تفسیر بخش بيستم
فَلَممَّا مَهَدَ أَرْضَهُ، وَ أَنْفَذَ أَمْرَهُ، اخْتَارَ آدَمَ (عليه السلام) خِيرَةً مِنْ خَلْقِهِ، وَ جَعَلَهُ أَوَّلَ جِبِلَّتِهِ، وَ أَسْکَنَهُ جَنَّتَهُ، وَ أَرْغَدَ فِيهَا أُکُلَهُ، وَ أَوْعَزَ إِلَيْهِ فِيمَا نَهَاهُ عَنْهُ، وَ أَعْلَمَهُ أَنَّ فِي الْإِقْدَامِ عَلَيْهِ التَّعَرُّضَ لِمَعْصِيَتِهِ، وَ الْمُخَاطَرَةَ بِمَنْزِلَتِهِ؛ فَأَقْدَمَ عَلَى مَا نَهَاهُ عَنْهُ - مُوَافَاةً لِسَابِقِ عِلْمِهِ - فَأَهْبَطَهُ بَعْدَ التَّوْبَةِ لِيَعْمُرَ أَرْضَهُ بِنَسْلِهِ، وَ لِيُقِيمَ الْحُجَّةَ بِهِ عَلَى عِبَادِهِ، وَ لَمْ يُخْلِهِمْ بَعْدَ أَنْ قَبَضَهُ، مِمَّا يُؤَکِّدُ عَلَيْهِمْ حُجَّةَ رُبُوبِيَّتِهِ، وَ يَصِلُ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ مَعْرِفَتِهِ، بَلْ تَعَاهَدَهُمْ بِالْحُجَجِ عَلَى أَلْسُنِ الْخِيَرَةِ مِنْ أَنْبِيَائِهِ، وَ مُتَحَمِّلِي وَدَائِعِ رِسَالاتِهِ، قَرْناً فَقَرْناً؛ حَتَّى تَمَّتْ بِنَبِيِّنَا مُحَمَّدٍ (صلي الله عليه و آله) حُجَّتُهُ، وَ بَلَغَ الْمَقْطَعَ عُذْرُهُ وَ نُذُرُهُ.
ترجمه
شرح و تفسیر
در اين بخش از خطبه، امام (عليه السلام) به مسئله آفرينش آدم (عليه السلام) بعد از مهيّا شدن زمين در تمام جهات، مى پردازد و مى فرمايد: «هنگامى که خداوند زمين را آماده ساخت و فرمان خويش را (در تمام جهات) نافذ کرد، آدم (عليه السلام) را از ميان تمام مخلوقاتش برگزيد و او را نخستين و برترين آفريده خويش قرار داد!»؛ (فَلَمَّا مَهَدَ أَرْضَهُ، وَ أَنْفَذَ أَمْرَهُ، اخْتَارَ آدَمَ (عليه السلام)، خِيرَةً مِنْ خَلْقِهِ، وَ جَعَلَهُ أَوَّلَ جِبِلَّتِهِ).
تعبير به «أَوَّلِ جِبِلَّتِهِ» (نخستين مخلوق خود) ممکن است اشاره به نخستين انسان از نظر ترتيب زمانى باشد، و يا نخستين مخلوق ازنظر موقعيّت و مقام، و يا هر دو.
سپس مى افزايد: «خداوند او را در بهشت خود ساکن کرد و غذاهاى فراوان و گوارا در اختيارش نهاد و (در عين حال) قبلا از آنچه ممنوعش کرده بود وى را بر حذر داشت، و آگاهش ساخت که اقدام به آن (و تناول از درخت ممنوع) سبب عصيان و نافرمانى او خواهد بود و مقام و منزلتش را به خطر مى افکند!»؛ (وَ أَسْکَنَهُ جَنَّتَهُ، وَ أَرْغَدَ فِيهَا أُکُلَهُ، وَ أَوْعَزَ إِلَيْهِ فِيمَا نَهَاهُ عَنْهُ، وَ أَعْلَمَهُ أَنَّ فِي الإِقْدَامِ عَلَيْهِ التَّعَرُّضَ لِمَعْصِيَتِهِ، وَ الْمُخَاطَرَةَ بِمَنْزَلَتِهِ).
آرى، خداوند، آدم (عليه السلام) را در بهشت زمين (باغى بسيار خرّم و سرسبز و پر از ميوه، از باغ هاى روى زمين) جاى داد و جمله «فَلَمَّا مَهَدَ أَرْضَهُ» گواه روشن اين معناست.
سپس گفتنى ها را به آدم (عليه السلام) گفت و امر و نهى خويش را به عنوان نخستين تکليف براى او بيان کرد و از عاقبت شوم نافرمانى، او را باخبر ساخت.
گر چه در اين عبارت، تصريح به شجره منهيّه (درخت ممنوع) نشده، ولى به صورت اشاره بيان گرديده است و اين همان چيزى است که در آيات متعدّدى از قرآن مجيد ديده مى شود. از جمله مى فرمايد: (وَ لَقَدْ عَهِدْنَا إِلَى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِىَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمآ)؛ «پيش از اين از آدم پيمان (اطاعت) گرفته بوديم، امّا او فراموش کرد و عزم استوارى براى او نيافتيم».
در جاى ديگر مى فرمايد: (وَ قُلْنَا يَا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَ کُلا مِنْهَا رَغَدآ حَيْثُ شِئْتُمَا وَ لا تَقْرَبَا هذِهِ شَجَرَةِ فَتَکُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ)؛ «و گفتيم: اى آدم! تو با همسرت در بهشت سکونت کن و از (نعمت هاى) آن از هرجا مى خواهيد در کمال فراوانى بخوريد؛ (ولى) نزديک اين درخت نشويد که از ستمگران خواهيد شد!».
سپس امام (عليه السلام) در ادامه اين سخن مى افزايد: «امّا آدم (عليه السلام) به آن چيزى که از آن نهى شده بود اقدام کرد، و علم خداوند درباره او به وقوع پيوست»؛ (فَأَقْدَمَ عَلَى مَا نَهَاهُ عَنْهُ ـ مُوَافَاةً لِسَابِقِ عِلْمِهِ ـ ).
ممکن است در ابتدا چنين به نظر رسد، که تعبير «مُوَافَاةً لِسَابِقِ عِلْمِهِ» نشان مى دهد که آدم(عليه السلام) مجبور بود راه نافرمانى را بپيمايد، چرا که در علم خداوند اين معنا گذشته بود (و اين همان شُبهه معروف طرفداران جبر در مسئله علم ازلى خداوند است).
ولى همان گونه که در بحث جبر و تفويض به طور مشروح گفته ايم، هرگز علم ازلى سبب اجبار بر عمل نمى شود! زيرا خداوند مى دانسته که آدم (عليه السلام) از روى اختيار اقدام به چنين کارى مى کند؛ درست مثل اين که استادى بداند فلان شاگرد او، به دليل کوتاهى در درس و بحث، آخر سال رفوزه مى شود. به يقين اين علم و آگاهى، شاگرد او را مجبور به اين کار نمى کند. زيرا او مى داند که شاگردش با علم و اختيارخود،راه خطامى رود؛ به دليل تنبلى و تن پرورى ويابه هردليل ديگر.
و به همين علت آدم (عليه السلام) بعد از اين کار مورد مؤاخذه قرار گرفت و به او گفته شد: (أَلَمْ أَنْهَکُمَا عَنْ تِلْکُما الشَّجَرَةِ وَ أَقُلْ لَکُما إِنَّ الشَّيْطَانَ لَکُمَا عَدُوٌّ مُبِينٌ)؛ «آيا شما را از آن درخت نهى نکردم و نگفتم شيطان براى شما دشمن آشکار است؟».
اگر آدم واقعآ مجبور بود، چگونه خداوند حکيم او را بر چيزى که اختيار نداشته مؤاخذه مى کند؟ و نيز چرا آدم (عليه السلام) از کرده خود پشيمان مى شود و توبه مى کند و چرا خداوند حکيم او را به سبب اين کار از بهشت خارج مى سازد؟ تمام اين ها دليل بر آن است که علم ازلى خداوند، هيچ گونه تضادّى با اختيار آدم (عليه السلام) و ديگران نداشته و ندارد.
سپس در ادامه اين سخن مى افزايد: «به همين دليل او را پس از توبه از بهشت فرو فرستاد تا با کمک نسل خود، زمين را آباد سازد، و حجّت را بر بندگانش اقامه کند»؛ (فَأَهْبَطَهُ بَعْدَ التَّوْبَةِ لِيَعْمُرَ أَرْضَهُ بِنَسْلِهِ، وَ لِيُقِيمَ الْحُجَّةَ بِهِ عَلَى عِبَادِهِ). با توجه به عبارت گذشته، که فرمود: خداوند آدم (عليه السلام) را در زمين جاى داد؛ استفاده مى شود که منظور از هبوط و نزول آدم، هبوط و نزول مکانى نيست؛ بلکه مقامى است؛ يعنى خداوند آدم (عليه السلام) را از آن مقام والايى که داشت به دليل اين ترک اُولى تنزّل داد.
تعبير به عمران و آبادسازى به وسيله آدم و نسل او نشان مى دهد که بايد هدف همه انسان ها عمران و آبادى زمين باشد، نه تخريب آن به وسيله جنگ ها و اختلافات ويرانگر و يا تنبلى و سستى و بيکارى و يا حتّى تخريب محيط زيست! و جالب اين که اين عمران و آبادى بعد از توبه صورت گرفته و تا انسان از خطاهاى خود توبه نکند توفيق اين عمران و آبادى، دست نمى دهد. در قرآن مجيد نيز مى خوانيم: (هُوَ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَکُمْ فِيِهَا فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ)؛ «اوست که شما را از زمين آفريد و آباد کردن آن را به شما سپرد؛ از او آمرزش بطلبيد سپس به سوى او بازگرديد».
در ضمن از جمله «فَأَهْبَطَهُ بَعْدَ التَّوْبَةِ» به خوبى استفاده مى شود که هبوط آدم (عليه السلام) بعد از توبه صورت گرفته است.
از بعضى از آيات قرآن استفاده مى شود که توبه قبل از هبوط بوده و از بعضى استفاده مى شود که بعد از هبوط صورت گرفته است و جمع ميان آن ها کاملا ممکن است، به اين شکل که آدم (عليه السلام) توبه از خطاى خود را مکرّر انجام داده باشد: هم قبل از هبوط و هم بعد از هبوط؛ چرا که بسيار مى شود انسان خطايى مرتکب مى گردد و ساليان دراز هر زمان به يادش مى آيد، استغفار مى کند.
نکته ديگرى که در عبارت فوق به چشم مى خورد و بارها در آيات قرآن به آن اشاره شده، مسئله اتمام حجّت با بندگان است. گرچه خداوند به انسان ها عقل داده، ولى به آن اکتفا نفرموده است؛ بلکه با فرستادن پيامبران و نزول کتاب هاى آسمانى و ابلاغ مبلّغان الهى ـ که در هر عصر و زمان صورت مى گرفته ـ حجّت را بر بندگانش تمام کرد، همان گونه که امام (عليه السلام) در ادامه اين سخن مى فرمايد:
«بعد از مرگ آدم (عليه السلام)، بندگان را از حجّت بر ربوبيّتش خالى نگذاشت و ميان فرزندان آدم و معرفت خويش پيوندى برقرار ساخت و قرن به قرن، حجّت ها و دليل ها را بر زبان پيامبرانِ برگزيده و حاملان ودايع رسالت خويش براى آن ها اقامه کرد، سرانجام به وسيله پيامبر ما محمّد (صلي الله عليه و آله) حجّتش تمام شد (و سلسله پيامبران ختم گرديد) و بيان احکام و انذار (و بشارت) به آخر رسيد»؛ (وَ لَمْ يُخْلِهِمْ بَعْدَ أَنْ قَبَضَهُ، مِمَّا يُؤَکِّدُ عَلَيْهِمْ حُجَّةَ رُبُوبِيَّتِهِ، وَ يَصِلُ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ مَعْرِفَتِهِ، بَلْ تَعَاهَدَهُمْ بِالْحُجَجِ عَلَى أَلْسُنِ الْخِيَرَةِ مِنْ أَنْبِيَائِهِ، وَ مُتَحَمِّلِي وَدَائِعِ رِسَالاَتِهِ، قَرْنآ فَقَرْنآ؛ حَتَّى تَمَّتْ بِنَبِيِّنَا مُحَمَّدٍ (صلي الله عليه و آله) حُجَّتُهُ، وَ بَلَغَ الْمَقْطَعَ عُذْرُهُ وَ نُذُرُهُ).
جمله «لَمْ يُخْلِهِمْ بَعْدَ أَنْ قَبَضَهُ» نشان مى دهد که آدم (عليه السلام) يکى از پيامبران الهى و از حجّت هاى او بوده است و بعد از رحلت او، خدا پيامبران ديگرى در هر زمان فرستاد و همچنان ادامه يافت تا به خاتم انبيا (صلي الله عليه و آله) رسيد.
در اين جا اين سؤال پيش مى آيد که اگر اتمام حجّت، در هر عصر و زمان لازم است چرا با ظهور پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله)، سلسله پيامبران پايان گرفت و آن حضرت خاتم انبيا بود؟ پاسخ اين سؤال با توجّه به يک نکته روشن مى شود و آن اين که خداوند آخرين دستورات و کامل ترين قوانين را بر پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله) نازل کرد و اصول جامع و ضوابط متينى را مقرّر داشت که دانشمندان هر قوم و هر ملّت در سايه آن مى توانند راه خود را به سوى خدا و طريق خويش را به سوى سعادت بيابند به خصوص اين که اوصياى آن پيامبر (صلي الله عليه و آله) تا دامنه قيامت خواهند بود. .
پاورقی ها
«أَوعز» از ريشه «وعز» بر وزن «وعظ» به معناى پيشنهاد کردن کارى به ديگرى است. طه، آيه 115. بقره، آيه 35. شرح بيشتر درباره اين موضوع را در کتاب «خدا را چگونه بشناسيم»، ص 131 مطالعه کنيد. اعراف، آيه 22. «أهبط» از ريشه «هُبوط» به معناى نزول و پايين آمدن است. هود، آيه 61. «قَرْن» به معناى يک زمان طولانى است که گاه به صد سال اطلاق مى شود و گاه به معناى جماعتى است که در يک عصر با هم زندگى مى کنند. «مَقْطع» به معناى پايان است. «عُذْرُهُ وَ نُذُرُهُ»: تعبير به «عُذر» در اين جا به معناى اتمام حجّت با بندگان است به گونه اى که عذرى براى آن ها در مخالفت باقى نماند. و «نُذُر» جمع «نذير» در اين جا به معناى انذار است؛ يعنى: ذکر عواقب سوئى که بر چيزى مترتب مى شود. جمله «لِيُقِيَمَ الْحُجَّةَ بِهِ عَلَى عِبَادِهِ» (بنابر اين که ضمير «به» به آدم برگردد)، نيز دليل ديگرى بر نبوّت آدم (عليه السلام) است و تعبير به «عِبَادِهِ» اشاره به حوّا و فرزندان آدم است. به علاوه سرنوشت آدم و خروج از بهشت بعد از ارتکاب خطا، مى تواند حجّتى براى همه بندگان تا روز قيامت باشد. (شرح بيشتر را درباره اين سخن در جلد هشتم پيام قرآن بحث «خاتميت»، ص 433 مطالعه کنيد!).