تفسیر بخش دوم
و منها فى ذکر النّبي (صلي الله عليه و آله)
حَتَّى أَوْرَى قَبَسآ لِقَابِسٍ، وَ أَنَارَ عَلَمآ لِحَابِسٍ، فَهُوَ أَمِينُکَ الْمَأْمُونُ، وَشَهِيدُکَ يَوْمَ الدِّينِ، وَ بَعِيثُکَ نِعْمةً وَ رَسُولُکَ بِالْحَقِّ رَحْمَةً. اللَّهُمَّ اقْسِمْ لَهُ مَقْسَمآ مِنْ عَدْلِکَ، وَ اجْزِهِ مُضَعَّفَاتِ الْخَيْرِ مِنْ فَضْلِکَ. اللَّهُمَّ أَعْلِ بِنَاءِ الْبَانِينَ بِنَآءَهُ! وَ أَکْرِمْ لَدَيْکَ نُزُلَهُ، وَ شَرِّفْ عِنْدَکَ مَنْزِلَهُ، وَ آتِهِ الْوَسِيلَةَ، وَ أَعْطِهِ السَّنَاءَ وَ الْفَضِيلَةَ، وَ احْشُرْنَا فِى زُمْرَتِهِ غَيْرَ خَزَايَا، وَلا نَادِمينَ، وَلاَنَاکِبِينَ، وَ لا نَاکِثِينَ، وَ لا ضَالِّينَ، وَ لا مُضِلِّينَ، وَلامَفْتُونِينَ.
ترجمه
اين بخش از خطبه از پيامبر (صلي الله عليه و آله) سخن مى گويد:
او تلاش کرد، تا شعله فروزانى براى طالبان (حق) برافروخت و چراغ پرفروغى بر سر راه گمشدگان وادى ضلالت قرار داد؛ او امين مورد اطمينان شماست. شاهد و گواهتان در رستاخيز و برانگيخته شما به عنوان نعمت، وفرستاده بحق به سوى شما، به عنوان رحمت است. بار خدايا! سهم وافرى از عدل خود و پاداش مضاعفى از خيرات از فضل خود، نصيب او گردان. خداوندا! بناى رفيع او را برترين بناها قرار ده و او را بر سرِ خوانِ (رحمت) خويش گرامى دار؛ بر شرافت مقام او نزد خود بيفزاى؛ و وسيله قرب خود را به وى عنايت کن، مقامِ بلند و برتر را به او عطا فرما و ما را در زمره (دوستان و پيروان) او محشور گردان، در حالى که نه رسوا باشيم و نه پشيمان؛ نه منحرف، نه پيمان شکن، نه گمراه، نه گمراه کننده و نه فريب خورده!
او تلاش کرد، تا شعله فروزانى براى طالبان (حق) برافروخت و چراغ پرفروغى بر سر راه گمشدگان وادى ضلالت قرار داد؛ او امين مورد اطمينان شماست. شاهد و گواهتان در رستاخيز و برانگيخته شما به عنوان نعمت، وفرستاده بحق به سوى شما، به عنوان رحمت است. بار خدايا! سهم وافرى از عدل خود و پاداش مضاعفى از خيرات از فضل خود، نصيب او گردان. خداوندا! بناى رفيع او را برترين بناها قرار ده و او را بر سرِ خوانِ (رحمت) خويش گرامى دار؛ بر شرافت مقام او نزد خود بيفزاى؛ و وسيله قرب خود را به وى عنايت کن، مقامِ بلند و برتر را به او عطا فرما و ما را در زمره (دوستان و پيروان) او محشور گردان، در حالى که نه رسوا باشيم و نه پشيمان؛ نه منحرف، نه پيمان شکن، نه گمراه، نه گمراه کننده و نه فريب خورده!
شرح و تفسیر
صفات و مقامات پيامبر (صلي الله عليه و آله)
امام (عليه السلام) در اين بخش از خطبه به ويژگى ها و صفات عالى پيامبر (صلي الله عليه و آله) اشاره مى کند و سپس علوّ مقام و درجات آن حضرت را از خدا مى خواهد و سرانجام براى خودش و همه مؤمنان، جهت قرار گرفتن در زمره پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) دعا مى کند. مى فرمايد: «او تلاش کرد، تا شعله فروزانى براى طالبان (حق) برافروخت و چراغ پرفروغى بر سر راه گمشدگان وادى ضلالت قرار داد!»؛ (حَتَّى أَوْرَى قَبَسآ لِقَابِسٍ، وَ أَنَارَ عَلَمآ لِحَابِسٍ).
با توجّه به اين که اين بخش از خطبه ـ به گفته مرحوم سيّد رضى ـ روايت ديگرى از يکى از خطبه هاى پيشين (خطبه 72) مى باشد، به خوبى مى توان فهميد که «حَتّى» غايت و انتهايى براى تلاش ها و کوشش هاى پيامبر (صلي الله عليه و آله) است ونيز مى توان دريافت که فاعل در جمله هاى «أَوْرَى» و «أَنَارَ» شخص پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) است. به اين ترتيب، آن حضرت دو کار مهم انجام داد:
نخست، شعله هاى فروزانى در اختيار طالبان حق قرار داد و ديگر اين که، چراغ هاى پرفروغى بر سر راه گمشدگان نصب کرد.
گويا جمله اوّل، اشاره به علما و دانشمندان امّت است، که شعله اى را به سان چراغ در اختيار مى گيرند و به راه مى افتند و گروهى را با خود مى برند و جمله دوم، اشاره به افراد عادى و معمولى است که چراغى در اختيار ندارند وچشمشان به نشانه ها و چراغ هاى منصوب در کنار جادّه دوخته شده است. يا به تعبير ديگر: هدايت خاص و عام را براى حق جويان فراهم ساخت.
سپس در يک نتيجه گيرى زيبا و روشن مى افزايد: «او امينِ مورد اطمينان شماست، و شاهد و گواهتان در روز رستاخيز و برانگيخته شما به عنوان نعمت، وفرستاده بحق به سوى شما به عنوان رحمت است»؛ (فَهُوَ أَمِينُکَ الْمَأْمُونُ، وَشَهِيدُکَ يَوْمَ الدِّينِ، وَ بَعِيثُکَ نِعْمةً وَ رَسُولُکَ بِالْحَقِّ رَحْمَةً).
«أمينِ مأمُون» نوعى تأکيد و به معناى امانتدار کامل است و «شهيد» و شاهد روز جزا بودن، اشاره به همان چيزى است که در آيه شريفه 89 سوره نحل آمده است: (وَ يَوْمَ نَبْعَثُ فِي کُلِّ أُمَّةٍ شَهِيدآ عَلَيْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ جِئْنَابِکَ شَهِيدآ عَلَى هؤُلاَءِ)؛ «(به ياد آور!) روزى را که از هر امّتى گواهى از خودشان بر آن ها برمى انگيزيم و تو را گواه بر آنان قرار مى دهيم».
اين گواهى مى تواند بر اصول کلّى باشد که در دعوت تمام انبيا بوده و يا به دليل حضور علمى پيامبر (صلي الله عليه و آله) نسبت به اعمال تمام امّتها گواهى بر جزئيات اعمال باشد.
تعبير به «بَعيِثُکَ نِعْمَةً» اشاره به آن است که بعثت پيامبر (صلي الله عليه و آله)، هم نعمت بزرگى ازسوى خداوند بود و هم نمونه بارزى از رحمت واسعه حق، چراکه ميليون ها ميليون مردم جهان، در پرتو تعليماتش راه حق را پيدا کردند و به آن پيوستند.
اين سخن درواقع اقتباسى است از آيات قرآن، در آن جا که مى فرمايد: (لَقَدْ مَنَّ اللهُ عَلَى الْمُؤْمِنينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولا مِنْ أَنْفُسِهِمْ...) و در جاى ديگر مى فرمايد: (وَ مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعَالَمينَ). در ادامه اين سخن، به عنوان قدردانى از زحمات طاقت فرساى پيامبر (صلي الله عليه و آله) و تعظيم و تکريم مقام والاى او، امام (عليه السلام) دست به دعا برمى دارد و هفت نعمت الهى را براى اين رسول گرامى از خدا مى طلبد. عرضه مى دارد: «بار خدايا! سهم وافرى از عدل خود و پاداش مضاعفى از خيرات، از فضل خود، نصيب او گردان!»؛ (اللَّهُمَّ اقْسِمْ لَهُ مَقْسَمآ مِنْ عَدْلِکَ، وَ اجْزِهِ مُضَعَّفَاتِ الْخَيْرِ مِنْ فَضْلِکَ).
«خداوندا! بناى رفيع او را برترين بناها قرار ده، و او را بر سرِ خوانِ (رحمت) خويش گرامى دار؛ بر شرافت مقام او نزد خود بيفزاى؛ وسيله قرب خود را به وى عنايت کن؛ و مقام بلند و برتر را به او عطا فرما!»؛ (اللَّهُمَّ أَعْلِ عَلَى بِنَاءِ الْبَانِينَ بِنَاءَهُ وَ أَکْرِمْ لَدَيْکَ نُزُلَهُ، وَ شَرِّفْ عِنْدَکَ مَنْزِلَهُ، وَ آتِهِ الْوَسِيلَةَ، وَ أَعْطِهِ السَّنَاءَ، وَالْفَضِيلَةَ).
در دعاى اوّل و دوم اين نکته نهفته شده است که پيامبر (صلي الله عليه و آله) به مقتضاى عدل الهى استحقاق پاداش فراوانى دارد و به مقتضاى فضل پروردگار استحقاق پاداش هاى مضاعف؛ قرآن مجيد مى گويد: (مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا)؛ «هرکس کار نيکى به جا آورد ده برابر آن پاداش دارد». به يقين يک پاداش آن به مقتضاى عدل است، و نُه پاداش به مقتضاى فضل پروردگار.
درخواست علوّ بناى پيغمبر (صلي الله عليه و آله) بر بناى همه بنا کنندگان، يا اشاره به برترى آيين او بر همه آيين ها، به مقتضاى (لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ کُلِّهِ) است؛ يا برترى بناى مقامات بهشتى او؛ و يا برترى روحيات و فضايل معنوى آن حضرت. ولى تفسير اوّل مناسب تر به نظر مى رسد. تعبير به «آيةِ الْوَسِيلَةَ» ظاهرآ اشاره به مقام عالى قُرب است و نتيجه آن درجات بسيار عالى بهشتى است. در حديثى مى خوانيم که پيامبر اکرم9 خطاب به اصحاب خود فرمود: «سَلُوا اللهَ لِيَ الْوَسِيَلَةَ؛ از خداوند براى من وسيله بخواهيد!» و در ادامه اين حديث آمده است: «هِيَ دَرَجَتي فِي الْجَنَّةِ، وَ هِيَ أَلْفُ مِرْقَاةٍ... فَلاَيَبْقَى يَوْمَئِذٍ نَبِىٌّ وَلا صِدِّيقٌ وَلاَشَهِيدٌ إِلاَّ قَالَ طُوبى لِمَنْ کَانَ هذِهِ الدَّرَجَةُ دَرَجَتَهُ؛ وسيله درجه من در بهشت است که هزار پله دارد.» سپس فاصله عظيم بين اين مراتب را شرح مى دهد تا به اين جا مى رسد: «در آن روز هيچ پيامبر و صدّيق و شهيدى نيست، مگر اين که مى گويد خوشا به حال آن کس که اين مقام، مقام اوست!».
در پايان اين بخش، امام (عليه السلام) براى خود و يارانش دعا مى کند. عرضه مى دارد: «ما را در زمره (دوستان و پيروان) او محشور گردان، در حالى که نه رسوا باشيم، نه پشيمان، نه منحرف، نه پيمان شکن، نه گمراه، نه گمراه کننده، و نه فريب خورده!»؛ (وَ احْشُرْنَا فِى زُمْرَتِهِ غَيْرَ خَزَايَا، وَ لا نَادِمينَ، وَلا نَاکِبِينَ، وَلا نَاکِثِينَ، وَ لا ضَالِّينَ، وَ لا مُضِلِّينَ، وَ لا مَفْتُونِينَ).
اشاره به اين که کسانى که بتوانند در پرتو علم و عمل، در زمره ياران پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) قرار گيرند، از اين هفت آسيب بزرگ در امان اند. در روز قيامت خوار ورسوا و شرمنده نمى شوند و هنگامى که دربرابر نتايج اعمال خود قرار مى گيرند از کرده ها پشيمان نخواهند شد؛ در صف منحرفان و پيمان شکنان قرار نخواهند گرفت؛ در وادى ضلالت سرگردان نمى شوند و بار گناه ديگران را بر دوش نمى کشند و فريب شيطان و هواى نفس را نمى خورند.
در حقيقت امام (عليه السلام) به گروه هايى از امت پيامبر (صلي الله عليه و آله) اشاره مى کند که وقتى وارد صحنه محشر مى شوند، در يکى از اين صفوف هفت گانه قرار مى گيرند وشايد چنين کسانى در ميان مخاطبان حضرت در آن روز نيز وجود داشتند و امام (عليه السلام) با دعايش به آن ها هشدار و اندرز مى دهد.
کلام مرحوم سيّد رضى
مرحوم سيّد رضى در ذيل اين سخن مى فرمايد: «وَ قَدْ مَضَى هذَا الْکَلاَمُ فِيمَا تَقَدَّمَ، إِلاَّ أَنَّنَا کَرَّرْنَاهُ هاهُنا لِمَا فِي الرِّوَايتَيْنِ مِنَ الإِخْتِلاَفِ؛ اين سخن در خطبه هاى پيشين گذشت؛ ولى ما آن را در اين جا تکرار کرديم، چون در ميان اين دو روايت تفاوتى وجود داشت». نکته
اعتراف جالب!
ابن ابى الحديد در ذيل اين بخش از خطبه، مطلب بسيار جالبى دارد. او مى گويد: «از استادم «ابوجعفر نقيب» که مرد باانصاف و دور از تعصّب بود در اين جا سؤال کردم و گفتم: «من سخنان صحابه و خطبه هاى آن ها را ديده ام، هيچ کدام را مثل على (عليه السلام) در تعظيم و تکريم و بزرگداشت پيامبر (صلي الله عليه و آله) نديدم و نه دعايى مانند دعاى او، ما از نهج البلاغه و غير نهج البلاغه فصل هاى بسيارى را همانند اين فصل ديده ايم که نشان مى دهد او تعظيم و تکريم بسيار زيادى درباره پيغمبر (صلي الله عليه و آله) دارد (ديگران چرا چنين نبودند)؟».
ابوجعفر نقيب در پاسخ گفت: «هيچ يک از صحابه ـ جز على (عليه السلام) ـ سخنان مدوّنى که انسان چيزى از آن درمورد شخصيت پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) بياموزد، ندارند. آن ها سخنانى معمولى و کم فايده دارند». سپس افزود : «ايمان على به پيامبر (صلي الله عليه و آله) و تصديق و پذيرش او بسيار قوى بود؛ او در ايمان و يقين خود ثابت، و در امور، قاطع و در عين حال، پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) را کاملا دوست مى داشت؛ چراکه هم نسبتش به او مى رسيد، و هم تربيتش؛ و موقعيت او نزد پيامبر (صلي الله عليه و آله) با ساير اصحاب تفاوت داشت. اضافه بر اين، شرافت را از پيامبر (صلي الله عليه و آله) گرفته بود؛ چراکه آن دو همچون يک روح در دو بدن بودند».
* * * .
امام (عليه السلام) در اين بخش از خطبه به ويژگى ها و صفات عالى پيامبر (صلي الله عليه و آله) اشاره مى کند و سپس علوّ مقام و درجات آن حضرت را از خدا مى خواهد و سرانجام براى خودش و همه مؤمنان، جهت قرار گرفتن در زمره پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) دعا مى کند. مى فرمايد: «او تلاش کرد، تا شعله فروزانى براى طالبان (حق) برافروخت و چراغ پرفروغى بر سر راه گمشدگان وادى ضلالت قرار داد!»؛ (حَتَّى أَوْرَى قَبَسآ لِقَابِسٍ، وَ أَنَارَ عَلَمآ لِحَابِسٍ).
با توجّه به اين که اين بخش از خطبه ـ به گفته مرحوم سيّد رضى ـ روايت ديگرى از يکى از خطبه هاى پيشين (خطبه 72) مى باشد، به خوبى مى توان فهميد که «حَتّى» غايت و انتهايى براى تلاش ها و کوشش هاى پيامبر (صلي الله عليه و آله) است ونيز مى توان دريافت که فاعل در جمله هاى «أَوْرَى» و «أَنَارَ» شخص پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) است. به اين ترتيب، آن حضرت دو کار مهم انجام داد:
نخست، شعله هاى فروزانى در اختيار طالبان حق قرار داد و ديگر اين که، چراغ هاى پرفروغى بر سر راه گمشدگان نصب کرد.
گويا جمله اوّل، اشاره به علما و دانشمندان امّت است، که شعله اى را به سان چراغ در اختيار مى گيرند و به راه مى افتند و گروهى را با خود مى برند و جمله دوم، اشاره به افراد عادى و معمولى است که چراغى در اختيار ندارند وچشمشان به نشانه ها و چراغ هاى منصوب در کنار جادّه دوخته شده است. يا به تعبير ديگر: هدايت خاص و عام را براى حق جويان فراهم ساخت.
سپس در يک نتيجه گيرى زيبا و روشن مى افزايد: «او امينِ مورد اطمينان شماست، و شاهد و گواهتان در روز رستاخيز و برانگيخته شما به عنوان نعمت، وفرستاده بحق به سوى شما به عنوان رحمت است»؛ (فَهُوَ أَمِينُکَ الْمَأْمُونُ، وَشَهِيدُکَ يَوْمَ الدِّينِ، وَ بَعِيثُکَ نِعْمةً وَ رَسُولُکَ بِالْحَقِّ رَحْمَةً).
«أمينِ مأمُون» نوعى تأکيد و به معناى امانتدار کامل است و «شهيد» و شاهد روز جزا بودن، اشاره به همان چيزى است که در آيه شريفه 89 سوره نحل آمده است: (وَ يَوْمَ نَبْعَثُ فِي کُلِّ أُمَّةٍ شَهِيدآ عَلَيْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ جِئْنَابِکَ شَهِيدآ عَلَى هؤُلاَءِ)؛ «(به ياد آور!) روزى را که از هر امّتى گواهى از خودشان بر آن ها برمى انگيزيم و تو را گواه بر آنان قرار مى دهيم».
اين گواهى مى تواند بر اصول کلّى باشد که در دعوت تمام انبيا بوده و يا به دليل حضور علمى پيامبر (صلي الله عليه و آله) نسبت به اعمال تمام امّتها گواهى بر جزئيات اعمال باشد.
تعبير به «بَعيِثُکَ نِعْمَةً» اشاره به آن است که بعثت پيامبر (صلي الله عليه و آله)، هم نعمت بزرگى ازسوى خداوند بود و هم نمونه بارزى از رحمت واسعه حق، چراکه ميليون ها ميليون مردم جهان، در پرتو تعليماتش راه حق را پيدا کردند و به آن پيوستند.
اين سخن درواقع اقتباسى است از آيات قرآن، در آن جا که مى فرمايد: (لَقَدْ مَنَّ اللهُ عَلَى الْمُؤْمِنينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولا مِنْ أَنْفُسِهِمْ...) و در جاى ديگر مى فرمايد: (وَ مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعَالَمينَ). در ادامه اين سخن، به عنوان قدردانى از زحمات طاقت فرساى پيامبر (صلي الله عليه و آله) و تعظيم و تکريم مقام والاى او، امام (عليه السلام) دست به دعا برمى دارد و هفت نعمت الهى را براى اين رسول گرامى از خدا مى طلبد. عرضه مى دارد: «بار خدايا! سهم وافرى از عدل خود و پاداش مضاعفى از خيرات، از فضل خود، نصيب او گردان!»؛ (اللَّهُمَّ اقْسِمْ لَهُ مَقْسَمآ مِنْ عَدْلِکَ، وَ اجْزِهِ مُضَعَّفَاتِ الْخَيْرِ مِنْ فَضْلِکَ).
«خداوندا! بناى رفيع او را برترين بناها قرار ده، و او را بر سرِ خوانِ (رحمت) خويش گرامى دار؛ بر شرافت مقام او نزد خود بيفزاى؛ وسيله قرب خود را به وى عنايت کن؛ و مقام بلند و برتر را به او عطا فرما!»؛ (اللَّهُمَّ أَعْلِ عَلَى بِنَاءِ الْبَانِينَ بِنَاءَهُ وَ أَکْرِمْ لَدَيْکَ نُزُلَهُ، وَ شَرِّفْ عِنْدَکَ مَنْزِلَهُ، وَ آتِهِ الْوَسِيلَةَ، وَ أَعْطِهِ السَّنَاءَ، وَالْفَضِيلَةَ).
در دعاى اوّل و دوم اين نکته نهفته شده است که پيامبر (صلي الله عليه و آله) به مقتضاى عدل الهى استحقاق پاداش فراوانى دارد و به مقتضاى فضل پروردگار استحقاق پاداش هاى مضاعف؛ قرآن مجيد مى گويد: (مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا)؛ «هرکس کار نيکى به جا آورد ده برابر آن پاداش دارد». به يقين يک پاداش آن به مقتضاى عدل است، و نُه پاداش به مقتضاى فضل پروردگار.
درخواست علوّ بناى پيغمبر (صلي الله عليه و آله) بر بناى همه بنا کنندگان، يا اشاره به برترى آيين او بر همه آيين ها، به مقتضاى (لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ کُلِّهِ) است؛ يا برترى بناى مقامات بهشتى او؛ و يا برترى روحيات و فضايل معنوى آن حضرت. ولى تفسير اوّل مناسب تر به نظر مى رسد. تعبير به «آيةِ الْوَسِيلَةَ» ظاهرآ اشاره به مقام عالى قُرب است و نتيجه آن درجات بسيار عالى بهشتى است. در حديثى مى خوانيم که پيامبر اکرم9 خطاب به اصحاب خود فرمود: «سَلُوا اللهَ لِيَ الْوَسِيَلَةَ؛ از خداوند براى من وسيله بخواهيد!» و در ادامه اين حديث آمده است: «هِيَ دَرَجَتي فِي الْجَنَّةِ، وَ هِيَ أَلْفُ مِرْقَاةٍ... فَلاَيَبْقَى يَوْمَئِذٍ نَبِىٌّ وَلا صِدِّيقٌ وَلاَشَهِيدٌ إِلاَّ قَالَ طُوبى لِمَنْ کَانَ هذِهِ الدَّرَجَةُ دَرَجَتَهُ؛ وسيله درجه من در بهشت است که هزار پله دارد.» سپس فاصله عظيم بين اين مراتب را شرح مى دهد تا به اين جا مى رسد: «در آن روز هيچ پيامبر و صدّيق و شهيدى نيست، مگر اين که مى گويد خوشا به حال آن کس که اين مقام، مقام اوست!».
در پايان اين بخش، امام (عليه السلام) براى خود و يارانش دعا مى کند. عرضه مى دارد: «ما را در زمره (دوستان و پيروان) او محشور گردان، در حالى که نه رسوا باشيم، نه پشيمان، نه منحرف، نه پيمان شکن، نه گمراه، نه گمراه کننده، و نه فريب خورده!»؛ (وَ احْشُرْنَا فِى زُمْرَتِهِ غَيْرَ خَزَايَا، وَ لا نَادِمينَ، وَلا نَاکِبِينَ، وَلا نَاکِثِينَ، وَ لا ضَالِّينَ، وَ لا مُضِلِّينَ، وَ لا مَفْتُونِينَ).
اشاره به اين که کسانى که بتوانند در پرتو علم و عمل، در زمره ياران پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) قرار گيرند، از اين هفت آسيب بزرگ در امان اند. در روز قيامت خوار ورسوا و شرمنده نمى شوند و هنگامى که دربرابر نتايج اعمال خود قرار مى گيرند از کرده ها پشيمان نخواهند شد؛ در صف منحرفان و پيمان شکنان قرار نخواهند گرفت؛ در وادى ضلالت سرگردان نمى شوند و بار گناه ديگران را بر دوش نمى کشند و فريب شيطان و هواى نفس را نمى خورند.
در حقيقت امام (عليه السلام) به گروه هايى از امت پيامبر (صلي الله عليه و آله) اشاره مى کند که وقتى وارد صحنه محشر مى شوند، در يکى از اين صفوف هفت گانه قرار مى گيرند وشايد چنين کسانى در ميان مخاطبان حضرت در آن روز نيز وجود داشتند و امام (عليه السلام) با دعايش به آن ها هشدار و اندرز مى دهد.
کلام مرحوم سيّد رضى
مرحوم سيّد رضى در ذيل اين سخن مى فرمايد: «وَ قَدْ مَضَى هذَا الْکَلاَمُ فِيمَا تَقَدَّمَ، إِلاَّ أَنَّنَا کَرَّرْنَاهُ هاهُنا لِمَا فِي الرِّوَايتَيْنِ مِنَ الإِخْتِلاَفِ؛ اين سخن در خطبه هاى پيشين گذشت؛ ولى ما آن را در اين جا تکرار کرديم، چون در ميان اين دو روايت تفاوتى وجود داشت». نکته
اعتراف جالب!
ابن ابى الحديد در ذيل اين بخش از خطبه، مطلب بسيار جالبى دارد. او مى گويد: «از استادم «ابوجعفر نقيب» که مرد باانصاف و دور از تعصّب بود در اين جا سؤال کردم و گفتم: «من سخنان صحابه و خطبه هاى آن ها را ديده ام، هيچ کدام را مثل على (عليه السلام) در تعظيم و تکريم و بزرگداشت پيامبر (صلي الله عليه و آله) نديدم و نه دعايى مانند دعاى او، ما از نهج البلاغه و غير نهج البلاغه فصل هاى بسيارى را همانند اين فصل ديده ايم که نشان مى دهد او تعظيم و تکريم بسيار زيادى درباره پيغمبر (صلي الله عليه و آله) دارد (ديگران چرا چنين نبودند)؟».
ابوجعفر نقيب در پاسخ گفت: «هيچ يک از صحابه ـ جز على (عليه السلام) ـ سخنان مدوّنى که انسان چيزى از آن درمورد شخصيت پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) بياموزد، ندارند. آن ها سخنانى معمولى و کم فايده دارند». سپس افزود : «ايمان على به پيامبر (صلي الله عليه و آله) و تصديق و پذيرش او بسيار قوى بود؛ او در ايمان و يقين خود ثابت، و در امور، قاطع و در عين حال، پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) را کاملا دوست مى داشت؛ چراکه هم نسبتش به او مى رسيد، و هم تربيتش؛ و موقعيت او نزد پيامبر (صلي الله عليه و آله) با ساير اصحاب تفاوت داشت. اضافه بر اين، شرافت را از پيامبر (صلي الله عليه و آله) گرفته بود؛ چراکه آن دو همچون يک روح در دو بدن بودند».
* * * .
پاورقی ها
«أورى» از ريشه «ورى» بر وزن «نفى» به معناى مستور ساختن است و هنگامى که به باب افعال مى رود، به معناى آتش افروختن استعمال مى شود؛ گويى آتشى که در دل موادّ آتش زا نهفته شده، از آن بيرون مى آيد و در خطبه بالا اشاره به انوار هدايت است، که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) در اختيار حق طلبان گذاشت.
«قَبس» به معناى بخشى از آتش است که آن را از مجموعه اى جدا مى کنند و «قابس» کسى است که آن بخش از آتش را در اختيار مى گيرد و در اين جا اشاره به نور و هدايت است. «حابس» به معناى حبس کننده است و در اين جا به معناى انسان سرگردان آمده، زيرا کسى که در بيابان راه را گم مى کند و سرگردان مى شود شتر خود را نگه مى دارد، تا ببيند از کدام راه بايد برود. آل عمران، آيه 164. انبياء، آيه 107. «نُزُل» هم به معناى منزلگاه آمده و هم به معناى چيزى که براى پذيرايى مهمان تازه وارد آماده مى کنند و در اين جا معناى دوم مناسب تر است. «سناء» به معناى درخشندگى و بلندى مقام است و گاه به معناى سيراب کردن نيز آمده است. انعام، آيه 160. صف، آيه 9. امالى صدوق، ص 116، ح 4. «خزايا» جمع «خزيان» به معناى رسوا و شرمنده است. اشاره به خطبه 72 است که شرح آن در ج 3، ص 175 ـ 203 گذشت. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 7، ص 174.
«قَبس» به معناى بخشى از آتش است که آن را از مجموعه اى جدا مى کنند و «قابس» کسى است که آن بخش از آتش را در اختيار مى گيرد و در اين جا اشاره به نور و هدايت است. «حابس» به معناى حبس کننده است و در اين جا به معناى انسان سرگردان آمده، زيرا کسى که در بيابان راه را گم مى کند و سرگردان مى شود شتر خود را نگه مى دارد، تا ببيند از کدام راه بايد برود. آل عمران، آيه 164. انبياء، آيه 107. «نُزُل» هم به معناى منزلگاه آمده و هم به معناى چيزى که براى پذيرايى مهمان تازه وارد آماده مى کنند و در اين جا معناى دوم مناسب تر است. «سناء» به معناى درخشندگى و بلندى مقام است و گاه به معناى سيراب کردن نيز آمده است. انعام، آيه 160. صف، آيه 9. امالى صدوق، ص 116، ح 4. «خزايا» جمع «خزيان» به معناى رسوا و شرمنده است. اشاره به خطبه 72 است که شرح آن در ج 3، ص 175 ـ 203 گذشت. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 7، ص 174.