تفسیر بخش سوم

حَتَّى أَفْضَتْ کَرَامَةُ اللهِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى إِلَى مُحَمَّدٍ (صلي الله عليه و آله)؛ فَأَخْرَجَهُ مِنْ أَفْضَلِ الْمَعَادِنِ مَنْبِتآ، وَ أَعَزِّ الأَرُومَاتِ مَغْرِسآ؛ مِنَ الشَّجَرَةِ الَّتِي صَدَعَ مِنْهَا أَنْبِيَاءَهُ، وَانْتَجَبَ مِنْهَا أُمَنَاءَهُ. عِتْرَتُهُ خَيْرُ الْعِتَرِ، وَ أُسْرَتُهُ خَيْرُ الأُسَرِ، وَشَجَرَتُهُ خَيْرُ الشَّجَرِ؛ نَبَتَتْ فِي حَرَمٍ؛ وَ بَسَقَتْ فِي کَرَمٍ؛ لَهَا فُرُوعٌ طِوَالٌ؛ وَثَمَرٌ لا يُنَالُ؛ فَهُوَ إِمَامُ مَنِ اتَّقَى، وَ بَصِيرَةُ مَنِ اهْتَدَى، سِرَاجٌ لَمَعَ ضَوْؤُهُ، وَشِهَابٌ سَطَعَ نُورُهُ، وَ زَنْدٌ بَرَقَ لَمْعُهُ؛ سِيرَتُهُ الْقَصْدُ، وَ سُنَّتُهُ الرُّشْدُ، وَکَلاَمُهُ الْفَصْلُ، وَ حُکْمُهُ الْعَدْلُ؛ أَرْسَلَهُ عَلَى حِينِ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ، وَ هَفْوَةٍ عَنِ الْعَمَلِ، وَ غَبَاوَةٍ مِنَ الأُمَمِ.

ترجمه
عنايات خداوند متعال در جهت ارسال رسل همچنان ادامه يافت، تا نوبت به محمّد (صلي الله عليه و آله) رسيد؛ در اين هنگام گوهر دانش را از بهترين معادن استخراج کرد ونهال وجودش را از اصيل ترين و عزيزترين سرزمين ها برآورد، و شاخه هستى او را از همان درختى که پيامبرانش را آفريد، و امينان درگاه خود را از آن برگزيد، به وجود آورد. عترتش بهترين عترت ها، خاندانش بهترين خاندان ها، و درخت پربار وجودش بهترين درختان بود. درختى که در حرم (امن خداوند) روييد ودر آسمان کرامت و فضيلت سر برکشيد، درختى با شاخه هاى بلند و ميوه هايى (بسيار شيرين و پرارزش) که دست (فرومايگان) هرگز بدان نمى رسد.
به همين دليل، او پيشواى پرهيزکاران و سبب بينايى هدايت جويان است. چراغى است درخشان، و شهابى است پرفروغ، و آتش زنه اى است که برقش آشکار است. راه و رسم او معتدل، سنّت و روش او صحيح و متين، سخنش روشنگر حق از باطل، و حکمش عين عدالت است. خداوند هنگامى او را به رسالت برگزيد که ميان او و پيامبران پيشين، فاصله زيادى افتاده بود و جهانيان از نيکى ها دورى گزيده، و منحرف گشته و امّت ها به جهل و نادانى گراييده بودند.
شرح و تفسیر
ويژگى هاى پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله)
امام (عليه السلام) در اين بخش از خطبه، به دنبال اشاره اى که در بخش قبل به سلسله انبيا فرمود، به خاتم انبيا محمّد (صلي الله عليه و آله) و فضايل و کمالات و صفات برجسته آن حضرت، در جهات مختلف اشاره مى کند.
نخست از اجداد پاک و ريشه پربرکت و بافضيلت خاندانش سخن مى گويد؛ سپس به شاخ و برگ هاى شجره پربار وجود او، يعنى عترت و فرزندانش مى پردازد.
در مرحله سوم، شايستگى هاى او را براى رهبرى توصيف مى کند و در مرحله چهارم، از زمان ظهور و قيام او سخن مى گويد؛ که هر يک از اين ابعاد چهارگانه مى تواند بخشى از عظمت آن حضرت را نمايان سازد.
در قسمت اوّل مى فرمايد: «عنايات خداوند متعال در جهت ارسال رسل همچنان ادامه يافت، تا نوبت به محمّد (صلي الله عليه و آله) رسيد»؛ (حَتَّى أَفْضَتْ کَرَامَةُ اللهِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى إِلَى مُحَمَّدٍ (صلي الله عليه و آله)).
«در اين هنگام، گوهر دانش را از بهترين معادن استخراج کرد و نهال وجودش را از اصيل ترين و عزيزترين سرزمين ها برآورد و شاخه هستى او را از همان درختى که پيامبرانش را آفريد، و امينان درگاه خود را از آن برگزيد، به وجود آورد»؛ (فَأَخْرَجَهُ مِنْ أَفْضَلِ الْمَعَادِنِ مَنْبِتآ، وَ أَعَزِّ الأَرُومَاتِ مَغْرِسآ؛ مِنَ الشَّجَرَةِ الَّتِي صَدَعَ مِنْهَا أَنْبِيَاءَهُ، وَانْتَجَبَ مِنْهَا أُمَنَاءَهُ).
به يقين، يکى از ابعاد شخصيّت انسان را مسئله وراثت او تشکيل مى دهد وپدران پاک و بافضيلت و مادران باتقوا و صاحب شخصيّت، زمينه هاى قداست فرزندان را به وجود مى آورند، (بى آن که اجبارى در کار باشد) و پيامبر گرامى اسلام (صلي الله عليه و آله) از اين نظر کاملا برجسته بود؛ از دودمان ابراهيم (عليه السلام) و پيامبران بزرگى که از تبار او برخاستند، از صُلب بنى هاشم که فداکارى و ايثار و بخشندگى، جزء صفات برجسته آنان بود؛ از فرزندان عبدالمطّلب که ايمان و عدالت و شجاعت در خميره وجود او قرار داشت و در حقيقت آنچه خوبان همه داشتند او تنها داشت.
اين نکته نيز مسلّم است که فرزندان باشخصيّت و نواده هاى بافضيلت، دليل ديگرى بر شخصيّت هر انسانى است! چراکه «از کوزه همان برون تراود که در اوست». لذا امام (عليه السلام) در بخش ديگر اين خطبه مى فرمايد: «عترتش بهترين عترت ها، خاندانش بهترين خاندان ها، و درخت پربارِ وجودش بهترين درختان بود»؛ (عِتْرَتُهُ خَيْرُ الْعِتَرِ، وَأُسْرَتُهُ خَيْرُ الأُسَرِ، وَ شَجَرَتُهُ خَيْرُ الشَّجَرِ).
«درختى که در حرم (امن خداوند) روييد، و در آسمان کرامت و فضيلت سر برکشيد»؛ (نَبَتَتْ فِي حَرَمٍ؛ وَ بَسَقَتْ فِي کَرَمٍ).
«درختى با شاخه هاى بلند و ميوه هايى (بسيار شيرين و پرارزش،) که دست (فرومايگان) هرگز بدان نمى رسد»؛ (لَهَا فُرُوعٌ طِوَالٌ؛ وَ ثَمَرٌ لا يُنَالُ).
امام (عليه السلام) با اين تعبيرات بسيار زيبا، حقّ سخن را درباره پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) وعترت او ادا فرموده و عظمت و برکت اين شجره طيّبه را روشن ساخته و با تشبيهات وتعبيراتى دلنشين، فضايل آن ها را بيان فرموده است.
جمله «نَبَتَتْ فِي حَرَمٍ» بنا به عقيده جمعى از شارحان نهج البلاغه اشاره به «حرم مکّه» است، که شجره وجودى پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) از آن روييد و در آن پرورش يافت؛ ولى بعضى ديگر گفته اند که منظور از حرم در اين جا عزّت وحرمت است؛ يعنى درخت پربار وجود آن حضرت، در نهايت حرمت و عزّت روييد؛ ولى معناى اوّل مناسب تر به نظر مى رسد.
جمله «بَسَقَتْ فِي کَرَمٍ» اشاره به اين است که نه تنها پيامبر (صلي الله عليه و آله) در سرزمين وخانواده آبرومندى متولّد شد، بلکه پرورش و رشد و نموّ او نيز، در محيطى مملوّ از کرامت و بزرگوارى تحقّق يافت؛ (چون «بُسوق» در اصل به معناى بلند شدن و طولانى شدن شاخه هاى درخت نخل است).
جمله «ثَمَرٌ لا يُنَالُ» به اين معنا نيست که هيچ کس دستش به ثمره اين درخت پربار نمى رسد؛ چراکه اين فضيلتى نيست! بلکه يا، همان طور که گفتيم، منظور اين است که فرومايگان و افراد نالايق دستشان به ميوه هاى اين درخت فضيلت نمى رسد؛ يا منظور آن است که آن چنان ميوه هاى اين شجره مبارکه پرارزش است که احدى نمى تواند همانند آن ها شود.
از آنچه گفتيم معلوم شد که «شَجَرَه» در جمله اوّل اشاره به حضرت ابراهيم (عليه السلام) و انبياى پيشين است و در جمله بعد اشاره به شجره وجود خود پيامبر (صلي الله عليه و آله) است، که عترتش شاخه هاى پربارش بودند.
در قسمت ديگرى از همين بخش، اوصاف مهم و پرارزشى را از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) ضمن نُه جمله کوتاه و بسيار گويا بيان مى فرمايد. نخست مى گويد: «به همين دليل او پيشواى پرهيزکاران، و سبب بينايى هدايت جويان است»؛ (فَهُوَ إِمَامُ مَنِ اتَّقَى، وَ بَصِيرَةُ مَنِ اهْتَدَى). «چراغى است درخشان، و شهابى است پرفروغ، و آتش زنه اى است که برقش آشکار است»؛ (سِرَاجٌ لَمَعَ ضَوْؤُهُ، وَ شِهَابٌ سَطَعَ نُورُهُ، وَ زَنْدٌ بَرَقَ لَمْعُهُ).
«راه و رسم او معتدل، سنّت و روش او صحيح و متين، سخنش روشنگر حق از باطل، و حکمش عين عدالت است!»؛ (سِيرَتُهُ الْقَصْدُ، وَسُنَّتُهُ الرُّشْدُ، وَکَلاَمُهُ الْفَصْلُ، وَ حُکْمُهُ الْعَدْلُ).
تعبير «إمَامُ مَنِ التَّقَى...» شبيه «هُدىً لِلْمُتَّقِينَ» درباره قرآن در آيه دوم سوره بقره است و منظور اين است که تنها کسانى مى توانند از اين چراغ پرفروغ هدايت و پيشواى بزرگ و بى نظير بهره بگيرند که چشمى بينا و روحى حقّطلب و حقيقت جو داشته باشند.
به تعبير ديگر: حداقّل تقوا، يعنى آمادگى براى پذيرش حق در وجود آن ها باشد؛ لذا جاى تعجّب نيست که افراد لجوج، متعصّب، کينه توز و کورباطن از وجود او بهره نبرند؛ همان گونه که نابينا از نور آفتاب عالم تاب بهره اى نمى برد.
تعبير به «سِرَاج» و «شَهَاب» و «زَنْد»، ممکن است تأکيد بر مطلب واحدى باشد که همان نورانيّت وجود پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) و سخنان و افعال و افکار اوست واحتمال دارد که «سراج» اشاره به جنبه هدايت و «شَهَاب» اشاره به دفع شياطين ومخالفان حق باشد (با توجّه به آياتى از قرآن که «شَهَاب» را تيرى براى طرد شياطين شمرده) و «زَنْد» (آتش زنه، يا چيزى که آتش با آن مى افروزد) اشاره به اين باشد که وجود پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) جرقّه هاى نخستين را در افرادى که قابليّت دارند، مى زند و آن ها را در مسير تکامل به راه مى اندازد.
جمله «سِيرَتُهُ الْقَصْدُ» شبيه چيزى است که در قرآن آمده است: (وَ کَذلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطآ). و اشاره به اعتدالِ سيره پيامبر (صلي الله عليه و آله) و دورى او از هرگونه افراط و تفريط در تمام زمينه هاى عبادى و اخلاقى و سياسى و اقتصادى بود.
ممکن است براى کسى اين توهم ايجاد شود که جمله «وَحُکْمُهُ الْعَدْلُ؛ حکم او عين عدالت است» با اين حديث معروف متضاد است: آن جا که رسول خدا (صلي الله عليه و آله) فرمود: «إِنَّمَا أَقْضِي بَيْنَکُمْ بِالْبَيِّنَاتِ وَ الْأَيْمَانِ، وَ بَعْضُکُمْ أَلْحَنُ بِحُجَّتِهِ مِنْ بَعْضٍ؛ فَأَيُّمَا رَجُلٍ قَطَعْتُ لَهُ مِنْ مَالِ أَخِيهِ شَيْئآ، فَإِنَّمَا قَطَعْتُ لَهُ بِهِ قِطْعَةً مِنَ النَّارِ؛ من در ميان شما به وسيله شهود و قسم داورى مى کنم و ممکن است بعضى از شما در اقامه دليل خود، از بعضى گوياتر باشد (و بتواند ادّعاى خود را در ظاهر ثابت کند ومن مطابق آن حکم خواهم کرد،) ولى بدانيد هرکسى که من بخشى از مال برادر مسلمانش را (بدين طريق) به او بدهم، بخشى از آتش دوزخ را به او داده ام!».
چراکه مفهوم اين حديث اين است که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) ممکن است، حکمى برخلاف واقع بدهد.
ولى جواب اين سخن روشن است؛ هيچ گاه پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) در مقام قضاوت از وحى الهى و جبرئيل کمک نمى گرفت؛ بلکه احکام او هميشه مطابق مدارک موجود بود؛ و اين عين عدالت است که قاضى بر طبق مدارک موجود قضاوت کند؛ حال اگر شخصى نتواند مدارک خود را خوب ارائه دهد و يا مدارک خويش را براثر سهل انگارى و يا هر عامل ديگر از دست داده باشد و مظلوم واقع شود، هيچ گونه خدشه اى در حکم عادلانه قاضى وارد نمى شود و اگر غير از اين باشد، عادلانه نيست.
در آخرين قسمت از اين بخش امام (عليه السلام) به شرايط سخت و بحرانى عصر ظهور پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) مى پردازد، تا عظمت دعوت او و زحمات طاقت فرساى آن حضرت را روشن کند. مى فرمايد: «خداوند هنگامى او را به رسالت برگزيد که ميان او و پيامبران پيشين فاصله زيادى افتاده بود؛ و جهانيان از اعمال نيک دورى گزيده و منحرف گشته، و امّت ها به جهل و نادانى گراييده بودند»؛ (أَرْسَلَهُ عَلَى حِينِ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ، وَ هَفْوَةٍ عَنِ الْعَمَلِ، وَ غَبَاوَةٍ مِنَ الأُمَمِ).
تاريخ جامعه بشرى در آستانه ظهور پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) و به خصوص جاهليّت عرب، حقيقت اين جمله هاى امام (عليه السلام) را به خوبى تأييد مى کند.
بديهى است که هرقدر شرايط، نامساعدتر و حاکميّت جهل و نادانى، قوى تر وگسترش دامنه فساد در جامعه بيشتر باشد، کار رهبران الهى و مناديان عدل وداد و اخلاق و فضيلت، سخت تر و سنگين تر است؛ به همين نسبت، عظمت مقام آن ها به هنگام پيروزى بر مشکلات نمايان تر مى شود. نکته ها
1. عظمت مقام پيامبر (صلي الله عليه و آله) در نظر ديگران
آنچه در خطبه مورد بحث درباره صفات و فضايل پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) و برنامه هدايت آن حضرت آمده است، چيزى نيست که فقط اميرمؤمنان على (عليه السلام) ودوستان وپيروان او مى گويند؛ بلکه مطلبى است که حتّى دورافتادگان وشخصيّت هاى غربى نيز بدان اعتراف دارند.
«برنارد شاو» فيلسوف انگليسى در يکى از گفته هاى خود چنين مى گويد: دين محمّد (صلي الله عليه و آله) تنها دينى است که اين واقعيت از آن نمايان است که براى تمام اشکال زندگى انسان ها شايستگى دارد، به گونه اى که مى تواند براى هر قوم و گروهى جاذبه داشته باشد... . بايد محمّد (صلي الله عليه و آله) را نجات دهنده بشر بناميم و من معتقدم که اگر کسى مانند او پيدا مى شد که رهبرى جهان امروز را بر عهده بگيرد بر همه مشکلات پيروز مى شد، به گونه اى که جهان را به سوى سعادت و صلح سوق مى داد. محمّد (صلي الله عليه و آله) کامل ترين بشر از سابقين و حاضرين بوده است و در آينده نيز وجود شخصى همانند او تصوّر نمى شود.
گواهى هاى زيادى از گروهى ديگر از دانشمندان غير مسلمان، در اين زمينه نقل شده که بعضى از نويسندگان، آن را جمع آورى کرده و به صورت کتاب منتشر کرده اند.
اين نکته را با اشعارى در وصف رسول خدا (صلي الله عليه و آله) به پايان مى بريم:
اى از بر سدره شاهراهت *** وى قبّه عرش تکيه گاهت
اى طاق نهم، رواق بالا *** بشکسته ز گوشه کلاهت
هم عقل دويده در رکابت *** هم شرع خزيده در پناهت
اى چرخ کبود، ژنده دلقى *** در گردن پير خانقاهت
مه، طاسک گردن سمندت *** شب، طُرّه پرچم سياهت
جبريل، مقيم آستانت *** افلاک، حريم بارگاهت
چرخ ار چه رفيع، خاک پايت *** عقل ار چه بزرگ، طفل راهت
خوردست خدا ز روى تعظيم *** سوگند به روى همچو ماهت!
ايزد که رقيب جان، خرد کرد *** نام تو رديف نام خود کرد 2. شرافت خاندان پيغمبر (صلي الله عليه و آله)
نه تنها در اين خطبه در کلام مبارک على (عليه السلام) از عظمت خاندان پيغمبر (عليهم السلام) ياد شده، بلکه در رواياتى که از خود پيغمبر (صلي الله عليه و آله) در منابع شيعه و اهل سنّت آمده است، تعبيراتى ديده مى شود که رفعت مقام و عظمت جايگاه آن ها را در پيشگاه خدا روشن مى سازد. ازجمله در حديثى مى خوانيم که آن حضرت فرمود: «إِنَّ جَبْرَائِيلَ (عليه السلام) قَالَ لِي: يا مُحَمَّدُ! قَدْ طُفْتُ الْأَرْضَ شَرْقآ وَ غَرْبَآ، فَلَمْ أَجِدْ فِيهَا أَکْرَمَ مِنْکَ، وَ لا بَيْتآ أَکْرَمَ مِنْ بَنِي هاشِمٍ؛ جبرئيل به من گفت: اى محمد! شرق و غرب جهان را گشتم کسى را از تو گرامى تر و خاندانى را از بنى هاشم گرامى تر نيافتم» و در حديث ديگرى مى فرمايد: «سَادَةُ أَهْلِ مَحْشَرٍ سَادَةُ أَهْلِ الدُّنْيَا: أَنَا وَ عَلِيٌّ وَحَسَنٌ وَ حُسَيْنٌ وَ حَمْزَةُ وَجَعْفَرٌ؛ سروران اهل محشر سروران اهل دنيا هستند: من و على و حسن وحسين و حمزه و جعفر». و در حديث سومى آمده است که فرمود: «إِنَّهُ لا يُبْغِضُ أَحَدٌ أَهْلِي إِلاَّ حَرَّمَهُ اللهُ الْجَنَّةَ؛ هرکس با خاندان من دشمنى ورزد خداوند او را از بهشت محروم مى سازد».
در حديث ديگرى از عايشه نقل شده است که پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: «جبرئيل به من گفت: اى محمّد! شرق و غرب زمين را جست وجو کردم انسان هايى بهتر از بنى هاشم نيافتم» و در «صحيح مسلم» که از معروف ترين منابع اهل سنّت است در بحث «فضايل الصحابه» در نقل داستان غدير آمده است که پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) در خطبه خود سه بار اين جمله را تکرار کرد: «أُذَکِّرُکُمُ اللهَ فِي أَهْلِ بَيْتِي؛ به شما يادآورى مى کنم که خدا را درمورد اهل بيت من فراموش نکنيد (احترام وحق آن ها را ضايع نسازيد)».
جالب اين که «الامام الحافظ ابوالعباس احمد بن عمر بن ابراهيم القرطبى» از علماى معروف اهل سنّت در کتاب المُفهم که در شرح صحيح مسلم نوشته است هنگامى که به اين حديث مى رسد چنين مى گويد: «جاى تعجّب است که با وجود اين توصيه هاى پيغمبر (صلي الله عليه و آله)، بنى اميّه به مخالفت با آن برخاستند و حقّ آن ها را ضايع کردند؛ خون هاى اهل بيت را ريختند، زنان و کودکان آن ها را اسير کردند، خانه هاشان را ويران ساختند و سبّ و لعن آن ها را مباح دانستند و برخلاف وصيّت پيغمبر (صلي الله عليه و آله) و آرزوى او رفتار کردند؛ واى از شرمسارى آن ها ورسوايى شان در قيامت!!».
و از آن شگفت انگيزتر کار بى خبرانى است که با اين همه رسوايى هاى بنى اميّه باز هم ظالمان بى ايمانى همچون معاويه را محترم مى شمرند و از او دفاع مى کنند.
به هر حال شجره طيّبه وجود پيامبر (صلي الله عليه و آله) و شاخه هاى پرثمر آن مصداق آيه شريفه 24 و 25 سوره ابراهيم است: (کَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَ فَرْعُهَا فِى السَّمَاءِ * تُؤْتِى أُکُلَهَا کُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا)؛ «همچون درخت پاکيزه اى که ريشه آن ثابت وشاخه هاى آن در آسمان است و هر زمان به اذن پروردگار ميوه خود را (در اختيار طالبان و جويندگان، قرار) مى دهد».
اين سخن را با اشعار پرمعنايى در اين زمينه پايان مى دهيم:
يَا حَبَّذَا دَوْحَةٌ في الْخُلْدِ نَابِتَةُ *** مَا مِثْلُهَا نَبَتَتْ فِي الْخُلْدِ مِنْ شَجَرِ
أَلْمُصْطَفَى أَصْلُهَا وَ الْفَرعُ فَاطِمَةُ *** ثُمَّ اللِّقَاحُ عَلِىٌّ سَيِّدُ الْبَشَرِ وَ الْهَاشِمِيَّانِ سِبْطَاهُ لَهَا ثَمَرُ *** وَ الشَّيعَةُ الْوَرَقُ الْمُلْتَفُّ بِالثَّمَرِ
هذَا مَقُالُ رَسُولِ اللهِ جَاءَ بِهِ *** أَهْلُ الرِّوَايَةِ فِي الْعَالِي مِنَ الْخَبَرِ
«آفرين بر آن درخت تناورى که در بهشت برين روييده که همانند آن، درختى در بهشت نيست.
مصطفى ريشه آن، فاطمه شاخه آن و على (عليه السلام) ـ آقاى انسان ها ـ مايه بارورى آن است.
و آن دو هاشمى (حسن و حسين (عليهما السلام)) نوه هاى پيامبر (صلي الله عليه و آله)، ميوه آن هستند و شيعيان برگ هايى هستند که اطراف ميوه ها را گرفته اند.
اين سخن رسول الله (صلي الله عليه و آله) است که راويان در اخبار معتبر آن را آورده اند».

* * * .
پاورقی ها
«أرومات» جمع «اُرومه» به معناى اصل و اساس چيزى است و به ريشه درخت نيز اطلاق مى شود.
«عترت» از ريشه «عَتر» بر وزن «سطر» به معناى فرزندان و نوه ها و عشيره است و معناى اصلى آن همان اصل و ريشه است. «زَند» به معناى چيزى است که با آن آتش مى افزوند؛ مانند کبريت و سنگ چخماق، يا وسايل ديگرى که در قديم با آن آتش مى افروختند. حجر، آيات 17 و 18. بقره، آيه 142. وسائل الشيعه، ج 18، باب أنه لا يحل المال لمن أنکر حقا...، ص 169، ح 1. «هَفوه» از ريشه «هفو» بر وزن «هفت» به معناى لغزش است. «غَباوه» به معناى کند ذهنى و کودنى است. در جلد اوّل اين شرح، ذيل خطبه اوّل، ص 228 ـ 231، بحث گويايى در اين زمينه داشتيم. فى ظلال نهج البلاغة، ج 1، ص 63. يکى از نويسندگان (مرحوم حسين عبداللّهى خوروش) کتابى محقّقانه در اين زمينه نگاشته به نام فرهنگ اسلام شناسان خارجى که گواهى بيش از دو هزار نفر از دانشمندان و محقّقان و خاورشناسان و استادان مهم دانشگاه هاى جهان ـ که درباره اسلام و پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) کتاب يا مقاله اى نوشته اند ـ در آن گردآورى شده است. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 7، ص 63. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 7، ص 64. ديوان جمال الدين اصفهانى، ص 2، ترکيب بند اول. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 7، ص 64. عُمده ابن بطريق، ص 273، ح 434. همين مضمون در کتاب فضائل الصحابة احمد بن حنبل، ج 2، ص 628، ح 1073 آمده است. صحيح مسلم، ج 7، ص 123. المُفهم، ج 20، ص 51. بشارة المصطفى (صلي الله عليه و آله)، ص 76.