تفسیر بخش دوم

إِنَّ الْفِتَنَ إِذَا أَقْبَلَتْ شَبَّهَتْ، وَ إِذَا أَدْبَرَتْ نَبَّهَتْ؛ يُنْکَرْنَ مُقْبِلاتٍ، وَيُعْرَفْنَ مُدْبِرَاتٍ، يَحُمْنَ حَوْمَ الرِّيَاحِ، يُصِبْنَ بَلَدآ وَ يُخْطِئْنَ بَلَدآ. أَلا وَإِنَّ أَخْوَفَ الْفِتَنِ عِنْدِي عَلَيْکُمْ فِتْنَةُ بَنِي اُمَيَّةَ، فإِنَّهَا فِتْنَةٌ عَمْيَاءُ مُظْلِمَةٌ: عَمَّتْ خُطَّتُهَا، وَخَصَّتْ بَلِيَّتُهَا، وَ أَصَابَ الْبَلاَءُ مَنْ أَبْصَرَ فِيهَا، وَأَخْطَأَ الْبَلاءُ مَنْ عَمِىَ عَنْهَا. وَايْمُ اللهِ لَتَجِدُنَّ بَنِي أُمَيَّةَ لَکُمْ أَرْبَابَ سُوْءٍ بَعْدِي، کَالنَّابِ الضَّرُوسِ: تَعْذِمُ بِفِيهَا، وَ تَخْبِطُ بِيَدِهَا، وَ تَزْبِنُ بِرِجْلِهَا، وَتَمنَعُ دَرَّهَا، لايَزَالُونَ بِکُمْ حَتَّى لايَتْرُکُوا مِنْکُمْ إِلاَّ نَافِعآ لَهُمْ، أَوْ غَيْرَ ضَائِرٍ بِهِمْ.وَ لا يَزَالُ بَلاؤُهُمْ عَنْکُمْ حَتّى لا يَکوُنَ انْتِصارُ أَحَدِکُمْ مِنْهُمْ إلاَّ کَانْتِصارِ الْعَبْدِ مِنْ رَبِّهِ، وَ الصَّاحِبِ مِنْ مُسْتَصْحِبِهِ، تَرِدُ عَلَيْکُمْ فِتْنَتُهُمْ شَوْهَاءَ مَخْشِيَّةً، وَ قِطَعآ جَاهِلِيَّةً، لَيْسَ فِيهَا مَنَارُ هُدىً، وَ لا عَلَمٌ يُرَى.

ترجمه
هنگامى که فتنه ها روى مى آورد به شکل حق خودنمايى مى کند و هنگامى که پشت مى کند (مردم را از ماهيّت خود) آگاه مى سازد. در حال روى آوردن ناشناخته است و به هنگام پشت کردن شناخته مى شود؛ مانند گردبادها به بعضى از شهرها اصابت مى کند و از بعضى مى گذرد. آگاه باشيد! وحشتناک ترين فتنه ها براى شما ازنظر من، فتنه بنى اميّه است! چراکه فتنه اى است کور و تاريک؛ و حکومت آن فراگير است (و همه تحت فشار آن حکومت ظالم قرار مى گيرند،) ولى بلاى آن ويژه گروه خاصّى است، هرکس در آن فتنه بصير و بينا باشد (و با آن به ستيز برخيزد) بلا دامان او را مى گيرد. و هرکس دربرابر آن نابينا باشد، بلايى به او نمى رسد. به خدا سوگند! بعد از من، بنى اميّه را براى خود زمامداران بدى خواهيد يافت! آن ها همچون شتر شرور و بدخويى هستند که صاحب خود را گاز مى گيرد؛ با دست خود بر سر او مى کوبد و با پا او را دور مى سازد. و از دوشيدن شيرش او را منع مى کند. آن ها به اين وضع ادامه مى دهند (و نيکان ومجاهدان را نابود مى کنند)، مگر اين که در مسير منافع آن ها قرار گيرد، يا لااقل ضررى به آن ها نرساند. بلا و ستم هاى آن ها درباره شما نيز همچنان ادامه خواهد يافت تا آن جا که (هيچ پناهگاهى نيابيد و) استمداد شما از آن ها به استمداد برده اى مانَد که دربرابر ظلم مالک خويش، از او کمک بطلبد؛ يا همچون دوستى که (از تعدّى و احجاف دوست خود) به او پناه برد. (آرى!) فتنه هاى آن ها پشت سر يکديگر بر شما وارد مى شود؛ با قيافه اى زشت و ترسناک و همراه پاره اى از آداب و رسوم جاهليّت؛ در آن زمان نه راهنمايى در آن ميان خواهد بود و نه پرچم نجاتى!
شرح و تفسیر
فتنه خطرناک بنى اميّه!
امام (عليه السلام) در بخش اوّل اين خطبه، درباره گوشه اى از حوادث تلخ آينده و فتنه هايى که براى مسلمانان روى مى دهد خبر داد و در ادامه آن، در اين بخش: اوّلا به يک قانون کلّى درباره فتنه ها اشاره مى کند؛ قانونى که آگاهى بر آن مى تواند خطر فتنه ها را تا حدّ زيادى تقليل دهد و ثانيآ انگشت روى يک فتنه خاص ـ که درواقع مهم ترين فتنه ها بوده است ـ مى گذارد و به مردم درباره آن هشدار مى دهد و آن، فتنه بنى اميّه است که امام (عليه السلام) در اين کلام کوتاه، بسيارى از ويژگى هاى آن را برشمرده است.
نخست مى فرمايد: «هنگامى که فتنه ها روى آورد به شکل حق خودنمايى مى کند و هنگامى که پشت مى کند (مردم را از ماهيّت خود) آگاه مى سازد»؛ (إِنَّ الْفِتَنَ إِذَا أَقْبَلَتْ شَبَّهَتْ، وَ إِذَا أَدْبَرَتْ نَبَّهَتْ).
درواقع، به هنگام روى کردن، اغفال کننده است و به هنگام پشت کردن، بيدار کننده.
سپس به نکته اى که در حقيقت علّت اين موضوع است اشاره کرده، مى فرمايد: «در حال روى آوردن ناشناخته است و به هنگام پشت کردن شناخته مى شود»؛ (يُنْکَرْنَ مُقْبِلاتٍ، وَ يُعْرَفْنَ مُدْبِرَاتٍ).
اين، يک نکته بسيار مهمّ اجتماعى و سياسى است، که فتنه گران و سودجويانِ تبهکار، ماهيّت خود را در چهره ساختگى حق به جانب، پنهان مى دارند تا مردم را به دنبال خود بکِشند؛ ولى هنگامى که بر مرکب مراد سوار شدند، چهره واقعى خود را نشان مى دهند و همين امر، به تدريج سبب نابودى آن ها مى شود. اين قانون و قاعده اى است براى تمام اعصار و قرون؛ به همين دليل طرفداران حق بايد هميشه با دقّت و هوشيارى به حوادث نگاه کنند، مبادا فريب چهره هاى حق به جانب دروغين را بخورند و غافلگير شوند. هرگونه سطحى نگرى وحسن ظنّ بى دليل در اين گونه موارد، جز زيان و خسران به بار نمى آورد.
در ادامه اين سخن به اين نکته اشاره مى فرمايد که فتنه ها هميشه فراگير نيستند؛ بلکه «مانند گردبادها به بعضى از شهرها اصابت مى کند و از بعضى مى گذرد!»؛ (يَحُمْنَ حَوْمَ الرِّيَاحِ، يُصِبْنَ بَلَدآ و يُخْطِئْنَ بَلَداً).
زيرا زمينه هاى ظهور و بروز فتنه ها در همه شهرها يکسان نيست؛ بلکه عوامل متعدّد و پيچيده اى دارد که در جايى هست و در جايى ديگر نيست.
بنابراين، اگر آثارى از فتنه در شهرهايى ديده نشد، نبايد فريب خورد؛ اى بسا شهر خاصّى را به دليل آمادگى هايش هدف قرار دهد. در ادامه اين سخن، به سراغ فتنه بنى اميّه مى رود و مى فرمايد: «آگاه باشيد! وحشتناک ترين فتنه ها براى شما ازنظر من، فتنه بنى اميّه است؛ چراکه فتنه اى است کور و تاريک»؛ (أَلا وَ إِنَّ أَخْوَفَ الْفِتَنِ عِنْدِي عَلَيْکُمْ فِتْنَةُ بَنِي اُمَيَّةَ، فإِنَّهَا فِتْنَةٌ عَمْيَاءُ مُظْلِمَةٌ).
فتنه هاى کور و تاريک فتنه هايى است که هيچ کس و هيچ چيز را به رسميّت نمى شناسد و همه ارزش ها را پايمال مى کند و نيکان را بدون توجّه به سوابق وشخصيّت آن ها درهم مى کوبد و فتنه بنى اميّه به راستى چنين بود!! در عصر حکومت آن ها، ارزش هاى عصر جاهليّت ناگهان زنده شد و بازماندگان کثيف و آلوده آن زمان، پست هاى حسّاس حکومت اسلامى را اشغال کردند و نيکان وپاکان ازصحنه اجتماع عقب رانده شدند و آن ها که مقاومت کردند، نابود گشتند.
سپس به يکى از ويژگى هاى اين فتنه اشاره کرده، مى فرمايد: «حکومت آن فراگير است (و همه تحت فشار آن حکومت ظالم قرار مى گيرند) ولى بلاى آن ويژه گروه خاصى است؛ هرکس در آن فتنه بصير و بينا باشد (و با آن به ستيز برخيزد) بلا دامان او را مى گيرد و هرکس دربرابر آن نابينا باشد، بلايى به او نمى رسد»؛ (عَمَّتْ خُطَّتُهَا، وَ خَصَّتْ بَلِيَّتُهَا، وَ أَصَابَ الْبَلاَءُ مَنْ أَبْصَرَ فِيهَا، وَ أَخْطَأَ الْبَلاءُ مَنْ عَمِىَ عَنْهَا).
بديهى است که آثار شوم فتنه سرانجام دامان همه اجتماع را خواهد گرفت و تعبير به «عَمَّتْ خُطَّتُهَا» ممکن است اشاره به همين معنا باشد؛ ولى لبه تيز آن، متوجّه آگاهان مجاهد و مبارز است ولى ناآگاهان و آگاهان بى مسئوليّت و بى درد، از بلاهاى خاص در امان مى مانند.
سپس امام (عليه السلام) در بيان دومين ويژگى حکومت بنى اميّه مى افزايد: «به خدا سوگند! بعد از من بنى اميّه را براى خود زمامداران بدى خواهيد يافت؛ آن ها همچون شتر شرور و بدخويى هستند که صاحب خود را گاز مى گيرد؛ با دست خود، بر سر او مى کوبد؛ و با پا او را دور مى سازد؛ و از دوشيدن شيرش او را منع مى کند»؛ (وَايْمُ اللهَ لَتَجِدُنَّ بَنِي أُمَيَّةَ لَکُمْ أَرْبَابَ سُوْءٍ بَعْدِي، کَالنَّابِ الضَّرُوسِ: تَعْذِمُ بِفِيهَا، وَ تَخْبِطُ بِيَدِهَا، وَ تَزْبِنُ{6} بِرِجْلِهَا، وَ تَمنَعُ دَرَّهَا{7}).
چه تشبيه جالبى! انسان انتظار دارد از شير شترش استفاده کند و بر او سوار شود و به مقصد برسد؛ همان گونه انسان انتظار دارد حکومت به او کمک کند و مشکلاتش را حل نمايد و در مسير پيشرفت هاى فردى و اجتماعى يار و ياورش باشد؛ ولى حکّام ظالم، بى رحم و بى منطق ـ که جز به منافع زودگذر خود و اشباع هوس هاى خويش نمى انديشند ـ نه تنها مشکلى را از جامعه حل نمى کنند، بلکه مردم را گرفتار سخت ترين مشکلات ساخته، از هر سو ضربه تازه اى بر آنان وارد مى سازند.
چقدر اين پيشگويى صحيح بود و على (عليه السلام) با قلب پاکش تمام حوادث آينده را مى ديد که اين گروه بى رحم و درنده خو، چه بلايى بر سر اسلام و مسلمين مى آورند.
در ويژگى سوم مى فرمايد: «آن ها به اين وضع ادامه مى دهند (و نيکان و مجاهدان را نابود مى کنند). مگر اين که در مسير منافع آن ها قرار گيرد؛ يا لااقل، ضررى به آن ها نرساند»؛ (لاَيَزَالُونَ بِکُمْ حَتَّى لايَتْرُکُوا مِنْکُمْ إِلاَّ نَافِعآ لَهُمْ، أَوْ غَيْرَ ضَائِرٍ بِهِمْ).
همه صداهاى حق طلبان را در گلوهايشان خفه مى کنند و هر مخالفى را در هرجا باشد، از روى زمين برمى دارند و به هيچ کس حق حيات و زندگى نمى دهند، جز کسانى که در خدمت آن ها باشند، يا کمترين ضررى به منافع آن ها نرسانند. براى آن ها تفاوت نمى کند اين حق طلب و عدالت جو، فرزند رسول خدا (صلي الله عليه و آله) باشد، يا صحابه پيامبر (صلي الله عليه و آله)، يا عالم و دانشمند بزرگ دينى و يا زاهد و عابد! و به اين ترتيب، عموميت و گسترش فتنه را که امام (عليه السلام) در آغاز کلام اشاره فرمود، در عمل به طور کامل پياده مى کنند.
در ويژگى چهارم به اين نکته اشاره مى فرمايد که مشکل عظيم در اين حکومت اين است که هيچ پناهگاهى براى در امان ماندن از ظلم آن ها وجود نخواهد داشت و هيچ دادرسى دربرابر ستم هاى آن ها پيدا نمى شود و مردم ناچارند از ظلم اين ظالمان به خودشان شکايت برند و تکليف چنين شکايت وشاکيانى روشن است. مى گويد: «بلا و ستم هاى آن ها درباره شما نيز همچنان ادامه خواهد يافت، تا آن جا که (هيچ پناهگاهى نيابيد و) استمداد شما از آن ها به استمداد برده اى مانَد که دربرابر ظلمِ مالک، از او کمک بطلبد؛ يا همچون دوستى که (از تعدّى و احجاف دوست خود،) به او پناه برد»؛ (وَ لا يَزَالُ بَلاَؤُهُمْ عَنْکُمْ حَتَّى لا يَکُونَ انْتِصَارُ أَحَدِکُمْ مِنْهُمْ إِلاَّ کَانْتِصَارِ الْعَبْدِ مِنْ رَبِّهِ، وَ الصَّاحِبِ مِنْ مُسْتَصْحِبِهِ).
و چنين است سرنوشت مردمى که حکومت جائر و ظالمشان زبان تمام حق گويان را قطع کند؛ عالمان را خانه نشين سازد؛ عزيزان را ذليل و خوار کند و تمام قدرت هاى مردمى را درهم بکوبد و همه را به استخدام خود درآورد.
در پنجمين و آخرين ويژگى ـ که درواقع تأکيدى است بر ويژگى هاى قبل ـ مى فرمايد: «(آرى!) فتنه هاى آن ها پشت سر يکديگر بر شما وارد مى شود، با قيافه اى زشت و ترسناک، و همراه پاره اى از آداب و رسوم جاهليّت؛ در آن زمان نه راهنمايى در آن ميان خواهد بود و نه پرچم نجاتى»؛ (تَرِدُ عَلَيْکُمْ فِتْنَتُهُمْ شَوْهَاءَ مَخْشِيَّةً، وَ قِطَعآ جَاهِلِيَّةً، لَيْسَ فِيهَا مَنَارُ هُدىً، وَ لا عَلَمٌ يُرَى).
امام (عليه السلام) با اين ويژگى ها تمام شرايط و اوضاع حکومت بنى اميّه را ترسيم کرده وپايان آن را نشان داده است؛ گويى در اين دورانِ تاريک هشتاد ساله، زيسته وهمه چيز را به رأى العين ديده است، حکومتى که مدعى پيروى از قانون خدا بود، نه بهايى براى ارزش هاى اسلامى قائل بود و نه قوانين اسلامى را به رسميّت مى شناخت. حکومتى خودکامه، ظالم، بى منطق و مملوّ از فتنه ها که نمايانگر عصر جاهليّت بود. حکومتى که جز به مصالح و منافع مادّى خويش نمى انديشيد و آن قدر ظلم و ستم در اين دورانِ هشتاد سال مرتکب شد، که در تاريخ بشريّت کم نظير است.
آرى! امام (عليه السلام) همه اين ها را براى مسلمانان پيش بينى کرد و هشدار داد. تعبير به «أَرْبَابَ سُوءٍ بَعْدِي» اشاره لطيفى به اين حقيقت است که شما که به حکومت اسلامى و انسانى عادلانه من تن نداديد و در حفظ و دفاع از آن کوتاهى کرديد بايد در انتظار چنين زمامداران و حُکّام سوئى باشيد.
بعضى از شارحان نهج البلاغه مطلبى نقل کرده اند که نشان مى دهد بنى اميّه با گروهى از مردم واقعآ به صورت برده و غلام رفتار مى کردند، تا آن جا که در شرح نهج البلاغه تسترى آمده است که آن ها بسيارى از مسلمين را به بردگى مى گرفتند و به گردن آن ها مهر بردگى مى زدند و در کف دست هاى آن ها علامتى مى گذاشتند. نکته ها
1. ويژگى هاى فتنه!
«فتنه» واژه اى است که همه از آن وحشت دارند و نتيجه آن را شوم و ناگوار مى دانند، ولى فتنه چيست؟ و نشانه هاى آن کدام است؟ امام (عليه السلام) در اين خطبه، هم نشانه هاى فتنه را بيان فرموده و هم تعريف آن را با تکيه بر اين نشانه ها، روشن ساخته است.
فتنه به حوادث پيچيده اى مى گويند که ماهيّت آن روشن نيست؛ ظاهرى فريبنده دارد و باطنى مملوّ از فساد؛ جوامع انسانى را به بى نظمى، تباهى، عداوت، دشمنى، جنگ و خون ريزى، و فساد اموال و اعراض مى کشاند. و از همه بدتر اين که قابل کنترل نيست.
غالبآ در ابتدا چهره حق به جانبى دارد و ساده انديشان را به دنبال خود مى کشاند و تا مردم از ماهيّت آن آگاه شوند، ضربات خود را بر همه چيز وارد مى سازد.
فتنه ها هيچ قانونى را به رسميّت نمى شناسند؛ ممکن است در يک شهر همه چيز را به آتش کشند و در کنار آن شهر ديگرى باشد که در امان بماند. فتنه همان گونه که امام (عليه السلام) در فراز مورد بحث بيان فرمود، مانند گِردباد است که همه چيز را با خود مى چرخاند و مى برد، و گاه ديده شده که گردبادهاى سنگين، انسان ها، حتّى اتومبيل را از جا کنده، به آسمان برده و به هر سو پرتاب مى کنند!! فتنه ها نيز با شخصيّت هاى بزرگ اجتماعى، دينى، علمى و سياسى و با اموال مردم و سرمايه هاى جامعه، همين کار را مى کند.
مى دانيم که گردبادها براثر وزشِ دو جبهه قوىّ باد در دو جهت مخالف، پيدا مى شود؛ يعنى دو جبهه مخالف در هم مى پيچند و به گرد هم مى گردند و گردباد را به وجود مى آورند؛ فتنه ها نيز بيشتر از اختلافات برمى خيزد؛ آنگاه که دو جناح، بى فکر و بى مطالعه، بى رحمانه به جان هم مى افتند، فضاى جامعه را تيره وتار مى سازند، نتيجه اش آن است که گردبادهاى حوادث و ناامنى، همه چيز را از بيخ وبن مى کند و نابود مى سازد!
به همين دليل، دربرابر حوادث اجتماعى بايد خوش بينى ها را تا حدّى کنار گذاشت و درباره کسانى که روى صحنه و پشت صحنه هستند، دقّت کرد وسوابق آن ها را بررسى نمود و اگر فتنه اى در کار است، مردم را باخبر ساخت واين وظيفه انديشمندان هر جامعه است.
جنگ هايى که در دوران حکومت اميرمؤمنان على (عليه السلام) به وقوع پيوست، هرکدام نمونه بارزى از فتنه بود؛ در «جنگ جمل»، «عايشه» همسر پيامبر (صلي الله عليه و آله) را بر شتر سوار کردند و دو نفر از صحابه پيامبر (صلي الله عليه و آله) ـ که سوابق نسبتآ خوبى در اسلام داشتند ـ براثر هوى وهوس و وسوسه هاى شيطان، آتش فتنه را برافروختند و نخستين بانگ اختلاف را در امّت اسلامى سردادند؛ در اين ميان، نزديک به بيست هزار نفر از مسلمانان در اين آتش فتنه سوختند و خانه هاى زيادى ويران شد. تا آن که با تدبير اميرمؤمنان على (عليه السلام) آتش فتنه خاموش گشت.
فتنه «شاميان» و «جنگ صفّين» و ادّعاى واهى خونخواهى عثمان و بر سرِ نيزه کردن قرآن ها نمونه ديگرى از اين فتنه ها بود و هنوز شعله آن خاموش نشده بود که فتنه سومى از آن برخاست! گروهى از متنسّکان جاهل و متعبّدان بى فکر، زير پوشش «حکم فقط حکم خداست» آتش جنگ نهروان را برافروختند.
دقّت در اين نمونه هاى عينى، مى تواند تمام ويژگى هاى فتنه را که امام (عليه السلام) در اين خطبه بيان کرده، عملا به انسان بياموزد.

2. حکومت جنايت بار بنى اميّه
همان گونه که امام (عليه السلام) در اين خطبه فرموده، بنى اميّه سخت ترين و خطرناک ترين فتنه اى بود که دامان مسلمانان را در آغاز اسلام گرفت و تمدّن اسلامى را دگرگون ساخت و چهره حکومتى خونخوار، مستبد و بى منطق به حکومت اسلامى داد.
بنى اميّه از دودمان «اُميّة بن عبد شمس بن عبد مناف» (جدّ اعلاى بنى اميّه) بودند.
«ابوسفيان» که از نواده هاى اميّه است، سرسخت ترين دشمن اسلام بود وآتش افروز اصلى بسيارى از جنگ هاى عصر پيامبر (صلي الله عليه و آله) محسوب مى شود، که تا آخرين نفس آنچه مى توانست براى نابودى اسلام تلاش و کوشش کرد، ولى نقشه هاى او به لطف پروردگار نقش برآب شد و سرانجام در نهايت ذلّت، تسليم سپاه نيرومند اسلام گرديد و چون ظاهرآ اسلام آورده بود، پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) از جنايات او صرف نظر کرد، ولى معروف اين است که تا آخر عمر در باطن ايمان نياورد.
ابن ابى الحديد از «شَعبى» (يکى از معاريف تابعين است) نقل مى کند: هنگامى که «عثمان» به حکومت رسيد «بنى اميّه» به خانه او آمدند و خانه پُر شد؛ سپس درِ خانه را بستند، ابوسفيان که در آن روز نابينا بود رو به آن ها کرد و گفت : «آيا شخصى غير از شما بنى اميّه در اين جا حضور دارد؟» گفتند: «نه!» سپس اين جمله مشهورش را بيان کرد: «يَا بَنِي أُمَيَّةَ! تَلَقَّفُوهَا تَلَقُّفَ الْکُرَةِ! فَوَالَّذِي يَحْلِفُ بِهِ أَبُوسُفْيَانَ! مَا مِنْ عَذَابٍ، وَ لاحِسَابٍ، وَ لاجَنَّةٍ، وَ لا نارٍ، وَ لا بَعْثٍ، وَ لا قِيَامَةٍ؛ اى بنى اميّه! گوى خلافت را برباييد (و آن را در ميان خود نگهداريد) قسم به کسى که ابوسفيان به او سوگند مى خورد (گويا اشاره به بت هاست!) نه عذابى در کار است ونه حسابى، و نه بهشت و دوزخى، و نه رستاخيز و قيامتى». همان سخنى که نظير آن را «معاويه» در داستان «مغيره» و «يزيد» در اشعار معروفش بعد از مشاهده سر بريده امام حسين (عليه السلام) بيان کرد.
دانشمندان اهل سنّت و شيعه، کتب و مقالات فراوانى درباره جنايات وزشتى هاى حکومت بنى اميّه نگاشته اند که نشان مى دهد آنچه در روايات اسلامى قبل از اين حکومت ظالم و جائر، پيش بينى شده ـ که بنى اميّه آفت اين امّت اند ـ عين حقيقت است.
در اين جا کافى است به گوشه اى از کلمات بعضى از بزرگان اهل سنّت اشاره کنيم.
مرحوم مُغنيه در شرح نهج البلاغه از طه حسين در کتاب مرآة الاسلام چنين نقل مى کند: معاويه خلافت را تبديل به سلطنت کرد و آن را در فرزندان خود موروثى ساخت؛ امورى که قرآن آن ها را تحريم کرده بود مباح شمرد... سپس پى درپى بر ضدّ کتاب و سنّت قيام کرد؛ چراکه گناه، هميشه دعوت به گناه ديگر مى کند و انسان دنياپرست هرگز سير نمى شود. خداوند در قرآن مجيد، حرم مکّه را محترم شمرده و پيامبر (صلي الله عليه و آله) حرم مدينه را بر آن افزود؛ ولى بنى اميّه هم احترام مکّه را هتک کردند و هم احترام مدينه را! در آغاز «يزيد بن معاويه» مدينه را (به دليل اين که اهل آن دربرابر حکومت يزيد تسليم نشده بودند) مباح شمرد وبه لشکريان خود اجازه داد که سه روز هرچه را در آن است، غارت کنند (نواميس مردم مدينه نيز در اين سه روز در امان نبودند) سپس «عبدالملک بن مروان» به «حجّاج» اجازه داد که هتک حرمت مکّه کند... همه اين ها به سبب آن بود که سرزمين هاى مقدّس را مجبور به تسليم کنند و «ابن زياد» هتک حرمت خاندان پيامبر (صلي الله عليه و آله) را کرد و امام حسين (عليه السلام) و فرزندان و برادرانش را به قتل رسانيد و دختران پيامبر (صلي الله عليه و آله) را به اسارت گرفت و اموال مسلمين بازيچه دست خلفاى بنى اميّه شد، هرگونه که خود مى خواستند آن را صرف مى کردند، نه آن گونه که خدا مى خواست.
همين نويسنده معروف، در تعبير ديگرى در مقايسه على (عليه السلام) با معاويه مى گويد: «چه مى گويى درباره مردى که برادرش عقيل بن ابى طالب براى گرفتن کمک نزد او آمد و او به فرزندش حسن (عليه السلام) گفت: هنگامى که بيت المال را تقسيم کردم، عمويت را به بازار ببر و لباس و کفش تازه اى براى او بخر و چيز بيشترى از بيت المال به او نداد؛ ولى همين «عقيل»، هنگامى که ناراضى و عصبانى به شام نزد «معاويه» آمد صد هزار (درهم يا دينار) از بيت المال مسلمين به او بخشيد».
درباره جنايات بنى اميّه و تغييراتى که در حکومت اسلامى ايجاد کردند وفجايع زندگى آن ها، فهرست نسبتآ کاملى را در جلد سوم همين کتاب ذيل خطبه 77 به طور مستند آورده ايم، که مطالعه آن هر خواننده منصفى را در وحشت فرو مى برد.
با اين همه به راستى جاى تعجّب است که هنوز بعضى از غافلان اصرار دارند معاويه، سردمدار بنى اميّه را در اعمالش تبرئه کنند؛ به عنوان اين که مجتهد بوده و بر مجتهد گناهى نيست! سخنى که با هيچ منطق و ميزان عقلى تناسب ندارد واگر بنا شود بدترين جنايات تاريخ را اين گونه توجيه کنيم، ديگر جنايت کارى در سراسر تاريخ باقى نمى ماند!!

* * *
پاورقی ها
«يَحمن» از ريشه «حوم» بر وزن «قوم» به معناى چرخيدن است.
«خُطّه» از ريشه «خطّ» به معناى علامت گذاشتن است و واژه «خطّه» به معناى حالت و موضوع مى آيد. «أيم» به اعتقاد بعضى از اُدبا در اصل «أيمن» جمع «يمين» بوده، که نون آن ساقط شده و هنگامى که گفته شود «وَ أَيْمُ اللهِ» يعنى: من به خدا سوگندها مى خورم (ابن ابى الحديد در تفسير اين کلمه بحث مشروحى دارد که علاقه مندان مى توانند به ج 7، ص 54، مراجعه کنند). «أَلنّاب» به معناى شتر ماده پير است. «ضَروس» به معناى حيوان کج خلقى است که گاز مى گيرد و در اصل از ريشه «ضرس» بر وزن «حرص» به معناى دندان آسياست. «تَعذم» از ريشه «عذم» بر وزن «جزم» به معناى خوردن چيزى با فشار حريصانه است که لازمه آن گاز گرفتن است. «تَخبط» از ريشه «خبط» بر وزن «ضبط» به معناى زدن و کوبيدن با دست است. «تَزبن» از ريشه «زبن» بر وزن «دفن» به معناى دور کردن و لگد زدن است. «دَرّ» به معناى ريزش شير فراوان است؛ سپس به هر خير و برکتى اطلاق شده است. «شوهاء» از ريشه «شوه» بر وزن «قوم» به معناى زشتى است و «شوهاء» به معناى زشت و قبيح است. «مخشيّه» به معناى مخوف از ريشه «خشيت» به معناى خوف گرفته شده است. بهج الصباغة (شوشترى)، ج 6، ص 106. لا حُکْمَ إلاَّ للهِ. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 9، ص 53. شواهد تنزيل، ج 2، ص 391، ذيل ح 1040 و 1041؛ تاريخ طبرى، ج 8، ص 188؛ شذرات الذهب،ج 1،ص 278. مرآة الاسلام، ص 139؛ فى ظلال نهج البلاغة، ج 2، ص 59. الفتنة الکبرى (على (عليه السلام) و بنوه)، ج 2، ص 70.