تفسیر بخش دوم
أَمََّا وَصِيَّتِي: فَاللَّهَ لَا تُشْرِکُوا بِهِ شَيْئاً وَ مُحَمَّداً (صلي الله عليه و آله)، فَلَا تُضَيِّعُوا سُنَّتَهُ. أَقِيمُوا هَذَيْنالْعَمُودَيْنِ، وَ أَوْقِدُوا هَذَيْنِ الْمِصْبَاحَيْنِ، وَ خَلَاکُمْ ذَمٌّ مَا لَمْ تَشْرُدُوا. حُمِّلَ کُلُّ امْرِئٍ مِنْکُمْ مَجْهُودَهُ، وَ خُفِّفَ عَنِ الْجَهَلَةِ. رَبٌّ رَحِيمٌ، وَ دِينٌ قَوِيمٌ، وَ إِمَامٌ عَلِيمٌ. أَنَا بِالْأَمْسِ صَاحِبُکُمْ، وَ أَنَا الْيَوْمَ عِبْرَةٌ لَکُمْ، وَ غَداً مُفَارِقُکُمْ! غَفَرَ اللَّهُ لِي وَ لَکُمْ!
ترجمه
اما وصيّت من اين است که چيزى را همتاى خدا قرار ندهيد، و سنّت و شريعت محمّد (صلي الله عليه و آله) را ضايع نکنيد، اين دو ستون را بر پا داريد، و اين دو چراغ پرفروغ را فروزان نگه داريد! و نکوهشى متوجه شما نخواهد بود، مادامى که (از اين دو امر) منحرف نشويد. هر کس به اندازه توانايى اش وظيفه دارد، و به جاهلان تخفيف داده شده است.
پروردگارى مهربان، و دينى استوار، و امام و پيشوايى آگاه داريد. من ديروز همراه (و رهبر) شما بودم، و امروز مايه عبرت شما هستم، و فردا از شما جدا مى شوم! خداوند من و شما را بيامرزد.
پروردگارى مهربان، و دينى استوار، و امام و پيشوايى آگاه داريد. من ديروز همراه (و رهبر) شما بودم، و امروز مايه عبرت شما هستم، و فردا از شما جدا مى شوم! خداوند من و شما را بيامرزد.
شرح و تفسیر
وصيّت نامه کوتاه و پرمحتوا
در بخش دوم اين سخن، امام (عليه السلام) وصيّت تاريخى خود را بيان مى کند و در آن لحظه هاى حساس و سختى که بر امام (عليه السلام) در بستر شهادت مى گذشت عصاره روح و فکر خود را در قالب اين وصيّت نامه ريخته و براى پيروان مکتبش به تاريخ مى سپارد، مى فرمايد: «اما وصيّت من اين است که چيزى را همتاى خدا قرار ندهيد، و سنّت و شريعت محمّد (صلي الله عليه و آله) را ضايع مکنيد، اين دو ستون را بر پا داريد، و اين دو چراغ پرفروغ را فروزان نگه داريد، و (در اين حال) نکوهشى متوجه شما نخواهد بود مادامى که (از اين دو امر) منحرف نشويد»؛ (أَمَّا وَصِيَّتِي: فَاللهَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَيْئاً، وَ مُحَمَّداً (صلي الله عليه و آله)، فَلا تُضَيِّعُوا سُنَّتَهُ. أَقِيمُوا هذَيْنَ الْعَمُودَيْنِ، وَ أَوْقِدُوا هذَيْنِ الْمِصْبَاحَيْنِ، وَ خَلاَکُمْ ذَمٌّ مَا لَمْ تَشْرُدُوا).
شرک در اين جا به معناى وسيع کلمه، اراده شده، که هم شامل شرک در ذات و صفات مى شود و هم شرک در افعال، و به تعبير ديگر، هر گونه گرايش به غير خدا چه در اعتقاد باشد، چه در عمل، در اين تعبير وارد است، همان گونه که سنّت پيامبر (صلي الله عليه و آله) به معناى وسيع آن اراده شده که شامل تمام برنامه هاى عبادى و اخلاقى و سياسى و اجتماعى مى شود، در واقع تمام اسباب سعادت انسان در اين دو جمله خلاصه شده است. اگر به غير خدا عشق نورزد، و جز رضاى او نطلبد و هواى نفس و شيطان را بر وجود خود حاکم نسازد، و تعليمات پيغمبر گرامى اسلام (صلي الله عليه و آله) را در تمام زمينه ها اجرا کند، به يقين خوشبخت و سعادتمند است. به همين دليل امام (عليه السلام) اين دو را تشبيه به دو ستون خيمه کرده که تا بر پا هستند، خيمه پناهگاهى است در برابر سوز گرما و سرما و حافظى است در مقابل بسيارى از خطرات، و نيز تشبيه به دو چراغ فروزان کرده، که در دو طرف انسان باشد، و تمام محيط و مسير را روشن سازد، بديهى است که با وجود اين دو چراغ روشن، گمراهى نخواهد بود.
و لذا در ادامه آن فرموده است: اگر به اين دو دستور عمل کنيد، هيچ مذمت و نکوهشى نخواهيد شد، و کمبودى در دين و ايمان و زندگى شما نخواهد بود، ولى آن را مشروط به اين مى کند که در ادامه راه نيز منحرف نشويد و در همان مسير توحيد و عمل به سنّت باقى بمانيد.
در واقع تمام اصول و فروع اسلام در اين دو جمله جمع است: توحيد شامل تمام اصول اعتقادى مى شود و حفظ سنّت پيامبر (صلي الله عليه و آله) شامل تمام دستورات عملى و اخلاقى، و اگر مى فرمايد: با اقامه اين دو اصل ملامتى متوجه شما نيست، به همين دليل است.
و از آن جا که ممکن است اقامه توحيد و سنّت پيامبر (صلي الله عليه و آله) در تمام ابعادش براى همگان ميسّر نباشد چرا که توان فکرى و جسمى همگان يکسان نيست، چنين مى افزايد: «هر کس به اندازه توانايى اش وظيفه دارد، و به جاهلان تخفيف داده شده است»؛ (حُمِّلَ کُلُّ امْرِىءٍ مِنْکُمْ مَجْهُودَهُ، وَ خُفِّفَ عَنِ الْجَهَلَةِ).
اين همان چيزى است که در آيات و روايات بارها به آن اشاره شده است؛ قرآن مجيد در يک جا مى فرمايد: (لا يُکَلِّفُ اللهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَهَا)؛ «خداوند هيچ کس را جز به اندازه توانايى اش تکليف نمى کند» و در جاى ديگر مى فرمايد: (لايُکَلِّفُ اللهُ نَفْساً إِلاَّ مَا آتَاهَا)؛ خداوند هيچ کس را جز به مقدار توانايى اى که به او داده، تکليف نمى کند». و در حديثى از امام صادق (عليه السلام) نقل شده است: «يُغْفَرُ لِلْجَاهِلِ سَبْعُونَ ذَنْباً قَبْلَ اَنْ يُغْفَرَ لِلْعَالِمِ ذَنْبٌ واحِدٌ؛ خداوند هفتاد گناه جاهل را مى بخشد پيش از آن که يک گناه عالم را ببخشد» و در حديث ديگرى از امام باقر (عليه السلام) آمده است: «إنَّمَا يُداقُّ الْعِبادَ فِي الْحِسابِ يَوْمَ الْقَيامَةِ عَلَى قَدْرِ مَا آتَاهُمْ مِنَ الْعُقُولِ فِي الدُّنْيَا؛ خداوند به هنگام حساب اعمال، هر کس را به اندازه عقلى که در دنيا به او داده است حسابرسى مى کند» و در واقع مقتضاى عدالت همين است که توانايى هاى فکرى و جسمانى افراد در سپردن مسئوليت ها و حسابرسى در برابر تخلّفات منظور گردد.
به همين دليل، به دنبال آن مى فرمايد: «پروردگارى مهربان، و دينى استوار، و امام و پيشوايى آگاه داريد»؛ (رَبٌّ رَحِيمٌ، وَ دِينٌ قَوِيمٌ، وَ إمَامٌ عَلِيمٌ).
در واقع در سايه اين سه، همه اسباب سعادت فراهم است. خداوند رحيم، همه راه هاى سعادت را به روى انسان گشوده و دينى که پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) آورده، از استحکام و استوارى بى نظيرى برخوردار است. و امامى که براى سرپرستى انسان ها و اجراى احکام دين منصوب کرده، از هر نظر آگاه است!
واژه امام در اين جا مى تواند اشاره به شخص پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله)، يا شخص على (عليه السلام) و يا همه پيشوايان اسلام، از پيامبر خاتم (صلي الله عليه و آله) گرفته، تا وصىّ خاتم، حضرت مهدى ـ سلام الله عليهم اجمعين ـ باشد.
بديهى است که چنين خداوند و آيين و امامى، هيچ کس را جز به مقدار توانش تکليف نمى کنند.
سرانجام در پايان اين فراز، امام (عليه السلام) به نکته مهمى اشاره کرده و سخنان خود را در بخش اوّل و دوم اين فراز با اين نکته تکميل مى کند، مى فرمايد: «من ديروز همراه (و رهبر) شما بودم، و امروز مايه عبرت شما هستم، و فردا از شما جدا مى شوم، خداوند من و شما را بيامرزد»؛ (أَنَا بِالْأَمْس صَاحِبُکُمْ، وَ أَنَا الْيَوْمَ عِبْرَةٌ لَکُمْ، وَ غَداً مُفَارِقُکُمْ! غَفَرَ اللهُ لِي ولَکُمْ).
اشاره به اين که اگر سه روز زندگى مرا در کنار هم قرار دهيد، مطالب بسيارى به شما مى آموزد. ديروز همچون شما، بلکه رهبر و فرمانده شما بودم، عمروبن عبدودها را بر خاک سياه مى غلطاندم، درِ خيبر را با پنجه آهنين مى گشودم، از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) در ميدان جنگ در برابر انبوه دشمن به تنهايى دفاع مى کردم، در ميدان هاى جنگ جمل و صفّين و نهروان هنگامى که شمشير به دست مى گرفتم لشکر دشمن از برابر من فرار مى کردند، ولى امروز که با اين فرق شکافته در ميان بستر افتاده ام، درس عبرتى براى شما هستم، و فردا مى روم، تنها جاى خالى مرا خواهيد ديد. آيا اين سه روز بيانگر وضع دنيا و بى اعتبارى آن براى همه شما نيست؟
به راستى سخنى به اين کوتاهى و پرمعنايى کمتر شنيده شده است.
درباره اين که منظور ازجمله «غَداً مُفَارِقُکُمْ» پيش بينى شهادتش در همان بستر است يا خبر از آينده هاى دور مى دهد که در تعبيرات عادى از آن به فردا تعبير مى شود، در ميان شارحان نهج البلاغه گفت وگوست ولى آنچه از قرائن مختلف و گفت وگوهاى ديگر امام (عليه السلام) در آن حادثه دلخراش و قبل از آن، استفاده مى شود اين است که منظور، خبر قطعى از همان آينده نزديک است و جمله «إنْ تَثْبُتِ الْوَطْأَةُ...» (اگر من از اين ضربت نجات يابم...) منافاتى با آن ندارد زيرا اين گونه تعبيرات براى بيان مقاصد خاصى معمول است همان گونه که در قرآن مجيد آمده است: (أَفَإِينْ مَّاتَ أَوْ قُتِلَ آنْقَلَبْتُمْ عَلَى اَعْقَابِکُمْ)؛ «آيا اگر او بميرد يا کشته شود شما به گذشته (و دوران جاهليت) بازمى گرديد؟» در حالى که خداوند عالم بوده که
پيامبر (صلي الله عليه و آله) به قتل نمى رسد. هدف امام (عليه السلام) نيز در اين جا بيان اين مطلب بوده است که من اگر مى ماندم چه بسا ضارب خود را عفو مى کردم. .
در بخش دوم اين سخن، امام (عليه السلام) وصيّت تاريخى خود را بيان مى کند و در آن لحظه هاى حساس و سختى که بر امام (عليه السلام) در بستر شهادت مى گذشت عصاره روح و فکر خود را در قالب اين وصيّت نامه ريخته و براى پيروان مکتبش به تاريخ مى سپارد، مى فرمايد: «اما وصيّت من اين است که چيزى را همتاى خدا قرار ندهيد، و سنّت و شريعت محمّد (صلي الله عليه و آله) را ضايع مکنيد، اين دو ستون را بر پا داريد، و اين دو چراغ پرفروغ را فروزان نگه داريد، و (در اين حال) نکوهشى متوجه شما نخواهد بود مادامى که (از اين دو امر) منحرف نشويد»؛ (أَمَّا وَصِيَّتِي: فَاللهَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَيْئاً، وَ مُحَمَّداً (صلي الله عليه و آله)، فَلا تُضَيِّعُوا سُنَّتَهُ. أَقِيمُوا هذَيْنَ الْعَمُودَيْنِ، وَ أَوْقِدُوا هذَيْنِ الْمِصْبَاحَيْنِ، وَ خَلاَکُمْ ذَمٌّ مَا لَمْ تَشْرُدُوا).
شرک در اين جا به معناى وسيع کلمه، اراده شده، که هم شامل شرک در ذات و صفات مى شود و هم شرک در افعال، و به تعبير ديگر، هر گونه گرايش به غير خدا چه در اعتقاد باشد، چه در عمل، در اين تعبير وارد است، همان گونه که سنّت پيامبر (صلي الله عليه و آله) به معناى وسيع آن اراده شده که شامل تمام برنامه هاى عبادى و اخلاقى و سياسى و اجتماعى مى شود، در واقع تمام اسباب سعادت انسان در اين دو جمله خلاصه شده است. اگر به غير خدا عشق نورزد، و جز رضاى او نطلبد و هواى نفس و شيطان را بر وجود خود حاکم نسازد، و تعليمات پيغمبر گرامى اسلام (صلي الله عليه و آله) را در تمام زمينه ها اجرا کند، به يقين خوشبخت و سعادتمند است. به همين دليل امام (عليه السلام) اين دو را تشبيه به دو ستون خيمه کرده که تا بر پا هستند، خيمه پناهگاهى است در برابر سوز گرما و سرما و حافظى است در مقابل بسيارى از خطرات، و نيز تشبيه به دو چراغ فروزان کرده، که در دو طرف انسان باشد، و تمام محيط و مسير را روشن سازد، بديهى است که با وجود اين دو چراغ روشن، گمراهى نخواهد بود.
و لذا در ادامه آن فرموده است: اگر به اين دو دستور عمل کنيد، هيچ مذمت و نکوهشى نخواهيد شد، و کمبودى در دين و ايمان و زندگى شما نخواهد بود، ولى آن را مشروط به اين مى کند که در ادامه راه نيز منحرف نشويد و در همان مسير توحيد و عمل به سنّت باقى بمانيد.
در واقع تمام اصول و فروع اسلام در اين دو جمله جمع است: توحيد شامل تمام اصول اعتقادى مى شود و حفظ سنّت پيامبر (صلي الله عليه و آله) شامل تمام دستورات عملى و اخلاقى، و اگر مى فرمايد: با اقامه اين دو اصل ملامتى متوجه شما نيست، به همين دليل است.
و از آن جا که ممکن است اقامه توحيد و سنّت پيامبر (صلي الله عليه و آله) در تمام ابعادش براى همگان ميسّر نباشد چرا که توان فکرى و جسمى همگان يکسان نيست، چنين مى افزايد: «هر کس به اندازه توانايى اش وظيفه دارد، و به جاهلان تخفيف داده شده است»؛ (حُمِّلَ کُلُّ امْرِىءٍ مِنْکُمْ مَجْهُودَهُ، وَ خُفِّفَ عَنِ الْجَهَلَةِ).
اين همان چيزى است که در آيات و روايات بارها به آن اشاره شده است؛ قرآن مجيد در يک جا مى فرمايد: (لا يُکَلِّفُ اللهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَهَا)؛ «خداوند هيچ کس را جز به اندازه توانايى اش تکليف نمى کند» و در جاى ديگر مى فرمايد: (لايُکَلِّفُ اللهُ نَفْساً إِلاَّ مَا آتَاهَا)؛ خداوند هيچ کس را جز به مقدار توانايى اى که به او داده، تکليف نمى کند». و در حديثى از امام صادق (عليه السلام) نقل شده است: «يُغْفَرُ لِلْجَاهِلِ سَبْعُونَ ذَنْباً قَبْلَ اَنْ يُغْفَرَ لِلْعَالِمِ ذَنْبٌ واحِدٌ؛ خداوند هفتاد گناه جاهل را مى بخشد پيش از آن که يک گناه عالم را ببخشد» و در حديث ديگرى از امام باقر (عليه السلام) آمده است: «إنَّمَا يُداقُّ الْعِبادَ فِي الْحِسابِ يَوْمَ الْقَيامَةِ عَلَى قَدْرِ مَا آتَاهُمْ مِنَ الْعُقُولِ فِي الدُّنْيَا؛ خداوند به هنگام حساب اعمال، هر کس را به اندازه عقلى که در دنيا به او داده است حسابرسى مى کند» و در واقع مقتضاى عدالت همين است که توانايى هاى فکرى و جسمانى افراد در سپردن مسئوليت ها و حسابرسى در برابر تخلّفات منظور گردد.
به همين دليل، به دنبال آن مى فرمايد: «پروردگارى مهربان، و دينى استوار، و امام و پيشوايى آگاه داريد»؛ (رَبٌّ رَحِيمٌ، وَ دِينٌ قَوِيمٌ، وَ إمَامٌ عَلِيمٌ).
در واقع در سايه اين سه، همه اسباب سعادت فراهم است. خداوند رحيم، همه راه هاى سعادت را به روى انسان گشوده و دينى که پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) آورده، از استحکام و استوارى بى نظيرى برخوردار است. و امامى که براى سرپرستى انسان ها و اجراى احکام دين منصوب کرده، از هر نظر آگاه است!
واژه امام در اين جا مى تواند اشاره به شخص پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله)، يا شخص على (عليه السلام) و يا همه پيشوايان اسلام، از پيامبر خاتم (صلي الله عليه و آله) گرفته، تا وصىّ خاتم، حضرت مهدى ـ سلام الله عليهم اجمعين ـ باشد.
بديهى است که چنين خداوند و آيين و امامى، هيچ کس را جز به مقدار توانش تکليف نمى کنند.
سرانجام در پايان اين فراز، امام (عليه السلام) به نکته مهمى اشاره کرده و سخنان خود را در بخش اوّل و دوم اين فراز با اين نکته تکميل مى کند، مى فرمايد: «من ديروز همراه (و رهبر) شما بودم، و امروز مايه عبرت شما هستم، و فردا از شما جدا مى شوم، خداوند من و شما را بيامرزد»؛ (أَنَا بِالْأَمْس صَاحِبُکُمْ، وَ أَنَا الْيَوْمَ عِبْرَةٌ لَکُمْ، وَ غَداً مُفَارِقُکُمْ! غَفَرَ اللهُ لِي ولَکُمْ).
اشاره به اين که اگر سه روز زندگى مرا در کنار هم قرار دهيد، مطالب بسيارى به شما مى آموزد. ديروز همچون شما، بلکه رهبر و فرمانده شما بودم، عمروبن عبدودها را بر خاک سياه مى غلطاندم، درِ خيبر را با پنجه آهنين مى گشودم، از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) در ميدان جنگ در برابر انبوه دشمن به تنهايى دفاع مى کردم، در ميدان هاى جنگ جمل و صفّين و نهروان هنگامى که شمشير به دست مى گرفتم لشکر دشمن از برابر من فرار مى کردند، ولى امروز که با اين فرق شکافته در ميان بستر افتاده ام، درس عبرتى براى شما هستم، و فردا مى روم، تنها جاى خالى مرا خواهيد ديد. آيا اين سه روز بيانگر وضع دنيا و بى اعتبارى آن براى همه شما نيست؟
به راستى سخنى به اين کوتاهى و پرمعنايى کمتر شنيده شده است.
درباره اين که منظور ازجمله «غَداً مُفَارِقُکُمْ» پيش بينى شهادتش در همان بستر است يا خبر از آينده هاى دور مى دهد که در تعبيرات عادى از آن به فردا تعبير مى شود، در ميان شارحان نهج البلاغه گفت وگوست ولى آنچه از قرائن مختلف و گفت وگوهاى ديگر امام (عليه السلام) در آن حادثه دلخراش و قبل از آن، استفاده مى شود اين است که منظور، خبر قطعى از همان آينده نزديک است و جمله «إنْ تَثْبُتِ الْوَطْأَةُ...» (اگر من از اين ضربت نجات يابم...) منافاتى با آن ندارد زيرا اين گونه تعبيرات براى بيان مقاصد خاصى معمول است همان گونه که در قرآن مجيد آمده است: (أَفَإِينْ مَّاتَ أَوْ قُتِلَ آنْقَلَبْتُمْ عَلَى اَعْقَابِکُمْ)؛ «آيا اگر او بميرد يا کشته شود شما به گذشته (و دوران جاهليت) بازمى گرديد؟» در حالى که خداوند عالم بوده که
پيامبر (صلي الله عليه و آله) به قتل نمى رسد. هدف امام (عليه السلام) نيز در اين جا بيان اين مطلب بوده است که من اگر مى ماندم چه بسا ضارب خود را عفو مى کردم. .
پاورقی ها
«خلاکم ذم» ضرب المثلى است در ميان عرب، و مفهومش اين است که نکوهشى متوجه شما نيست چرا که وظيفه خود را انجام داده ايد. بعضى مى گويند: نخستين کسى که اين جمله را به کار برد «قصير بن سعد»غلام «جزيمه» (يکى از شاهان عرب) بود که به دست مردى به نام «زُبَاء» کشته شد. «قصير» به خواهرزاده پادشاه گفت انتقام خون «جزيمه» را بگير، او در پاسخ گفت من چگونه دسترسى به قاتل پيدا کنم او از عقاب آسمان هم گريزپاتر است. «قصير» گفت: «اطلب و خلاک ذم؛ تو در مقام خونخواهى باش ديگر نکوهشى متوجه تو نخواهد بود» (هر چند دسترسى پيدا نکنى). (معارج نهج البلاغه بيهقى از علماى قرن ششم،صفحه 239 ذيل خطبه مورد بحث).
«لم تشردوا» از ريشه «شرد» بر وزن «سرد» به معناى پراکنده شدن و آواره گشتن است و در جمله بالا منظور اين است: مادامى که از حق دور نشويد. بقره، آيه 286. طلاق، آيه 7. کافى، ج 1، باب لزوم الحجة على العالم، ص 47، ح 1. کافى، ج 1، کتاب العقل و الجهل، ص 11، ح 7. آل عمران، آيه 144.
«لم تشردوا» از ريشه «شرد» بر وزن «سرد» به معناى پراکنده شدن و آواره گشتن است و در جمله بالا منظور اين است: مادامى که از حق دور نشويد. بقره، آيه 286. طلاق، آيه 7. کافى، ج 1، باب لزوم الحجة على العالم، ص 47، ح 1. کافى، ج 1، کتاب العقل و الجهل، ص 11، ح 7. آل عمران، آيه 144.