تفسیر بخش اوّل

بِنَا اهْتَدَيْتُمْ فِي الظَّلْماءِ، وَ تَسَنَّمْتُمْ ذُرْوَةَ الْعَلْياءِ، وَ بِنا اَفْجَرْتُمْ عَنِ السِّرارِ، وُقِرَ سَمْعٌ لَمْ يَفْقَهِ الْواعيَةَ، وَ کَيْفَ يُراعِي النَّبْاَةَ مَنْ اَصَمَّتْهُ الصَّيْحَةُ؟ رُبِطَ جَنانٌ لَمْ يُفارِقْهُ الْخَفَقانُ.

ترجمه
به وسيله ما در تاريکى ها (ى جهل و گمراهى و جاهليّت) هدايت يافتيد و به کمک ما به اوج ترقّى رسيديد و در پرتو شعاع ما (خاندان پيامبر (صلي الله عليه و آله) ) صبح سعادت شما درخشيدن گرفت و تاريکى ها پايان يافت، کر باد! گوشى که نداى پند و اندرز را درک نکند و چگونه، کسى که صيحه و فرياد، او را «کر» کرده است مى تواند صداى ملايم (مرا) بشنود؟ (آن کس که فرمان خدا و پيامبر (صلي الله عليه و آله) را زير پا گذاشته، آيا فرمان مرا پذيرا مى شود؟) و مطمئن باد! قلبى که از خوف خدا جدايى نپذيرد (و آماده پذيرش حق باشد).
شرح و تفسیر
چشم و گوش خود را باز کنيد
امام (عليه السلام) در آغاز اين خطبه به نعمت هاى فراوان و چشمگيرى که در سايه اسلام نصيب مسلمانان ـ به خصوص مسلمانان صدر اسلام ـ شد اشاره کرده و در سه جمله کوتاه که با تشبيهات زيبايى همراه است اين مطلب را چنين توضيح مى دهد: «به وسيله ما در تاريکى ها (ى جهل و گمراهى و جاهليّت) هدايت يافتيد و به کمک ما به اوج ترقّى رسيديد و در پرتو شعاع ما (خاندان پيامبر (صلي الله عليه و آله) ) صبح سعادت شما درخشيدن گرفت و تاريکى ها پايان يافت»؛ (بِنَا اهْتَدَيْتُمْ فِي الظَّلْماءِ، وَ تَسَنَّمْتُمْ ذُرْوَةَ الْعَلْياءِ، وَ بِنا اَفْجَرْتُمْ عَنِ السِّرارِ{6}).
در جمله اوّل، امام (عليه السلام) به شرايط زمان جاهليّت که تاريکى جهل و فساد و جنايت همه جا را فراگرفته بود اشاره مى فرمايد که در پرتو وجود پيامبر (صلي الله عليه و آله) ، مردم صراط مستقيم را پيدا کرده و با سرعت به سوى مقصد حرکت کردند.
در جمله دوم، ترقّى و تکامل را به شترى تشبيه مى کند که داراى کوهان است (با توجّه به اين که «تسنّمتم» از ريشه سنام به معناى کوهان شتر است) و مى فرمايد: شما بر بالاى آن کوهان قرار گرفتيد، که اشاره به اوج ترقّى و تکاملى است که نصيب مسلمين در پرتو اسلام شد و همه مورّخان شرق و غرب در کتاب هاى خود به هنگام شرح تمدّن اسلام به آن اعتراف و اذعان دارند.
در جمله سوم، وضع جامعه جاهلى را به شب هاى تاريک ماه و محاق (با توجّه به اين که «اسرار» به معناى شب هايى است که ماه مطلقآ در آن نمى درخشد) تشبيه کرده و مى فرمايد: «به وسيله پيامبر (صلي الله عليه و آله) و خاندان او پرده هاى تاريکى شکافته شد و داخل در فجر و صبح سعادت شديد».
در واقع اين تعبيرات از قرآن سرچشمه گرفته که اسلام و ايمان و وحى الهى را تشبيه به نور کرده است، گاه مى فرمايد: (اَللّهُ وَلِىُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ اِلَى النُّورِ)؛ «خداوند ولىّ و سرپرست کسانى است که ايمان آوردند؛ آن ها را از ظلمت ها خارج ساخته و به سوى نور مى برد».
و در جايى ديگر مى فرمايد: (قَدْ جاءَکُمْ مِنَ اللهِ نُورٌ وَ کِتابٌ مُبينٌ * يَهْدى بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ وَ يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ اِلَى النُّورِ بِاِذْنِهِ)؛ «از سوى خدا نور و کتاب روشنگرى به سوى شما آمد. خداوند به برکت آن، کسانى را که از رضاى او پيروى کنند به راه هاى سلامت و امنيّت هدايت مى کند و به فرمانش آنان را از ظلمت ها خارج ساخته و به سوى نور مى برد».
و گاه مى فرمايد: (وَ اِنَّهُ لَذِکْرٌ لَکَ).
سپس امام (عليه السلام) به عنوان نکوهش کسانى که گوش شنوا ندارند، مى افزايد: «کر باد! گوشى که نداى بلند پند واندرز را درک نکند»؛ (وُقِرَ سَمْعٌ لَمْ يَفْقَهِ الْواعِيَةَ).
واژه «وقر»، هم در مورد کرى به کار مى رود و هم سنگينى گوش؛ و منظور از «واعية» فريادهاى بلند است و اشاره به آيات صريح و کوبنده قرآن در مسائل مهمّ اعتقادى و عملى و اخلاقى و همچنين سنّت آشکار پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) دارد. و تعبير به «لَمْ يَفْقَه؛ درک نکرده» به جاى «لَمْ يَسْمَع؛ نشنيده است» به اين دليل است که فقط شنيدن اثرى ندارد مهم درک کردن است.
سپس مى فرمايد: «چگونه کسى که صيحه و فرياد، او را «کر» کرده است مى تواند صداى ملايم (مرا) بشنود»؛ (وَ کَيْفَ يُراعِي النَّبْاَةَ مَنْ اَصَمَّتهُ الصَّيْحَةُ).
اشاره به اين که اين ها که فرمان خدا و پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) را زير پا گذاشته اند چگونه ممکن است سخنان مرا بشنوند؟!
از آن جا که در برابر اين گروه، گروه ديگرى وجود دارد که طرفدار حق اند، مى فرمايد: «مطمئن باد! قلبى که از خوف خدا جدايى نپذيرد (و حقيقت را درک کند و در برابر آن خاضع و آماده پذيرش باشد)»؛ (رُبِطَ جَنانٌ لَمْ يُفارِقْهُ الْخَفَقانُ). نکته
هدايت در پرتو خاندان وحى
آنچه در اين فراز از کلام امام (عليه السلام) خوانديم، اشاره به يک واقعيّت مهمّ تاريخى است که از مقايسه عصر جاهليّت عرب با دوران شکوفايى بعد از طلوع اسلام، روشن مى شود که عرب جاهلى از نظر معتقدات دينى، مسائل مربوط به مبدأ و معاد، نظام اجتماعى، نظام خانواده، اخلاق، تقوا و وضع اقتصادى در چه سطحى بوده و بعد از نزول قرآن و اسلام در چه سطحى قرار گرفت.
تفاوت در ميان اين دو آن قدر زياد است که جز تعبير به يک معجزه بزرگ، تعبير ديگرى براى آن نمى توان تصوّر کرد.
آنچه امام (عليه السلام) در اين بخش از خطبه بيان فرموده که ظلمت و تاريکى، تمام جامعه آنان را دربرگرفته بود و با ظهور اسلام سپيده صبح سعادت آشکار گشت و بر قلّه هاى معرفت و فرهنگ و تمدّن قرار گرفتند، فقط يک اشاره کوتاه بود و شرح آن را در کتب تاريخ تمدّن اسلام بايد مطالعه کرد. اين معنا در خطبه هاى متعدّدى از نهج البلاغه با توضيح بيشترى آمده است. .
پاورقی ها
«اِهْتَدَيْتُمْ» از «اهتداء» به گفته بعضى از شارحان نهج البلاغه و ارباب لغت در جايى به کار مى رود که انسان با ميل و اراده خود هدايت را بپذيرد و در عبارت بالا نيز منظور همين است.
«ظَلْماء» بر وزن «صحراء» به گفته بعضى از محقّقان به معناى تاريکى آغاز شب است يا به تعبير ديگر تاريکى بعد از نور، برخلاف ظلمت که مفهوم عامى دارد و به کار گرفتن اين واژه در کلام امام (عليه السلام) شايد اشاره به اين نکته باشد که دوران جاهليّت عرب در واقع، در تاريکى بعد از نور، يعنى دعوت انبياى اولوالعزم پيشين بود. «تَسَنَّمْتُمْ» از ريشه «سَنَم» بر وزن «قلم» به معناى بالا رفتن است و «سنام» بر وزن «مرام» به معناى کوهان شترآمده است. «ذُرْوَة» از ريشه «ذرو» بر وزن «سرو» به دو معنا آمده است: يکى اشراف چيزى بر چيزى و به همين دليل بهقلّه کوه يا کوهان، ذروه گفته مى شود و ديگرى ريختن و پراکنده شدن چيزى. «اَفْجَرْتُمْ» از ريشه «فجر» در اصل به معناى شکافتن وسيع چيزى است و از آن جا که سپيده صبح، گويى تاريکى شب را مى شکافد به آن فجر گفته اند و «اَفْجَرْتُمْ» به معناى داخل فجر و سپيدى صبح شدن است. «سِرار» از ريشه «سِرّ» به معناى پنهان، و نقطه مقابل آشکار است و واژه «سرار» معمولا به شب هاى آخر ماه که هوا کاملا تاريک است گفته مى شود. بقره، آيه 257. مائده، آيات 15 و 16. زخرف، آيه 44. «نبأة» در اصل از ريشه «نَبَأ» به معناى آمدن از مکانى به مکان ديگر است و از آن جا که خبر، از مکانى به مکان ديگر مى رود به آن «نبأ» مى گويند و «نبأة» به معناى صداست (مقاييس اللّغه)، که هم به صداى بلند و هم صداى آهسته گفته مى شود (لسان العرب و مجمع البحرين) و در اين جا منظور صداى آهسته و ملايم است. بعضى از شارحان نهج البلاغه تصريح کرده اند که منظور از «اَصَمَّتْهُ الصَّيْحَةُ» در اين جا اين نيست که فرياد وحى آنان را کر کرده است؛ بلکه به اين معناست که آن ها در شنيدن فرياد وحى کر هستند، مانند: (اَفَاَنْتَتُسْمِعَ الصُّمَّ وَلَوْ کانُوا لا يَعْقلُون). (يونس، آيه 42). «جنان» به معناى قلب است؛ چرا که در سينه انسان پنهان است و اين واژه از «جَنّ» بر وزن «فنّ» به معناى پنهان شدن گرفته شده و به همين سبب به باغ هاى پردرخت که زمين آن پوشيده از درختان است «جنّت» و به بچّه اى که در شکم مادر است «جنين» و به طايفه پريان که از نظرها پوشيده اند «جنّ» گفته مى شود و ديوانه را نيز به اين دليل «مجنون» مى گويند که عقلش پوشيده شده، يا «جنّ» به درون او راه يافته است. «خفقان» در اصل به معناى «اضطراب» است و از آن جا که خوف و ترس سبب اضطراب مى شود در اين معنا به کار مى رود و در کلام بالا منظور «خوف خدا» است.