تفسیر بخش سوم
ثُمََّ يَأْتِي بَعْدَ ذلِکَ طَالِعُ آلْفِتْنَةِ الرَّجُوفِ، وَ آلْقَاصِمَةِ الزَّحُوفِ، فَتَزِيغُ قُلُوبٌ بَعْدَ آسْتِقَامَةٍ، وَ تَضِلُّ رِجَالٌ بَعْدَ سَلامَةٍ؛ وَ تَخْتَلِفُ الْأَهْوَاءُ عِنْدَ هُجُومِهَا، وَ تَلْتَبِسُ الاْرَاءُ عِنْدَ نُجُومِهَا. مَنْ أَشْرَفَ لَهَا قَصَمَتْهُ، وَ مَنْ سَعَى فِيهَا حَطَمَتْهُ؛ يَتَکَادَمُونَ فِيهَا تَکَادُمَ آلْحُمُرِفِي آلْعَانَةِ!قَدِ آضْطَرَبَ مَعْقُودُ آلْحَبْلِ، وَ عَمِيَ وَجْهُ الْأَمْر. تَغِيضُ فِيهَا آلْحِکْمَةُ، وَ تَنْطِقُ فِيهَا الظَّلَمَةُ، وَ تَدُقُّ أَهْلَ آلْبَدْوِ بِمِسْحَلِهَا، وَ تَرُضُّهُمْ بِکَلْکَلِهَا يَضِيعُ فِي غُبَارِهَا آلْوُحْدَانُ، وَ يَهْلِکُ فِي طَرِيقِهَا الرُّکْبَانُ؛ تَرِدُ بِمُرِّ آلْقَضَاءِ، وَ تَحْلُبُ عَبِيطَ الدِّمَاءِ، وَ تَثْلِمُ مَنَارَ الدِّينِ، وَ تَنْقُضُ عَقْدَ آلْيَقِينِ. يَهْرُبُ مِنْهَا الْأَکْيَاس، وَ يُدَبِّرُهَا الْأَرْجَاس. مِرْعَادٌ مِبْرَاقٌ، کَاشِفَةٌ عَنْ سَاقٍ! تُقْطَعُ فِيهَا الْأَرْحَام، وَ يُفَارَقُ عَلَيْهَا الإِسْلامُ! بَرِيُّهَا سَقِيمٌ، وَ ظَاعِنُهَا مُقِيمٌ!
ترجمه
شرح و تفسیر
امام (عليه السلام) در اين خطبه به فتنه مهم ديگرى اشاره مى کند که مسلمانان در پيش دارند؛ فتنه اى وحشتناک و کوبنده که ويژگى هاى آن در تعبيرات امام (عليه السلام) در اين بخش از خطبه آمده است؛ به اين اميد که مؤمنان آن را بشناسند و از آن دورى گزينند و ضايعات آن به حدّاقل برسد. مى فرمايد: «سپس فتنه اى اضطراب آور، درهم شکننده و نابود کننده آغاز خواهد شد؛ در آن هنگام، قلب ها پس از استوارى مى لغزند، و گروهى از شخصيت ها پس از سلامت فکر و انديشه گمراه مى شوند؛ آرا به هنگام هجوم اين فتنه، پراکنده و مختلف مى گردد و عقايد با آشکار شدن آن به خطا و اشتباه آلوده مى شود»؛ (ثُمَّ يَأْتِي بَعْدَ ذلِکَ طَالِعُ آلْفِتْنَةِ الرَّجُوفِ، وَ آلْقَاصِمَةِ الزَّحُوفِ، فَتَزِيغُ قُلُوبٌ بَعْدَ آسْتِقَامَةٍ، وَ تَضِلُّ رِجَالٌ بَعْدَ سَلامَةٍ؛ وَ تَخْتَلِفُ الْأَهْوَاءُ عِنْدَ هُجُومِهَا، وَ تَلْتَبِسُ الاْرَاءُ عِنْدَ نُجُومِهَا).
در اين که اين فتنه کدام فتنه است؟ بسيارى از شارحان نهج البلاغه آن را اشاره به فتنه «مغول» و «تاتار» دانسته اند و تقريبآ احتمالى غير از اين ذکر نکرده اند؛ ولى اين احتمال بسيار بعيد به نظر مى رسد؛ زيرا مغول ها جز غارت اموال و تخريب شهرها و سلطه بر حکومت کشورهاى اسلامى هدفى نداشتند؛ در حالى که امام (عليه السلام) در اين عبارت خطبه از فتنه اى خبر مى دهد که افکار و اعتقادات مردم را هدف گيرى مى کند و آن ها را به گمراهى و اختلافات فکرى و مذهبى مى کشاند.
از اين رو ممکن است اين فتنه اشاره به فتنه بنى عباس باشد که بعد از فتنه بنى اميّه ـ که در عبارات قبل به آن اشاره شده بود ـ به وجود آمد.
مى دانيم که بنى اميّه و بنى عباس گرچه هر دو يک هدف شيطانى را تعقيب مى کردند، ولى بنى اميّه همان گونه که سردمدار آن ها معاويه گفت، کارى به نماز وروزه و برنامه هاى دينى مردم نداشتند، مگر در جايى که براى حکومت خودکامه آن ها مزاحمت داشت؛ در حالى که بنى عباس پنجه در عقايد مردم افکندند و مى دانيم که بسيارى از مکتب هاى انحرافى و مذاهب فاسد در عصر آن ها به وجود آمد و اختلاف در مسائلى مانند «حدوث و قدم قرآن» و «جبر وتفويض» و اختلافات «اشاعره و معتزله» در زمان آن ها بالا گرفت و به يقين بنى عباس به دنبال آن بودند که مردم و حتّى دانشمندان و علما و متفکّران را به اين مباحث سرگرم کنند و خودشان به حکومت ادامه دهند.
نمى گوييم که بنى اميّه مطلقآ دنبال اين مسائل نمى رفتند، بلکه مى گوييم اين گونه مباحث در آن زمان ظهور و بروزى همچون عصر بنى عباس نداشت. بعضى از شارحان نيز احتمال داده اند که اين بخش اشاره به فتنه «دجّال» در آخرالزّمان است که سبب گمراهى گروهى از مردم مى شود؛ ولى با تعبيراتى که در کلام امام (عليه السلام) آمده است، اين احتمال، بعيد به نظر مى رسد.
در ادامه بيانِ ويژگى هاى اين فتنه، امام (عليه السلام) به شدت و فشار آن اشاره کرده، مى فرمايد: «آن کس که به مقابله با اين فتنه برخيزد، پشتش را مى شکند و کسى که براى فرونشاندنش تلاش کند، او را درهم مى کوبد، و فتنه جويان در اين ميان همچون گورخران وحشى اند که يکديگر را گاز مى گيرند»؛ (مَنْ أَشْرَفَ لَهَا قَصَمَتْهُ، وَمَنْ سَعَى فِيهَا حَطَمَتْهُ؛ يَتَکَادَمُونَ فِيهَا تَکَادُمَ آلْحُمُرِ فِي آلْعَانَةِ!).
اين تعبير، تأکيدى است بر آنچه در بخش قبلى خطبه درباره فتنه اوّل ذکر شد که سردمداران فتنه ها در آغاز متّحدند؛ ولى هنگامى که پيروز شدند براى حذف يکديگر تلاش مى کنند.
و درباره وضع دينى و اخلاقى مردم در آن زمان مى فرمايد: «رشته هاى سعادت و آيين الهى که محکم بود، سست و لرزان مى شود و چهره واقعى امور پنهان مى گردد، حکمت و دانش فروکش مى کند و ستمگران به سخن درمى آيند (و زمام کارها را به دست مى گيرند) اين فتنه (از شهرها به روستاها کشيده مى شود و) باديه نشينان را با ابزار خود درهم مى کوبد و با سينه خود آن ها را له مى کند!»؛ (قَدِ آضْطَرَبَ مَعْقُودُ آلْحَبْلِ، وَعَمِيَ وَجْهُ الْأَمْرِ. تَغِيضُ فِيهَا آلْحِکْمَةُ، وَ تَنْطِقُ فِيهَا الظَّلَمَةُ، وَ تَدُقُّ أَهْلَ آلْبَدْوِ بِمِسْحَلِهَا، وَ تَرُضُّهُمْ بِکَلْکَلِهَا{6}). آرى! هنگامى که صحنه اجتماع از دانشمندان خالى شود، رشته سخن به دست ظالمان بى منطق مى افتد و هرچه مى خواهند مى گويند و مردم مجبورند عملى کنند. فتنه به اندازه اى فراگير مى شود که آبادى هاى کوچک و دورترين نقاط را نيز تسخير مى کند.
و در ادامه اين سخن درباره خطرهاى فوق العاده اين فتنه مى فرمايد:«(وضع به گونه اى خواهد بود که) افراد پياده و تنها در غبار آن گم مى شوند و افراد سواره در مسير آن نابود مى گردند!»؛ (يَضِيعُ فِي غُبَارِهَا آلْوُحْدَانُ، وَ يَهْلِکُ فِي طَرِيقِهَا الرُّکْبَانُ).
اشاره به اين که فتنه به اندازه اى عظيم و سنگين است که غبار آن براى نابود کردن مخالفانِ محدود کافى است و مخالفان کثير و متشکّل نيز هنگامى که در مسيرآن قرارگرفتند درهم کوبيده مى شوند و هيچ کس را ياراى مقابله با آن نيست.
بعضى از شارحان در تفسير اين جمله گفته اند: منظور از «وحدان» فضلا و دانشمندان اند که به غبار شبهه ها گرفتار مى شوند و حق را از دست مى دهند و «رکبان» کنايه از گروه هاى نيرومند است که آن ها هم تاب مقاومت در برابر فتنه گران را ندارند و از ميان برداشته مى شوند؛ ولى تفسير اوّل صحيح تر به نظر مى رسد؛ چرا که «وحدان» اشاره به افراد تنها يا پياده نظام است و «رکبان» به افراد قوى يا سواره نظام گفته مى شود.
و در ادامه مى فرمايد: «اين فتنه با تلخى ها و با شدت وارد مى شود و خون هاى تازه مى جوشد، علائم دين را خراب مى کند و رشته هاى يقين را از هم مى گسلد، (به گونه اى که) عاقلان از آن مى گريزند و پليدان، تدبير آن را به دست مى گيرند!»؛ (تَرِدُ بِمُرِّ آلْقَضَاءِ، وَ تَحْلُبُ عَبِيطَ الدِّمَاءِ، وَ تَثْلِمُ مَنَارَ الدِّينِ، وَتَنْقُضُ عَقْدَ آلْيَقِينِ. يَهْرُبُ مِنْهَا آلاَْکْيَاسُ، وَ يُدَبِّرُهَا الْأَرْجَاس). آرى! هنگامى که هوشمندان و دانشمندان از صحنه اجتماع کنار زده شوند و ناپاکان، زمام امور را به دست گيرند، رشته هاى ايمان و يقين گسسته مى شود و جان و مال و نواميس مردم به خطر مى افتد.
سرانجام، امام (عليه السلام) در بيان آخرين ويژگى هاى اين فتنه عظيم چنين مى فرمايد : «بسيار پر رعد و برق است و هر انسانى را به مشقّت مى اندازد؛ پيوندهاى خويشاوندى در آن قطع مى گردد و از اسلام جدايى حاصل مى شود (آن فتنه چنان شديد است که) سالم هايش بيمار و کوچ کنندگانش مقيم اند»؛ (مِرْعَادٌ مِبْرَاقٌ، کَاشِفَةٌ عَنْ سَاقٍ! تُقْطَعُ فِيهَا آلأَرْحَامُ، وَ يُفَارَقُ عَلَيْهَا الإِسْلامُ! بَرِيُّهَا سَقِيمٌ، وَ ظَاعِنُهَا مُقِيمٌ!).
توصيف به «پررعد و برق» کنايه از شدت وحشتناک بودن اين فتنه است؛ چرا که اين تعبير، غالبآ به همين معنا به کار مى رود؛ ولى بعضى از شارحان آن را اشاره به صداى ضربات شمشيرها و برق آن ها دانسته اند؛ اما معناى اوّل مناسب تر است.
تعبير به «کاشفة عن ساق» (ساق پا را برهنه مى کنند) کنايه از شدت مشقّت آن است، زيرا هنگامى که انسان مى خواهد کار پرمشقتى را انجام دهد آستين ها و پاچه ها را بالا مى زند و دامن را به کمر مى بندد.
تعبير به «قطع رحم» اشاره به اين است که سردمداران فتنه نه برادر مى شناسند، نه پدر و نه مادر؛ هر کس برخلاف خواسته هاى نامشروع آن ها گام بردارد از دم شمشير مى گذرانند و طبيعى است که در چنين شرايطى تعليمات اسلام به کلّى کنار مى رود.
تعبير «بريها سقيم و ظاعنها مقيم» اشاره به اين است که حتّى کسانى که فکر مى کنند از آسيب هاى اين فتنه برکنارند باز هم گوشه اى از دامانشان را مى گيرد و آن ها که گمان مى کنند مى توانند از آن فرار کنند باز در آن مى افتند، در واقع، فتنه اى است فراگير که کمتر کسى از آن رهايى مى يابد.
پاورقی ها
«قاصمه» از ريشه «قصم» بر وزن «خصم» به معناى شکستن توأم با شدّت است. «زحوف» از ريشه «زحف» بر وزن «حرف» به معناى سنگين راه رفتن گرفته شده و به حرکت لشکر انبوه نيزگفته مى شود و «زحوف» در جمله بالا اشاره به فتنه گرانى است که به صورت انبوه به مردم حمله مى کنند. «نجوم» در اين جا معناى مصدرى دارد و به معناى آشکار شدن است. اختيار مصباح السالکين، ص 317. «يتکادمون» از ريشه «کدم» بر وزن «شرم» به معناى گاز گرفتن است و «تکادم» آن است که دو حيوان به جانهم بيفتند و يکديگر را گاز بگيرند. «حمر» جمع «حمار» در اين جا به معناى گورخر است؛ به قرينه «عانه» که به معناى گلّه گورخران مى باشد. «مسحل» از ريشه «سُحول» به معناى تيشه و «سوهان» و مانند آن است که چيزى را با آن مى تراشند. «ترض» از ريشه «رَضّ» به معناى کوبيدن و نرم کردن است. «کلکل» به معناى سينه است. «عبيط» از ريشه «عبط» بر وزن «خبط» به معناى سربريدن حيوان است و دم عبيط به خون تازه مى گويند که از بدن انسان يا حيوان جارى مى شود. «مرعاد» از ريشه «رعد» به معناى شىء پر سر و صداست و «مبراق» از ريشه «برق» به معناى شىء «برّاق» و خيره کننده است.