تفسیر بخش دوم
ومنها: مِنْ مَلائِکَةٍ أَسْکَنْتَهُمْ سَمَاوَاتِکَ، وَ رَفَعْتَهُمْ عَنْ أَرْضِکَ؛ هُمْ أَعْلَمُ خَلْقِکَ بِکَ، وَ أَخْوَفُهُمْ لَکَ، وَ أَقْرَبُهُمْ مِنْکَ؛ لَمْ يَسْکُنُوا الْأَصْلاَبَ، وَ لَمْ يُضَمَّنُوا الأَرْحَامَ، وَ لَمْ يُخْلَقُوا «مِنْ مَاءٍ مَهينٍ»، وَ لَمْ يَتَشَعَّبْهُمْ «رَيْبُ الْمَنُونِ»؛ وَ إِنَّهُمْ عَلَى مَکَانِهمْ مِنْکَ، وَ مَنْزِلَتِهِمْ عِنْدَکَ، وَآسْتِجْمَاعِ أَهْوَائِهِمْ فِيکَ، وَکَثْرَةِ طَاعَتِهِمْ لَکَ، وَ قِلَّةِ غَفْلَتِهِمْ عَنْ أَمْرِکَ، لَوْ عَايَنُوا کُنْهَ مَا خَفِيَ عَلَيْهِمْ مِنْکَ لَحَقَّرُوا أَعْمَالَهُمْ، وَ لَزَرَوْا عَلَى أَنْفُسِهِمْ، وَلَعَرَفُوا أَنَّهُمْ لَمْ يَعْبُدُوکَ حَقَّ عِبَادَتِکَ، وَ لَمْ يُطِيعُوکَ حَقَّ طَاعَتِکَ.
ترجمه
ازجمله مخلوقات تو فرشتگانى هستند که آن ها را در آسمان هاى خود سکونت بخشيدى و از زمينت بالا بردى. آن ها از همه آفريده هاى تو به تو آگاه ترند، و بيش از همه، از تو خائف اند، و از همه به تو نزديک تر. آن ها هرگز در صُلب پدران قرار نداشته اند و رحم مادران آن ها را در برنگرفته و از آبى پَست، آفريده نشده اند، و حوادث زمان و مرگ وميرها آن ها را از يکديگر جدا نساخته است؛ ولى آنان با اين مقام قرب که به ساحت مقدّست دارند و منزلتى که نزد تو يافته اند و عشق و علاقه اى که تنها به تو دارند و طاعات فراوانى که براى تو انجام مى دهند و از فرمان تو کمتر غفلت مى کنند، با اين همه، اگر آنچه را که از عظمت تو بر آن ها پوشيده است مشاهده مى کردند، اعمال خويش را حقير مى شمردند وبر خود عيب مى گرفتند (و آن را شايسته مقام تو نمى دانستند) و به خوبى مى فهميدند که حقّ عبادتت را هرگز ادا نکرده اند و آن گونه که سزاوار مقام توست، اطاعت ننموده اند.
شرح و تفسیر
عظمت و عبوديّت فرشتگان
با توجّه به اين که امام (عليه السلام) در بخش سابق اين خطبه سخن از عظمت خلق خداوند و ملکوت آسمان ها به ميان آورد و آنچه را مى بينيم دربرابر آنچه از ما پنهان است، کوچک شمرد! در اين بخش از خطبه به بعضى از بزرگ ترين آفريدگان خداوند يعنى فرشتگان اشاره کرده، مى فرمايد: «ازجمله مخلوقات تو فرشتگانى هستند که آن ها را در آسمان هاى خود سکونت بخشيدى و از زمينت بالا بردى»؛ (مِنْ مَلائِکَةٍ أَسْکَنْتَهُمْ سَمَاوَاتِکَ، وَ رَفَعْتَهُمْ عَنْ أَرْضِکَ).
بى شک، فرشتگان پروردگار، منحصر به ساکنان آسمان ها نيستند و در زمين فرشتگانى وجود دارند که حافظ اعمال مردم اند يا امورى را به فرمان پروردگار تدبير مى کنند و يا مسئوليّت قبض ارواح را بر عهده دارند؛ ولى با توجّه به اين که امام (عليه السلام) در عبارت بالا حکم کلّى درباره فرشتگان بيان نفرموده، بلکه سخن از گروهى از آن ها به ميان آورده است، مشکلى ايجاد نمى شود و اين که جمعى از شارحان نهج البلاغه در اين جا دست به توجيهاتى زده اند، هيچ ضرورتى ندارد.
سپس در ادامه اين سخن به اوصاف فرشتگان پرداخته و بخشى از صفات ثبوتيّه و سلبيه آن ها را بيان مى فرمايد. در قسمت اوّل مى گويد: «آن ها از همه آفريده هاى تو، به تو آگاه ترند و بيش از همه از تو خائف اند و از همه به تو نزديک ترند»؛ (هُمْ أَعْلَمُ خَلْقِکَ بِکَ، وَ أَخْوَفُهُمْ لَکَ، وَ أَقْرَبُهُمْ مِنْکَ).
اين سه وصف ارتباط نزديکى با يکديگر دارند؛ زيرا معرفت بالاى فرشتگان نسبت به ذات پروردگار سبب خوف آن ها مى شود، هم خوف از کوتاهى در انجام مسئوليّت ها و هم خوف ناشى از هيبت مقام و عظمت او. و مجموع اين دو صفت سبب مى شود که نزديک ترين بندگان به خدا باشند. در اين جا اين سؤال پيش مى آيد که چگونه فرشتگان از تمام مخلوقات، آگاه تر و به خداوند متعال نزديک ترند، در حالى که مى دانيم انبياى الهى ـ به خصوص پيغمبر اسلام (صلي الله عليه و آله) ـ و حتّى شايد گروهى از صلحا، از فرشتگان برترند و سجده تمام فرشتگان بر آدم (عليه السلام) و برترى آدم (عليه السلام) ازنظر علم و دانش بر فرشتگان، دليل روشنى بر اين برترى است و در احاديث آمده است که گروهى از فرشتگان در خدمت انبيا، يا صلحا و مؤمنان هستند و حديث معروف ترکيب خلقت انسان از عقل وشهوت، و خلقت فرشتگان از عقل بدون شهوت و اين که اگر انسان از عقل خويش پيروى کند و بر شهوت خود غالب گردد، از فرشتگان برتر است، دليل ديگرى بر برترى گروهى از انسان ها بر فرشتگان مى باشد؟
در پاسخ اين سؤال مى توان گفت: منظور، اعلميّت و اقربيّت نسبى است و به تعبير ديگر: عبارت امام (عليه السلام)، شبيه حصر اضافى مى باشد و نيز مى توان گفت که عبارت آن حضرت يک حکم عام است که استثنائاتى درمورد انبيا و اوليا به خود گرفته است.
در قسمت صفات سلبيّه آن ها که اشاره به عدم وجود نواقصى در فرشتگان است که در آدميان وجود دارد، به چهار وصف اشاره مى فرمايد و مى گويد: «آن ها هرگز در صُلب پدران قرار نداشته اند و رحم مادران آنان را در بر نگرفته و از آبى پست آفريده نشده اند؛ و حوادث زمان و مرگ وميرها آن ها را از يکديگر جدا نساخته است»؛ (لَمْ يَسْکُنُوا الْأَصْلاَبَ، وَ لَمْ يُضَمَّنُوا الْأَرْحَامَ، وَ لَمْ يُخْلَقُوا «مِنْ مَاءٍ مَهينٍ»، وَ لَمْ يَتَشَعَّبْهُمْ «رَيْبُ الْمَنُونِ»). روشن است که قرار گرفتن در مکانى محدود، همچون صلب پدران و سپس رحم مادران و آفريده شدن از قطره آبى به ظاهر پست و بى مقدار، نقصان هايى است که دامن انسان ها را گرفته است؛ در حالى که فرشتگان نه ازدواجى دارند ونه تولّدى همچون انسان ها.
اضافه بر اين، آن ها نه مرگ ومير دارند و نه تغيير و دگرگونى براثر گذشت زمان، نه بيمارى دامان آن ها را مى گيرد و نه پيرى و فرسودگى.
وجود اين امتيازات در فرشتگان، گرچه نشانه شرافت خلقت آن هاست وانسان ها از اين نظر بى شکّ نسبت به آن ها در مقام پايين ترى قرار مى گيرند؛ ولى آنچه سبب عظمت انسان و برترى او بر فرشتگان مى شود، همان روح الهى است که در جمله (وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِى) به آن اشاره شده است و همين امر سبب سجده تمام آن ها دربرابر آفرينش آدم (عليه السلام) شد.
بيان اين اوصاف که همه آن ها نشانه عظمت فرشتگان است، درواقع مقدّمه اى است براى آنچه امام (عليه السلام) در جمله هاى بعد فرموده است. مى گويد: «ولى آنان با اين مقام قُرب که به ساحت مقدّست دارند و منزلتى که نزد تو يافته اند وعشق وعلاقه اى که تنها به تو دارند، و طاعت هاى فراوانى که براى تو انجام مى دهند واز فرمان تو کمتر غفلت مى کنند، با اين همه، اگر آنچه را که از عظمت تو بر آن ها پوشيده است، مشاهده مى کردند، اعمال خويش را حقير مى شمردند و بر خود عيب مى گرفتند (و آن را شايسته مقام تو نمى دانستند) و به خوبى مى فهميدند که حقّ عبادتت را هرگز ادا نکرده اند و آن گونه که سزاوار مقام توست، اطاعتت ننموده اند!»؛ (وَ إِنَّهُمْ عَلَى مَکَانِهمْ مِنْکَ، وَمَنْزِلَتِهِمْ عِنْدَکَ، وَآسْتِجْمَاعِ أَهْوَائِهِمْ فِيکَ، وَکَثْرَةِ طَاعَتِهِمْ لَکَ، وَقِلَّةِ غَفْلَتِهِمْ عَنْ أَمْرِکَ، لَوْ عَايَنُوا کُنْهَ مَا خَفِيَ عَلَيْهِمْ مِنْکَ لَحَقَّرُوا أَعْمَالَهُمْ، وَ لَزَرَوْا عَلَى أَنْفُسِهِمْ، وَ لَعَرَفُوا أَنَّهُمْ لَمْ يَعْبُدُوکَ حَقَّ عِبَادَتِکَ، وَ لَمْ يُطِيعُوکَ حَقَّ طَاعَتِکَ).
آرى، فرشتگان الهى با آن همه مقام و معرفتى که دارند، باز در شناخت عظمت پروردگار و گستره صفات جمال و جلال او بسيار قاصرند و به همين دليل، اگر به فرض محال امکان داشت خدا را آن چنان که هست، بشناسند، مى فهميدند که نه عبادتى درخور شأن داشته اند و نه اطاعتى. و آنچه انجام داده اند ذرّه اى ناچيز و عملى بى مقدار بوده است.
اين تعبير، از يک سو مى رساند که هرقدر معرفت و شناخت انسان نسبت به خدا بالاتر برود، به همان نسبت اطاعت و عبادت او بيشتر خواهد بود.
و ازسوى ديگر، نشان مى دهد که هيچ کس حقّ عبادت خدا را ادا نکرده، همان گونه که هيچ کس حقّ معرفت او را به جا نياورده است. چراکه انسان وفرشته ـ حتّى بزرگ ترين انسان ها و فرشتگان ـ وجودى محدودند و ذات پاک خدا از هر نظر نامحدود است و اين وجود محدود، نه توان معرفت آن وجود لايتناهى را دارد و نه توان اداى حقّ عبادت و اطاعت او را.
تعبير به «أَهْوَاء» (جمع هوى) در جمله «وَ اسْتِجْمَاعِ أَهْوَائِهِمْ فِيک» به معناى هوى وهوس ها نيست؛ بلکه به معناى عشق و علاقه است. زيرا اين واژه در هر دو معنا به کار مى رود.
و به تعبير ديگر: گاه در علاقه مثبت به کار مى رود و گاه در علاقه هاى منفى. وبه هر حال، منظور از اين جمله اين است: فرشتگان تمام عشق و علاقه خود را متوجّه ذات پاک خداوند کرده اند. تعبير به «قِلَّةِ غَفْلَتِهِمْ عَنْ أَمْرِکَ» نشان مى دهد که غفلت براى فرشتگان نيز امکان پذير است، ولى بسيار کم و ناچيز مى باشد. و رواياتى که درباره ترک اولاى بعضى از فرشتگان وارد شده، شاهد اين مدّعاست. بنابراين، نيازى به توجيه تکلّف آميز بعضى از شارحان نهج البلاغه که «قلّت» را به معناى «عدم» گرفته اند، نيست.
به هر حال، جايى که فرشتگان که هزاران هزار سال در خطّ عبادت و اطاعت خدا هستند چنين باشند، ما با اين عبادت و اطاعت ناچيز چگونه خواهيم بود؟!
اين نکته نيز حائز اهميّت است که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) با توجّه به حديث معروف «مَا عَبَدْنَاکَ حَقَّ عِبَادَتِکَ، وَ مَا عَرَفْنَاکَ حَقَّ مَعْرِفَتِکَ؛ ما هرگز حقّ عبادت تو را بجا نياورديم و آنچه را شايسته معرفت توست، پيدا نکرديم». التفات به اين حقيقت ـ يعنى عدم معرفت و عبادت شايسته دربرابر عظمت پروردگار ـ داشته است؛ در حالى که جمله هاى مورد بحث، در کلام على (عليه السلام)، نشان مى دهد که فرشتگان توجّه به اين نکته ندارند و شايد آيه (وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ) نيز دليل ديگرى بر اين معنا باشد و اين برترى انسان را بر فرشتگان روشن مى سازد.
* * *
با توجّه به اين که امام (عليه السلام) در بخش سابق اين خطبه سخن از عظمت خلق خداوند و ملکوت آسمان ها به ميان آورد و آنچه را مى بينيم دربرابر آنچه از ما پنهان است، کوچک شمرد! در اين بخش از خطبه به بعضى از بزرگ ترين آفريدگان خداوند يعنى فرشتگان اشاره کرده، مى فرمايد: «ازجمله مخلوقات تو فرشتگانى هستند که آن ها را در آسمان هاى خود سکونت بخشيدى و از زمينت بالا بردى»؛ (مِنْ مَلائِکَةٍ أَسْکَنْتَهُمْ سَمَاوَاتِکَ، وَ رَفَعْتَهُمْ عَنْ أَرْضِکَ).
بى شک، فرشتگان پروردگار، منحصر به ساکنان آسمان ها نيستند و در زمين فرشتگانى وجود دارند که حافظ اعمال مردم اند يا امورى را به فرمان پروردگار تدبير مى کنند و يا مسئوليّت قبض ارواح را بر عهده دارند؛ ولى با توجّه به اين که امام (عليه السلام) در عبارت بالا حکم کلّى درباره فرشتگان بيان نفرموده، بلکه سخن از گروهى از آن ها به ميان آورده است، مشکلى ايجاد نمى شود و اين که جمعى از شارحان نهج البلاغه در اين جا دست به توجيهاتى زده اند، هيچ ضرورتى ندارد.
سپس در ادامه اين سخن به اوصاف فرشتگان پرداخته و بخشى از صفات ثبوتيّه و سلبيه آن ها را بيان مى فرمايد. در قسمت اوّل مى گويد: «آن ها از همه آفريده هاى تو، به تو آگاه ترند و بيش از همه از تو خائف اند و از همه به تو نزديک ترند»؛ (هُمْ أَعْلَمُ خَلْقِکَ بِکَ، وَ أَخْوَفُهُمْ لَکَ، وَ أَقْرَبُهُمْ مِنْکَ).
اين سه وصف ارتباط نزديکى با يکديگر دارند؛ زيرا معرفت بالاى فرشتگان نسبت به ذات پروردگار سبب خوف آن ها مى شود، هم خوف از کوتاهى در انجام مسئوليّت ها و هم خوف ناشى از هيبت مقام و عظمت او. و مجموع اين دو صفت سبب مى شود که نزديک ترين بندگان به خدا باشند. در اين جا اين سؤال پيش مى آيد که چگونه فرشتگان از تمام مخلوقات، آگاه تر و به خداوند متعال نزديک ترند، در حالى که مى دانيم انبياى الهى ـ به خصوص پيغمبر اسلام (صلي الله عليه و آله) ـ و حتّى شايد گروهى از صلحا، از فرشتگان برترند و سجده تمام فرشتگان بر آدم (عليه السلام) و برترى آدم (عليه السلام) ازنظر علم و دانش بر فرشتگان، دليل روشنى بر اين برترى است و در احاديث آمده است که گروهى از فرشتگان در خدمت انبيا، يا صلحا و مؤمنان هستند و حديث معروف ترکيب خلقت انسان از عقل وشهوت، و خلقت فرشتگان از عقل بدون شهوت و اين که اگر انسان از عقل خويش پيروى کند و بر شهوت خود غالب گردد، از فرشتگان برتر است، دليل ديگرى بر برترى گروهى از انسان ها بر فرشتگان مى باشد؟
در پاسخ اين سؤال مى توان گفت: منظور، اعلميّت و اقربيّت نسبى است و به تعبير ديگر: عبارت امام (عليه السلام)، شبيه حصر اضافى مى باشد و نيز مى توان گفت که عبارت آن حضرت يک حکم عام است که استثنائاتى درمورد انبيا و اوليا به خود گرفته است.
در قسمت صفات سلبيّه آن ها که اشاره به عدم وجود نواقصى در فرشتگان است که در آدميان وجود دارد، به چهار وصف اشاره مى فرمايد و مى گويد: «آن ها هرگز در صُلب پدران قرار نداشته اند و رحم مادران آنان را در بر نگرفته و از آبى پست آفريده نشده اند؛ و حوادث زمان و مرگ وميرها آن ها را از يکديگر جدا نساخته است»؛ (لَمْ يَسْکُنُوا الْأَصْلاَبَ، وَ لَمْ يُضَمَّنُوا الْأَرْحَامَ، وَ لَمْ يُخْلَقُوا «مِنْ مَاءٍ مَهينٍ»، وَ لَمْ يَتَشَعَّبْهُمْ «رَيْبُ الْمَنُونِ»). روشن است که قرار گرفتن در مکانى محدود، همچون صلب پدران و سپس رحم مادران و آفريده شدن از قطره آبى به ظاهر پست و بى مقدار، نقصان هايى است که دامن انسان ها را گرفته است؛ در حالى که فرشتگان نه ازدواجى دارند ونه تولّدى همچون انسان ها.
اضافه بر اين، آن ها نه مرگ ومير دارند و نه تغيير و دگرگونى براثر گذشت زمان، نه بيمارى دامان آن ها را مى گيرد و نه پيرى و فرسودگى.
وجود اين امتيازات در فرشتگان، گرچه نشانه شرافت خلقت آن هاست وانسان ها از اين نظر بى شکّ نسبت به آن ها در مقام پايين ترى قرار مى گيرند؛ ولى آنچه سبب عظمت انسان و برترى او بر فرشتگان مى شود، همان روح الهى است که در جمله (وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِى) به آن اشاره شده است و همين امر سبب سجده تمام آن ها دربرابر آفرينش آدم (عليه السلام) شد.
بيان اين اوصاف که همه آن ها نشانه عظمت فرشتگان است، درواقع مقدّمه اى است براى آنچه امام (عليه السلام) در جمله هاى بعد فرموده است. مى گويد: «ولى آنان با اين مقام قُرب که به ساحت مقدّست دارند و منزلتى که نزد تو يافته اند وعشق وعلاقه اى که تنها به تو دارند، و طاعت هاى فراوانى که براى تو انجام مى دهند واز فرمان تو کمتر غفلت مى کنند، با اين همه، اگر آنچه را که از عظمت تو بر آن ها پوشيده است، مشاهده مى کردند، اعمال خويش را حقير مى شمردند و بر خود عيب مى گرفتند (و آن را شايسته مقام تو نمى دانستند) و به خوبى مى فهميدند که حقّ عبادتت را هرگز ادا نکرده اند و آن گونه که سزاوار مقام توست، اطاعتت ننموده اند!»؛ (وَ إِنَّهُمْ عَلَى مَکَانِهمْ مِنْکَ، وَمَنْزِلَتِهِمْ عِنْدَکَ، وَآسْتِجْمَاعِ أَهْوَائِهِمْ فِيکَ، وَکَثْرَةِ طَاعَتِهِمْ لَکَ، وَقِلَّةِ غَفْلَتِهِمْ عَنْ أَمْرِکَ، لَوْ عَايَنُوا کُنْهَ مَا خَفِيَ عَلَيْهِمْ مِنْکَ لَحَقَّرُوا أَعْمَالَهُمْ، وَ لَزَرَوْا عَلَى أَنْفُسِهِمْ، وَ لَعَرَفُوا أَنَّهُمْ لَمْ يَعْبُدُوکَ حَقَّ عِبَادَتِکَ، وَ لَمْ يُطِيعُوکَ حَقَّ طَاعَتِکَ).
آرى، فرشتگان الهى با آن همه مقام و معرفتى که دارند، باز در شناخت عظمت پروردگار و گستره صفات جمال و جلال او بسيار قاصرند و به همين دليل، اگر به فرض محال امکان داشت خدا را آن چنان که هست، بشناسند، مى فهميدند که نه عبادتى درخور شأن داشته اند و نه اطاعتى. و آنچه انجام داده اند ذرّه اى ناچيز و عملى بى مقدار بوده است.
اين تعبير، از يک سو مى رساند که هرقدر معرفت و شناخت انسان نسبت به خدا بالاتر برود، به همان نسبت اطاعت و عبادت او بيشتر خواهد بود.
و ازسوى ديگر، نشان مى دهد که هيچ کس حقّ عبادت خدا را ادا نکرده، همان گونه که هيچ کس حقّ معرفت او را به جا نياورده است. چراکه انسان وفرشته ـ حتّى بزرگ ترين انسان ها و فرشتگان ـ وجودى محدودند و ذات پاک خدا از هر نظر نامحدود است و اين وجود محدود، نه توان معرفت آن وجود لايتناهى را دارد و نه توان اداى حقّ عبادت و اطاعت او را.
تعبير به «أَهْوَاء» (جمع هوى) در جمله «وَ اسْتِجْمَاعِ أَهْوَائِهِمْ فِيک» به معناى هوى وهوس ها نيست؛ بلکه به معناى عشق و علاقه است. زيرا اين واژه در هر دو معنا به کار مى رود.
و به تعبير ديگر: گاه در علاقه مثبت به کار مى رود و گاه در علاقه هاى منفى. وبه هر حال، منظور از اين جمله اين است: فرشتگان تمام عشق و علاقه خود را متوجّه ذات پاک خداوند کرده اند. تعبير به «قِلَّةِ غَفْلَتِهِمْ عَنْ أَمْرِکَ» نشان مى دهد که غفلت براى فرشتگان نيز امکان پذير است، ولى بسيار کم و ناچيز مى باشد. و رواياتى که درباره ترک اولاى بعضى از فرشتگان وارد شده، شاهد اين مدّعاست. بنابراين، نيازى به توجيه تکلّف آميز بعضى از شارحان نهج البلاغه که «قلّت» را به معناى «عدم» گرفته اند، نيست.
به هر حال، جايى که فرشتگان که هزاران هزار سال در خطّ عبادت و اطاعت خدا هستند چنين باشند، ما با اين عبادت و اطاعت ناچيز چگونه خواهيم بود؟!
اين نکته نيز حائز اهميّت است که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) با توجّه به حديث معروف «مَا عَبَدْنَاکَ حَقَّ عِبَادَتِکَ، وَ مَا عَرَفْنَاکَ حَقَّ مَعْرِفَتِکَ؛ ما هرگز حقّ عبادت تو را بجا نياورديم و آنچه را شايسته معرفت توست، پيدا نکرديم». التفات به اين حقيقت ـ يعنى عدم معرفت و عبادت شايسته دربرابر عظمت پروردگار ـ داشته است؛ در حالى که جمله هاى مورد بحث، در کلام على (عليه السلام)، نشان مى دهد که فرشتگان توجّه به اين نکته ندارند و شايد آيه (وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ) نيز دليل ديگرى بر اين معنا باشد و اين برترى انسان را بر فرشتگان روشن مى سازد.
* * *
پاورقی ها
بنا بر آنچه در بالا آمده «مِن» به اصطلاح «تبعيضيّه» است و اشاره به بخشى از مخلوقات عظيم خداوند است که در فراز سابق اين خطبه آمده است.
وسائل الشيعه، ج 11، باب وجوب غلبة العقل على الشهوة، ص 164، ح 2. «مهين» از ريشه «مهانت» به معناى حقارت و پستى است و «ماءِ مَهين» اشاره به آب منى است که هم از نظر مقدار ناچيز است و هم از نظر ارزش ظاهرى. «يتشعَّبهم» از ريشه «تشعّب» به معناى پراکندگى است و «شُعبه» به معناى شاخه و فرعى است که از اصل جدا شود. «ريب» به معناى هرگونه شکّ و ترديدى است که سرانجام پرده از روى آن برداشته مى شود و «منون» به معناى حوادث روزگار يا مرگ است. بنابراين، «رَيْبُ الْمَنُونِ» به معناى حوادث و مرگ و ميرهايى است که گذشت زمان آن را آشکار خواهد ساخت. حجر، آيه 29. «زَرَوْا» از ريشه «زرى» بر وزن «سعى» به معناى عيب گرفتن، يا توبيخ و سرزنش کردن است و «ازراء» نيز به همين معناست. مرحوم علّامه مجلسى در بحارالانوار، ج 68، ص 23، در ذيل ح 1، حديث فوق را از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) ضمن توضيحات خود، بيان فرموده است. بقره، آيه 30.
وسائل الشيعه، ج 11، باب وجوب غلبة العقل على الشهوة، ص 164، ح 2. «مهين» از ريشه «مهانت» به معناى حقارت و پستى است و «ماءِ مَهين» اشاره به آب منى است که هم از نظر مقدار ناچيز است و هم از نظر ارزش ظاهرى. «يتشعَّبهم» از ريشه «تشعّب» به معناى پراکندگى است و «شُعبه» به معناى شاخه و فرعى است که از اصل جدا شود. «ريب» به معناى هرگونه شکّ و ترديدى است که سرانجام پرده از روى آن برداشته مى شود و «منون» به معناى حوادث روزگار يا مرگ است. بنابراين، «رَيْبُ الْمَنُونِ» به معناى حوادث و مرگ و ميرهايى است که گذشت زمان آن را آشکار خواهد ساخت. حجر، آيه 29. «زَرَوْا» از ريشه «زرى» بر وزن «سعى» به معناى عيب گرفتن، يا توبيخ و سرزنش کردن است و «ازراء» نيز به همين معناست. مرحوم علّامه مجلسى در بحارالانوار، ج 68، ص 23، در ذيل ح 1، حديث فوق را از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) ضمن توضيحات خود، بيان فرموده است. بقره، آيه 30.