تفسیر بخش نوزدهم

ثُمََّ لَمْ يَدَعْ جُرُزَ الْأَرْضِ الَّتِي تَقْصُرُ مِيَاهُ الْعُيُونِ عَنْ رَوَابِيهَا، وَ لَا تَجِدُ جَدَاوِلُ الْأَنْهَارِ ذَرِيعَةً إِلَى بُلُوغِهَا، حَتَّى أَنْشَأَ لَهَا نَاشِئَةَ سَحَابٍ تُحْيِي مَوَاتَهَا، وَ تَسْتَخْرِجُ نَبَاتَهَا. أَلَّفَ غَمَامَهَا بَعْدَ افْتِرَاقِ لُمَعِهِ، وَ تَبَايُنِ قَزَعِهِ، حَتَّى إِذَا تَمَخَّضَتْ لُجَّةُ الْمُزْنِ فِيهِ، وَ الْتَمَعَ بَرْقُهُ فِي کُفَفِهِ، وَ لَمْ يَنَمْ وَمِيضُهُ فِي کَنَهْوَرِ رَبَابِهِ، وَ مُتَرَاکِمِ سَحَابِهِ، أَرْسَلَهُ سَحّاً مُتَدَارِکاً، قَدْ أَسَفَّ هَيْدَبُهُ، تَمْرِيهِ الْجَنُوبُ دِرَرَ أَهَاضِيبِهِ، وَ دُفَعَ شَآبِيبِهِ. فَلَمَّا أَلْقَتِ السَّحَابُ بَرْکَ بِوَانَيْهَا، وَ بَعَاعَ مَا اسْتَقَلَّتْ بِهِ مِنَ الْعِبْ‏ءِ الْمَحْمُولِ عَلَيْهَا، أَخْرَجَ بِهِ مِنْ هَوَامِدِ الْأَرْضِ النَّبَاتَ، وَ مِنْ زُعْرِ الْجِبَالِ الْأَعْشَابَ، فَهِيَ تَبْهَجُ بِزِينَةِ رِيَاضِهَا، وَ تَزْدَهِي بِمَا أُلْبِسَتْهُ مِنْ رَيْطِ، أَزَاهِيرِهَا، وَ حِلْيَةِ مَا سُمِطَتْ بِهِ مِنْ نَاضِرِ أَنْوَارِهَا، وَ جَعَلَ ذَلِکَ بَلَاغاً لِلْأَنَامِ، وَ رِزْقاً لِلْأَنْعَامِ، وَ خَرَقَ الْفِجَاجَ فِي آفَاقِهَا، وَ أَقَامَ الْمَنَارَ لِلسَّالِکِينَ عَلَى جَوَادِّ طُرُقِهَا.

ترجمه
سپس خداوند هيچ يک از بلندى هاى زمين را که آب چشمه ها به نقاط مرتفع آن نمى رسد و جدول هاى نهرها به آن راه ندارد، به حال خود وانگذاشت؛ بلکه (براى آبيارى آن ها) ابرهايى آفريد تا قسمت هاى مرده زمين را زنده کند و گياهان آن را بروياند. خداوند قطعات درخشنده و پراکنده و جداى ابرها را به هم پيوست در نتيجه درياهايى از آب که در ابرها نهفته بود سخت به حرکت درآمد (و آماده نزول شد)؛ برق، در اطراف آن درخشيدن گرفت و از درخشندگى آن، چيزى از ابرهاى سفيد کوه پيکر و متراکم کاسته نشد؛ اين در حالى بود که ابرها (از شدّت سنگينى) به زمين نزديک شده بودند؛ در اين هنگام باد جنوب، باران را همچون شيرى از پستان حيوان بدوشيد و به شدّت بر زمين فرو ريخت. هنگامى که ابرها سينه بر زمين نهادند و آب هاى فراوانِ سنگينى را که بر دوش داشتند، فرو ريختند، خداوند به وسيله آن از زمين هاى خشک و بى گياه، نباتات فراوانى رويانيد و از دامنه کوههاى کم گياه، سبزه بسيار خارج ساخت و زمين به زيور باغ هايش غرق نشاط و شادى شد و با لباس نازک گلبرگ ها که بر خود پوشيده بود به ناز آمد، و از زينت و زيورى که از گردن بند گل هاى گوناگون يافته بود در وجد و شادى فرو رفت! و همه اين ها را غذا و توشه انسان ها، وروزى چهارپايان قرار داد، در اطراف زمين (و در ميان کوهها)، درّه ها و راه هاى وسيعى شکافت و نشانه هايى ـ براى آنان که بخواهند از شاهراه هاى وسيعش بگذرند ـ قرار داد.
شرح و تفسیر
ابرهاى باران زا و حيات زمين هاى مرده
امام (عليه السلام) در اين بخش از خطبه به يکى ديگر از مهم ترين نعمت هاى الهى که بدون آن حيات و زندگى بر صفحه زمين غير ممکن است اشاره مى فرمايد و با تعبيراتى بسيار زيبا و جالب و روح پرور آن را شرح مى دهد؛ مى گويد:
«سپس خداوند هيچ يک از بلندى هاى زمين را که آب چشمه ها به نقاط مرتفع آن نمى رسد، و جدول هاى نهرها به آن راه ندارد، به حال خود وانگذاشت؛ بلکه (براى آبيارى آن ها) ابرهايى آفريد تا قسمت هاى مرده زمين را زنده کند و گياهان آن را بروياند»؛ (ثُمَّ لَمْ يَدَعْ جُرُزَ الأَرْضِ الَّتِي تَقْصُرُ مِيَاهُ الْعُيُونِ عَنْ رَوَابِيهَا، وَ لاتَجِدُ جَدَاوِلُ الأَنْهَارِ ذَرِيعَةً إِلى بُلُوغِهَا، حَتَّى أَنْشَأَ لَهَا نَاشِئَةَ سَحَابٍ تُحْيِي مَوَاتَهَا، وَ تَسْتَخْرِجُ نَبَاتَهَا).
جالب اين که امام (عليه السلام) به اقسام سه گانه آبيارى ها در اين بحث کوتاه اشاره کرده است: آبيارى هايى که به طور طبيعى به وسيله چشمه هاى پرآب صورت مى گيرد و آبيارى هايى که از طريق هدايت آبِ نهرهاى طبيعى، به وسيله جدول ها، به مناطقى که آب از دسترس آن بيرون است، صورت مى گيرد و آبيارى از طريق باران که از همه مهم تر است؛ چرا که در زمين مناطقى وجود دارد که جز به وسيله آب باران آبيارى نمى شود و اين مناطق بسيار زياد است؛ اگر ابرها مأموريّت آبيارى اين مناطق را نداشتند، قسمت عمده روى زمين خشک و مرده بود. علاوه بر اين، شکّى نيست که نهرها و چشمه ها نيز از آب باران مايه مى گيرند که:
«اگر باران به کوهستان نبارد *** به سالى دجله گردد خشکْرودى»
به هر حال، خداوند اين مأموريت مهم را بر دوش ابرها نهاده است.
امام (عليه السلام) در ادامه اين سخن شرح اين مطلب را به زيباترين وجه بيان فرموده است؛ مى فرمايد: «خداوند قطعات درخشنده و پراکنده و جداى ابرها را به هم پيوست، در نتيجه درياهايى از آب که در ابرها نهفته بود، سخت به حرکت درآمد (و آماده نزول شد) و برق در اطرافش درخشيدن گرفت و از درخشندگى آن چيزى از ابرهاى سفيد کوه پيکر و متراکم، کاسته نشد، اين در حالى بود که ابرها (از شدّت سنگينى) به زمين نزديک شده بودند. در اين هنگام، باد جنوب، باران را همچون شيرى از پستان حيوان بدوشيد و به شدّت بر زمين فرو ريخت»؛ (أَلَّفَ غَمَامَهَا بَعْد افْتِرَاق لُمَعِهِ، وَ تَبَايُنِ قَزَعِهِ، حَتَّى إِذَا تَمَخَّضَتْ لُجَّةُ الْمُزْنِ فِيْهِ، وَ الْتَمَعَ بَرْقُهُ فِي کُفَفِهِ، وَ لَمْ يَنَمْ وَ مِيضُهُ{6} فِي کَنَهْوَرِ{7} رَبَابِهِ{8}، وَ مُتَرَاکِمِ سَحَابِهِ، أَرْسَلَهُ سَحّآ{9} مُتَدَارِکآ، قَدْ أَسَفَّ{10} هَيْدَبُهُ{11}، تَمْرِيهِ{12} الْجَنُوبُ دِرَرَ{13} أَهَاضِيبِهِ،{14} وَ دُفَعَ شَآبِيبِهِ{15}).
در اين تعبيرات زيبا، نکات علمى مهمّى نهفته است؛ نخست اشاره به مأموريّت بادها مى کند که قطعات پراکنده ابرها را که از درياها برخاسته اند به هم مى پيوندد تا بارانى گسترده و سيراب کننده به وجود آيد.
سپس به تراکم و فشار ابرها بر يکديگر که آن ها را آماده نزول باران مى کند و آن گاه به نقش جرقّه هاى برق، در يارى ابرها و کمک به ريزش باران اشاره مى کند؛ زيرا مى دانيم برق که براثر الکتريسيته مثبت و منفى ابرها به وجود مى آيد مقدار زيادى از هواى اطراف را جذب مى کند و از فشار هوا مى کاهد و در شرايط جوّى کم فشار، ابر آماده باران مى شود.
در ادامه، اشاره به نقش بادها مى کند که همچون انگشتانى که شير را از پستان مى دوشد باران را از ابر جدا مى سازد و در همه جا پخش مى کند.
همه اين ها نشان مى دهد که خداوند حکيم براى آبيارى زمين هاى بلند و خشک تمام مقدّمات لازم را فراهم ساخته و تدبيرى عالى مقرّر فرموده است.
تعبير به: «دوشيدن ابرها به وسيله بادها»، نشان مى دهد که بادها نقش مهمى در ريزش باران دارند و در واقع چنين است؛ زيرا از يک سو، فضا را خنک تر مى کنند و از سوى ديگر از فشار جوّ مى کاهند که هر دو عاملى است براى فرو ريختن باران از ابرها.
تکيه بر باد جنوب (بادهايى که از جنوب به سمت شمال مى وزد) به اين دليل است که بيشترين رطوبت و ابر به وسيله آن منتقل مى شود.
سپس در ادامه اين سخن، از آثار حيات بخش باران در سرتاسر زمين و برکات و فوايد آن سخن مى گويد و مى فرمايد: «هنگامى که ابرها سينه بر زمين نهادند، و آبهاى فراوان سنگينى را که بر دوش داشتند فرو ريختند خداوند به وسيله آن از زمين هاى خشک و بى گياه، نباتات فراوانى رويانيد و از دامنه کوههاى کم گياه، سبزه بسيار خارج ساخت»؛ (فَلَمَّا أَلْقَتِ السَّحابُ بَرْکَ بِوَانَيْهَا، وَ بَعَاعَ مَا أسْتَقَلَّتْ بِهِ مِنَ الْعِبْءِ المَحْمُولِ عَلَيْهَا، أَخْرَجَ بِهِ مِنْ هَوَامِدِ الأَرْضِ النَّبَاتَ، وَ مِنْ زُعْرِ الْجِبَالِ الأَعْشَابَ).
اين تعبيرات زيبا چنين نشان مى دهد که گويى ابرها باردار هستند و به هنگام نزول باران هاى سنگين، بار خود را بر زمين مى نهند. همان بارى که سرچشمه حيات و زندگى و زيبايى و برکت است؛ نه تنها در دشت هاى بى آب و علف، بلکه در دامنه و قلّه کوهها ـ که آبيارى آن به دست انسان ها بسيار دشوار است ـ گياهان و درختان فراوان مى رويد و منبع برکات و منافع مختلفى براى انسان ها مى شود.
در ادامه اين سخن، امام (عليه السلام) زيبايى هاى جهان طبيعت را که زاييده نزول باران هاست به تصوير کشيده، چنين مى فرمايد: «پس زمين به زيور باغ هايش غرق نشاط و شادى شد، و با لباس نازک گلبرگ ها که بر خود پوشيده بود به ناز آمد، و از زينت و زيورى که از گردن بند گل هاى گوناگون يافته بود، در وجد و شادى فرو رفت!»؛ (فَهِي تَبْهَجُ بِزِينَةِ رِيَاضِهَا، وَ تَزْدَهِي{6} بِمَا أُلْبِسَتْهُ مِنْ رَيْطِ{7} أَزَاهِيرِهَا{8}، وَ حِلْيَةِ مَا سُمِطَتْ{9} بِهِ مِنْ نَاضِرِ{10} أَنْوَارِهَا{11}). ناگفته پيداست که زيبايى هاى جهان طبيعت در آرامش روح و رفع خستگى و ايجاد قدرت و نيرو براى فعاليّت حيات، نقش مهمى دارد؛ بنابراين، سخن فقط از زيبايى نيست، هر چند زيبايى ها نشانه اى از جمال و جلال خالق است؛ بلکه اين زيبايى ها يکى از عوامل بقاى حيات و ادامه زندگى انسان هاست و حتّى به گفته دانشمندان: در نشاط حيوانات نيز بسيار مؤثّر است و بخش مهمّى از زيبايى هاى طبيعت، آن ها را در برنامه هاى مختلف فعّال مى کند.
در پايان اين بخش مى فرمايد: «همه اين ها را غذا و توشه انسان ها، و روزى چهارپايان قرار داد»؛ (وَ جَعَلَ ذَلِكَ بَلَاغاً لِلْأَنَامِ، وَ رِزْقاً لِلْأَنْعَامِ).
انسان ها نه تنها براى تغذيه از مواهب جهان طبيعت بهره مى گيرند، بلکه لباس و مسکن و مرکب آن ها و در يک کلام: «همه نيازمندى هاى آن ها» از اين طريق تأمين مى شود. همان گونه که قرآن مجيد مى فرمايد: (أَنَّا صَبَبْنَآ الْمَاءَ صَبّآ * ثُمَّ شَقَقْنَا الأَرْضَ شَقَّآ * فَأَنْبَتْنَا فِيهَا حَبّآ * وَ عِنَبآ وَ قْضَبآ * وَ زَيْتُونآ وَ نَخْلا * وَ حَدَائِقَ غُلْبَآ * وَ فَاکِهَةً وَ أَبّآ * مَتَاعآ لَکُمْ وَ لأَنْعَامِکُمْ)؛ «ما آب فراوان از آسمان فرو ريختيم. سپس زمين را از هم شکافتيم، و در آن دانه هاى فراوانى رويانديم، و انگور وسبزى بسيار، و زيتون و نخل فراوان، و باغ هاى پردرخت، و ميوه وچراگاه؛ تا وسيله اى براى بهره گيرى شما و چهارپايانتان باشد».
آرى! انسان نه تنها از گياهان و ميوه ها تغذيه مى کند و از الياف مختلف، لباس و فرش براى خود مى سازد؛ بلکه از چوب ها خانه مى سازد و از الياف، خيمه برپا مى کند و از حيواناتى که از گياهان تغذيه مى کنند فرآورده هاى مختلفى براى انواع نيازمندى هاى زندگى خود تهيّه مى بيند. در آخرين جمله اين بخش به مسئله مهمّ ديگرى که خداوند براى زندگى انسان ها در روى زمين آفريده است اشاره کرده، چنين مى فرمايد: «در اطراف زمين (و در ميان کوهها)، درّه ها و راه هاى وسيعى شکافت، و نشانه هايى ـ براى آنان که بخواهند از شاهراه هاى وسيعش بگذرند ـ قرار داد»؛ (وَ خَرَقَ الْفِجَاجَ فِي آفَاقِهَا، وَ أَقَامَ المَنَارَ لِلسَّالِکينَ عَلَى جَوَادِّ طُرُقِهَا).
با مختصر دقّتى به صفحه زمين و جاى جاى اين کره خاکى روشن مى شود که خداوند به وسيله کوهها هرگز سدّ معبر نفرموده و قطعات و بخش هاى زمين را از هم جدا نساخته؛ بلکه همه جا و در همه حال شکاف ها و جادّه هايى در لابه لاى آن به وجود آورده که تمام روى زمين را به هم مى پيوندد. کمتر کسى توجّه دارد که اگر اين جاده ها وجود نداشت و کوههاى طولانى به يکديگر متّصل بودند و ديوار بلندى که مانع عبور انسان ها و حيوانات است، به وجود مى آوردند و زمين را به بخش هاى پراکنده و نامربوطى تقسيم مى کردند، چه بلايى بر سر انسان ها مى آمد و چه محروميت هايى پيدا مى کردند.
قرآن مجيد هم مى فرمايد: (وَ جَعَلْنَا فِى الأَرْضِ رَوَاسِىَ أَنْ تَميِدَبِهِمْ وَ جَعَلْنَا فِيهَا فَجاجآ سُبُلا لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ)؛ «و در زمين کوههاى استوارى قرار داديم مبادا آنان را بلرزاند و در آن دره ها و راه هايى قرار داديم تا راه يابند». نه تنها به وسيله جاده ها سرتاسر زمين را پيوند داد بلکه علامات و نشانه هاى طبيعى بر سر جاده ها نصب کرد تا از گم کردن راه در امان بمانند، (کوهها را به اشکال مختلف و رنگ هاى گوناگون و درّه ها را به همين وضع آفريد تا بهترين راهنما باشد).
در قرآن مى خوانيم: (وَ مِنَ الْجِبَالِ جُدَدٌ بِيضٌ وَ حُمْرٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهَا وَ غَرَابِيبُ سُودٌ)؛ «و از کوه ها نيز (به لطف پروردگار) راه هايى آفريده شده، سفيد و سرخ و به رنگ هاى مختلف و گاه به رنگ کاملا سياه». نکته
گسترش قاعده لطف، در تکوين و تشريع
هميشه مديران حکيم و مدبّر براى رسيدن به مقاصد خود، تمام مقدّمات را از پيش فراهم مى سازند؛ خواه در عالم تشريع و تکليف باشد، يا در عالم عينيّت و واقعيت ها. خداوند عالم که حکمت و تدبير او از هر کس برتر و بالاتر است، در جهان تکليف، تمام زمينه هاى اطاعت را فراهم کرده است: به انسان ها عقل و هوش داده، فطرت پاک مرحمت فرموده و پيامبران و کتب آسمانى فرستاده است تا همه بندگان بتوانند راه طاعت را در پيش گيرند و اين همان چيزى است که در «علم کلام» به عنوان «لطف» از آن ياد مى شود.
در عالم آفرينش، پيش از آن که انسان قدم به عرصه حيات بگذارد تمام وسايل زندگى او را فراهم ساخت؛ سطح کره زمين را آرام ساخت و از حرکات ناموزونش به وسيله کوهها و غير آن جلوگيرى کرد، چشمه ها و نهرهاى پرآب که مايه حيات بود آفريد، به ابرها مأموريت آبيارى نقاط مرتفع را بخشيد، انواع گياهان را که براى تغذيه انسان ها و حيواناتى که در خدمت انسان اند لازم بود، به وجود آورد و در وسط کوهها براى عبور و مرور انسان ها و ارتباط اجتماعات بشرى جاده فراهم ساخت و حتّى براى تلطيف روح آدمى زمين را به انواع زيورها از گل ها و شکوفه ها آراست.
آرى، معناى حکمت و تدبير و ربوبيّت همين است و اين همان چيزى است که مولا اميرمؤمنان على (عليه السلام) در اين بخش از خطبه به آن اشاره فرموده است که از يک سو، انسان را با علم و قدرت و حکمت خدا آشنا مى سازد و معرفت الهى را به او مى آموزد و از سوى ديگر، حسّ شکرگزارى او را ـ که خمير مايه اطاعت و بندگى است ـ در او تحريک مى کند. اين همان چيزى است که در جاى جاى آيات قرآن به چشم مى خورد و خداوند به هر مناسبتى از آن سخن مى گويد، از جمله در سوره نحل، بعد از ذکر آفرينش آسمانها و زمين و چهارپايان و نزول باران از آسمان و پرورش درختان و زراعت و انواع ميوه ها و گردش خورشيد و ماه و خلقت درياها با نعمت هاى بى شمارش، مى فرمايد: (وَ أَلْقَى فِى الأَرْضِ رَوَاسِىَ أَنْ تَمِيدَبِکُمْ وَ أَنْهَارآ وَ سُبُلا لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ * وَ عَلامَاتٍ وَ بِالنَّجْمِ هُمْ يَهْتَدُونَ)؛ «و در زمين، کوه هاى استوارى قرار داد تا شما را نلرزاند؛ و نهرها و راه هايى ايجاد کرد تا (به مقصدتان) راه يابيد * و (نيز) علاماتى قرار داد، و (شب هنگام) به وسيله ستارگان راه (خود را) مى يابند».
پاورقی ها
«جُرز» به زمينى گفته مى شود که گياه از آن قطع شده و در اصل از «جزر» بر وزن «غرض» به معناى قطع کردن و بريدن گرفته شده است.
«رَوابى» جمع «رابيه» از ريشه «ربوّ» بر وزن «غلوّ» به معناى افزايش و نموّ است و در اين جا به معناى بلندى هاى زمين (تپه ها و نقاط مرتفع) مى باشد. گلستان سعدى، باب هفتم در تأثير تربيت، ص 192. «لُمَع» جمع «لُمعه» بر وزن «لقمه» به معناى قطعه است؛ خواه قطعات ابر باشد، يا چيز ديگر. «قَزع» جمع «قزعه» بر وزن «ثمره» به معناى قطعه ابر نازک است. «تَمَخَّضت» از ريشه «مَخض» بر وزن «فرض» به معناى حرکت شديد است، مانند حرکتى که به هنگام گرفتن کره از ماست به مشک وارد مى کنند و «مخاض» به حرکت شديد بچه در شکم مادر به هنگام زايمان گفته مى شود. «مُزْن» به معناى ابرهاى روشن است و گاه آن را به ابرهاى باران زا تفسير کرده اند. «کُفَف» جمع «کُفّه» بر وزن «قبّه» به معناى حاشيه و اطراف و جوانب هر چيزى است. «وَميض» از ريشه «ومض» بر وزن «رمز» به معناى درخشش مختصر است و «وَميض» به معناى درخشندگى است. «کَنَهْوَر» به معناى قطعه عظيم يا متراکم از ابرهاست. «رَباب» جمع «رَبابه» به معناى ابرهاى سفيد و به هم پيوسته است. «سَحّ» به معناى فربه شدن و نيز به معناى فرو ريختن آب فراوان است و در خطبه بالا به همين معنا به کار رفته است. «أسفّ» از ريشه «إسفاف» به معناى نزديک شدن به زمين است. «هَيْدَب» به معناى ابر پرآب و سنگينى است که به زمين نزديک مى شود. «تَمرى» از ريشه «مرى» بر وزن «نرم» به معناى دست کشيدن به پستان حيوان براى دوشيدن است. «دِرَر» جمع «درّة» بر وزن «ملّت» به معناى فراوانى و جريان شير است. «أهاضيب» جمع «أُهْضُوبَة» به معناى دوشيدن پى در پى است. «شآبيب» جمع «شؤْبُوب» بر وزن «بهلول» به معناى رگبار باران است. «بَرْک» به معناى سينه شتر است که به هنگام خوابيدن بر زمين مى گذارد. «بَوانَىْ» تثنيه «بوان» بر وزن «لسان» به معناى ستون خيمه و همچنين استخوانى است که در دو طرف سينه قرار مى گيرد و در خطبه بالا، منظور، معناى دوم است. «بَعَاع» به معناى آب فراوانى است که در ابر وجود دارد. «إستقلّ»از ريشه «استقلال» و از ريشه «قلّ» بر وزن «شن» به معناى بلندشدن و برداشتن و حمل کردن است. «عِبْء» به معناى بار است. «هوامد» جمع «هامده» از ريشه «هُمود» به معناى خاموش شدن آتش است و به زمينى که گياهانش خشک شده «هامده» مى گويند. «زُعْر» جمع «أَزعر» بر وزن «اکبر» به معناى جايى است که گياهان کمى در آن جا روييده و به موهاى کم پشت نيز اطلاق مى شود. «تَبْهج» از ريشه «بهجت» به معناى سرور و شادى است. «تَزْدهى» از ريشه «ازدها» به معناى تکبّر (و ناز) است. «رَيْط» جمع «ريطه» بر وزن «ميته» به معناى پوشش نازک است. «ازاهير» جمع «زهره» به معناى شکوفه هاى رنگارنگ است. «سُمِطت» از ريشه «سمط» بر وزن «سقف» به معناى آويزان کردن است. «ناضر» از ريشه «نضارت» به معناى طراوت و خرّمى و شادابى است؛ به خصوص شادابى اى که بر اثر وفور نعمت حاصل مى شود. «أنوار» جمع «نور» بر وزن «غور» به معناى شکوفه است. «بَلاغ» از ريشه «بلوغ» به معناى رسيدن به چيزى است؛ خواه رسيدن به سنّ تکليف باشد يا رسيدن ميوه ها به مرحله قابليت استفاده، يا رسيدن به مقصد؛ و در خطبه بالا به معناى قُوت و غذا آمده؛ چرا که انسان را در سفر و حضر به مقصدش مى رساند. عبس، آيات 25 ـ 32. «فجاج» جمع «فجّ» به معناى درّه و فاصله ميان دو کوه است. «جوادّ» جمع «جادّه» به معناى راه وسيع و روشن است. انبياء، آيه 31. فاطر، آيه 27. نحل، آيات 15 و 16.