تفسیر بخش دوم
ثُمََّ إِنَّکُمْ مَعْشَرَ آلْعَرَبِ أَغْرَاضُ بَلايَا قَدِ آقْتَرَبَتْ. فَاتَّقُوا سَکَرَاتِ النِّعْمَةِ، وَ آحْذَرُوا بَوَائِقَ النِّقْمَةِ، وَ تَثَبَّتُوا فِي قَتَامِ آلْعِشْوَةِ، وَ آعْوِجَاجِ آلْفِتْنَةِ عِنْدَ طُلُوعِ جَنِينِهَا، وَ ظُهُورِ کَمِينِهَا، وَ آنْتِصَابِ قُطْبِهَا، وَ مَدَارِ رَحَاهَا. تَبْدَأُ فِي مَدَارِجَ خَفِيَّةٍ، وَ تَؤُولُ إِلَى فَظَاعَةٍ جَلِيَّة. شِبَابُهَا کَشِبَابِ آلْغُلامِ، وَ آثَارُهَا کَآثَارِ السِّلامِ، يَتَوَارَثُهَا الظَّلَمَةُ بِالْعُهُودِ! أَوَّلُهُمْ قَائِدٌ لاِخِرِهِمْ، وَ آخِرُهُمْ مُقْتَدٍ بِأَوَّلِهِمْ؛ يَتَنَافَسُونَ في دُنْيَا دَنِيَّةٍ، وَ يَتَکَالَبُونَ عَلَى جِيفَةٍ مُرِيحَةٍ. وَ عَنْ قَلِيلٍ يَتَبَرَّأُ التَّابِعُ مِنَ آلْمَتْبُوعِ، وَ آلْقَائِدُ مِنَ آلْمَقُودِ، فَيَتَزَايَلُونَ بِالْبَغْضَاءِ، وَ يَتَلاعَنُونَ عِندَ اللِّقَاءِ.
ترجمه
شرح و تفسیر
امام (عليه السلام) در اين بخش از خطبه، مردم را از فتنه هايى که در پيش است باخبر مى کند و برحذر مى دارد و به آن ها آگاهى مى دهد، تا از ضربات فتنه تا آن جا که ممکن است در امان بمانند و از ضايعات آن بکاهند و جالب اين که امام (عليه السلام) در اين بخش به سرچشمه هاى فتنه و کيفيّت شکل گيرى و مراحل مختلف آن با بيان لطيفى اشاره مى کند و مى فرمايد: «شما اى گروه عرب! در آينده هدف بلاهايى هستيد که نزديک شده است؛ از مستى نعمت بپرهيزيد، و از بلاهايى که کيفر اعمال شماست بر حذر باشيد»؛ (ثُمَّ إِنَّکُمْ مَعْشَرَ آلْعَرَبِ أَغْرَاضُ بَلايَا قَدِ آقْتَرَبَتْ، فَاتَّقُوا سَکَرَاتِ النِّعْمَةِ، وَ آحْذَرُوا بَوَائِقَ النِّقْمَةِ).
امام (عليه السلام) در اين عبارت به دو عامل مهم از عوامل فتنه ها اشاره فرموده است: يکى از آن ها مستى حاصل از نعمت است و ديگرى مجازات اعمال؛ که نتيجه آن فتنه هايى است که دامان مردم را مى گيرد و آن ها را هدف بلاها قرار مى دهد. سپس براى کم کردن ضايعات فتنه چنين دستور مى دهد: «و هنگامى که گرد و غبار حوادث ناشناخته برمى خيزد، و پيچيدگى هاى فتنه آشکار مى شود نوزادش تولّد مى يابد و باطن آن ظاهر مى گردد، قطب و محورش بر جاى خود قرار مى گيرد و آسياى آن به حرکت درمى آيد، (به هوش باشيد و) با احتياط گام برداريد»؛ (وَ تَثَبَّتُوا فِي قَتَامِ آلْعِشْوَةِ، وَ آعْوِجَاجِ آلْفِتْنَةِ عِنْدَ طُلُوعِ جَنِينِهَا، وَ ظُهُورِ کَمِينِهَا، وَ آنْتِصَابِ قُطْبِهَا، وَ مَدَارِ رَحَاهَا).
امام (عليه السلام) در اين عبارت، گاه فتنه را به جنينى تشبيه مى کند که به طور پنهانى پرورش پيدا مى کند و ناگهان متولّد مى شود و گاه همانند آسيايى مى شمرد که نخست قطب و محور آن را بر پا مى سازند و سپس سنگ آسيا به چرخش درمى آيد. تجربيّات تاريخى نيز نشان مى دهد که واقعآ فتنه ها چنين اند؛ مراحل کُمونى دارند که بر اثر عوامل مختلف اجتماعى شکل مى گيرد؛ ناگهان انفجارى رخ مى دهد و آنچه در درون جامعه است، ظاهر مى شود.
در ادامه اين سخن، امام (عليه السلام) نشانه هاى ديگرى از شکل گيرى فتنه ها بيان مى کند و مى فرمايد: «(آرى!) فتنه ها کم کم از مراحل ناپيدا شروع به حرکت مى کنند و سرانجام به صورت خطرناک آشکار مى شوند. رشد آن ها همچون رشد جوانان (سريع است) و آثارشان (بر پيکر جامعه) همچون آثار سنگ هاى سخت و محکم است (که بر پيکر انسان وارد مى شود)»؛ (تَبْدَأُ فِي مَدَارِجَ خَفِيَّةٍ، وَ تَؤُولُ إِلَى فَظَاعَةٍ جَلِيَّة. شِبَابُهَا کَشِبَابِ آلْغُلامِ، وَ آثَارُهَا کَآثَارِ السِّلامِ). در اين که اين فتنه هايى که امام (عليه السلام) در اين بخش از خطبه به آن اشاره فرموده و درباره آن هشدار مى دهد، کدام فتنه است؟ در ميان شارحان نهج البلاغه گفت وگوست؛ ولى ظاهر اين است که اشاره به فتنه «بنى اميّه» باشد که از زمان عثمان شروع شد و دوران کُمون خود را طى کرد و با قتل «عثمان»، ظهور و بروز پيدا کرد و با حکومت «معاويه و يزيد و عبدالملک مروان» و مانند آن ها به اوج خود رسيد و به قدرى اين فتنه آشکار گشت و به رسوايى کشيده شد که علنآ بر منابر، على (عليه السلام) را سبّ مى کردند و دشنام مى دادند، و ضرباتى که از اين ناحيه بر پيکر اسلام وارد شد مانند ضرباتى بود که در يک زلزله وحشتناک از متلاشى شدن کوه ها و سقوط سنگ ها بر آبادى ها رخ مى دهد.
و در ادامه اين بحث به ويژگى هاى ديگرى از اين فتنه اشاره مى کند و مى فرمايد: سردمداران فتنه چنان با هم متّحد و متّفقند که گويا آن را از يکديگر به ارث مى برند: «ستمگران آن را بر طبق پيمان هايى از يکديگر به ارث مى برند، نخستين آن ها رهبر آخرينشان است و آخرينشان پيرو نخستين آن ها»؛ (يَتَوَارَثُهَا الظَّلَمَةُ بِالْعُهُودِ! أَوَّلُهُمْ قَائِدٌ لاِخِرِهِمْ، وَ آخِرُهُمْ مُقْتَدٍ بِأَوَّلِهِمْ).
آرى! فتنه انگيزان خطرناک اين گونه اند که اسباب فتنه را از يکديگر به ارث مى برند و همه در خط واحدى سير مى کنند و در مسير واحدى گام برمى دارند واين هماهنگى و توارث از يکديگر خطر آن ها را افزايش مى دهد و آثار شوم فتنه هاشان را مضاعف مى سازد.
آنگاه به انگيزه هاى اصلى فتنه جويان و ستمگران خودکامه اشاره کرده، مى فرمايد: «(آرى) آن ها براى به دست آوردن دنياى پست بر يکديگر سبقت مى جويند و همچون سگانى که بر سر مردار گنديده اى ريخته باشند با يکديگر به نزاع برمى خيزند (گرچه در ظاهر متّحدند و مسير واحدى را طى مى کنند، ولى در باطن با يکديگر در ستيزند و هر يک مى خواهد در رأس فتنه باشد و ديگران پيرو او باشند)»؛ (يَتَنَافَسُونَ في دُنْيَا دَنِيَّةٍ، وَيَتَکَالَبُونَ عَلَى جِيفَةٍ مُرِيحَةٍ).
سپس در عبارتى کوتاه و گويا به عاقبت کار آن ها اشاره مى کند و مى فرمايد: «ولى به زودى پيروان، از پيشوايان خود برائت مى جويند و رهبران از پيروانشان؛ و سرانجام با بغض و کينه از هم جدا مى شوند و به هنگام ملاقات (در اين جهان يا در آخرت) يکديگر را لعن و نفرين مى کنند!؛ (وَ عَنْ قَلِيلٍ يَتَبَرَّأُ التَّابِعُ مِنَ آلْمَتْبُوعِ، وَ آلْقَائِدُ مِنَ آلْمَقُودِ، فَيَتَزَايَلُونَ بِالْبَغْضَاءِ، وَ يَتَلاعَنُونَ عِندَ اللِّقَاءِ).
اين قسمت ممکن است اشاره به فتنه جويان بنى عباس باشد؛ گرچه آن ها همان خط بنى اميه را که عبارت بود از نفاق و تکالب بر دنيا و ضربه زدن بر پيکر اهل بيت (عليهم السلام) ـ که رهبران الهى امّت بودند ـ ادامه مى دادند، ولى در ظاهر به آن ها لعن و نفرين مى فرستادند و از اعمال آن ها بيزارى مى جستند و شعار قيامشان که براى فريب مردم بود «الرضا لآل محمّد» بود، آن ها کشتار عجيبى از بقاياى بنى اميّه کردند و سيل خون جارى ساختند و آثارشان را محو و نابود کردند و اموالشان را بر باد دادند.
بعضى از شارحان نهج البلاغه جمله «و يتلاعنون عند اللقاء» را اشاره به «لقاء الله» و روز قيامت مى دانند، همان گونه که در قرآن مى فرمايد: (اِذْ تَبَرَّأَ الَّذِينَ آتُّبِعُوا مِنَ الَّذِينَ آتَّبَعُوا وَ رَأَوُا الْعَذَابَ وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبَابُ)؛ «در آن هنگام پيشوايان (گمراه کننده) از پيروان خود بيزارى مى جويند؛ و عذاب الهى را مشاهده مى کنند و دستشان از همه جا کوتاه مى شود».
همان گونه که تابعين نيز از پيشوايان خود بيزارى مى جويند؛ چنان که در قرآن مجيد مى خوانيم: (وَ يَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِيعآ ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِينَ أَشْرَکُوا أَيْنَ شُرَکَاؤُکُمُ الَّذِينَ کُنتُمْ تَزْعُمُونَ * ثُمَّ لَمْ تَکُنْ فِتْنَتُهُمْ إِلاَّ أَنْ قَالُوا وَ اللهِ رَبِّنَا مَا کُنَّا مُشْرِکِينَ)؛ «(به ياد آور) آن روز که همه آن ها را محشور مى کنيم؛ سپس به مشرکان مى گوييم: «معبودهايتان» که همتاى خدا مى پنداشتيدکجايند؟ (چرابه يارى شما نمى آيند؟!)».
سپس پاسخ و عذر آن ها چيزى جز اين نيست که مى گويند: «به خداوندى که پروردگار ماست سوگند که ما مشرک نبوديم».
جمله «يتکالبون على جيفه»، اين گروه ستمگر و دنياپرست را به سگ هايى تشبيه مى کند که به مردار گنديده اى حمله ور شده اند و از دست و دهان يکديگر مى ربايند. چه تشبيه دقيق و گويايى! نکته
ويژگى هاى حاکمان دنياپرست!
از کلام امام (عليه السلام) به خوبى استفاده مى شود که ستمگران خودکامه ويژگى هايى دارند که تاريخ بشر نيز گواه و شاهد آن است؛ از جمله:
1. استفاده از بهانه ها و فتنه ها براى پيش بردن اهداف خود، همان گونه که بنى اميّه از ماجراى خون خواهى عثمان، حدّاکثر بهره گيرى را کردند.
2. هماهنگى نقشه ها در آغاز کار و انسجام در برنامه هاى مخرّب و فتنه خيز.
3. رقابت شديد به هنگام پيروزى به گونه اى که گويى سگانى هستند که بر جيفه اى افتاده اند و هر يک سعى دارد آن را از ديگرى بربايد.
4. سرانجام، هر فردى ديگرى را لعن و نفرين مى کند و گناهان را به گردن ديگرى مى اندازد.
تاريخ گذشته و معاصر، شاهد و گوياى اين گفتار پربار امام (عليه السلام) است.
پاورقی ها
«قتام» به معناى غبار است. «عشوه» به معناى پرداختن به کارى بدون آگاهى است. «شباب» (به کسر شين) به معناى سرحال بودن اسب و بلند شدن بر روى پاها و «شباب» (به فتح شين) به معناى جوانى و آغاز هرچيزى است؛ اين واژه در بعضى از نسخه هاى نهج البلاغه با کسر و در برخى ديگر با فتح آمده است. «السِّلام» (به کسر سين) جمع «سَلِمَه» بر وزن «کلمه» به معناى سنگ سخت است. «مريح» به معناى بدبو و گنديده است که از ريشه «ريح» به معناى بو گرفته شده است. بقره، آيه 166. انعام، آيات 22 و 23.