تفسیر بخش بيست و دوم

عَالِِمُ السِّرِّ مِنْ ضَمَائِرِ الْمُضْمِرِينَ، وَ نَجْوَى الْمُتَخَافِتِينَ، وَ خَوَاطِرِ رَجْمِ الظُّنُونِ، وَ عُقَدِ عَزِيمَاتِ الْيَقِينِ، وَ مَسَارِقِ إِيمَاضِ الْجُفُونِ، وَ مَا ضَمِنَتْهُ أَکْنَانُ الْقُلُوبِ، وَ غَيَابَاتُ الْغُيُوبِ، وَ مَا أَصْغَتْ لِاسْتِرَاقِهِ مَصَائِخُ الْأَسْمَاعِ، وَ مَصَايِفُ الذَّرِّ، وَ مَشَاتِي الْهَوَامِّ، وَ رَجْعِ الْحَنِينِ مِنَ الْمُولَهَاتِ، وَ هَمْسِ الْأَقْدَامِ، وَ مُنْفَسَحِ الثَّمَرَةِ مِنْ وَلَائِجِ غُلُفِ الْأَکْمَامِ ، وَ مُنْقَمَعِ الْوُحُوشِ مِنْ غِيرَانِ الْجِبَالِ وَ أَوْدِيَتِهَا، وَ مُخْتَبَاءِ الْبَعُوضِ بَيْنَ سُوقِ الْأَشْجَارِ وَ أَلْحِيَتِهَا، وَ مَغْرِزِ الْأَوْرَاقِ مِنَ الْأَفْنَانِ، وَ مَحَطِّ الْأَمْشَاجِ مِنْ مَسَارِبِ الْأَصْلَابِ، وَ نَاشِئَةِ الْغُيُومِ وَ مُتَلَاحِمِهَا، وَ دُرُورِ قَطْرِ السَّحَابِ فِي مُتَرَاکِمِهَا، وَ مَا تَسْفِي الْأَعَاصِيرُ بِذُيُولِهَا، وَ تَعْفُو الْأَمْطَارُ بِسُيُولِهَا، وَ عَوْمِ بَنَاتِ الْأَرْضِ فِي کُثْبَانِ.

ترجمه
خداوند از اسرار پنهانى رازداران آگاه است، و از نجواى آنان که آهسته سخن مى گويند باخبر است، از آنچه در اذهان از طريق ظنّ و گمان مى گذرد، و از تصميماتى که به يقين مى پيوندد، آگاهى دارد.
برق نگاه هاى خيانت آميز چشم ها را که از لابه لاى پلک ها خارج مى شود، مى بيند و از آنچه در نهانگاه دل ها قرار دارد و آنچه در پشت پرده هاى ظلمانى غيب پوشيده و پنهان است و از آنچه پرده هاى گوش ها مخفيانه مى شنود، آگاه است، او از درون لانه هاى تابستانى مورچگان و خانه هاى زمستانى حشرات، و آهنگ اندوه بار زنان غم ديده، و صداى آهسته گام ها، آگاهى دارد. و نيز از جايگاه پرورش ميوه ها در درون غلاف شکوفه ها، و از مخفى گاه هاى حيوانات در درون غارهاى کوه ها و اعماق درّه ها، و از نهانگاه پشه ها در ميان ساقه ها و پوست هاى درختان، و از محل پيوستگى برگ ها به شاخه ها و از جاى حرکت نطفه ها از صلب ها (ى پدران و آميزش با تخمک هاى مادران در درون رحم ها) مطلع است. او از ابرهاى رقيقى که (در آسمان) پيدا مى شود، سپس به هم پيوسته، و متراکم مى گردد و نيز از ريزش قطرات باران از ابرهاى متراکم و آنچه گردبادها با دامن خويش از روى زمين برمى گيرند و باران ها با سيلاب خود آن را فرو مى نشانند و محو مى کنند و از فرو رفتن جانوران زمين، در ميان تپه هاى شن (در همه جا و در هر زمان و در هر حال) به خوبى آگاه است!
شرح و تفسیر
او از همه چيز آگاه است
با دقّت در بخش هاى مختلف اين خطبه عجيب، روشن مى شود که امام(عليه السلام) يک مسير بسيار حساب شده را در «معرفة الله» و سپس شناخت اين جهان، و بعد از آن، معرفت انسان و تربيت او پيموده است؛ با بيانى که دقيقآ خواننده را در مراحل مختلف اين مسير طولانى رهبرى مى کند و به سرمنزل مقصود، يعنى پرورش يک انسان کامل مى رساند.
در فصل گذشته، بعد از بيان آفرينش زمين و منابع حياتى آن و سپس آفرينش آدم(عليه السلام) و سرگذشت عبرت انگيز او در بهشت و سپس انتقال به زمين، درباره تقسيم ارزاق و تعيين آجال و سرآمد عمرها سخنان دقيق و روشنگرى بيان فرمود.
براى تکميل اين مباحث، در اين بخش از خطبه، سخن از علم خداوند درباره همه چيز و همه کس، در همه جا و همه زمان ها و اسرار درون و برون مى گويد و با تعبيرات بسيار دقيق و ظريف و لطيف، انگشت روى جزئيّات آن مى گذارد؛ به گونه اى که انسان با تمام وجود خود احساس مى کند که همه عالم محضر خداست و تمام حرکات و سَکَناتش، در حضور او انجام مى شود؛ همان احساسى که مهم ترين پايه تربيت و سوق به خوبى ها و جدايى از بدى هاست.
مى فرمايد: «خداوند از اسرار پنهانى رازداران، آگاه است و از نجواى آنان که آهسته سخن مى گويند باخبر است، از آنچه در اذهان از طريق ظن و گمان مى گذرد و از تصميماتى که به يقين مى پيوندد، آگاهى دارد»؛ (عَالِمُ السِّرِّ مِنْ ضَمَائِرِ الْمُضْمِرِينَ، وَ نَجْوَى الْمُتَخَافِتِينَ، وَ خَواطِرِ رَجْمِ الظُّنُونِ، وَ عُقَدِ عَزِيمَاتِ الْيَقِينِ).
در واقع، آنچه به ذهن مى آيد، گاهى واقعيّت هاست و گاه اوهام و پندارها؛ گاهى تصميم و اراده قطعى است و گاه شک و ترديد؛ گاه از درون وجود انسان مى جوشد و گاه از طريق سخنان محرمانه اين و آن به او منتقل مى شود؛ خدا از تمام اين ها آگاه و باخبر است.
سپس مى افزايد: «برق نگاه هاى خيانت آميز چشم ها را که از لابه لاى پلک ها خارج مى شود مى بيند و از آنچه در نهانگاه دل ها قرار دارد و آنچه در پشت پرده هاى ظلمانى غيب پوشيده و پنهان است و از آنچه پرده هاى گوش ها مخفيانه مى شنود، آگاه است»؛ (وَ مَسَارِقِ إِيمَاضِ الْجُفُونِ وَ مَا ضَمِنَتْهُ أَکْنَانُ الْقُلُوبِ وَ غَيَابَاتُ الْغُيُوبِ، وَ مَا أَصْغَتْ لاِسْتِرَاقِهِ مَصَائِخُ الأَسْمَاعِ).
مهم ترين منابع علم انسان، قلب (عقل) و چشم و گوش است؛ همان گونه که در قرآن مجيد آمده است: (وَ اللهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لاَتَعْلَمُونَ شَيْئآ وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الأَبْصَارَ وَ الْأَفْئِدَةَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ)؛ «و خداوند شما را از شکم مادرانتان خارج کرد در حالى که هيچ چيز نمى دانستيد و براى شما گوش و چشم و عقل قرار داد تا شکر به جا آوريد». و خداوند به تمام اين منابع احاطه دارد؛ بنابراين، از تمام اسرار درون انسان ها باخبر است.
سپس از اسرار درون انسان، گذشته، به سراغ کوچک ترين موجودات جهان مى رود؛ مى فرمايد: «او از درون لانه هاى تابستانى مورچگان، و خانه هاى زمستانى حشرات، و آهنگ اندوه بار زنان غم ديده، و صداى آهسته گام ها آگاهى دارد»؛ (وَ مَصَائِفُ الذَّرِّ، وَ مَشَاتِي الْهَوامِّ، وَ رَجْعِ الْحَنِينِ مِنَ الْمُولَهَاتِ{6}، وَ هَمْسِ{7} الأَقْدَامِ).
تکيه بر خانه هاى تابستانى مورچگان، از اين نظر است که در تابستان کانون پرجوش و خروشى است که انسان را به ياد يک جامعه فعّال و پرتلاش ـ که با نظم و تدبير خاصّى اداره مى شود ـ مى اندازد و تکيه بر خانه هاى زمستانى حشرات، شايد از اين نظر است که آن ها در زمستان در خواب عميقى فرو مى روند و گاه چندين ماه طول مى کشد؛ که به «خواب زمستانى» معروف است. خانه هاى آن ها در اين فصل، شبيه گورستانى است خاموش، در حالى که در واقع مرکز تجمع زندگان است.
تکيه بر ناله هاى اندوه بار زنان غم ديده و صداى آهسته قدم ها از اين نظر است که هر کدام صداى خاصّى دارد و بيانگر واقعيت جداگانه اى است. يکى، از سوز و درد درونى حکايت مى کند و ديگرى از مخفى کارى و احتياط؛ يعنى خداوند، هم از مراکز پرازدحام باخبر است و هم از مکان هاى خاموش.
در ادامه اين سخن، باز انگشت روى امور ديگرى از امور لطيف و ظريف و مخفى و پنهان گذاشته و احاطه علم بى پايان پروردگار به آن را با تعبيراتى بسيار جالب و زيبا روشن مى سازد. مى فرمايد: «و نيز از جايگاه پرورش ميوه ها در درون غلاف شکوفه ها، و از مخفى گاه هاى حيوانات در درون غارهاى کوه ها و اعماق درّه ها و از نهانگاه پشه ها در ميان ساقه ها و پوست هاى درختان، و از محلّ پيوستگى برگ ها به شاخه ها و از جاى حرکت نطفه ها از صلب ها (ى پدران وآميزش با تخمک هاى مادران در درون رحم ها) مطّلع است»؛ (وَ مُنْفَسَحِ الثَّمَرَةِ مِنْ وَلاَئِجِ غُلُفِ الأَکْمَامِ، وَ مُنْقَمَعِ الْوُحُوشِ مِنْ غِيرَانِ{6} الْجِبَالِ وَ أَوْدِيَتِهَا، وَ مُخْتَبَاءِ الْبَعُوضِ بَيْنَ سُوقِ{7} الْأَشْجَارِ وَ أَلْحِيَتِهَا{8}، وَ مَغْرِزِ{9} الأَوْرَاقِ مِنَ الأَفْنَانِ{10}، وَ مَحَطِّ الْأَمْشَاجِ{11} مِنْ مَسَارِبِ{12} الْأَصْلَابِ). تعبير به «مُنْفَسَح» که به معناى جايگاه وسيع است، اشاره به اين نکته مى کند که خداوند براى پرورش ميوه ها در درون شکوفه ها جايگاه وسيعى آفريده که به ميوه اجازه مى دهد از نقطه کوچکى رشد خود را شروع کند و گسترش يابد تا زمانى که تمام آن محل را پر کند.
تعبير به «مُنْقَمَعِ الوُحوش» نشان مى دهد که حيوانات بيابان، براى محفوظ ماندن از حمله حيوانات ديگر به غارها و درّه ها پناه مى برند و به هنگام لزوم براى شکار کردن يا ساير حوائج بيرون مى آيند.
تعبير به «مُخْتَباءِ البَعوُضِ» اشاره به زندگى بسيارى از حشرات در درون ساقه و پوست درختان است که هم آن ها را از حوادث مختلف حفظ مى کند و هم محلّى براى تغذيه آنان است.
تعبير به «مَغْرِزِ الأَوْرَاقِ...» نه اشاره به برگ هاست و نه شاخه ها؛ بلکه اشاره به محلّ خاصى است که برگ به شاخه مى چسبد و ريشه هاى آن در درون شاخه فرو مى رود و آن را در برابر وزش بادها و طوفان ها حفظ مى کند و مسير آب و غذا براى برگ محسوب مى شود.
و تعبير به «مَحَطِّ الأَمْشَاجِ...» اشاره به اين است که نطفه مرد از غدّه هايى که در درون وجود اوست به حرکت درمى آيد و هنگامى که به رحم مى ريزد با تخمک زن ترکيب مى شود و در قرارگاه خود جهت پرورش و تبديل شدن به يک انسان کامل قرار مى گيرد. خداوند تمام اين مسير و چگونگى ترکيب و محل نزول آن را دقيقآ مى داند و نيز ممکن است «أَمْشَاج» اشاره به ترکيب نطفه مرد از چند آب مختلف باشد که در علم امروز ثابت شده است و هر يک از اين آب ها به اندازه معيّن براى هدف خاصّى با ديگرى ترکيب مى گردد و نطفه مرد را تشکيل مى دهد، سپس به سوى قرارگاه رحم حرکت مى کند.
اگر انسان به تعداد ميوه هاى درختان و عدد حيوانات بيابان و پشه ها و برگ هاى درختان و نطفه هاى مردان و تخمک هاى زنان و جزئيّات آن ها فکر کند ـ که چه رقم شگفت انگيزى را تشکيل مى دهد ـ و توجّه داشته باشد که خداوند از تمام اين جزئيّات باخبر است، آنگاه احساس مى کند که در هرجا و در هر زمان و در همه حال، از اعمال و نيّات او به خوبى آگاه است.
سپس به سراغ بخش ديگرى از ريزه کارى هاى جهان آفرينش و حوادث حساب شده و موجودات مختلف آن مى رود و چنين مى افزايد: «او از ابرهاى رقيقى که (در آسمان) پيدا مى شود سپس به هم پيوسته، متراکم مى گردد و نيز از ريزش قطرات باران از ابرهاى متراکم و آنچه گردبادها با دامان خويش از روى زمين برمى گيرند و باران ها با سيلاب خود آن را فرو مى نشانند و محو مى کنند و از فرو رفتن جانوران زمين در ميان تپّه هاى شن، (در همه جا و هر زمان و در هر حال) به خوبى آگاه است!»؛ (وَ نَاشِئَةِ الْغُيُومِ وَ مُتَلاحِمِهَا، وَ دُرُورِ قَطْرِ السَّحَابِ فِي مُتَرَاکِمِهَا، وَ مَا تَسْفِي، الأَعَاصِيرُ بِذُيُولِهَا، وَ تَعْفُو الْأَمْطَارُ بِسُيُولِهَا، وَ عَوْمِ بَنَاتِ الْأَرْضِ فِي کُثْبَانِ الرِّمَالِ).
آرى! او که از تمام دقايق عالم هستى و از جزئيّات مخلوقات جاندار و بى جان در زمين و آسمان، در هر شرايط و در هر حالت، آگاه است؛ و از پيدايش و گسترش و جابه جايى و حرکات آن ها، دقيقآ باخبر است؛ چگونه ممکن است از اعماق نيّات من بى خبر باشد؟! نکته
تنوّع عجيب موجودات!
با اين که در اين بخش از خطبه، سخن از علم وسيع خداوند به همه اشيا و تمامى موجودات است؛ ولى در ضمن، اشاره به نکته مهمّ ديگرى نيز شده است و آن تنوّع عجيب موجودات مى باشد، از مسائل فکرى و ذهنى انسان گرفته، تا اجزاى مختلف چشم و گوش، و موجودات کوچک و بزرگ عالم؛ مورچگان و خانه هاى تابستانى آن ها، حشرات و لانه هاى زمستانى آن ها، شکوفه هاى درختان، پرورش ميوه ها، برگ ها و گلبرگ ها، حيوانات بيابان که در غارها و درّه ها زندگى مى کنند، پشه هايى که در لابه لاى ساقه ها و پوست درختان لانه مى گزينند، چگونگى تشکيل نطفه آدمى از ترکيب نطفه مرد و تخمک زن، پيدايش ابرها و تراکم آن ها، و فرو ريختن دانه هاى باران از درون آن، وزش بادها و طوفانها و گردبادها، جارى شدن سيل ها از کوهسارها، و فرو رفتن حشرات ميان تپّه هاى شن و امثال آن، که در بخش آينده خواهد آمد؛ خلاصه امورى که هر يک نشانه تازه اى از علم و قدرت و خلاقيّت خداست و هر قدر انسان در آن ها بيشتر بينديشد با عظمت و علم او، آشناتر مى شود و با گوش هوش، زمزمه تسبيح و حمد اين موجودات را مى شنود و غُلغله آن ها را که در سراسر جهان طنين انداز است احساس مى کند؛ چيزى که نامحرمان، قدرت درک آن را ندارند وتنها براى کسانى که از جمادى به سوى جانِ جان رفته اند آشکار است. آرى:
از جمادى سوى جانِ جان شويد *** غُلغُل تسبيح عالم بشنويد
فاش تسبيح جمادات آيدت *** وسوسه تأويل ها بزدايدت
پاورقی ها
«مَسارق» جمع «مَسرق» از ريشه «سرقت» در اين جا به معناى نگاه هاى مخفيانه خيانت آميز است.
«ايماض» از ريشه «ومض» بر وزن «رمز» به معناى درخشش کوتاه و مخفيانه است. «جُفون» جمع «جفن» بر وزن «جفت» به معناى پلک چشم است. «مصائخ» جمع «مصيخه» از ريشه «صوخ» بر وزن «صوت» به معناى شکاف است و در اين جا منظور شکاف گوش هاست که انسان از طريق آن، صداها را مى شنود. نحل، آيه 78. «مَصائف» جمع «مصيف» به معناى اقامتگاه تابستانى است؛ (از ريشه «صيف» به معناى تابستان). «مَشاتى» جمع «مَشْتى» به معناى اقامتگاه زمستانى است (از ريشه «شتاء» به معناى زمستان). «هوام» جمع «هامّه» به معناى حشرات گزنده خطرناک است و گاه به مطلق حشرات اطلاق مى شود. «حنين» به معناى ناله است (از ريشه «حنان» به معناى نازک دلى گرفته شده است). «مولهات» به معناى زنان غمگين است از ريشه «وله» بر وزن «فرح» به معناى خوشحالى يا اندوه شديدى که عقل انسان را مى ربايد. «همس» بر وزن «لمس» به معناى صداى آهسته و پنهان است و گاه به صداى پاى برهنه اطلاق مى شود. «مُنفسح» به معناى جايگاه وسيع از ريشه «فسح» بر وزن «مسح» به معناى وسعت دادن گرفته شده است. «ولائج» جمع «وليجه» به معناى لباس زيرين و محرم اسرار و امر پنهانى است (از ريشه «ولوج» به معناى داخل شدن پنهانى). «غُلف» جمع «غلاف» مى باشد که معناى آن مشهور است. «أکمام» جمع «کمّ» بر وزن «جنّ» به معناى برگ هايى است که شکوفه ها را مى پوشاند و بعيد نيست اضافه «غُلُف» به «أکمام» اضافه بيانيّه باشد. «مُنقمع» به معناى محلّ اختفاست (از ريشه «انقماع» به معناى اختفا گرفته شده است). «غيران» جمع «غار» است که معناى آن معروف مى باشد. البتّه عرب به غارهاى وسيع، کهف مى گويد. «سُوق» جمع «ساقه» مانند ساقه درختان و گياهان است. «ألحيه» جمع «لحاء» بر وزن «کتاب» به معناى پوست درختان است. «مَغْرز» به معناى محلّ ريشه هاى هر چيزى است؛ (از ريشه «غرز» بر وزن «فرض» به معناى فرو کردن است، مانند فرو کردن سوزن در پارچه). «أفنان» جمع «فنن» بر وزن «قلم» به معناى شاخه تازه و پر برگ درختان است. «أمشاج» جمع «مشج» بر وزن «مشق»، يا بر وزن «سبب» به معناى شىء مخلوط است. «مَسارب» جمع «مسرب» بر وزن «مرکب» به معناى محلّ راه رفتن در سراشيبى يا ريزش آب و مانند آن است. (از ريشه «سرب» بر وزن «حرب» به معناى راه سراشيبى است). «تَسْفِي» از ريشه «سَفى» بر وزن «نفى» به معناى بادى است که خاک و غبار زيادى بر مى انگيزد. «أعاصير» جمع «إعصار» بر وزن «اجبار» به معناى گردباد است. «تعفو» از ريشه «عفو» به معناى محو کردن است و هنگامى که اين واژه در مورد گناهان به کار مى رود به معناى محو کردن گناهان است و تندرستى را از اين نظر عافيت مى گويند که بيمارى را محو مى کند. «عَوم» بر وزن «قوم» به معناى شنا کردن و فرو رفتن است. «کُثبان» از ريشه «کثب» بر وزن «کسب» به معناى جمع کردن آمده و جمع آن «کثيب» به معناى تلّ و تپه است. مثنوى معنوى، ص 387، دفتر سوم.