تفسیر بخش سوم

منها: کَأَنِّي بِهِ قَدْ نَعَقَ بِالشَّامِ، وَفَحَصَ بِرَايَاتِهِ فِي ضَوَاحِي کُوفَانَ، فَعَطَفَ عَلَيْهَا عَطْفَ الضَّرُوسِ، وَفَرَشَ الْأَرْضَ بِالرُّوُوسِ. قَدْ فَغَرَتْ فَاغِرَتُهُ، وَثَقُلَتْ فِي الْأَرْضِ وَطْأَتُهُ، بَعِيدَ الْجَوْلَةِ، عَظِيمَ الصَّوْلَةِ. وَاللهِ لَيُشَرِّدَنَّکُمْ فِي أَطْرَافِ الْأَرْضِ حَتَّى لا يَبْقَى مِنْکُمْ إِلاَّ قَلِيلٌ، کَالْکُحْلِ فِي الْعَيْنِ، فَلا تَزَالُونَ کَذلِکَ، حَتَّى تَوُوبَ إلَى الْعَرَبِ عَوَازِبُ أَحْلاَمِهَا! فَالْزَمُوا السُّنَنَ الْقَائِمَةَ، وَالاْثَارَ الْبَيِّنَةَ، والْعَهْدَ الْقَرِيبَ الَّذِي عَلَيْهِ بَاقِي النُّبُوَّةِ. وَاعْلَمُوا أَنَّ الشّيْطَانَ إنَّمَا يُسَنِّي لَکُمْ طُرُقَهُ لِتَتَّبِعُوا عَقِبَهُ.

ترجمه
گويا او را مى بينم که نعره اش از شام بلند است، و پرچم هايش را در اطراف کوفه گسترانده (به اهتزاز درآورده) است! همانند شترى خشمگين و خطرناک به سوى آن مى آيد، و زمين را با سرها فرش مى کند! دهانش را باز کرده (و همه چيز را فرو مى بلعد). گام هايش بر زمين سنگين است (و همه مناطق را زير نفوذ خود مى گيرد) جولان او وسيع و حمله اش عظيم است.
به خدا سوگند! شما را در اطراف زمين پراکنده مى کند تا آن جا که جز تعداد کمى از شما ـ همچون بقاياى سرمه در چشم ـ باقى نماند!.
اين وضع همچنان ادامه مى يابد، تا زمانى که عقل و فکر از دست رفته عرب، به او بازگردد (و در سايه عقل و درايت، دست اتّحاد به هم دهند و بر ستمگران بشورند) پس (اى مردم!) با سنّت هاى جاودانه اسلام و آثار آشکار پيامبر (صلي الله عليه و آله) وپيمان نزديکى که ميراث نبوّت بر آن باقى است، همراه و همگام باشيد، وبدانيد که شيطان راه هاى خويش را براى شما آسان جلوه مى دهد، تا از او پيروى کنيد!
شرح و تفسیر
ويژگى هاى آن حاکم خونخوار!
امام (عليه السلام) در اين بخش خطبه، اشاره به حاکم خونخوار و سنگدل و پرقدرتى مى کند که در آينده از شام سر برمى آورد، و تمام کشور اسلام را به زور شمشير زير سيطره خود قرار مى دهد، و اوصاف نُه گانه اى را براى او مى شمرد.
نخست مى فرمايد: «گويا او را مى بينم که نعره اش از شام بلند شده است»؛ (کَأَنِّي بِهِ قَدْ نَعَقَ بِالشَّامِ).
«و پرچم هايش را در اطراف کوفه گسترانده (به اهتزاز درآورده) است»؛ (وَفَحَصَ بِرَايَاتِهِ فِي ضَوَاحِي کُوفَانَ).
«وهمانند شترى خشمگين و خطرناک به سوى آن مى آيد»؛ (فَعَطَفَ عَلَيْهَا عَطْفَ الضَّرُوسِ).
«و زمين را با سرها فرش مى کند!»؛ (وَفَرَشَ الْأَرْضَ بِالرُّوُوسِ).
«دهانش را باز کرده (و همه چيز را فرو مى بلعد)»؛ (قَدْ فَغَرَتْ{6} فَاغِرَتُهُ). «گام هايش بر زمين سنگين است (و همه مناطق را زير نفوذ خود مى گيرد)»؛ (وَثَقُلَتْ فِي الْأَرْضِ وَطْأَتُهُ). «جولان او وسيع»؛ (بَعِيدَ الْجَوْلَةِ).
«و حمله اش عظيم است»؛ (عَظِيمَ الصَّوْلَةِ).
و سرانجام مى افزايد: «به خدا سوگند شما را در اطراف زمين پراکنده مى سازد تا آن جا که جز تعداد کمى از شما ـ همچون بقاياى سرمه در چشم ـ باقى نماند!»؛(وَاللهِ لَيُشَرِّدَنَّکُمْ فِي أَطْرَافِ الْأَرْضِ حَتَّى لا يَبْقَى مِنْکُمْ إِلاَّ قَلِيلٌ، کَالْکُحْلِ فِي الْعَيْنِ).
اين تعبيرات نُه گانه که معرفى کاملى از آن حاکم خونخوار، پرقدرت وبى رحم را در بر دارد، نشان مى دهد که او چنان اهل ايمان را درهم مى کوبد که جز اندکى از آن ها باقى نمى ماند. نفس ها را در سينه ها حبس مى کند، و قيام ها را در نطفه خفه مى سازد، و با خون ريزى گسترده، از شام تا کوفه و از کوفه تا مناطق ديگر را زير سيطره خود قرار مى دهد.
در اين که اين شخص با اين اوصاف کيست؟ شارحان نهج البلاغه دو نظر مختلف دارند: گروهى آن را اشاره به عبدالملک بن مروان، پنجمين خليفه اموى مى دانند که مردى بسيار خونخوار و جبّار بود.
با لشکرکشى عظيم خود از شام، مصعب بن زبير را که در کوفه حکومت مى کرد از ميان برداشت و لشکر او را در هم کوبيد، و بر کوفه و عراق مسلّط شد، سپس لشکر عظيمى به سرکردگى حجّاج به سوى حجاز فرستاد و عبدالله بن زبير را که در آن جا سر برآورده بود به قتل رسانيد، و مکه و مدينه را نيز تحت سلطه خود درآورد، و حتى بخشى از خانه کعبه را که گروهى از لشکريان عبدالله بن زبير به آن پناه برده بودند، ويران ساخت.
گروه ديگرى از شارحان معتقدند که اين شخص کسى جز سفيانى نيست، که قبل از قيام حضرت مهدى (عليه السلام) از شام ظاهر مى شود و خون هاى بسيارى مى ريزد و مردم را به سوى خود فرامى خواند، و با توجه به اين که بخش هاى گذشته اين خطبه درباره ظهور حضرت مهدى (عليه السلام) بود به نظر مى رسد اين بخش هم درباره ظهور اوست و جمله هاى امام (عليه السلام) در اين فراز، اشاره به ظهور سفيانى است.
در حديثى از حذيفة بن يمان مى خوانيم: پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) به فتنه اى اشاره فرمود که ميان اهل شرق و غرب ظاهر مى شود، سپس افزود: در اين حال سفيانى خروج مى کند تا به دمشق وارد مى شود، لشکرى به شرق مى فرستد و لشکرى به مدينه تا به سرزمين بابل و بغداد مى رسند، بيش از سه هزار نفر را به قتل مى رسانند و بيش از يک صد زن را مورد هتک قرار مى دهند سپس به سوى کوفه سرازير مى شوند و اطراف آن را خراب مى کنند، آنگاه به شام بازمى گردند، در اين هنگام پرچم هدايتى از کوفه ظاهر مى شود و با لشکرى به سوى لشکر سفيانى حرکت مى کند، و آن ها را به قتل مى رساند، تنها يک نفر باقى مى ماند که خبر آن ها را به جاى ديگر مى برد (به اين ترتيب آتش فتنه خاموش مى شود).
مرحوم علّامه مجلسى بعد از نقل اين حديث مى گويد: اصحاب ما همانند اين حديث را از امام باقر (عليه السلام) و امام صادق (عليه السلام) در ضمن احاديث مهدى (عليه السلام) نقل کرده اند.
ولى قسمت پايانى اين خطبه ناهماهنگى هايى با اين تفسير دارد.
سپس امام (عليه السلام) در قسمت پايانى اين خطبه مى فرمايد: «اين وضع ناگوار، (خون ريزى ها و ناامنى ها و تبعيدها و پراکندگى ها) همچنان ادامه مى يابد، تا زمانى که عقل و فکر از دست رفته عرب، به او بازگردد (و در سايه عقل و درايت اختلاف ها را دور بريزند و دست اتّحاد به هم دهند، مردم را از خواب بيدار کنند و بر ستمگران بشورند)»؛ (فَلا تَزَالُونَ کَذلِکَ، حَتَّى تَوُوب إلَى الْعَرَبِ عَوَازِبُ أَحْلاَمِهَا!).
سپس چهار دستور به مردم مى دهد که در سايه آن مى توانند بر حاکمان ظالم پيروز شوند و سلامت و امنيّت را به اجتماعشان بازگردانند. مى فرمايد: «با سنّت هاى جاودانه اسلام و آثار آشکار پيامبر (صلي الله عليه و آله) و پيمان نزديکى که ميراث نبوّت بر آن باقى است، همراه و همگام باشيد و بدانيد که شيطان راه هاى خويش را براى شما آسان جلوه مى دهد تا از او پيروى کنيد!»؛ (فَالْزَمُوا السُّنَنَ الْقَائِمَةَ، وَالاْثَارَ الْبَيِّنَةَ، والْعَهْدَ الْقَرِيبَ الَّذِي عَلَيْهِ بَاقِي النُّبُوَّةِ. وَاعْلَمُوا أَنَّ الشّيْطَانَ إنَّمَا يُسَنِّي لَکُمْ طُرُقَهُ لِتَتَّبِعُوا عَقِبَهُ).
منظور از «سنن قائمه» ضروريات و برنامه هاى جاويدان اسلام است که در هر زمان بايد محور همه فعاليّت هاى سياسى و اجتماعى و فردى باشد.
و منظور از «آثار بيّنه» آثار و رواياتى است که از راه هاى معتبر ثابت شده و بخش عظيمى از تعليمات و برنامه هاى اسلام در آن نهفته است.
و منظور از «عهد قريب» وصيّت پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) درباره ولايت على (عليه السلام) است که ميراث پيامبر (صلي الله عليه و آله) را با خود داشت.
و منظور از «واعلموا...» اين است که در انجام امور مذکور مراقب وسوسه هاى شياطين باشند، چراکه شيطان، راه هاى خود را آسان جلوه مى دهد، تا افراد را از پيمودن راه اطاعت خدا و پيشوايان معصوم ـ که به هر حال خالى از مشکلات نيست ـ بازدارد.
کسانى که بخش اخير خطبه را مربوط به حکومت عبدالملک بن مروان مى دانند، در اين جا گرفتار دو اشکال شده اند:
نخست اين که: مفهوم اين بخش خطبه اين است که ساقط کردن حکومت بنى اميه و روى کار آمدن حکومت بنى عباس، در سايه عقل و درايت عرب، و ازگشت به راه صحيح بوده است؛ در حالى که مى دانيم بنى عباس نيز جنايات بنى اميّه را ادامه دادند و حکومت هاى خودکامه آنان دست کمى از بنى اميه نداشت؛ مگر اين که گفته شود: سقوط بنى اميه و آغاز حرکت بنى عباس حساب شده و عاقلانه بود، هر چند در ادامه راه از مسير منحرف شدند.
مشکل ديگر اين که: ظهور بنى عباس بلافاصله بعد از مرگ عبدالملک نبود، بلکه ده ها سال فرزندان عبدالملک حکومت کردند، سپس سقوط بنى اميه آغاز شد؛ مگر اين که در پاسخ اين اشکال گفته شود: حکومت فرزندان عبدالملک نيز ادامه حکومت خود او بود.
ولى کسانى که بخش اخير را اشاره به خروج سفيانى قبل از قيام مهدى (عليه السلام) مى دانند، جمله هاى اخير امام (عليه السلام) را چنين تفسير مى کنند که بعد از خون ريزى هاى بى حساب در آخرالزمان، و فساد و تباهى هايى که با خروج سفيانى صورت مى گيرد، پرده هاى غفلت کنار مى رود، عقل ها بيدار مى شوند و مردم آماده پذيرش حکومت الهى حضرت مهدى (عليه السلام) مى گردند، و در آن شرايط، براى فراهم شدن آمادگى بيشتر بايد سنّت هاى اسلامى را حفظ کنند و به ولايت وفادار باشند.
در شرح خطبه 101 نيز که تعبيراتى شبيه به اين خطبه داشت بحث هايى درباره تطبيق آن، بر حکومت عبدالملک آمده است.
پاورقی ها
«نعق» از ريشه «نَعْق» بر وزن «نسل» در اصل به معناى صدا کردن کلاغ و يا صدايى که چوپان به هنگام حرکت دادن گوسفندان سرمى دهد، گرفته شده و در اين جا اشاره به نعره هاى حاکم ظالمى است که از شام سر بر مى آورد.
«فَحَصَ» از ريشه «فَحصْ» بر وزن «بحث» در اصل به معناى جست وجو کردن است و گاه به معناى بسط و گسترش دادن آمده و در خطبه بالا همين مراد است. «ضواحى» جمع «ضاحيه» از ريشه «ضحو» بر وزن «سهو» به معناى قرار گرفتن در مقابل آفتاب است و «ضواحى» به مناطق باز در اطراف شهرها گفته مى شود. «کوفان» نام ديگر کوفه است و در اصل به معناى تپه هاى شن دايره مانند و سرخ است. «ضروس» از ريشه «ضَرْس» بر وزن «ترس» به معناى دندان گذاشتن بر چيزى و فشار دادن است. و «ضروس» به شتر کج خلقى مى گويند که افراد را گاز مى گيرد. «فغرت» از ريشه «فَغْر» بر وزن «فقر» به معناى گشودن دهان است و در اين جا کنايه از حرص و آز براى به چنگ آوردن همه چيز است. و «فاغر» اسم فاعل از همين ريشه است. «جوله» از ريشه «جول» بر وزن «قول» به معناى حرکت کردن و گردش گرد مکانى است؛ اين تعبير کنايه از تلاش و کوشش و فعاليت هاى پى درپى مى باشد. «صوله» و «صول» بر وزن «قول» به معناى حمله کردن در جنگ و يا پريدن بر چيزى است. «ليشردنکم» از ريشه «تشريد» به معناى تبعيد کردن و طرد کردن و پراکنده ساختن است. بحارالانوار، ج 52، ص 186و187 (با تلخيص). «توؤب» از ريشه «أوبْ» به معناى بازگشت از سفر و يا هرگونه بازگشت است. «عوازب» جمع «عازبه» در اصل از ريشه «عُزْبه» بر وزن «لقمه» و «عزوبت» گرفته شده که به معناى ازدواج نکردن است و «عزب» به افرادى که فاقد همسرند، اطلاق مى شود. ولى گاه به معناى پنهان شدن و دورگشتن نيز آمده است و در خطبه بالا منظور همين است. «احلام» جمع «حُلُم» بر وزن «شتر» به معناى عقل است. «يسنّى» از ريشه «سَنْو» بر وزن «سَرْو» در اصل به معناى سيراب کردن زمين ازسوى ابرهاست و سپس به معناى هرگونه تسهيل براى انجام کارى استعمال شده است.