تفسیر بخش اوّل

الْحَمْدُ لِلهِ الَّذِي شَرَعَ الإَسْلاَمَ فَسَهَّلَ شَرَائِعَهُ لِمَنْ وَرَدَهُ، وَ أَعَزَّ أَرْکَانَهُ عَلَى مَنْ غَالَبَهُ، فَجَعَلَهُ أَمْنآ لِمَنْ عَلِقَهُ، وَ سِلْمآ لِمَنْ دَخَلَهُ، وَبُرْهَانآ لِمَنْ تَکَلَّمَ بِهِ، وَشَاهِدآ لِمَنْ خَاصَمَ عَنْهُ، وَ نُورآ لِمَنِ اسْتَضَاءَ بِهِ، وَ فَهْمآ لِمَنْ عَقَلَ، وَ لُبّآ لِمَنْ تَدَبَّرَ، وَ آيَةً لِمَنْ تَوَسَّمَ، وَ تَبْصِرَةً لِمَنْ عَزَمَ، وَ عِبْرَةً لِمَنِ اتَّعَظَ، وَ نَجَاةً لِمَنْ صَدَّقَ، وَ ثِقَةً لِمَنْ تَوَکَّلَ، وَ رَاحَةً لِمَنْ فَوَّضَ، وَجُنَّةً لِمَنْ صَبَرَ، فَهُوَ أَبْلَجُ الْمَنَاهجِ، وَ أَوْضَحُ الْوَلاَئِجِ؛ مُشْرَفُ الْمَنَارِ، مُشْرِقُ الْجَوَادِّ، مُضِيءُ الْمَصَابِيحِ، کَرَيمُ الْمِضْمارِ، رَفِيعُ الْغَايَةِ، جَامِعُ الْحَلْبَةِ، مُتَنَافِسُ السُّبْقَةِ، شَرِيفُ الْفُرْسَانِ. التَّصْدِيقُ مِنْهَاجُهُ، وَ الصَّالِحَاتُ مَنَارُهُ، وَ الْمَوْتُ غَايَتُهُ، وَالدُّنْيَا مِضْمارُهُ، وَالْقِيَامَةُ حَلْبَتُهُ، وَالْجَنَّةُ سُبْقَتُهُ.

ترجمه
ستايش مخصوص خداوندى است که اسلام را تشريع کرد، راه هاى ورود به آن را آسان ساخت و ارکانش را دربرابر کسانى که به ستيز برمى خيزند، استوار کرد. و آن را براى کسانى که دست به دامنش زنند، پناهگاه امنى قرار داد. براى آن ها که به حريمش گام نهند، وسيله سلامت و صلح؛ و براى آن ها که از منطقش پيروى کنند، دليل و برهان روشن؛ و براى آن ها که از آن دفاع کنند، گواه (آشکار). اسلام براى کسانى که از آن روشنايى بجويند نور است و براى آن ها که آن را درک کنند، مايه فهم و شعور؛ و براى کسانى که تدبّر کنند، سرچشمه عقل است. اسلام براى کسانى که جست وجوگر و تيزبين باشند نشانه (هدايت) است و براى آن ها که عزم بر درک حقيقت دارند، مايه بصيرت؛ و براى آن ها که اندرز پذيرند، درس عبرت. اسلام براى آن ها که تصديقش کنند، مايه نجات است و براى آن ها که بر آن توکّل و تکيه کنند، وسيله اطمينان؛ و براى کسانى که کار خود را به آن واگذارند، موجب راحتى و آسايش؛ و براى آن ها که (در راهش) صبر و استقامت به خرج دهند، سپرى است (محکم.)، راه هايش واضح ترين راه ها، ورودى هايش آشکارترين ورودى ها، نشانه هايش مرتفع، جاده هايش روشن، و چراغ هايش پرنور است. ميدان تمرين اسلام، پاک و پاکيزه؛ نقطه پايانى مسابقه، بلند و رفيع؛ اسب هاى اين ميدان، اصيل و آماده؛ جايزه مسابقه دهندگان، بسيار عالى؛ وسوارکاران آن، مردمى شريف اند.
تصديق و يقين، راه رسيدن به اسلام است؛ و نشانه آن، اعمال صالح. پايان اين مسابقه، مرگ است و دنيا ميدان تمرين و قيامت ميدان مسابقه و بهشت جايزه آن است!
شرح و تفسیر
ويژگى هاى ارزشمند اسلام
امام (عليه السلام) در اين بخش از خطبه به امتيازات مهمّ اسلام و ويژگى هاى پرارزش آن در ضمن 26 جمله کوتاه و پرمعنا، اشاره فرموده است و همان گونه که در «خطبه در يک نگاه» آمد، اين خطبه را در جواب کسى بيان فرمود که از ويژگى هاى اسلام و کفر و ايمان و نفاق سؤال کرده بود. حضرت دستور داد آن را بنويسند و در مسجد براى همه مردم بخوانند.
در آغاز، از حمد و ثناى الهى شروع مى کند و مى فرمايد: «ستايش مخصوص خداوندى است که اسلام را تشريع کرد، راه هاى ورود به آن را آسان ساخت»؛ (الْحَمْدُ للهِ الَّذِي شَرَعَ الإَسْلاَمَ فَسَهَّلَ شَرَائِعَهُ لِمَنْ وَرَدَهُ). مى دانيم «شريعت» به معناى راهى است که از کناره نهرهاى بزرگ به سوى آب مى گشايند، تا مردم بتوانند به آسانى از آب استفاده کنند. در اين جا امام (عليه السلام) اسلام را به نهر عظيم پربرکتى تشبيه فرموده و راه هاى وصل شدن به آن را آسان معرّفى کرده است.
خداوند، هم اسلام آوردن را آسان کرده و خالى از هرگونه تشريفات؛ زيرا کافى است انسان شهادتين را از صميم قلب بر زبان جارى کند تا از صف کفر ونفاق خارج گردد و در صفوف مؤمنين و مسلمين قرار گيرد؛ و هم برنامه هاى اسلام را آسان قرار داده است؛ با ادّله «لاضرر» و «نفى حرج» هرگونه ضرر وتکليف سنگين وطاقت فرسا را از دوش انسان ها برداشته! اصل را بر «برائت» گذاشته و دستور داده فعل ديگران را حمل بر صحّت کنند. هرگونه اکراه و اجبار را مردود شمرده و کليّه قراردادهايى را که با اکراه و اجبار صورت مى گيرد، باطل اعلام کرده است. واجبات را تا آن جا لازم العمل شمرده که موجب مشقّت و عسر و حرج نشود، وپيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) در يک کلمه فرموده است: «بُعِثْتُ إِلَيْکُمْ بِالْحَنِيفِيَّةِ السَّمْحَةِ السَّهْلَةِ الْبَيْضَاءِ؛ من با آيينى به سوى شما مبعوث شدم که هم خالص است و هم سهل و آسان و روشن».
امّا سهل و آسان بودنش بدين معنا نيست که بدانديشان بتوانند بر آن چيره گردند و غلبه کنند؛ لذا در دومين توصيف مى فرمايد: «ارکانش را دربرابر کسانى که به ستيز برمى خيزند، استوار کرده است»؛ (وَ أَعَزَّ أَرْکَانَهُ عَلَى مَنْ غَالَبَهُ).
و به حکم آيه شريفه (أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ) مسلمانان موظّف اند که دربرابر دشمنان، قوى و سخت گير باشند و دربرابر مؤمنان، رحيم و مهربان.
سپس در چند توصيف ديگر مى افزايد: «آن را براى کسانى که دست به دامنش زنند پناهگاه امنى قرار داد، و براى آن ها که به حريمش گام نهند وسيله سلامت وصلح، و براى آنان که از منطقش پيروى کنند دليل و برهان روشن، و براى آن ها که از آن دفاع کنند گواه (آشکار)»؛ (فَجَعَلَهُ أَمْنآ لِمَنْ عَلِقَهُ، وَ سِلْمآ لِمَنْ دَخَلَهُ، وَبُرْهَانآ لِمَنْ تَکَلَّمَ بِهِ، وَشَاهِدآ لِمَنْ خَاصَمَ عَنْهُ).
آرى، تمام مسلمانان بدون استثنا در محيط اسلام از امنيّت کامل برخوردارند. پايه ها و مبانى آن، چنان محکم و قوى است که دربرابر حق طلبان، قابل استدلال و در مقابل مخالفان، درخور دفاع است.
در ادامه اين سخن، در چند توصيف ديگر مى افزايد: «اسلام براى کسانى که از آن روشنايى بطلبند، نور است و براى آن ها که آن را درک کنند، مايه فهم وشعور و براى کسانى که تدبّر کنند، سرچشمه عقل است»؛ (وَنُورآ لِمَنِ اسْتَضَاءَ بِهِ، وَفَهْمآ لِمَنْ عَقَلَ، وَ لُبّآ لِمَنْ تَدَبَّرَ).
از آن جا که براى رسيدن به يک حقيقت، سه مرحله وجود دارد: نخست، پيدا کردن جايگاه آن، سپس، فهميدن، و بعد، تحليل دقيق کردن، امام (عليه السلام) در سه جمله کوتاه مراحل سه گانه را بيان فرموده؛ نخست مى فرمايد: اسلام نور درخشانى است که افراد را به سوى خود فرامى خواند تا به آن برسند. سپس مى گويد: قابل درک است براى کسانى که درباره آن تعقّل کنند. و سرانجام مى فرمايد: آن ها که در آن تدبّر کنند، به مغز و حقيقت آن مى رسند.
و به راستى، اسلام واجد همه اين صفات است! زيرا قرآن که شرح و مبيّن اسلام است، همه جا بر دليل و برهان، بر منطق عقل تکيه مى کند و همان گونه که در سوره مائده آيات 15 و 16 آمده است: (قَدْ جَائَکُمْ مِنَ اللهِ نُورٌ وَ کِتَابٌ مُبِينٌ * يَهْدِى بِهِاللهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلامِ وَ يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَيَهْدِيِهْم إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ)؛ «از طرف خداوند، نور و کتاب آشکارى به سوى شما آمد. خداوند به وسيله آن، کسانى را که از خشنودى او پيروى کنند، به راه هاى سلامت هدايت مى کند و به فرمان خود از تاريکى ها به سوى نور مى برد و آن ها را به راه راست رهبرى مى کند».
در سه وصف ديگر مى فرمايد: «اسلام براى کسانى که جست وجوگر و تيزبين باشند، نشانه (هدايت) است براى آن ها که عزم بر درک حقيقت دارند، مايه بصيرت و براى آن ها که اندرز پذيرند درس عبرت»؛ (وَ آيَةً لِمَنْ تَوَسَّمَ، وَتَبْصِرَةً لِمَنْ عَزَمَ، وَ عِبْرَةً لِمَنِ اتَّعَظَ).
«تَوَسَّم» از ريشه «وسم» (بر وزن رسم) به معناى اثر گذاشتن و علامت نهادن است و «متوسّم» به کسى گفته مى شود که از کمترين اثر، پى به واقعيّت ها مى برد ومعادل آن در فارسى، هوشيار و بافراست است. قرآن مجيد مى گويد: (إِنَّ فِى ذَلِکَ لاَياتٍ لِلْمُتَوَسِّمِينَ)؛ «در اين (سرگذشت عبرت انگيز)، نشانه هايى است براى هوشياران».
درواقع، اين تعبير اشاره به نکات دقيق و باريکى است که در قرآن وجود دارد و افراد بافراست آن را درک مى کنند. در ادامه اين سخن، در بيان چهار ويژگى ديگر، مى فرمايد:
«اسلام براى آن ها که تصديقش کنند، مايه نجات است، و براى آن ها که بر آن توکّل و تکيه کنند، وسيله اطمينان، و براى کسانى که کار خود را به آن واگذارند، موجب راحتى و آسايش و براى آن ها که (در راهش) صبر و استقامت به خرج دهند، سپرى است (محکم)»؛ (وَنَجَاةً لِمَنْ صَدَّقَ، وَ ثِقَةً لِمَنْ تَوَکَّلَ وَ رَاحَةً لِمَنْ فَوَّضَ، وَجُنَّةً لِمَنْ صَبَرَ). در اين قسمت سخن از چهار فضيلت اخلاقى است: تصديق و توکّل و تفويض و صبر.
تصديقِ اسلام در اعتقاد و عمل، بى شک سبب نجات است و توکّل و اعتماد بر معارف اسلامى و برنامه هاى عملى آن، سبب اطمينان به آينده و حال، در دنيا وآخرت است و تفويض امر به اصول و فروع اسلام و به تعبير ديگر: حرکت در سايه آن، سبب آرامش و راحتى است و صبر و استقامت در اين مسير و تحمّل شدايد در حفظ عقيده و عمل به دستورات اسلام، سپرى مى سازد براى مقابله با امورى که سعادت فرد و جامعه را تهديد مى کند.
درواقع، انسان، خواهان نجات و اطمينان و آرامش و امنيّت است و تمام اين ها در عمل به برنامه هاى اسلامى حاصل مى شود.
در ادامه سخن، اشاره به پنج ويژگى ديگر درباره مسير اسلام کرده، که درواقع جنبه نتيجه گيرى از اوصاف گذشته دارد. مى فرمايد: «بنابراين، راه هايش واضح ترين راه ها، و ورودى هايش آشکارترين ورودى هاست. نشانه هايش مرتفع، جاده هاى آن روشن، و چراغ هاى آن پرنور است»؛ (فَهُوَ أَبْلَجُ الْمَنَاهجِ، وَأَوْضَحُ الْوَلاَئِجِ؛ مُشْرَفُ الْمَنَارِ، مُشْرِقُ الْجَوَادِّ، مُضِيءُ الْمَصَابِيحِ).
درواقع، امام (عليه السلام) در اين جا جاده اى را ترسيم کرده که تمام امتيازات يک جادّه خوب را دارد. جادّه آن چنان واضح است که پيدا کردن آن براى همه ممکن است. ورودى هاى متعدّدى دارد که آن ها نيز دربرابر ديدگان حق طلبان قرار گرفته است. اين جاده نياز به نشانه هايى دارد که از دور نمايان باشد و مسير را براى رهگذران کاملا آشکار کند. جادّه اسلام درواقع چنين است.
قابل توجه اين که در گذشته در مسير راه ها، برج هايى مى ساختند و بالاى آن چراغى نصب مى کردند که از دور نمايان بود و از بيراهه رفتن جلوگيرى مى کرد و آن را «منار» مى ناميدند، يعنى محلّ نور. ولى معناى وسيع اين کلمه، شامل تمام نشانه هايى مى شود که رهروان را از انحراف بازمى دارد.
اضافه بر اين ها، جادّه در روز، روشن و در شب با چراغ هاى پرنور براى رهگذران آشکار است.
اين تعبيرات مى تواند کنايه از محکمات آيات قرآن، و سنّت صريح و آشکار، و معجزات و کرامات، و دليل عقل و نقل، که مسير پويندگان راه اسلام را روشن مى سازد و نشانه هاى آشکار در جاى جاى اين مسير نصب مى کند، باشد.
سپس در ادامه اين توصيفات، اسلام را به مسابقه اى تشبيه مى کند که تمام ارکانش در بالاترين مرتبه حسن و کمال است.
مسابقه معمولا نياز به ارکانى دارد: 1. ميدان تمرين 2. محلّ پايان مسابقه 3. اسب هاى آماده و ورزيده 4. جايزه عالى 5. سوارکاران شريف و باارزش.
مى فرمايد: «ميدان تمرين اسلام، پاک و پاکيزه؛ نقطه پايانى مسابقه، بلند و رفيع؛ اسب هاى اين ميدان، اصيل و آماده؛ جايزه مسابقه دهندگان، بسيار عالى، وسوارکاران آن مردمى شريف اند!»؛ (کَرَيمُ الْمِضْمارِ، رَفِيعُ الْغَايَةِ، جَامِعُ الْحَلْبَةِ مُتَنَافِسُ السُّبْقَةِ، شَرِيفُ الْفُرْسَانِ).
سپس مى افزايد: «تصديق و يقين، راه رسيدن به اسلام است و نشانه آن، اعمال صالح»؛ (التَّصْدِيقُ مِنْهَاجُهُ، وَ الصَّالِحَاتُ مَنَارُهُ).
سپس در آخرين جمله هاى اين بخش، آنچه را که به صورت کلّى آمده بود، به صورت جزئى مشخص مى کند و مى فرمايد: «پايان اين مسابقه مرگ است ودنيا ميدان تمرين، و قيامت ميدان مسابقه، و بهشت جايزه آن است»؛ (وَالْمَوْتُ غَايَتُهُ، وَ الدُّنْيَا مِضْمارُهُ، وَ الْقِيَامَةُ حَلْبَتُهُ، وَالْجَنَّةُ سُبْقَتُهُ).
اگر در اين جا سخنى از سوارکاران مسابقه دهنده به ميان نيامده، به دليل روشن بودن آن است.
زيرا آن ها جز مؤمنانى که داراى ايمان حقيقى هستند، نخواهند بود.
اين تشبيه زيبا با بيان روشن ترى ـ و با کمى تفاوت ـ در خطبه 28 گذشت، که فرمود: «أَلا وَ إِنَّ الْيَوْمَ الْمِضْمَارَ، وَغَدآ السِّبَاقَ، وَالسَّبَقَةُ الْجَنَّةُ وَالْغَايَةُ النَّارُ؛ بدانيد! امروز روز تمرين و آمادگى است و فردا روز مسابقه. جايزه برندگان بهشت وسرانجام (شوم) عقب ماندگان آتش دوزخ است». نکته ها
1. جايگاه دنيا و آخرت در جهان بينى اسلامى
دنيا براى دنياپرستان و آن ها که آخرت را علمآ و يا عملا انکار مى کنند، تمامِ مطلوب و منتهاى مقصود است و به همين دليل، تمام ارزش ها را در پاى آن قربانى مى کنند.
تمام بدبختى هاى مردم جهان مولود اين طرز فکر است که در عقيده و يا در عمل، زندگى سراى ديگر حضور نداشته باشد.
ولى در جهان بينى اسلامى، دنيا مرحله اى است گذرا و مقدّمه اى براى آخرت، که در روايات اسلامى با تشبيهات مختلفى آمده است. گاه آن را «مزرعه» گاه «پل» و گاه «تجارتخانه» شمرده اند، که شرح آن ذيل خطبه 28 گذشت.
ولى در خطبه مورد بحث و بعضى ديگر از خطبه هاى نهج البلاغه، دنيا تشبيه به ميدان تمرين و آخرت تشبيه به ميدان مسابقه شده؛ تشبيهى بسيار رسا و گويا. درواقع انسان ها در اين ميدان با آموزش هاى عقيدتى و پرورش هاى اخلاقى، چنان قوى و نيرومند مى شوند که در ميدان مسابقه آخرت مى توانند به سرعت در بهشت جاى گيرند و در آسمان قرب خدا پرواز کنند. و اين که در خطبه مورد بحث، «تصديق» به عنوان «منهاج» و «صالحات» به عنوان «منار» آمده، اشاره به همين آموزش و پرورش الهى است.
از اين تشبيه نکات زير استفاده مى شود :
الف) سعادت و نجات در آخرت را بى حساب به کسى نمى دهند؛ بلکه در پرتو سازندگى هاى فکرى و اخلاقى و عملى خواهد بود.
ب) با پايان دنيا پرونده اعمال بسته مى شود و قيامت جاى حساب است نه عمل. همان گونه که ميدان مسابقه جاى تمرين نيست.
ج) جايزه اين مسابقه، برترينِ جوايز است! چراکه اين مسابقه برترين مسابقه هاست.
د) تفاوت درجات و مراتب انسان ها با اعتقاد، اعمال و اخلاق آن ها ارتباط دارد. ممکن است گروهى بهشتى باشند، ولى هرکدام در مقامى از مقامات بهشت؛ همان گونه که برندگان يک مسابقه، نفر اوّل و دوم و سوم دارند که هرکدام جايزه متناسب رتبه خود را مى گيرند.
ه ) هيچ چيز از اعمال و رفتار ما در دنيا از ميان نمى رود و آثار همه آن ها باقى مى ماند. همان گونه که آثار همه تمرينات براى مسابقه دهندگان محفوظ است. اين همان است که قرآن مى گويد: (فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرآ يَرَهُ * وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّآ يَرَهُ).
در حديثى از امام مجتبى (عليه السلام) مى خوانيم: حضرت بعد از آن که ماه رمضان را به عنوان مضمار خلق و ميدان تمرين مى شمارد، مى فرمايد: «وَ ايْمُ اللهِ لَوْ کُشِفَ الْغِطَاءُ لَعَلِمُوا أَنَّ الْمُحْسِنَ مَشْغُولٌ بِإِحْسَانِهِ، وَ الْمُسِيءَ مَشْغُولٌ بِإِسَائَتِهِ؛ به خدا سوگند! اگر پرده برداشته شود، مردم خواهد دانست که نيکوکار، بهره مند از نيکوکارى خود و بدکار، درگير بدکارى خويش است».

2. اسلام، شريعت سهل و آسان
همان گونه که در خطبه مورد بحث و روايتى که در ذيل آن نقل کرديم، آمده است، اسلام شريعتى است سهل و آسان؛ يعنى در عين اين که همه اعمال انسان ها را تحت برنامه قرار مى دهد، برنامه اش چنان است که مايه تنفّر و رميدن مردم نمى شود.
دقّت در احکام اسلام، چه عبادات و معاملات و روابط انسان ها و چه مجازات ها، نشان مى دهد که همه در پرتو اين اصل تنظيم شده است؛ حتى در شديدترين مجازات هاى اسلامى مثلا قتل مرتکب زناى محصنه، اين اصل رعايت شده؛ چراکه اگر مجازات، شديد است، در عوض، اثبات جرم به آسانى ممکن نيست. غالب دعاوى با دو شاهد اثبات مى شود، اما در اين جا چهار شاهد لازم است و حتّى در اجراى بعضى از حدود که به صورت شلّاق انجام مى شود، دستور داده شده که در تابستان در هواى خنک، و در زمستان در موقع گرمى هوا اجرا شود؛ دست ها را زياد بالا نبرند، تا ضربه شديد شود و بر جاهاى حسّاس بدن نزنند و امثال اين دستورها.
اين مجرمانِ مستوجب حد، هرگاه قبل از دستگيرى توبه کنند، گناهشان بخشيده شده و هر کجا شک و ترديد در اين مجازات ها پيدا شود، قاعده «درء» اجرا مى شود که به معناى ناديده گرفتن جرم است.
در حديثى آمده است که امام صادق (عليه السلام) به يکى از ياران خود فرمود: «تکاليف و وظايف دينى را به اندازه توانايى مردم بر دوش آن ها بگذاريد. سپس داستان مسلمانى را که همسايه کافرى داشت و تمايل به اسلام پيدا کرده بود نقل مى فرمايد که آن همسايه مسلمان، مرد کافر را صبح و ظهر و شب مرتّب به مسجد برد. به طورى که بيشتر اوقات او، در مسجد، صرف اداى واجبات ومستحبّات مى شد. يک روز که گذشت مرد تازه مسلمان انصراف خود را از اسلام اعلام کرد و گفت: اين دين سختى است و من طاقت آن را ندارم. امام (عليه السلام) سپس فرمود: «إِنَّ إِمَارَةَ بَني أُمَيَّةَ کَانَتْ بِالسَّيْفِ وَ الْعَسْفِ، وَ إِنَّ إِمَارَتَنَا بِالرِّفْقِ، وَالْوَقَارِ، وَ التَّقِيَّةِ، وَ حُسْنِ الْخُلْطَةِ، وَ الْوَرَعِ، وَ الاِْجْتِهَادِ. فَرَغِّبُوا النَّاسَ فِي دِينِکُمْ، وَفِيمَا أَنْتُمْ فِيهِ؛ حکومت بنى اميّه بر پايه شمشير و سخت گيرى و تبعيض بود؛ ولى حکومت ما بر پايه رفق و مدارا و تقيّه (منظور تقيّه مداراتى است) و حسن معاشرت و پارسايى و تلاش و کوشش است. بنابراين، تا مى توانيد (از اين طريق) مردم را به دين خود و آيين اهل بيت (عليهم السلام) که در آن هستيد، تشويق کنيد». بديهى است که محبّت و رفق و مدارا و برخورد خوب درمورد کسانى است که شرارت را پيشه خود نساخته اند و به يقين، اسلام دربرابر ظالمان و ستمگران واشرار و اوباش برخورد سختى دارد، تا امنيّت جامعه در جهات مختلف خدشه دار نشود.

* * *
پاورقی ها
بحارالانوار، ج 65، ص 346.
فتح، آيه 29. «علق» از ريشه «عُلوق» به معناى چنگ زدن و چسبيدن به چيزى است و به خون بسته شده، بدين علت «عَلَقه» گويند، که ذراتش به يکديگر چسبيده است. حجر، آيه 75. «ابلج» از ريشه «بلوج بر وزن «بلوغ» به معناى نورانى و روشن است. «مناهج» جمع «منهج» به معناى جادّه واضح و مستقيم است. «ولائج» جمع «وليجه» از ريشه «ولوج» به معناى داخل شدن است. بنابراين، «ولائج» به معناى درهاى ورودى مى آيد. «مُشرف» از ريشه «اشراف» در اين جا به معناى مرتفع است. «جوادّ» جمع «جادّه» به معناى راه وسيعى است که دو طرف آن درخت کارى شده باشد و گاه به هر جادّه وسيعى گفته مى شود. «مضمار» در اصل به معناى مکان يا زمان لاغر شدن است و از آن جا که اسب ها در موقع تمرين براى مسابقه لاغر و قوى مى شوند، اين واژه به زمان، يا مکان مسابقه اطلاق مى شود. «حلبة» از ريشه «حَلب» بر وزن «قلب» در اصل به معناى جمع شدن است و از آنجا که به هنگام دوشيدن پستان حيوان، شيرها را در ظرفى جمع مى کنند، اين واژه به دوشيدن پستانِ حيوان هم، اطلاق شده است، سپس به اسب هايى که براى مسابقه گردآورى مى شوند، اطلاق شده است. «متنافس» از ريشه «تنافس» به معناى تلاش دو انسان دربرابر يکديگر براى به دست آوردن چيز نفيسى است. «سُبقه» به معناى جايزه مسابقه است. زلزال، آيات 7 و 8. بحارالانوار، ج 75، ص 110، ذيل ح 4. خصال، ج 2، ص 355، ذيل ح 35.