تفسیر بخش اول

أَيُُّهَا النَّاسُ، کُلُّ امْرِئٍ لَاقٍ مَا يَفِرُّ مِنْهُ فِي فِرَارِهِ. الْأَجَلُ مَسَاقُ النَّفْسِ. وَ الْهَرَبُ مِنْهُ مُوَافَاتُهُ. کَمْ أَطْرَدْتُ الْأَيَّامَ أَبْحَثُهَا عَنْ مَکْنُونِ هَذَا الْأَمْرِ، فَأَبَى اللَّهُ إِلَّا إِخْفَاءَهُ. هَيْهَاتَ! عِلْمٌ مَخْزُونٌ!

ترجمه
اى مردم! هر کس از هر چه فرار کند، در همان حال فرار به آن مى رسد! «اجل» سرآمد زندگى و پايان حيات است، و فرار از آن، رسيدن به آن است! چه روزهايى که من به بحث و کنجکاوى درباره اسرار و باطن اين امر (پايان زندگى) پرداختم، ولى خداوند جز اخفاى آن را نخواسته است.
هيهات! اين علمى است پنهان (و مربوط به ذات پاک خداوند).
شرح و تفسیر
فرار از مرگ ممکن نيست!
امام (عليه السلام) در اين بخش از خطبه، بر اين امر تأکيد مى کند که نه تنها فرار از مرگ ممکن نيست، بلکه انسان در حال فرار، به استقبال مرگ مى رود؛ مى فرمايد: «اى مردم! هر کس از هر چه فرار کند، در همان حال فرار به آن مى رسد!، اجل، سرآمد زندگى و پايان حيات است، و فرار از آن، رسيدن به آن است!»؛ (أَيُّهَا النَّاسُ، کُلُّ امْرِىءٍ لاَقٍ مَا يَفِرُّ مِنْهُ فِي فِرَارِهِ. الْأَجَلُ مَسَاقُ النَّفْسِ. وَ الْهَرَبُ مِنْهُ مُوَافَاتُهُ). درباره اين که چگونه فرار از مرگ سبب ملاقات آن مى شود شارحان نهج البلاغه تفسيرهايى دارند:
بعضى مى گويند: منظور از اين جمله که «هر کس از هر چه فرار کند، در همان حال فرار به آن مى رسد»؛ اين است: هنگامى که اجل فرارسد و فرمان حرکت از دنيا از سوى خداوند صادر شود، حتى داروها نتيجه معکوس مى دهند سرکه انگبين، صفرا مى افزايد و آنچه در حال عادى شفابخش بود، سبب مرگ مى شود.
اين احتمال نيز در تفسير جمله امام (عليه السلام) داده شده که زمانى، که انسان براى درمان در چنين حالاتى صرف مى کند او را به پايان عمرش نزديک تر مى سازد.
و به تعبير ديگر، بسيار ديده شده، انسان از همان چيزهايى که مى ترسد، به آن گرفتار مى شود و از چيزى که فرار مى کند، به آن مى رسد و طبق اين تفسير، حکم مذکور يک حکم کلى نيست بلکه يک حکم غالبى است.
سپس مى افزايد: «چه روزهايى که من به بحث و کنجکاوى درباره اسرار و باطن اين امر (پايان زندگى) پرداختم، ولى خداوند جز اخفاى آن را نخواسته است، هيهات! اين علمى است پنهان (و مربوط به ذات پاک خداوند)»؛ (کَمْ أَطْرَدْتُ الأَيَّامَ أبْحَثُهَا عَنْ مَکْنُونِ هذَا الأَمْرِ، فَأَبَى اللهُ إلاَّ إخْفَاءَهُ. هَيْهَاتَ! عِلْمٌ مَخْزُونٌ).

سوال :
در اين جا اين سوال مطرح شده است: طبق اخبار زيادى که از اميرمومنان على (عليه السلام) رسيده آن حضرت، هم زمان مرگ خود را به خوبى مى دانست، و هم قاتل خود را مى شناخت، و در شب شهادت، پيوسته به فرزندانش خبر مى داد، و حتى در اثناى همان ماه رمضان، که در آن شهيد شد با تعبيرات مختلفى اشاره به زمان شهادت خود کرد، حتى از روايت معروفى که در کافى نقل شده، برمى آيد که مرغان خانگى حضرت نيز خبردار بودند، با اين حال چگونه امام (عليه السلام) مى فرمايد: جز خدا کسى از اجل انسان ها باخبر نيست؟

پاسخ :
بعضى به استناد پاره اى از روايات، معتقدند که حالات معصومين (عليهم السلام) و اولياى خدا مختلف است، گاه به اراده پروردگار همه چيز را مى دانند، و گاه به اراده حق، مسائلى از آن ها پنهان مى شود، حتى ممکن است لحظه ها متفاوت باشد، يعقوب پيامبر (عليه السلام) بوى پيراهن يوسف (عليه السلام) را از فاصله دور (از مصر) شنيد، ولى او را در چاه کنعان نزديک خود نديد!
اين احتمال نيز وجود دارد که آنچه امام (عليه السلام) در اين فراز خطبه مى فرمايد، يک قانون کلى درباره اجل و سرآمد زندگى همه انسان ها باشد، ولى اين قانون کلى مانند همه قوانين کلى، استثنائاتى دارد، چه مانعى دارد که بعضى از اولياى خدا به فرمان خدا و با تعليم او، لحظه مرگ خود را بدانند؟
در اين جا نکته سومى نيز وجود دارد و آن اين که: علوم معصومين (عليهم السلام) درباره مسائل آينده بر اساس لوح محو و اثبات است که قابل تغيير است و به اصطلاح علم به مقتضيات است، نه علم به علت تامه که قابل تغيير نباشد؛ زيرا آن قسمت که نامش لوح محفوظ است مخصوص خداوند متعال است مثلاً در داستان حضرت مسيح (عليه السلام) آمده است که او خبر از فوت عروسى در شب عروسى اش داد، ولى اين امر واقع نشد چرا که آن ها صدقه اى داده بودند و صدقه مانع از تحقق اين مصيبت شده بود.
شرح اين مطلب را به خواست خدا در جاى خود خواهيم آورد.