل کنند باز هم جدايى ها کاهش مى يابد؛ چرا که خداوند انسان ها را گوناگون آفريده و اگر هر کدام بخواهند سليقه خود را بر ديگرى تحميل کنند ـ به يقين ـ حتّى دو نفر هم نمى توانند با هم زندگى مشترک و بى دغدغه اى داشته باشند.
درست است که فرشتگان داراى شهواتى که ويژه آدميان است، نيستند، و بسيارى از عوامل گناه در آن ها وجود ندارد، ولى به هر حال داراى اختيار و عقل و شعور و حبّ ذات اند و قدرت بر عصيان و نافرمانى دارند؛ ولى عرفان آن ها درباره پروردگار مانع از گناه مى گردد؛ چرا که اگر گناه و عصيان براى آن ها غيرممکن بود، در خور اين همه مدح و تمجيد و الگو شدن براى انسان ها نبودند! بنابراين، اگر انسان ها نيز به آن پايه از کمال و معرفت برسند، مى توانند خود را در برابر عواملِ گناه و شهوات، مهار کنند. در پايان اين سخن، در يک نتيجه گيرى فشرده و گويا مى فرمايد: «آن ها هميشه پايبند به ايمانى هستند که هرگز طوق آن را به سبب شک و ترديد، عدول از حق، و سستى و خستگى، از گردن خويش برنمى دارند!»؛ (فَهُمْ أُسَرَاءُ إِيمَانٍ لَمْ يَفُکَّهُمْ مِنْ رِبْقَتِه زَيَغٌ وَ لا عُدُولٌ وَ لاَوَنىً وَ لا فُتُورٌ).
تعبير به «أُسَراء» (اسيران) و تعبير به «رَبِقَه» (طنابى که حلقه هاى متعدّد دارد) اشاره به التزام و پايبندى محکم آن ها به ايمان است؛ چنان در درياى معرفت پروردگار فرو رفته اند و تسليم در برابر ذات پاک او هستند که گويى گردن هايشان را محکم با طناب ايمان بسته اند و هيچ عاملى نمى تواند اين طوق و طناب را از گردن آن ها بردارد و اگر انسان ها نيز همين گونه تسليم فرمان حق و پايبند به ايمان باشند، هرگز عوامل گناه به وجود آن ها راه نمى يابد.
امام (عليه السلام) در پايان اين بخش به نکته ديگرى پرداخته، از کثرت وجود فرشتگان و عظمت معرفت آنان سخن مى گويد و سخن خود را در شرح اوصاف آن ها به همين جا پايان مى دهد و مى فرمايد: «در تمام آسمانها به اندازه جاى پوست حيوانى نتوان يافت که فرشته اى در آن جا به سجده نيفتاده باشد، يا ملکى تلاشگر و سريع و چابک، مشغول کار نباشد؛ فرشتگانى که طاعت فراوان و پيوسته آن ها بر يقين و معرفت شان درباره پروردگار مى افزايد و عزّت خداوند را در قلوبشان فزونى مى بخشد»؛ (وَ لَيْسَ في أَطْبَاقِ السَّماءِ مَوْضِعُ إِهَابٍ إِلاَّ وَ عَلَيْهِ مَلَکٌ سَاجِدٌ، أَوْ سَاعٍ حَافِدٌ، يَزْدَادُونَ عَلَى طول الطَّاعَةِ بِرَبِّهمْ عِلْمآ، وَ تَزْدَادُ عِزَّةُ رَبِّهِمْ فِي قُلُوبِهِمْ عِظَمآ). اين تعبير از يک سو نشان مى دهد که عدد فرشتگان الهى تا چه حد زياد و گسترده است، به گونه اى که تمام آسمانها را پر کرده اند؛ اعم از فرشتگانى که مأموريّت هايى در اداره عالم بر عهده آن ها گذاشته شده، و فرشتگانى که کارشان پيوسته عبادت و بندگى خداست.
از سوى ديگر هر دو گروه به دليل طول اطاعت پروردگار روزبه روز بر علم و معرفتشان افزوده مى شود و با عظمت پروردگار آشناتر مى شوند.
و اين درس ديگرى است براى انسان ها که بدانند تقوا و اطاعت، سبب فزونى علم و معرفت، و آشنايى بيشتر با صفات جمال و جلال پروردگار است و در واقع اين دو، در هم تأثير متقابل دارند؛ معرفت بيشتر، سبب طاعتِ فزون تر مى گردد و طاعت بيشتر، سبب علم و عرفان عميق تر مى شود!
در حديثى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم که شخصى از آن حضرت پرسيد: فرشتگان بيشترند يا انسان ها؟ امام (عليه السلام) در جواب فرمود: «وَ الَّذِي نَفْسي بِيَدِهِ! لَعَدَدُ مَلائِکَةِ اللهِ فِي السَّمَواتِ أکْثَرُ مِنْ عَدَدِ التُّرابِ فِي الْأَرْض‏؛ وَ مَا فِي السَّمَاءِ مَوْضِعِ قَدَمٍ إلاَّ وَ فِيهَا مَلَکٌ يُسَبِّحُهُ وَ يُقَدِّسُهُ؛ قسم به کسى که جانم در دست اوست! عدد فرشتگان خدا در آسمانها، بيشتر است از عدد ذرّات خاک در زمين و در تمام آسمانها به اندازه جاى پايى نيست مگر اين که در آن جا فرشته اى تسبيح و تقديس خدا مى گويد». نکته
باز هم انسان ها و فرشتگان
در اين خطبه، امام (عليه السلام) صفات فرشتگان را به صورت بسيار گسترده بيان فرموده است؛ به يقين هدف مهمى را در اين بيان تعقيب مى کند، چرا که تمام ريزه کارى ها را شرح مى دهد. به نظر مى رسد که هدف اصلى امام (عليه السلام) دو چيز است: نخست، همان مطلبى است که خطبه براى آن ايراد شده و آن، معرفت صفات الهى، به دور از هرگونه تفکّر شرک آميز است؛ نه آلوده تشبيه شدن و نه آلوده تعطيل گشتن.
ديگر اين که، منظور اين بوده که انسان ها را به سوى صفات فرشتگان سوق دهد؛ فرشتگانى که پيوسته به کار خود مشغول اند؛ همواره متواضع، خاضع و سر به فرمان اند؛ نه از کار خود خسته مى شوند و نه سستى و فتور در آن ها راه مى يابد؛ نه گرفتار کينه و حسد هستند و نه اختلاف و پراکندگى؛ نه اعمال خود را بزرگ مى شمرند و نه يأس و نوميدى در آن ها راه مى يابد؛ جز به خدا نمى انديشند و جز در مسير طاعت او گام برنمى دارند.
درست است که آفرينش انسان با آن ها بسيار متفاوت است، بر آن ها عقل حکومت مى کند و بر آدميان عقل و شهوت. ولى همان گونه که اين معجون حيوانى و عقلانى ـ يعنى انسان ـ ممکن است تا سرحدّ حيوانات درنده بلکه پست تر از آن، سقوط کند (بَلْ هُمْ أضَلُّ)، همين طور استعداد آن را دارد که به اوج افتخار فرشتگان برسد بلکه در اين پرواز ملکوتى خود، از آن ها بالاتر رود و به جايى رسد که «به جز خدا نبيند». و به همين دليل، فرشتگان مى توانند در جهاتى الگويى براى انسان ها شوند.
از سوى ديگر، آگاهى از حضور فرشتگان در سرتاسر جهان ـ به گونه اى که حتّى يک قدم از اين جهان پهناور از وجود آن ها خالى نيست ـ نشانه مهمّى از حضور تدبير پروردگار در سرتاسر جهان هستى است و در اين امر، يک نکته تربيتى مهمّ وجود دارد که بر آگاهان پوشيده نيست!
و باز ازسوى ديگر، اين اوصاف، اين پيام مهم را نيز براى انسان ها دارد که اگر گاه به نماز مى ايستند، يا با خداى خود راز و نياز مى کنند و يا حتّى در دل شب به عبادت او برمى خيزند، به اعمال خود مغرور نشوند و آن را زياد نشمرند و اين فکر شيطانى در مغز آن ها ظاهر نگردد که نيازى به عبادت آن ها بوده است؛ چرا که ذات بى نياز، به فرض محال که عبادتى از بندگان مى طلبيد، آن قدر فرشته دارد که از ازل تا ابد در سجده و قيام و عبادت اند.
به راستى، دقّت در اوصافى که اميرمؤمنان على (عليه السلام) در اين خطبه درباره فرشتگان بيان فرموده، انسان را در عالمى از نور و عرفان فرو مى برد و به کوچکى اعمال و طاعاتش در پيشگاه خداوند واقف مى سازد و راز و رمز قُرب او را آشکار مى کند و نشان مى دهد که نه فرشتگان بى دليل در جوار قرب خدا جاى دارند و نه انسان بدون تلاش و عشق به پروردگار و اطاعت عاشقانه، به جايى مى رسد:
طُفيل هستى عشق اند آدمى و پرى *** ارادتى بنما تا سعادتى ببرى!
بکوش خواجه و از عشق بى نصيب مباش *** که بنده را نخرد کس به عيب بى هنرى!
در حديثى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم که يکى از يارانش به نام «عبدالله بن سنان» از او پرسيد:
«فرشتگان برترند يا بنى آدم؟» فرمود: «اميرمؤمنان على (عليه السلام) چنين فرمود: «إنَّ اللهَ رَکَّبَ فِي الْمَلائِکَةِ عَقْلا بِلا شَهْوَةٍ، وَ رَکَّبَ فِي الْبَهَائِمِ شَهْوَةً بِلا عَقْلٍ، وَ رَکَّبَ فِي بَنِي آدَمَ کِلْتَيْهِمَا، فَمَنْ غَلَبَ عَقْلُهُ شَهْوَتَهَ فَهُوَ خَيْرٌ مِنَ الْمَلائِکَةَ وَ مَنَ غَلَبَ شَهْوَتُهُ عَقْلَهُ فَهُوَ شَرٌّ مِنَ الْبَهَائِمِ؛ خداوند در فرشتگان، عقل بدون شهوت قرار داد و در بهائم (چهارپايان) شهوت بدون عقل، ولى در انسان ها هر دو را با هم ترکيب کرد؛ پس آن کس که عقلش بر شهوتش غلبه کند، از فرشتگان بهتر است و آن کس که شهوتش بر عقلش پيشى گيرد، از بهائم بدتر».
البتّه اين حديث بدان معنا نيست که فرشتگان از خود اختيارى ندارند و يا اين که عوامل گناه و نافرمانى در آن ها نمى تواند وجود داشته باشد، زيرا نبودن شهوت، به معناى نبودن بخشى از عوامل گناه است، نه تمام آن. .
پاورقی ها
«يَمّموا» از ريشه «يَمّ» به معناى قصد کردن چيزى است و «تيمّم» را از اين رو «تيمّم» مى گويند که انسان قصد مى کند دست خود را بر خاک زند و بر پيشانى و پشت دست ها بمالد.
غافر، آيه 15. «اِستهتار» مصدر است و به معناى بى مبالاتى و حرص و ولع بر انجام کارى است. «موادّ» جمع «مادّه» در اصل از «مدّ» به معناى گسترش و افزايش گرفته شده؛ بنابراين، موادّ به معناى فزونى ها و افزايش هاست. «يَنُوا» از ريشه «وَنْى» بر وزن «رمى» به معناى ضعف و فتور و سستى است. «وشيک» از ريشه «وشک» بر وزن «اشک» به معناى سرعت گرفتن است. «أخياف» از ريشه «خيف»، بر وزن «هدف» به معناى کسى است که رنگ چشم هاى او با هم متفاوت باشد، يکى آبى و ديگرى مشکى؛ سپس به هرگونه اختلاف و تفاوت اطلاق شده است. «زَيَغ» از ريشه «زيغ» بر وزن «فيض» به معناى اعوجاج و کجى است و در اين جا مراد، شک و ترديد است. «ونىِّ» از همان ريشه «وَنْى» است که پيش از اين (در توضيح لغت يَنُوا) اشاره شد. «إهاب» به معناى پوست حيوان است؛ يا خصوص پوستى که دبّاغى شده است. «حافد» از ريشه «حفد» بر وزن «هفت» به معناى سرعت در عمل است. تفسير قمى، ج 2، ص 255. ديوان حافظ، غزل 452، ص 373. وسائل الشيعه، ج 11، باب وجوب غلبة العقل على الشهوة، ص 164، ح 2.