تفسیر بخش اول
ذِمَّتي بِما اَقُولُ رَهينَةٌ. وَ اَنَاَ بِهِ زَعيم. اِنَّ مَنْ صَرَّحَتْ لَهُ الْعِبَرُ عَمّا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْمَثُلاتِ، حَجَزَتْهُ التَّقْوى عَنْ تَقَحُّمِ الشُّبُهاتِ. اَلا وَ اِنَّ بَلِيَّتَکُمْ قَدْ عادَتْ کَهَيْئَتِها يَوْمَ بَعَثَ اللّهُ نَبِيَّهُ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ. وَ الَّذي بَعَثَهُ بِالْحَقِّ لَتُبَلْبَلُنَّ بَلْبَلَةً، وَ لَتُغَرْبَلُنَّ غَرْبَلَةً، وَ لَتُساطُنَّ سَوْطَ الْقِدْرِ، حَتّى يَعُودَ اَسْفَلُکُمْ اَعْلاکُمْ، وَ اَعْلاکُمْ اَسْفَلَکُمْ، وَ لَيَسْبِقَنَّ سابِقُونَ کانُوا قَصَّرُوا، وَ لَيُقَصِّرَنَّ سَبّاقُونَ کانُوا سَبَقُوا. وَ اللهِ ما کَتَمْتُ وَ شْمَةً، وَ لا کَذَبْتُ کِذْبَةً، وَ لَقَدْ نُبِّئْتُ بِهذا الْمَقامِ وَ هذَا الْيَوْمِ.
ترجمه
ذمّه ام در گروى اين سخنان است که مى گويم و من صدق آن را تضمين مى کنم! کسى که عبرت هاى حاصل از سرگذشت پيشينيان و عذاب هاى الهى در مورد آنان، پرده را از مقابل چشم او براى ديدن عقوبت هايى که در انتظارش است، بردارد (روح تقوا در او زنده مى شود و) تقواى الهى، او را از فرو رفتن در آن گونه بدبختى ها حفظ مى کند. آگاه باشيد که آزمون ها درست همانند روزى که خداوند، پيامبرش (صلي الله عليه و آله) را مبعوث ساخت براى شما تکرار شده است! به خدايى که پيامبر (صلي الله عليه و آله) را به حق فرستاده سوگند که همه شما به هم مخلوط شده، و غربال مى شويد و همچون محتواى ديگ به هنگام جوشش، زيرورو خواهيد شد آن گونه که افراد پايين نشين، بالا و بالانشينان، پايين قرار خواهند گرفت و آنان که در اسلام پيشگام بوده و برکنار شده بودند بار ديگر سر کار خواهند آمد و کسانى که با حيله و تزوير پيشى گرفتند کنار زده خواهند شد! به خدا سوگند هرگز حقيقتى را کتمان نکرده ام و هيچ گاه دروغى نگفته ام، و موقعيّت امروز را از قبل به من خبر داده اند!
شرح و تفسیر
بيدار باشيد كه آزمون بزرگ در پيش است!
همانگونه كه بعضى از مفسّران نهجالبلاغه همچون ابنابىالحديد در شرح اين خطبه تصريح كردهاند، اين خطبه يكى از مهمترين خطبههاى امام 7 است كه پس از بيعت به خلافت ايراد فرمود و هشدارهاى مهمّى درباره مسائل آينده به مردم داد و راه نجات از خطرها و انحرافاتى كه ممكن است در پيش باشد به آنها دقيقآ نشان داد.
نخست براى بيان اهميّت مطلب مىفرمايد: «ذمّهام در گروى اين سخنان است كه مىگويم و من صدق آن را تضمين مىكنم»؛ (ذِمَّتي بِمااَقُولُ رَهينَةٌ وَاَنَاَ بِهِ زَعيم).
اشاره به اينكه صدق اين گفتار و حقّانيّت آن را صددرصد تضمين مىكنم وخود را در گرو آن مىدانم و شما با اطمينان خاطر آن را بپذيريد و به آن پايبند باشيد.
ذكر اين تعبير، براى جلب توجّه شنوندگان و اهمّيّت دادن به محتواى اين سخنان و جدّى گرفتن اين هشدارهاست.
سپس مىافزايد: «كسى كه عبرتهاى حاصل از سرگذشت پيشينيان، و عذاب هاى الهى در مورد آنان پرده را از مقابل چشم او براى ديدن عقوبت هايى که در انتظارش است بردارد (روح تقوا در او زنده مى شود و) تقواى الهى، او را از فرو رفتن در آن گونه بدبختى ها حفظ مى کند»؛ (اِنَّ مَنْ صَرَّحَتْ لَهُ الْعِبَرُ عَمّا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْمَثُلاتِ، حَجَزَتْهُ التَّقْوى عَنْ تَقَحُّمِ الشُّبُهاتِ).
اشاره به اين که بياييد به گذشته تاريخ بازگرديد، سرنوشت اقوامى را که براثر انحراف از حق و آلوده شدن به انواع هوس ها و شهوات و گناهان، گرفتار مجازات هاى دردناک الهى شدند، بنگريد! بياييد و تاريخ بعثت و قيام پيغمبر اسلام (صلي الله عليه و آله) و توطئه هاى اقوام جاهلى را در برابر آن حضرت بررسى کنيد و در عواقب شوم آن ها سخت بينديشيد تا راه آينده براى شما روشن گردد و با چراغ تقوا و پرهيزکارى، تاريکى هاى شبهات را برطرف سازيد و در پناه اين سنگر مطمئن از ضربات هولناک شياطين و نفس امّاره در امان بمانيد!
سپس امام (عليه السلام)، اين رهبر هوشيار، پرده ها را کنار مى زند و با صراحت مى گويد: «آگاه باشيد که آزمون ها درست همانند روزى که خداوند پيامبرش (صلي الله عليه و آله) را مبعوث ساخت، براى شما تکرار شده است»؛ (اَلا وَ اِنَّ بَلِيَّتَکُمْ قَدْ عادَتْ کَهَيْئَتِها يَوْمَ بَعَثَ اللّهُ نَبِيَّهُ (صلي الله عليه و آله)).
به هوش باشيد که کوره امتحان، سخت داغ است و تنها پرهيزکاران مخلص و عبرت آموزان آگاه، از اين کوره سالم بيرون مى آيند!
امام (عليه السلام) به روشنى اين حقيقت را بازگو مى کند که مردم در عصر خليفه سوم، به خصوص آخرين روزهاى عمر او، با آن حيف و ميل هاى عظيمى که در بيت المال واقع شد و مناصبى که به افراد ناصالح واگذار گرديد و مفاسدى که به سبب اين امور در کلّ جامعه اسلامى پديد آمد و اختلافات عميقى که وحدت اسلامى را درهم کوبيد، گويى به عصر جاهليّت عرب بازگشته اند و روز بيعت آن حضرت همچون روز بعثت پيامبر(صلي الله عليه و آله) است که بايد انقلابى نوين همچون انقلاب پيامبر(صلي الله عليه و آله) برپا کند. انقلابى که مردم را به اسلام ناب محمدى(صلي الله عليه و آله) بازگرداند. بديهى است که در برابر اين انقلاب، گروه هايى که منافع نامشروعشان به خطر مى افتد مقاومت خواهند کرد و کوره امتحان داغ مى شود و در چنين شرايطى رهبر آگاه و آينده نگرى همچون على(عليه السلام) بايد مردم را تکان دهد و بيدار کند و از خطراتى که در پيش دارند آگاه سازد.
توجّه داشته باشيد که بعضى از مفسّران، «بليّة» را در اين جا به معناى بلاها و مشکلات، تفسير کرده اند در حالى که «بليه» به معناى آزمايش و امتحان است و تمام تعبيرات امام(عليه السلام) در ادامه اين خطبه شاهد و گواه آن مى باشد.
سپس به تشريح اين امتحان بزرگ الهى پرداخته و با ذکر دو مثال آن را روشن مى سازد:
نخست اين که مى فرمايد: «به خدايى که پيامبر(صلي الله عليه و آله) را به حق فرستاده سوگند که همه شما به هم مخلوط شده و غربال مى شويد»؛ (وَ الَّذي بَعَثَهُ بِالْحَقِّ لَتُبَلْبَلُنَّ بَلْبَلَةً، وَ لَتُغَرْبَلُنَّ غَرْبَلَةً).
اين طبيعت هر انقلاب الهى است که به هنگام پيروزى، جامعه را «غربال» و پاک سازى مى کند. قدرتمندان خيانت کار عقب رانده مى شوند و صالحان مستضعف بر سر کار مى آيند؛ همان گونه که پيامبر (صلي الله عليه و آله) بعد از پيروزى انقلابش انجام داد.
ابوسفيان و قدرتمندان فاسدى همانند او به کلّى منزوى شدند و «صهيب» و «خبّاب» و «بلال» بر سر کار آمدند. همچنين بعد از بيعت مردم با اميرمؤمنان على(عليه السلام) خودکامگانى که در عصر عثمان تکيه بر قدرت زده بودند و بيت المال را تاراج مى کردند به عقب رانده شدند و پاکدامنان مخلص بر سر کار آمدند.
در دومين تشبيه مى فرمايد: «و همچون محتواى ديگ به هنگام جوشش، زيرورو خواهيد شد آن گونه که افراد پايين نشين، بالا و بالانشينان، پايين قرار خواهند گرفت!»؛ (وَ لَتُساطُنَّ سَوْطَ الْقِدْرِ، حَتّى يَعُودَ اَسْفَلُکُمْ اَعْلاکُمْ، وَ اَعْلاکُمْ اَسْفَلَکُمْ).
در واقع طبيعت هر انقلابى چنين است که بالانشينان به زير کشيده مى شوند و زيردستان در مقامات بالاى جامعه قرار مى گيرند؛ ولى در انقلاب هاى الهى که در جوامع فاسد ظاهر مى شود مفسدان از تخت قدرت به زير مى آيند و صالحان مستضعف به اوج قدرت مى رسند.
در ادامه اين سخن مى افزايد: «آنان که در اسلام پيشگام بوده و برکنار شده بودند بار ديگر سر کار خواهند آمد و کسانى که با حيله و تزوير پيشى گرفتند کنار زده خواهند شد!»؛ (وَ لَيَسْبِقَنَّ سابِقُونَ کانُوا قَصَّرُوا، وَ لَيُقَصِّرَنَّ سَبّاقُونَ کانُوا سَبَقُوا).
جمله دوم اشاره به افرادى همچون طلحه و زبير است که روزى در اسلام در در صف اوّل قرار داشتند ولى براثر کوتاهى ها به عقب رانده شدند و جمله اوّل اشاره به افرادى همچون ياران امام (عليه السلام) است که در عصر عثمان خانه نشين بودند، ولى در عصر خلافت امام (عليه السلام) به تدبير امور مسلمين پرداختند.
بعضى احتمال داده اند که تمام اين جمله ها اشاره به زمان هاى آينده باشد که بار ديگر اوضاع برمى گردد و بنى اميّه بر سر کار مى آيند و سابقين در اسلام را عقب مى زنند و بازماندگان جاهليت را بر سر کار مى آورند.
ولى با توجّه به اين که اين خطبه تقريبآ بدون فاصله با بيعت امام (عليه السلام) ايراد شده، معناى اوّل مناسب تر است.
سپس با سوگند ديگرى به مطالب گفته شده تأکيد کرده، مى فرمايد: «به خدا سوگند هرگز حقيقتى را کتمان نکرده ام و هيچ گاه دروغى نگفته ام، و موقعيّت امروز را از قبل به من خبر داده اند!»؛ (وَ اللهِ ما کَتَمْتُ وَشْمَةً، وَ لا کَذَبْتُ کِذْبَةً، وَ لَقَدْ نُبِّئْتُ بِهذا الْمَقامِ وَ هذَا الْيَوْمِ).
اين ها همه براى آن است که مردم بيدار باشند و تسليم توطئه هايى همچون توطئه جنگ جمل و صفّين و نهروان نشوند و بدانند روزهاى سخت امتحان در پيش دارند و کاملا مراقب وضع خويش باشند، هر چند متأسفانه اين هشدارهاى مؤکّد از فرد آگاه و بيدارى همچون على(عليه السلام) در دل هاى گروهى مؤثر نيفتاد و باز هم از بوته امتحان، سيه روى بيرون آمدند.
ظاهرآ منظور امام(عليه السلام) از بيان اين جمله همان خبرهاى غيبى است که رسول خدا(صلي الله عليه و آله) به او درباره حوادث آينده داد و همان گونه که در بحث علم غيب پيامبر(صلي الله عليه و آله) و امام(عليه السلام) گفته شده رهبران و پيشوايان معصومى که به تمام جهان و تمام قرون و اعصار تعلق دارند نمى توانند خالى از علم غيب و آگاهى از اسرار گذشته و آينده باشند؛ چراکه حوادث امروز، با گذشته و آينده ارتباط و پيوند نزديکى دارد و همان ها بودند که گاه لازم مى ديدند گوشه اى از حقايق مربوط به آينده را براى مردم فاش کنند تا هوشيارانه تر با مسائل برخورد کرده و در دام شياطين و کام حوادث دردناک نيفتند و اين همان کارى است که على(عليه السلام) بارها ـ طبق گواهى نهج البلاغه ـ انجام داده و امّت اسلامى را از خطراتى که در پيش داشته اند آگاه ساخته است. بديهى است که در اين گونه موارد گروهى پند مى گيرند و گروهى نمى گيرند. نکته ها
1. تاريخ تکرار مى شود!
معروف است که حوادث تاريخ، مجموعه هاى تکرارى هستند، که در شکل هاى مختلف ظاهر مى شوند و به همين دليل کسانى که درباره گذشته تاريخ به دقّت مى انديشند مى توانند با آگاهى بيشتر با حوادث حال و آينده برخورد کنند ودرست به همين دليل قرآن مجيد پُر است از شرح سرگذشت «اقوام و پيامبران پيشين» که آينه تمام نمايى است براى امروز و فردا.
امام(عليه السلام) نيز در اين بخش از خطبه، مردم را متوجه اين نکته بسيار مهم کرده و مى فرمايد: اگر مى خواهيد با نيروى تقوا از فرو رفتن در ظلمات شبهات رهايى يابيد، به گذشته تاريخ برگرديد و عبرت بگيريد! و سپس تصريح مى کند که حوادث امروز شما (روز بيعت با امام (عليه السلام) ) درست همانند حوادث روز بعثت پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله) است! همان گروه بندى هاى مخالفان حق، همان انحرافات و سرگردانى ها و همان کارشکنى هاى رنگارنگ. به هوش باشيد و محکم پشت سر امام خود بايستيد تا در بيراهه ها سرگردان نشويد! و اگر بنشينيم و با دقّت جريان مى يابيم و اين نبود مگر اين که گروه منافقان و بازماندگان دوره جاهليّت از راه هاى مختلف تلاش کردند که تعليمات پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله) را به تدريج محو کنند؛ به خصوص سعى نمودند در مراکز قدرت نفوذ کنند و آن جا را تحت تأثير خود قرار دهند و فرهنگى مغاير با فرهنگ اسلام و شبيه فرهنگ جاهلى به وجود آورند؛ چنان که نشانه هاى بارز آن بعدها در دوران حکومت بنى اميه کاملا آشکار شد. درست است که احکامى از اسلام در عصر خليفه سوم محفوظ بود، ولى حتّى آن نيز به تدريج از محتوا خالى مى گشت، همان گونه که در دوران بنى اميّه، نماز و روزه و حج برپا بود امّا چه نماز و روزه و حجّى؟!
2. بيان حقيقت يا رعايت مصلحت؟
بسيارند کسانى که تصوّر مى کنند مصلحت آن است که حقايق از توده مردم نهفته شود، مبادا واکنش هاى نامناسبى نشان دهند، در حالى که مصلحت رهبران و مصلحت عموم مردم ـ جز در موارد استثنايى و خاص ـ آن است که حقايق براى مردم باز شود و مردم آگاهانه وارد ميدان عمل شوند. سانسور کردن اخبار و بى خبر گذاشتن مردم، هميشه روش رهبران خودکامه و ديکتاتور بوده که جز به منافع خويش نمى انديشند و صفا و صميميتى در کارشان نيست؛ به عکسِ رهبران الهى و پيشوايان مردمى که تمام هدفشان رهايى بخشيدن مردم از تنگناهاى مادّى و معنوى است، سعى دارند با کمال خلوص، واقعيت ها را با آن ها در ميان بگذارند؛ چراکه اين کار، همکارى و حمايت آن ها را جلب مى کند، به آنان شخصيّت مى دهد و پيوندشان را با رهبران محکم تر مى سازد.
جالب اين که امام (عليه السلام) در اين خطبه و بسيارى از خطبه هاى ديگر نهج البلاغه، نه تنها واقعيت هاى موجود را از مردم کتمان نمى کند؛ بلکه حوادث آينده را که خبردهنده اى راستگو ـ همچون پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) ـ شنيده بود براى آن ها بازگو کرده و با صراحت مى فرمايد: حتّى يک کلمه را از امورى که آگاهى از آن براى شما لازم است، کتمان نکردم و از شما مى خواهم که با خطراتى که در پيش داريد هوشيارانه برخورد کنيد و مراقب باشيد که در دام شياطين گرفتار نشويد! .
همانگونه كه بعضى از مفسّران نهجالبلاغه همچون ابنابىالحديد در شرح اين خطبه تصريح كردهاند، اين خطبه يكى از مهمترين خطبههاى امام 7 است كه پس از بيعت به خلافت ايراد فرمود و هشدارهاى مهمّى درباره مسائل آينده به مردم داد و راه نجات از خطرها و انحرافاتى كه ممكن است در پيش باشد به آنها دقيقآ نشان داد.
نخست براى بيان اهميّت مطلب مىفرمايد: «ذمّهام در گروى اين سخنان است كه مىگويم و من صدق آن را تضمين مىكنم»؛ (ذِمَّتي بِمااَقُولُ رَهينَةٌ وَاَنَاَ بِهِ زَعيم).
اشاره به اينكه صدق اين گفتار و حقّانيّت آن را صددرصد تضمين مىكنم وخود را در گرو آن مىدانم و شما با اطمينان خاطر آن را بپذيريد و به آن پايبند باشيد.
ذكر اين تعبير، براى جلب توجّه شنوندگان و اهمّيّت دادن به محتواى اين سخنان و جدّى گرفتن اين هشدارهاست.
سپس مىافزايد: «كسى كه عبرتهاى حاصل از سرگذشت پيشينيان، و عذاب هاى الهى در مورد آنان پرده را از مقابل چشم او براى ديدن عقوبت هايى که در انتظارش است بردارد (روح تقوا در او زنده مى شود و) تقواى الهى، او را از فرو رفتن در آن گونه بدبختى ها حفظ مى کند»؛ (اِنَّ مَنْ صَرَّحَتْ لَهُ الْعِبَرُ عَمّا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْمَثُلاتِ، حَجَزَتْهُ التَّقْوى عَنْ تَقَحُّمِ الشُّبُهاتِ).
اشاره به اين که بياييد به گذشته تاريخ بازگرديد، سرنوشت اقوامى را که براثر انحراف از حق و آلوده شدن به انواع هوس ها و شهوات و گناهان، گرفتار مجازات هاى دردناک الهى شدند، بنگريد! بياييد و تاريخ بعثت و قيام پيغمبر اسلام (صلي الله عليه و آله) و توطئه هاى اقوام جاهلى را در برابر آن حضرت بررسى کنيد و در عواقب شوم آن ها سخت بينديشيد تا راه آينده براى شما روشن گردد و با چراغ تقوا و پرهيزکارى، تاريکى هاى شبهات را برطرف سازيد و در پناه اين سنگر مطمئن از ضربات هولناک شياطين و نفس امّاره در امان بمانيد!
سپس امام (عليه السلام)، اين رهبر هوشيار، پرده ها را کنار مى زند و با صراحت مى گويد: «آگاه باشيد که آزمون ها درست همانند روزى که خداوند پيامبرش (صلي الله عليه و آله) را مبعوث ساخت، براى شما تکرار شده است»؛ (اَلا وَ اِنَّ بَلِيَّتَکُمْ قَدْ عادَتْ کَهَيْئَتِها يَوْمَ بَعَثَ اللّهُ نَبِيَّهُ (صلي الله عليه و آله)).
به هوش باشيد که کوره امتحان، سخت داغ است و تنها پرهيزکاران مخلص و عبرت آموزان آگاه، از اين کوره سالم بيرون مى آيند!
امام (عليه السلام) به روشنى اين حقيقت را بازگو مى کند که مردم در عصر خليفه سوم، به خصوص آخرين روزهاى عمر او، با آن حيف و ميل هاى عظيمى که در بيت المال واقع شد و مناصبى که به افراد ناصالح واگذار گرديد و مفاسدى که به سبب اين امور در کلّ جامعه اسلامى پديد آمد و اختلافات عميقى که وحدت اسلامى را درهم کوبيد، گويى به عصر جاهليّت عرب بازگشته اند و روز بيعت آن حضرت همچون روز بعثت پيامبر(صلي الله عليه و آله) است که بايد انقلابى نوين همچون انقلاب پيامبر(صلي الله عليه و آله) برپا کند. انقلابى که مردم را به اسلام ناب محمدى(صلي الله عليه و آله) بازگرداند. بديهى است که در برابر اين انقلاب، گروه هايى که منافع نامشروعشان به خطر مى افتد مقاومت خواهند کرد و کوره امتحان داغ مى شود و در چنين شرايطى رهبر آگاه و آينده نگرى همچون على(عليه السلام) بايد مردم را تکان دهد و بيدار کند و از خطراتى که در پيش دارند آگاه سازد.
توجّه داشته باشيد که بعضى از مفسّران، «بليّة» را در اين جا به معناى بلاها و مشکلات، تفسير کرده اند در حالى که «بليه» به معناى آزمايش و امتحان است و تمام تعبيرات امام(عليه السلام) در ادامه اين خطبه شاهد و گواه آن مى باشد.
سپس به تشريح اين امتحان بزرگ الهى پرداخته و با ذکر دو مثال آن را روشن مى سازد:
نخست اين که مى فرمايد: «به خدايى که پيامبر(صلي الله عليه و آله) را به حق فرستاده سوگند که همه شما به هم مخلوط شده و غربال مى شويد»؛ (وَ الَّذي بَعَثَهُ بِالْحَقِّ لَتُبَلْبَلُنَّ بَلْبَلَةً، وَ لَتُغَرْبَلُنَّ غَرْبَلَةً).
اين طبيعت هر انقلاب الهى است که به هنگام پيروزى، جامعه را «غربال» و پاک سازى مى کند. قدرتمندان خيانت کار عقب رانده مى شوند و صالحان مستضعف بر سر کار مى آيند؛ همان گونه که پيامبر (صلي الله عليه و آله) بعد از پيروزى انقلابش انجام داد.
ابوسفيان و قدرتمندان فاسدى همانند او به کلّى منزوى شدند و «صهيب» و «خبّاب» و «بلال» بر سر کار آمدند. همچنين بعد از بيعت مردم با اميرمؤمنان على(عليه السلام) خودکامگانى که در عصر عثمان تکيه بر قدرت زده بودند و بيت المال را تاراج مى کردند به عقب رانده شدند و پاکدامنان مخلص بر سر کار آمدند.
در دومين تشبيه مى فرمايد: «و همچون محتواى ديگ به هنگام جوشش، زيرورو خواهيد شد آن گونه که افراد پايين نشين، بالا و بالانشينان، پايين قرار خواهند گرفت!»؛ (وَ لَتُساطُنَّ سَوْطَ الْقِدْرِ، حَتّى يَعُودَ اَسْفَلُکُمْ اَعْلاکُمْ، وَ اَعْلاکُمْ اَسْفَلَکُمْ).
در واقع طبيعت هر انقلابى چنين است که بالانشينان به زير کشيده مى شوند و زيردستان در مقامات بالاى جامعه قرار مى گيرند؛ ولى در انقلاب هاى الهى که در جوامع فاسد ظاهر مى شود مفسدان از تخت قدرت به زير مى آيند و صالحان مستضعف به اوج قدرت مى رسند.
در ادامه اين سخن مى افزايد: «آنان که در اسلام پيشگام بوده و برکنار شده بودند بار ديگر سر کار خواهند آمد و کسانى که با حيله و تزوير پيشى گرفتند کنار زده خواهند شد!»؛ (وَ لَيَسْبِقَنَّ سابِقُونَ کانُوا قَصَّرُوا، وَ لَيُقَصِّرَنَّ سَبّاقُونَ کانُوا سَبَقُوا).
جمله دوم اشاره به افرادى همچون طلحه و زبير است که روزى در اسلام در در صف اوّل قرار داشتند ولى براثر کوتاهى ها به عقب رانده شدند و جمله اوّل اشاره به افرادى همچون ياران امام (عليه السلام) است که در عصر عثمان خانه نشين بودند، ولى در عصر خلافت امام (عليه السلام) به تدبير امور مسلمين پرداختند.
بعضى احتمال داده اند که تمام اين جمله ها اشاره به زمان هاى آينده باشد که بار ديگر اوضاع برمى گردد و بنى اميّه بر سر کار مى آيند و سابقين در اسلام را عقب مى زنند و بازماندگان جاهليت را بر سر کار مى آورند.
ولى با توجّه به اين که اين خطبه تقريبآ بدون فاصله با بيعت امام (عليه السلام) ايراد شده، معناى اوّل مناسب تر است.
سپس با سوگند ديگرى به مطالب گفته شده تأکيد کرده، مى فرمايد: «به خدا سوگند هرگز حقيقتى را کتمان نکرده ام و هيچ گاه دروغى نگفته ام، و موقعيّت امروز را از قبل به من خبر داده اند!»؛ (وَ اللهِ ما کَتَمْتُ وَشْمَةً، وَ لا کَذَبْتُ کِذْبَةً، وَ لَقَدْ نُبِّئْتُ بِهذا الْمَقامِ وَ هذَا الْيَوْمِ).
اين ها همه براى آن است که مردم بيدار باشند و تسليم توطئه هايى همچون توطئه جنگ جمل و صفّين و نهروان نشوند و بدانند روزهاى سخت امتحان در پيش دارند و کاملا مراقب وضع خويش باشند، هر چند متأسفانه اين هشدارهاى مؤکّد از فرد آگاه و بيدارى همچون على(عليه السلام) در دل هاى گروهى مؤثر نيفتاد و باز هم از بوته امتحان، سيه روى بيرون آمدند.
ظاهرآ منظور امام(عليه السلام) از بيان اين جمله همان خبرهاى غيبى است که رسول خدا(صلي الله عليه و آله) به او درباره حوادث آينده داد و همان گونه که در بحث علم غيب پيامبر(صلي الله عليه و آله) و امام(عليه السلام) گفته شده رهبران و پيشوايان معصومى که به تمام جهان و تمام قرون و اعصار تعلق دارند نمى توانند خالى از علم غيب و آگاهى از اسرار گذشته و آينده باشند؛ چراکه حوادث امروز، با گذشته و آينده ارتباط و پيوند نزديکى دارد و همان ها بودند که گاه لازم مى ديدند گوشه اى از حقايق مربوط به آينده را براى مردم فاش کنند تا هوشيارانه تر با مسائل برخورد کرده و در دام شياطين و کام حوادث دردناک نيفتند و اين همان کارى است که على(عليه السلام) بارها ـ طبق گواهى نهج البلاغه ـ انجام داده و امّت اسلامى را از خطراتى که در پيش داشته اند آگاه ساخته است. بديهى است که در اين گونه موارد گروهى پند مى گيرند و گروهى نمى گيرند. نکته ها
1. تاريخ تکرار مى شود!
معروف است که حوادث تاريخ، مجموعه هاى تکرارى هستند، که در شکل هاى مختلف ظاهر مى شوند و به همين دليل کسانى که درباره گذشته تاريخ به دقّت مى انديشند مى توانند با آگاهى بيشتر با حوادث حال و آينده برخورد کنند ودرست به همين دليل قرآن مجيد پُر است از شرح سرگذشت «اقوام و پيامبران پيشين» که آينه تمام نمايى است براى امروز و فردا.
امام(عليه السلام) نيز در اين بخش از خطبه، مردم را متوجه اين نکته بسيار مهم کرده و مى فرمايد: اگر مى خواهيد با نيروى تقوا از فرو رفتن در ظلمات شبهات رهايى يابيد، به گذشته تاريخ برگرديد و عبرت بگيريد! و سپس تصريح مى کند که حوادث امروز شما (روز بيعت با امام (عليه السلام) ) درست همانند حوادث روز بعثت پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله) است! همان گروه بندى هاى مخالفان حق، همان انحرافات و سرگردانى ها و همان کارشکنى هاى رنگارنگ. به هوش باشيد و محکم پشت سر امام خود بايستيد تا در بيراهه ها سرگردان نشويد! و اگر بنشينيم و با دقّت جريان مى يابيم و اين نبود مگر اين که گروه منافقان و بازماندگان دوره جاهليّت از راه هاى مختلف تلاش کردند که تعليمات پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله) را به تدريج محو کنند؛ به خصوص سعى نمودند در مراکز قدرت نفوذ کنند و آن جا را تحت تأثير خود قرار دهند و فرهنگى مغاير با فرهنگ اسلام و شبيه فرهنگ جاهلى به وجود آورند؛ چنان که نشانه هاى بارز آن بعدها در دوران حکومت بنى اميه کاملا آشکار شد. درست است که احکامى از اسلام در عصر خليفه سوم محفوظ بود، ولى حتّى آن نيز به تدريج از محتوا خالى مى گشت، همان گونه که در دوران بنى اميّه، نماز و روزه و حج برپا بود امّا چه نماز و روزه و حجّى؟!
2. بيان حقيقت يا رعايت مصلحت؟
بسيارند کسانى که تصوّر مى کنند مصلحت آن است که حقايق از توده مردم نهفته شود، مبادا واکنش هاى نامناسبى نشان دهند، در حالى که مصلحت رهبران و مصلحت عموم مردم ـ جز در موارد استثنايى و خاص ـ آن است که حقايق براى مردم باز شود و مردم آگاهانه وارد ميدان عمل شوند. سانسور کردن اخبار و بى خبر گذاشتن مردم، هميشه روش رهبران خودکامه و ديکتاتور بوده که جز به منافع خويش نمى انديشند و صفا و صميميتى در کارشان نيست؛ به عکسِ رهبران الهى و پيشوايان مردمى که تمام هدفشان رهايى بخشيدن مردم از تنگناهاى مادّى و معنوى است، سعى دارند با کمال خلوص، واقعيت ها را با آن ها در ميان بگذارند؛ چراکه اين کار، همکارى و حمايت آن ها را جلب مى کند، به آنان شخصيّت مى دهد و پيوندشان را با رهبران محکم تر مى سازد.
جالب اين که امام (عليه السلام) در اين خطبه و بسيارى از خطبه هاى ديگر نهج البلاغه، نه تنها واقعيت هاى موجود را از مردم کتمان نمى کند؛ بلکه حوادث آينده را که خبردهنده اى راستگو ـ همچون پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) ـ شنيده بود براى آن ها بازگو کرده و با صراحت مى فرمايد: حتّى يک کلمه را از امورى که آگاهى از آن براى شما لازم است، کتمان نکردم و از شما مى خواهم که با خطراتى که در پيش داريد هوشيارانه برخورد کنيد و مراقب باشيد که در دام شياطين گرفتار نشويد! .
پاورقی ها
«زعيم» از ريشه «زعم» به گفته راغب در مفردات در اصل به معناى بيان سخنى است که احتمال خلاف در آن مى رود سپس به شخصى که کفالت چيز يا شخصى را مى کند «زعيم» گفته اند چون همواره در معرض اتّهام مى باشد و در جمله بالا «زعيم» به معناى کفيل و ضامن صدق و راستى آمده است، «زعامت» به معناى رهبرى و «زعيم» نيز گاه به معناى رهبر مى آيد چون متکفّل کارهاى مهم است.
«مَثُلات» جمع «مَثُلَه» بر وزن «عضله» در اصل به معناى مقايسه کردن چيزى با چيز ديگر است؛ سپس به عذاب ها و عقوبات الهى اطلاق شده که وقوع بعضى از آن، به انسان براى نظيرش هشدار مى دهد و از گرفتار شدن به مثل آن بازمى دارد. «حَجَزَ» از ريشه «حَجْز» بر وزن «عَجْز» به معناى حائل شدن ميان دو چيز است و در عبارت بالا به همين معناست؛ چرا که تقوا مانع از فرو رفتن در شبهات مى شود. «بَلْبَلَة»: معانى متعدّدى در لغت براى اين ريشه ذکر کرده اند که يکى از آن ها اختلاط و درآميختن است و در اين جا معناى مناسب، همين است. «غَرْبَلَة»: براى اين ريشه دو معنا ذکر شده است: جدا کردن خوب و بد به وسيله غربال (به کسر غين و به ضم غين هر دو ضبط شده است) و قطع کردن و جدا کردن. «سَوْط» در اصل به معناى مخلوط کردن چيزهايى با يکديگر است و «سوط قدر» که در عبارت بالا آمده به معناى مخلوط شدن مواد غذايى در داخل ديگ در اثر جوشش است و تازيانه را از اين جهت «سوط» مى نامند که رشته هاى آن را به هم مى بافند و مخلوط مى کنند و بعضى گفته اند به سبب آن است که هنگامى که بى رحمانه بزنند، پوست و گوشت را با هم مخلوط مى کند. «و َشْمَة» در اصل به معناى خالى است که با سوزن کوبيده مى شود و يک ماده رنگى بر آن مى نهند تا به زير پوست منتقل شود. سپس به اشياى کوچک، مانند يک قطره آب باران يا يک سخن کوتاه نيز اطلاق شده است.
«مَثُلات» جمع «مَثُلَه» بر وزن «عضله» در اصل به معناى مقايسه کردن چيزى با چيز ديگر است؛ سپس به عذاب ها و عقوبات الهى اطلاق شده که وقوع بعضى از آن، به انسان براى نظيرش هشدار مى دهد و از گرفتار شدن به مثل آن بازمى دارد. «حَجَزَ» از ريشه «حَجْز» بر وزن «عَجْز» به معناى حائل شدن ميان دو چيز است و در عبارت بالا به همين معناست؛ چرا که تقوا مانع از فرو رفتن در شبهات مى شود. «بَلْبَلَة»: معانى متعدّدى در لغت براى اين ريشه ذکر کرده اند که يکى از آن ها اختلاط و درآميختن است و در اين جا معناى مناسب، همين است. «غَرْبَلَة»: براى اين ريشه دو معنا ذکر شده است: جدا کردن خوب و بد به وسيله غربال (به کسر غين و به ضم غين هر دو ضبط شده است) و قطع کردن و جدا کردن. «سَوْط» در اصل به معناى مخلوط کردن چيزهايى با يکديگر است و «سوط قدر» که در عبارت بالا آمده به معناى مخلوط شدن مواد غذايى در داخل ديگ در اثر جوشش است و تازيانه را از اين جهت «سوط» مى نامند که رشته هاى آن را به هم مى بافند و مخلوط مى کنند و بعضى گفته اند به سبب آن است که هنگامى که بى رحمانه بزنند، پوست و گوشت را با هم مخلوط مى کند. «و َشْمَة» در اصل به معناى خالى است که با سوزن کوبيده مى شود و يک ماده رنگى بر آن مى نهند تا به زير پوست منتقل شود. سپس به اشياى کوچک، مانند يک قطره آب باران يا يک سخن کوتاه نيز اطلاق شده است.