تفسیر بخش اوّل
أَيُّهَا النَّاسُ غَيْرُ آلْمَغْفُولِ عَنْهُمْ، وَالتَّارِکُونَ آلْمَأْخُوذُ مِنْهُمْ. مَا لِي أَرَاکُمْ عَنِ آللهِ ذَاهِبِينَ، وَإِلَى غَيْرِهِ رَاغِبِينَ! کَأَنَّکُمْ نَعَمٌ أَرَاحَ بِهَا سَائِمٌ إِلَى مَرْعىً وَبِيٍّ، وَمَشْرَبٍ دَوِيٍّ، وَإِنَّمَا هِيَ کَالْمَعْلُوفَةِ لِلْمُدَى لا تَعْرِفُ مَاَذا يُرَادُ بِهَا! إِذَا أُحْسِنَ إِلَيْهَا تَحْسَبُ يَوْمَهَا دَهْرَهَا، وَشِبَعَهَا أَمْرَهَا. وَآللهِ لَوْ شِئْتُ أَنْ أُخْبِرَ کُلَّ رَجُلٍ مِنْکُمْ بِمَخْرَجِهِ وَمَوْلِجِهِ وَجَمِيعِ شَأْنِهِ لَفَعَلْتُ، وَلکِنْ أَخَافُ أَنْ تَکْفُرُوا فِيَّ بِرَسُولِ آللهِ (صلي الله عليه و آله).
ترجمه
اى مردمى که (غافليد، امّا) از شما غفلت نمى شود (و تمام کردارتان را مأموران الهى ثبت مى کنند) و اى کسانى که (فرمان خدا را) ترک مى کنيد، امّا شما را ترک نمى کنند؛ چه شده است که مى بينم از خدا روى برتافته ايد و به غير او روى آورده ايد؟
گويا شما گلّه شتران يا گوسفندانى هستيد که چوپان، آن ها را به چراگاه «وباخيز» و چشمه اى بيمارى زا مى برد (يا) همچون حيوان پروارى هستيد که مى خواهند (آن را فربه کنند تا) کارد بر گلويش نهند، ولى خودش نمى داند چه برنامه اى براى او در نظر گرفته شده است. او چنان است که هرگاه به وى نيکى شود (و مقدارى علف نزد او بريزند) يک روز خود را يک عمر مى پندارد وسرنوشت خود را در سيرى و شکم پرورى مى بيند. به خدا سوگند! اگر بخواهم مى توانم هر يک از شما را از پايان و آغاز کارش و از تمام شئون زندگانى اش آگاه سازم ؛ ولى از آن مى ترسم که اين کار، سبب کافر شدن شما به رسول خدا (صلي الله عليه و آله) شود (و درباره من غلوّ کنيد و آن حضرت را به فراموشى بسپاريد).
گويا شما گلّه شتران يا گوسفندانى هستيد که چوپان، آن ها را به چراگاه «وباخيز» و چشمه اى بيمارى زا مى برد (يا) همچون حيوان پروارى هستيد که مى خواهند (آن را فربه کنند تا) کارد بر گلويش نهند، ولى خودش نمى داند چه برنامه اى براى او در نظر گرفته شده است. او چنان است که هرگاه به وى نيکى شود (و مقدارى علف نزد او بريزند) يک روز خود را يک عمر مى پندارد وسرنوشت خود را در سيرى و شکم پرورى مى بيند. به خدا سوگند! اگر بخواهم مى توانم هر يک از شما را از پايان و آغاز کارش و از تمام شئون زندگانى اش آگاه سازم ؛ ولى از آن مى ترسم که اين کار، سبب کافر شدن شما به رسول خدا (صلي الله عليه و آله) شود (و درباره من غلوّ کنيد و آن حضرت را به فراموشى بسپاريد).
شرح و تفسیر
اين همه غفلت چرا؟
در آغاز اين خطبه، امام (عليه السلام) مخاطبان خود بلکه همه انسان ها را مخاطب ساخته، مى فرمايد: «اى مردمى که (غافليد، امّا) از شما غفلت نمى شود (و تمام کردارتان را مأموران الهى ثبت مى کنند) و اى کسانى که (دستورات خدا را) ترک مى کنيد، امّا شما را ترک نمى کنند (و سرانجام مورد بازخواست قرار خواهيد گرفت)»؛ (أَيُّهَا النَّاسُ غَيْرُ آلْمَغْفُولِ عَنْهُمْ، وَالتَّارِکُونَ آلْمَأْخُوذُ مِنْهُمْ).
سپس مى افزايد: «چه شده است که مى بينم از خدا روى برتافته ايد و به غير او روى آورده ايد؟ گويا شما گله شتران يا گوسفندانى هستيد که چوپان، آن ها را به چراگاه «وباخيز» و چشمه اى بيمارى زا مى برد»؛ (مَا لِي أَرَاکُمْ عَنِ آللهِ ذَاهِبِينَ، وَإِلَى غَيْرِهِ رَاغِبِينَ! کَأَنَّکُمْ نَعَمٌ أَرَاحَ بِهَا سَائِمٌ إِلَى مَرْعىً وَبِيٍّ، وَمَشْرَبٍ دَوِيٍّ).
گرچه همه مسلمين دم از خدا مى زنند، ولى گاه عمل گروهى نشان مى دهد که به خدا پشت کرده و به دنيا و هواى نفس چسبيده اند؛ در اين حال امام (عليه السلام) آن ها را به حيواناتى تشبيه کرده است که چوپان ناآگاه يا مغرض، آن ها را در جايى به چرا مى برد که از مرتع و آب نوشيدنى آن بيمارى و مرگ برمى خيزد؛ اين چوپان، همان شيطان است و اين حيوانات، همان انسان هايى اند که نداى عقل را رها کرده، به فرمان هواى نفس دل بسته اند و اين چراگاه بيمارى زا همان وادى لذّات و مشتهيّات نفسانى است که گناهان و معاصى از آن برمى خيزند و سرانجام روحانيت و معنويت را در انسان مى کُشد.
و در ادامه مى افزايد: «(يا) همچون حيوان پروارى هستيد که مى خواهند (آن را فربه کنند تا) کارد بر گلويش نهند، ولى خودش نمى داند چه برنامه اى براى او در نظر گرفته شده است. او چنان است که هرگاه به وى نيکى شود (و مقدارى علف نزد او بريزند) يک روز خود را يک عمر مى پندارد و سرنوشت خود را در سيرى و شکم پرورى مى بيند»؛ (وَإِنَّمَا هِيَ کَالْمَعْلُوفَةِ لِلْمُدَى لا تَعْرِفُ مَاذَا يُرَادُ بِهَا! إِذَا أُحْسِنُ إِلَيْهَا تَحْسَبُ يَوْمَهَا دَهْرَهَا، وَشِبَعَهَا أَمْرَهَا).
امام (عليه السلام) با اين دو تشبيه، سرنوشت دنياپرستان آلوده و بى بندوبار را به حيوانى تشبيه مى کند که اگر او را به چرا برند به سرزمين بيمارى خيز و مرگ زا مى برند واگر در آغُل بماند و به صورت پروار تغذيه شود براى سر بريدن آماده مى شود؛ بى آن که از آينده تاريک خود باخبر باشد!! او گمان مى کند آن کس که نزد او علف مى ريزد، به او احسان مى کند، و نمى داند که اين کار، مقدّمه ذبح اوست!!
و در ادامه اين سخن براى اين که روشن سازد من آگاهانه با شما سخن مى گويم و از امروز و آينده شما باخبرم، به گوشه اى از علم خود به اسرار غيب وحوادث آينده اشاره کرده، مى فرمايد: «به خدا سوگند! اگر بخواهم مى توانم هر يک از شما را از پايان و آغاز کارش و از تمام شئون زندگانى اش آگاه سازم؛ ولى از آن مى ترسم که اين کار، سبب کافر شدن شما به رسول خدا (صلي الله عليه و آله) شود (و درباره من غلوّ کنيد و آن حضرت را به فراموشى بسپاريد)»؛ (وَآللهِ لَوْ شِئْتُ أَنْ أُخْبِرَ کُلَّ رَجُلٍ مِنْکُمْ بِمَخْرَجِهِ وَمَوْلِجِهِ وَجَمِيعِ شَأْنِهِ لَفَعَلْتُ، وَلکِنْ أَخَافُ أَنْ تَکْفُرُوا فِيَّ بِرَسُولِ آللهِ (صلي الله عليه و آله)).
در حديثى مى خوانيم: روزى پيامبراکرم (صلي الله عليه و آله) نشسته بود، على (عليه السلام) وارد شد، پيامبر (صلي الله عليه و آله) فرمود: «إِنَّ فِيکَ شَبَهآ مِنْ عِيسَى بْنَ مَرْيَمَ وَلَوْ لا أَنْ تَقُولَ فِيکَ طَوَائِفُ مِنْ أُمَّتِي ما قَالَتِ النَّصارى فِي عَيسَى بْنَ مَرْيَمَ لَقُلْتُ فِيکَ قَوْلا لا تَمُرُّ بِمَلَإٍ مِنَ النَّاسِ إِلاَّ اَخَذُوا التُّرَابَ مِنْ تَحْتِ قَدَمَيْکَ يَلْتَمِسُونَ بِذلِکَ الْبَرَکَةَ؛ تو به عيسى بن مريم (عليه السلام) شباهتى دارى (ازنظر زهد و عبادت) و اگر از اين بيم نداشتم که گروه هايى از امتم درباره تو (غلوّ کنند و) همان چيزى را بگويند که درباره عيسى بن مريم گفتند، سخنى درباره تو مى گفتم که از کنار هيچ جمعيّتى از مردم عبور نمى کردى، مگر آن که خاک زير قدم هاى تو را براى تبرّک برمى گرفتند!».
* * *
در آغاز اين خطبه، امام (عليه السلام) مخاطبان خود بلکه همه انسان ها را مخاطب ساخته، مى فرمايد: «اى مردمى که (غافليد، امّا) از شما غفلت نمى شود (و تمام کردارتان را مأموران الهى ثبت مى کنند) و اى کسانى که (دستورات خدا را) ترک مى کنيد، امّا شما را ترک نمى کنند (و سرانجام مورد بازخواست قرار خواهيد گرفت)»؛ (أَيُّهَا النَّاسُ غَيْرُ آلْمَغْفُولِ عَنْهُمْ، وَالتَّارِکُونَ آلْمَأْخُوذُ مِنْهُمْ).
سپس مى افزايد: «چه شده است که مى بينم از خدا روى برتافته ايد و به غير او روى آورده ايد؟ گويا شما گله شتران يا گوسفندانى هستيد که چوپان، آن ها را به چراگاه «وباخيز» و چشمه اى بيمارى زا مى برد»؛ (مَا لِي أَرَاکُمْ عَنِ آللهِ ذَاهِبِينَ، وَإِلَى غَيْرِهِ رَاغِبِينَ! کَأَنَّکُمْ نَعَمٌ أَرَاحَ بِهَا سَائِمٌ إِلَى مَرْعىً وَبِيٍّ، وَمَشْرَبٍ دَوِيٍّ).
گرچه همه مسلمين دم از خدا مى زنند، ولى گاه عمل گروهى نشان مى دهد که به خدا پشت کرده و به دنيا و هواى نفس چسبيده اند؛ در اين حال امام (عليه السلام) آن ها را به حيواناتى تشبيه کرده است که چوپان ناآگاه يا مغرض، آن ها را در جايى به چرا مى برد که از مرتع و آب نوشيدنى آن بيمارى و مرگ برمى خيزد؛ اين چوپان، همان شيطان است و اين حيوانات، همان انسان هايى اند که نداى عقل را رها کرده، به فرمان هواى نفس دل بسته اند و اين چراگاه بيمارى زا همان وادى لذّات و مشتهيّات نفسانى است که گناهان و معاصى از آن برمى خيزند و سرانجام روحانيت و معنويت را در انسان مى کُشد.
و در ادامه مى افزايد: «(يا) همچون حيوان پروارى هستيد که مى خواهند (آن را فربه کنند تا) کارد بر گلويش نهند، ولى خودش نمى داند چه برنامه اى براى او در نظر گرفته شده است. او چنان است که هرگاه به وى نيکى شود (و مقدارى علف نزد او بريزند) يک روز خود را يک عمر مى پندارد و سرنوشت خود را در سيرى و شکم پرورى مى بيند»؛ (وَإِنَّمَا هِيَ کَالْمَعْلُوفَةِ لِلْمُدَى لا تَعْرِفُ مَاذَا يُرَادُ بِهَا! إِذَا أُحْسِنُ إِلَيْهَا تَحْسَبُ يَوْمَهَا دَهْرَهَا، وَشِبَعَهَا أَمْرَهَا).
امام (عليه السلام) با اين دو تشبيه، سرنوشت دنياپرستان آلوده و بى بندوبار را به حيوانى تشبيه مى کند که اگر او را به چرا برند به سرزمين بيمارى خيز و مرگ زا مى برند واگر در آغُل بماند و به صورت پروار تغذيه شود براى سر بريدن آماده مى شود؛ بى آن که از آينده تاريک خود باخبر باشد!! او گمان مى کند آن کس که نزد او علف مى ريزد، به او احسان مى کند، و نمى داند که اين کار، مقدّمه ذبح اوست!!
و در ادامه اين سخن براى اين که روشن سازد من آگاهانه با شما سخن مى گويم و از امروز و آينده شما باخبرم، به گوشه اى از علم خود به اسرار غيب وحوادث آينده اشاره کرده، مى فرمايد: «به خدا سوگند! اگر بخواهم مى توانم هر يک از شما را از پايان و آغاز کارش و از تمام شئون زندگانى اش آگاه سازم؛ ولى از آن مى ترسم که اين کار، سبب کافر شدن شما به رسول خدا (صلي الله عليه و آله) شود (و درباره من غلوّ کنيد و آن حضرت را به فراموشى بسپاريد)»؛ (وَآللهِ لَوْ شِئْتُ أَنْ أُخْبِرَ کُلَّ رَجُلٍ مِنْکُمْ بِمَخْرَجِهِ وَمَوْلِجِهِ وَجَمِيعِ شَأْنِهِ لَفَعَلْتُ، وَلکِنْ أَخَافُ أَنْ تَکْفُرُوا فِيَّ بِرَسُولِ آللهِ (صلي الله عليه و آله)).
در حديثى مى خوانيم: روزى پيامبراکرم (صلي الله عليه و آله) نشسته بود، على (عليه السلام) وارد شد، پيامبر (صلي الله عليه و آله) فرمود: «إِنَّ فِيکَ شَبَهآ مِنْ عِيسَى بْنَ مَرْيَمَ وَلَوْ لا أَنْ تَقُولَ فِيکَ طَوَائِفُ مِنْ أُمَّتِي ما قَالَتِ النَّصارى فِي عَيسَى بْنَ مَرْيَمَ لَقُلْتُ فِيکَ قَوْلا لا تَمُرُّ بِمَلَإٍ مِنَ النَّاسِ إِلاَّ اَخَذُوا التُّرَابَ مِنْ تَحْتِ قَدَمَيْکَ يَلْتَمِسُونَ بِذلِکَ الْبَرَکَةَ؛ تو به عيسى بن مريم (عليه السلام) شباهتى دارى (ازنظر زهد و عبادت) و اگر از اين بيم نداشتم که گروه هايى از امتم درباره تو (غلوّ کنند و) همان چيزى را بگويند که درباره عيسى بن مريم گفتند، سخنى درباره تو مى گفتم که از کنار هيچ جمعيّتى از مردم عبور نمى کردى، مگر آن که خاک زير قدم هاى تو را براى تبرّک برمى گرفتند!».
* * *
پاورقی ها
«أراح» از ريشه «اراحة» به معناى بازگرداندن حيوانات به هنگام غروب به آغل ها و استراحت گاهشان است؛ ولى گاه به حرکت دادن حيوانات در هر زمان اطلاق مى شود و در عبارت مذکور، منظور همين است.
«سائم» در اصل به معناى کسى است که دنبال چيزى مى رود؛ سپس به معناى چوپانى که حيوانات را به چرامى برد و يا حيواناتى که به چرا مى روند، استعمال شده است و در عبارت مزبور به معناى چوپان است (بنابراين هم معناى متعدّى دارد و هم لازم). «وبىّ» از ريشه «وبا» به معناى کسى است که به بيمارى وبا يا هر نوع بيمارى واگيردار مبتلا شده است و «مرعى وبى» در عبارت مذکور به معناى چراگاه وباخيز يا آلوده به بيمارى است. «دوىّ» از ريشه «داء» به معناى بيمارى گرفته شده و «دوىّ» به آب يا غذايى مى گويند که آلوده و بيمارى زاست. «مدى» جمع «مدية» بر وزن «لقمه» به معناى چاقو و کارد است. «مولج» به معناى راه ورود به چيزى است و از ريشه «ولوج» بر وزن «ورود» گرفته شده است. کافى، ج 8، ص 57.
«سائم» در اصل به معناى کسى است که دنبال چيزى مى رود؛ سپس به معناى چوپانى که حيوانات را به چرامى برد و يا حيواناتى که به چرا مى روند، استعمال شده است و در عبارت مزبور به معناى چوپان است (بنابراين هم معناى متعدّى دارد و هم لازم). «وبىّ» از ريشه «وبا» به معناى کسى است که به بيمارى وبا يا هر نوع بيمارى واگيردار مبتلا شده است و «مرعى وبى» در عبارت مذکور به معناى چراگاه وباخيز يا آلوده به بيمارى است. «دوىّ» از ريشه «داء» به معناى بيمارى گرفته شده و «دوىّ» به آب يا غذايى مى گويند که آلوده و بيمارى زاست. «مدى» جمع «مدية» بر وزن «لقمه» به معناى چاقو و کارد است. «مولج» به معناى راه ورود به چيزى است و از ريشه «ولوج» بر وزن «ورود» گرفته شده است. کافى، ج 8، ص 57.