تفسیر بخش سوم

وَ لََقَدْ کَانَ فِي رَسُولِ آللهِ (صلي الله عليه و آله) کَافٍ لَکَ فِي اَلْأُسْوَهِ، وَ دَلِيلٌ لَکَ عَلَى ذَمِّ الدُّنْيَا وَ عَيْبِهَا، وَ کَثْرَةِ مَخَازِيهَا وَ مَسَاوِيهَا، إِذْ قُبِضَتْ عَنْهُ أَطْرَافُهَا، وَ وُطِّئَتْ لِغَيْرِهِ أَکْنَافُهَا، وَ فُطِمَ عَنْ رَضَاعِهَا، وَ زُوِيَ عَنْ زَخَارِفِهَا.

ترجمه
براى تو (اى دلباخته دنيا) کافى است که روش رسول خدا (صلي الله عليه و آله) را سرمشق خود قرار دهى و دليل و راهنماى خود، در نکوهش دنيا و مذمّت آن، و رسوايى فراوان و بدى هايش بشمارى؛ چرا که مواهب دنيا از او گرفته شد و براى ديگران آماده گشت. او از پستان دنيا جدا و از زخارف و زيبايى هايش برکنار شده بود.
شرح و تفسیر
اقتدا به رسول خدا (صلي الله عليه و آله)
در آخرين جمله هاى بخش سابق اين خطبه، امام (عليه السلام) از دنياپرستانى سخن به ميان آورد که عبد ذليل و بنده اسير دنيا شده اند؛ همه چيز را رها کرده و به دنيا چسبيده اند. اکنون براى بيدار ساختن اين گروه، نسخه هاى عملى بسيار مفيدى از زندگى پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) و انبياى پيشين مى دهد. نخست و در اين بخش، از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) سخن مى گويد و مى فرمايد: «براى تو (اى دلباخته دنيا) کافى است که روش رسول خدا (صلي الله عليه و آله) را سرمشق خود قرار دهى و دليل و راهنماى خود، در نکوهش دنيا و مذمّت آن، و رسوايى فراوان و بدى هايش بشمارى»؛ (وَ لَقَدْ کَانَ فِي رَسُولِ آللهِ (صلي الله عليه و آله) کَافٍ لَکَ فِي اَلْأُسْوَهِ، وَ دَلِيلٌ لَکَ عَلَى ذَمِّ الدُّنْيَا وَ عَيْبِهَا، وَ کَثْرَةِ مَخَازِيهَا وَ مَسَاوِيهَا).
قابل توجّه اين که امام (عليه السلام) در اين جا پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) را هم اسوه مى شمرد و هم دليل. در واقع اين دو تعبير هر دو به يک نتيجه مى رسد و آن پيروى کردن از آن پيشواى بزرگ و تطبيق دادن زندگى خويش با زندگى اوست؛ ولى از نظر معنا تفاوت لطيفى با هم دارند. اسوه، اشاره به اين مى کند که ما زندگى خود را با زندگى پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) تطبيق دهيم؛ ولى دليل، اشاره به اين دارد که او ما را به سوى خود فرامى خواند.
امام (عليه السلام) در ادامه اين سخن به ذکر دليل مى پردازد و مى فرمايد: «چرا که مواهب دنيا از او (پيامبر (صلي الله عليه و آله)) گرفته شد و براى ديگران آماده گشت. (او چيزى از متاع دنيا در اختيار نداشت و دنياپرستان همه چيز داشتند) او از پستان دنيا جدا و از زخارف و زيبايى هايش برکنار شده بود»؛ (إِذْ قُبِضَتْ عَنْهُ أَطْرَافُهَا، وَ وُطِّئَتْ لِغَيْرِهِ أَکْنَافُهَا، وَ فُطِمَ عَنْ رَضَاعِهَا، وَ زُوِيَ عَنْ زَخَارِفِهَا).
او در زمانى مى زيست که قيصرها و کسرى ها در کاخ هاى افسانه اى در ناز و نعمت و در لابه لاى انواع زينت مى زيستند؛ در جزيرة العرب بعضى ثروتمندان بزرگ بودند که امکانات فراوان داشتند. آن حضرت حتّى در زمانى که به قدرت رسيد و غنايم فراوان در اختيارش قرار گرفت، زندگى بسيار ساده و فقيرانه و زاهدانه داشت و به آن زندگى افتخار مى کرد مى فرمود: «اَلْفَقْرُ فَخْرِي» اين سخن نه بدان معناست که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) توان و قدرت دستيابى به اين امور را نداشت؛ بلکه او خود به چنين زندگى اى مايل نبود؛ لذا در روايات آمده است که فرشته اى نزد پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) آمد در حالى که کليد خزائن زمين را در دست داشت؛ عرض کرد: «يَا مُحَمَّدُ! هَذِهِ مَفَاتِيحُ خَزَائِنِ الأَرضِ يَقُولُ لَکَ رَبُّکَ إِفْتَحْ وَ خُذْ مِنْهَا مَا شِئْتَ مِنْ غَيْرِ أَنْ تَنْقُصَ شَيْئآ عِنْدِي؛ اى محمد! اين ها کليدهاى خزائن زمين است. پروردگارت مى گويد: هر يک را مى خواهى بگشا و هر چه مى خواهى از آن بردار؛ بى آن که چيزى از مقام تو نزد من کاسته شود». رسول خدا (صلي الله عليه و آله) فرمود: «اَلدُّنْيَا دَارُ مَنْ لا دَارَ لَهُ وَ لَهَا يَجْمَعُ مَنْ لا عَقْلَ لَهُ؛ دنيا سراى کسى است که از سراى آخرت بى بهره است و کسى براى دنيا جمع مى کند که عقل و خرد ندارد». آن فرشته عرض کرد: «سوگند به خدايى که تو را به حق، به نبوّت برانگيخته است، من همين سخن را از فرشته اى در آسمان چهارم هنگامى که کليدها به من سپرده شد، شنيدم».
عبارت «إِذْ قُبِضَتْ عَنْهُ أَطْرَافُهَا» اشاره به اين است که پيامبر (صلي الله عليه و آله) حاکميّت و مالکيّت و سلطنتى همچون قيصرها و کسرى ها بر شهرها و کشورها نداشت و جمله «وَ فُطِمَ عَنْ رَضَاعِهَا» اشاره به اين است که از چرب و شيرين و غذاهاى رنگارنگ بهره نمى گرفت و عبارت «وَ زُوِيَ عَنْ زَخَارِفِهَا» ناظر به اين است که او هرگز از کاخ ها و مرکب ها و لباس هاى پرزرق وب رق بهره نمى گرفت.
به هر حال، امام (عليه السلام) در برابر دلباختگان به دنيا بهترين اسوه و الگو را برگزيده و انگشت روى زندگانى رسول خدا (صلي الله عليه و آله) گذاشته است. کسى که در حالاتش مى خوانيم: بر روى خاک مى نشست و همچون بردگان مى زيست و زندگانى اش همچون زندگانى ضعيف ترين افراد بود؛ گاه جز يک پيراهن که بر تن داشت لباس ديگرى نداشت که اگر دستور مى داد آن را بشويند پيراهنى که بر تن کند و به مسجد بيايد در خانه او نبود؛ حتّى به دخترش فاطمه زهرا (عليها السلام) خرده گرفت که چرا پرده جديدى بر درب خانه افکنده و زينت آلات مختصرى از نقره ـ نه از طلا ـ بر خود پوشيده است. در اين باره شرح بيشترى را در پايان خطبه بيان خواهيم کرد.