تفسیر بخش پنجم
وَ قَدْ يَنْحَسِرُ مِنْ رِيشِهِ، وَيَعْرَى مِنْ لِبَاسِهِ، فَيَسْقُطُ تَتْرَى، وَ يَنْبُتُ تِبَاعآ، فَيَنْحَتُّ مِنْ قَصَبِهِ آنْحِتَاتَ أَوْرَاقِ الْأَغْصَانِ، ثُمَّ يَتَلاحَقُ نَامِيآ حَتَّى يَعُودَ کَهَيْئَتِهِ قَبْلَ سُقُوطِهِ، لا يُخَالِفُ سَالِفَ أَلْوَانِهِ، وَ لا يَقَعُ لَوْنٌ فِي غَيْرِ مَکَانِهِ! وَ اِذَا تَصَفَّحْتَ شَعْرَةً مِنْ شَعَرَاتِ قَصَبِهِ أَرَتْکَ حُمْرَةً وَ رْدِيَّةً، وَ تَارَةً خُضْرَةً زَبَرْجَدِيَّةً، وَ أَحْيَانآ صُفْرَةً عَسْجَدِيَّةً، فَکَيْفَ تَصِلُ إِلَى صِفَةِ هذَا عَمَائِقُ آلْفِطَنِ، أَوْ تَبْلُغُهُ قَرَائِحُ آلْعُقُولِ، اَوْ تَسْتَنْظِمُ وَصْفَهُ أَقْوَالُ آلْوَاصِفِينَ!
وَ أَقَلُّ أَجْزَائِهِ قَدْ أَعْجَزَ الْأَوْهَامَ أَنْ تُدْرِکَهُ، وَ الْأَلْسِنَةَ أَنْ تَصِفَهُ! فَسُبْحَانَ الَّذِي بَهَرَ آلْعُقُولَ عَنْ وَصْفِ خَلْقٍ جَلاَّهُ لِلْعُيُونِ، فَأَدْرَکَتْهُ مَحْدُودآ مُکَوَّنآ، وَمُؤَلَّفآ مُلَوَّنآ؛ وَ اَعْجَزَ الْأَلْسُنَ عَنْ تَلْخِيصِ صِفَتِهِ، وَ قَعَدَ بِهَا عَنْ تَأْدِيَةِ نَعْتِهِ!
ترجمه
منزّه است آن کس که عقل ها را در وصف مخلوقى که در چشم ها آشکارش ساخته، ناتوان کرده است؛ به همين دليل آن را (تنها به صورت) موجودى محدود و ترکيبى پرنقش و نگار درک مى کنند؛ و زبان ها را از شرح وصف آن عاجز ساخته و از اَداى حق وصفش ناتوان کرده است (با اين حال چگونه مى توان انتظار داشت که عقل و خرد به کنه ذات و صفات آفريدگار اين مخلوق برسد؟).
شرح و تفسیر
امام (عليه السلام) در اين بخش که آخرين سخنان را درباره «طاووس» بيان مى فرمايد به دو نکته جالب ديگر اشاره مى کند:
نخست مى فرمايد: «گاه او (طاووس) از پرهايش بيرون مى آيد و لباسش را از تن خارج مى کند. (آرى!) پرهاى او پى درپى مى ريزند و به دنبال آن پشت سر هم مى رويند. پويش پرها، از نى آن ها، همچون ريزش برگ ها از شاخه ها (در فصل پاييز) فرو مى ريزند، سپس رشد و نمو مى کنند، تا بار ديگر به شکل نخست درآيند»؛ (وَ قَدْ يَنْحَسِرُ مِنْ رِيشِهِ، وَ يَعْرَى مِنْ لِبَاسِهِ، فَيَسْقُطُ تَتْرَى، وَ يَنْبُتُ تِبَاعآ، فَيَنْحَتُّ مِنْ قَصَبِهِ آنْحِتَاتَ أَوْرَاقِ الْأَغْصَانِ، ثُمَّ يَتَلاحَقُ نَامِيآ حَتَّى يَعُودَ کَهَيْئَتِهِ قَبْلَ سُقُوطِهِ).
سپس مى افزايد: «(با اين حال) با رنگ هاى سابق هيچ تفاوتى پيدا نمى کنند و رنگى به جاى رنگ ديگر نمى نشيند»؛ (لا يُخَالِفُ سَالِفَ أَلْوَانِهِ، وَ لا يَقَعُ لَوْنٌ فِي غَيْرِ مَکَانِهِ!).
شکّى نيست که پرهاى طاووس با آن همه زيبايى و جلا و شفافيت با گذشت زمان، ممکن است آسيب هايى ببيند يا گرد و غبار کهنگى بر آن بنشيند؛ از اين رو آفريدگار توانا، هر سال لباس کهنه او را از او مى گيرد و لباس زيباى جديدى بر تن او مى پوشاند تا هميشه و در هر زمان، زيبا و جذاب باشد. در فصل خزان که برگ ها از درختان فرو مى ريزند، پويش پرهاى او نيز فرو مى ريزد و در آغاز بهار که درختان، داراى برگ و شکوفه شوند پويش جديدى در کنار «نى»هاى محکمى که به جاى مانده اند مى رويد و جالب اين که رنگ آميزى پويش هاى جديد، دقيقآ مانند پويش هاى قديم است، خداوند چه تأثير و خاصيتى در اين نى هاى سفيدرنگ نقره گون آفريده که دقيقآ همان پويش هاى لطيف را با همان رنگ ها بى کم وکاست از خود بيرون مى دهد؟ دقيقآ همچون ساقه هاى درختان وبرگ ها وشکوفه هاى آن ها.
سپس امام (عليه السلام) به نکته لطيف ديگرى اشاره کرده، مى فرمايد: «اگر تارى از تارهاى پر او را بررسى کنى گاه سرخ گلرنگ را به تو نشان مى دهد و گاه رنگ سبز زبرجدى و زمانى زرد طلايى (و هر يک جلوه خاص خود را دارد)»؛ (وَ اِذَا تَصَفَّحْتَ شَعْرَةً مِنْ شَعَرَاتِ قَصَبِهِ أَرَتْکَ حُمْرَةً وَرْدِيَّةً، وَ تَارَةً خُضْرَةً زَبَرْجَدِيَّةً، وَ أَحْيَانآ صُفْرَةً عَسْجَدِيَّةً). از آن جا که روى پرهاى طاووس، دايره هاى زيبايى به رنگ هاى مختلف است، اين رنگ ها روى هر تارى از پويش ها تقسيم شده؛ به طورى که هر تارى از آن، رنگ هاى گوناگونى دارد و اين از شگفتى هاى جهان آفرينش است؛ زيرا معمولا در حيوانات، اگر موها يا پرها به رنگ هاى مختلف باشند، هر تار به يک رنگ است؛ ولى در طاووس قسمت پايين تار به يک رنگ، وسط آن به رنگ ديگر و بالاى آن نيز به رنگى ديگر است و چنان با تارهاى ديگر هماهنگ شده که دو ايرى زيبا با رنگ هاى بسيار متنوع و جذاب به وجود مى آورد؛ از اين گذشته، تابش نور از زاويه هاى مختلف نيز به آن انعکاس متفاوت مى دهد.
و در پايان اين بخش، امام (عليه السلام) چنين نتيجه گيرى مى کند: «راستى چگونه فکرهاى عميق و عقل هاى خداداد مى توانند به (اسرار) اين ويژگى ها راه يابند يا گفتار وصف کنندگان، صفت آن را بيان کند و به نظم آورد؟ حال آن که، کوچک ترين اجزاى آن، افکار ژرف انديش را از درک خود ناتوان ساخته و زبان ها را از وصف کردن بازداشته است»؛ (فَکَيْفَ تَصِلُ إِلَى صِفَةِ هذَا عَمَائِقُ آلْفِطَنِ، أَوْ تَبْلُغُهُ قَرَائِحُ آلْعُقُولِ، اَوْ تَسْتَنْظِمُ وَصْفَهُ أَقْوَالُ آلْوَاصِفِينَ! وَ أَقَلُّ أَجْزَائِهِ قَدْ أَعْجَزَ الْأَوْهَامَ أَنْ تُدْرِکَهُ، وَ الْأَلْسِنَةَ أَنْ تَصِفَهُ!).
آرى، آن جا که انسان آگاه و ژرف انديش نتواند شگفتى هاى يک پر طاووس را شرح دهد و از درک و وصف آن عاجز ماند، شرح مجموعه جهان خلقت چگونه خواهد بود؟!!
امام (عليه السلام) در پايان اين بخش، علاوه بر نتيجه گيرى روشن و آشکار در موضوع خداشناسى و پى بردن به شگفتى هاى مخلوق، و عظمت و قدرت و علم خالق، به نتيجه گيرى ديگرى نيز دست مى زند و آن اين که جايى که ما قادر به شناخت دقيق و عميق يک موجود، از ميان اين همه مخلوقات نيستيم چگونه انتظار داريم که به کنه ذات و صفات خالق برسيم و او را آن چنان که هست بشناسيم؛ مى فرمايد: «منزّه است آن کس که عقل ها را از وصف مخلوقى که در چشم ها آشکارش ساخته، ناتوان کرده است؛ به همين دليل آن را (تنها به صورت) موجودى محدود و ترکيبى پرنقش و نگار درک مى کنند؛ و زبان ها را از شرح وصف آن عاجز ساخته و از اَداى حق وصفش ناتوان کرده است (با اين حال چگونه مى توان انتظار داشت که عقل وخرد به کنه ذات و صفات آفريدگار اين مخلوق برسد؟)»؛ (فَسُبْحَانَ الَّذِي بَهَرَ آلْعُقُولَ عَنْ وَصْفِ خَلْقٍ جَلاَّهُ لِلْعُيُونِ، فَأَدْرَکَتْهُ مَحْدُودآ مُکَوَّنآ، وَ مُؤَلَّفآ مُلَوَّنآ؛ وَ اَعْجَزَ الْأَلْسُنَعَنْ تَلْخِيصِ صِفَتِهِ، وَ قَعَدَ بِهَا عَنْ تَأْدِيَةِ نَعْتِهِ!). نکته
شگفتى هاى طاووس!
اگر درست بنگريم، همه چيز در جهان آفرينش، عجيب است؛ ولى بعضى، از بعضى عجيب تر و شگفت انگيزتر است که از جمله آن ها طاووس است.
اين پرنده در زيبايى، بى نظير و به همين دليل، همواره ضرب المثل است. پرهاى او که به رنگ هاى بسيار مختلف و جذّاب و درخشنده رنگ آميزى شده در حال عادى به دنبال او بر زمين کشيده مى شود؛ ولى آنگاه که چتر مى زند، منظره فوق العاده زيبايى پديد مى آورد و اگر در برابر جنس ماده باشد اين کار را سريع تر انجام مى دهد تا او را به سوى خود جلب کند. گرچه پرهاى زيبا و چتر زدن، مربوط به جنس نر است، ولى به صورت عروسى درمى آيد که زيباترين لباس هاى شب زفاف را پوشيده است.
او از خود لذت مى برد و با کبر و غرور راه مى رود و گاه قهقهه هاى شادى سرمى دهد.
طاووس 20 تا 25 سال عمر مى کند. نوع ماده در سه سالگى تخم مى گذارد و در همان زمان، پرهاى جنس نر کامل مى شود. تخم گذارى او در سال يک مرتبه بيشتر نيست و هر بار 12 عدد است؛ ولى چون پرنده بازيگوشى است از تخم هاى خود به خوبى حفاظت نمى کند؛ لذا آن را زير شکم پرنده ديگرى مى گذارند تا به جوجه تبديل شود. يونانيان و روميان باستان، آن را پرنده مقدّسى مى دانستند، ولى بعضى آن را پرنده شومى مى دانند که سبب دخول ابليس در بهشت شده است. از نوک منقار تا انتهاى دم ها بيش از دو متر طول دارد؛ ولى ماده آن کوچک تر است.
همان گونه که امام (عليه السلام) در خطبه مذکور فرموده اند، افسانه اى در مورد باردار شدن جنس ماده در ميان مردم معروف بوده است به اين شکل که به هنگام هيجان شهوت، قطره اشکى در کنار چشم جنس نر نمايان مى شود و جنس ماده آن را مى نوشد و از آن باردار مى شود؛ ولى اين سخن افسانه اى بيش نيست او هم مانند پرندگان ديگر آميزش مى کند و بسيارى آميزش او را با چشم ديده اند.
اين پرنده را معمولا براى پرهاى زيباى او که همواره براى تزئين به کار مى رود پرورش مى دهند؛ ولى گروهى از گوشت آن نيز استفاده مى کنند؛ ولى در اسلام خوردن گوشت آن حرام شمرده شده است.
پاورقی ها
«تترى» از ريشه «وتر» به معناى يکتا شدن گرفته شده و «تترى» يعنى يکى پشت سر ديگرى در مى آيد. «ينحت» يعنى فرو مى ريزد از ريشه «نحت» بر وزن «تخت» به معناى تراشيدن گرفته شده است. «عسجديه» به معناى طلايى است و از «عسجد» به معناى طلا گرفته شده است. «عمائق» جمع «عميقه» به معناى دقيق و عميق است. «قرائح» جمع «قريحة» به معناى ذهن و هوشى است که خدا در سرشت انسان قرار داده است. طبق تفسير ياد شده تمام ضميرهايى که در اين جملات است به خلق يعنى «طاووس» بر مى گردد و بسيارى از شارحان نهج البلاغه نيز همين گونه فهميده اند؛ هر چند بعضى به اجمال و ابهام از آن گذشته اند. اين احتمال نيز وجود دارد که ضمير در جمله «اعجز الالسن عن تلخيص صفته» و همچنين در جمله «عن تأدية نعته» به ذات پاک خدا برگردد. بنابراين مفهوم جمله چنين مى شود: جايى که عقل ها از درک اوصاف مخلوقى ناتوان اند چگونه مى توانند به کنه ذات صفات خالق برسند؟ «بَهَرَ» از ريشه «بهر» بر وزن «نهر» به معناى غلبه يافتن و چيره شدن گرفته شده است. «جلّاه» يعنى آن را آشکار ساخت و از ريشه «جلاء» گرفته شده است. «تلخيص» هم به معناى شرح دادن و هم به معناى خلاصه کردن آمده است و دراين جا معناى اوّل را دارد. به کتاب هاى جواهر الکلام، ج 36، ص 309 و حياة الحيوان دميرى، ج 2، ص 121، لغت نامه دهخدا و الزوولوجىّ الحديث (جانورشناسى نوين)، ج 4، ص 152 مراجعه کنيد.