تفسیر بخش اوّل

أَحْمَدُ آللهَ عَلَى مَا قَضَى مِنْ أَمْرٍ، وَقَدَّرَ مِنْ فِعْلٍ، وَعَلَى آبْتِلائِي بِکُمْ أَيَّتُهَا آلْفِرْقَةُ الَّتِي إِذَا أَمَرْتُ لَمْ تُطِعْ، وَإِذَا دَعَوْتُ لَمْ تُجِبْ. إِنْ أُمْهِلْتُمْ خُضْتُمْ، وَإِنْ حُورِبْتُمْ خُرْتُمْ وَإِنِ آجْتَمَعَ النَّاسُ عَلَى إِمَامٍ طَعَنْتُمْ، وَإِنْ أُجِئْتُمْ إِلَى مُشَاقَّةٍ نَکَصْتُمْ. لا أَبَا لِغَيْرِکُمْ! مَا تَنْتَظِرُونَ بِنَصْرِکُمْ وَآلْجِهَادِ عَلَى حَقِّکُمْ؟ آلْمَوْتَ أَوِ الذُّلَّ لَکُمْ؟ فَوَآللهِ لَئِنْ جَاءَ يَوْمِي ـ وَلَيَأْتِيَنِّي ـ لَيُفَرِّقَنَّ بَيْنِي وَبَيْنَکُمْ وَأَنَا لِصُحْبَتِکُمْ قَالٍ، وَبِکُمْ غَيْرُ کَثِيرٍ.

ترجمه
خدا را براى آنچه فرمان داده و کارى که مقدّر فرموده و نيز براى اين که من گرفتار شما شده ام مى ستايم، اى گروهى که هرگاه فرمان دادم اطاعت نکرديد و هر زمان دعوتتان کردم اجابت ننموديد؛ هر وقت به شما مهلت داده شود (که آماده پيکار با دشمن شويد) در بيهودگى فرو مى رويد (و فرصت ها را از دست مى دهيد) و اگر با شما بجنگند ضعف و ناتوانى نشان مى دهيد؛ هرگاه مردم، اطرافِ پيشوايى گرد آيند طعنه مى زنيد و اگر شما را براى حل مشکلى بياورند عقب نشينى مى کنيد. دشمنتان بى پدر باد! منتظر چه نشسته ايد؟! در مقابل يارى خويش و جهاد براى به دست آوردن حق خود، جز مرگ يا ذلت (نصيب شما خواهد شد)؟ به خدا سوگند! اگر مرگ من فرارسد ـ که قطعآ فرا خواهد رسيد ـ ميان من و شما جدايى خواهد افکند؛ در حالى که من از همنشينى با شما ناراحت بودم و وجودتان براى من قدرت آفرين نبود (حال آن که من براى شما همه چيز بودم).
شرح و تفسیر
يا جهاد يا در انتظار مرگ و ذلّت بودن
امام (عليه السلام) در آغاز اين خطبه همچون بسيارى ديگر از خطبه ها از حمد و ثناى الهى شروع کرده، مى فرمايد: «خدا را براى آنچه فرمان داده و کارى که مقدر فرموده و نيز براى اين که من گرفتار شما شده ام مى ستايم»؛ (أَحْمَدُ آللهَ عَلَى مَا قَضَى مِنْ أَمْرٍ، وَقَدَّرَ مِنْ فِعْلٍ، وَعَلَى آبْتِلائِي بِکُمْ).
درباره اين که آيا قضا و قدر در اين عبارت يک معنا دارند و هر دو اشاره به مقدّرات الهى اند يا داراى دو معنا هستند؟ شارحان نهج البلاغه تفسيرهاى متعددى دارند. بعضى هر دو را به يک معنا دانسته و بعضى گفته اند: قضا مربوط به آفرينش عالم امر و عقول يعنى جهان ماوراى طبيعت است و قدر، اشاره به عالم خلق يعنى جهان طبيعت است. يکى از تفسيرهاى روشنِ قضا و قدر ـ که آيات وروايات نيز بر آن گواهى مى دهد ـ اين است که قضا ـ هم در عالم تکوين و هم در عالم تشريع ـ اشاره به فرمان الهى براى اصل وجود چيزى است و قدر، اشاره به اندازه گيرى ها و اجزا و شرايط آن است؛ مثلا فرد بزرگى فرمان مى دهد مسجد يا بيمارستانى ساخته شود، اين مصداق قضاست؛ سپس نيازها واندازه گيرى هاى آن را بيان مى کند، اين قدر است. فرمان خدا به اداى نماز وروزه در عالم تشريع، قضاست و دستور او درباره اجزا و شرايط آن، قدر است.
نکته ديگر اين است که در عبارت يادشده، امام (عليه السلام) خدا را براى گرفتارى ها ومشکلاتى که براى ياران نافرمانش به وجود آمده، حمد و سپاس مى گويد. اين بدان علت است که مردان خدا تسليم فرمان اويند و در ديدگاه آن ها هرچه از دوست مى رسد نيکوست و همه را داراى مصلحت و هدف مى بينند.
سپس حاضران در مجلس يعنى سران قبايل و عشاير کوفه را مخاطب ساخته، چنين مى فرمايد: «اى گروهى که هرگاه فرمان دادم اطاعت نکرديد و هر زمان دعوتتان کردم اجابت ننموديد؛ هر وقت به شما مهلت داده شود (که آماده پيکار با دشمن شويد) در بيهودگى فرو مى رويد (و فرصت ها را از دست مى دهيد) واگر با شما بجنگند ضعف و ناتوانى نشان مى دهيد؛ هرگاه مردم، اطرافِ پيشوايى گرد آيند طعنه مى زنيد و اگر شما را براى حل مشکلى بياورند عقب نشينى مى کنيد»؛ (أَيَّتُهَا آلْفِرْقَةُ الَّتِي إِذَا أَمَرْتُ لَمْ تُطِعْ، وَإِذَا دَعَوْتُ لَمْ تُجِبْ. إِنْ أُمْهِلْتُمْ خُضْتُمْ، وَإِنْ حُورِبْتُمْ خُرْتُمْ وَإِنِ آجْتَمَعَ النَّاسُ عَلَى إِمَامٍ طَعَنْتُمْ، وَإِنْ أُجِئْتُمْ إِلَى مُشَاقَّةٍ نَکَصْتُمْ).
امام (عليه السلام) در اين عبارت، به چهار نقطه ضعف مردم پيرامونش اشاره مى فرمايد : نافرمانى، بى توجهى به فراخوانى، استفاده نکردن از مهلت ها و فرصت ها، وضعف نشان دادن در ميدان نبرد.
به يقين هر يک از اين موارد مى تواند عاملى براى شکست باشد تا چه رسد به همه آن ها.
سپس آن ها را سرزنشى آميخته با محبّت مى کند و مى فرمايد: «دشمنتان بى پدر باد! منتظر چه نشسته ايد؟! در مقابل يارى خود و جهاد براى به دست آوردن حق خويش جز مرگ يا ذلت (نصيب شما خواهد شد)؟»؛ (لا أَبَا لِغَيْرِکُمْ! مَا تَنْتَظِرُونَ بِنَصْرِکُمْ وَآلْجِهَادِ عَلَى حَقِّکُمْ؟ آلْمَوْتَ أَوِ الذُّلَّ لَکُمْ{6}؟). اشاره به اين که وضعى که به خود گرفته ايد ـ که دربرابر توطئه هاى دشمن غدّارى همچون معاويه و لشکريان غارتگر او خونسرد و بى تفاوتيد ـ نتيجه اى جز مرگ يا ذلّت ندارد. يا مى ميريد و يا اگر زنده بمانيد در زير دست و پاى آن ها ذليل خواهيد شد. عزّت در جهاد است که نتيجه اش يا پيروزى است يا شهادت؛ همان گونه که امام (عليه السلام) در خطبه ديگرى مى فرمايد: «اَلْمَوْتُ فِي حَيَاتِکُمْ مَقْهُورِينَ وَالْحَياةُ فِي مَوْتِکُمْ قَاهِرِينَ؛ مرگ در زندگى توأم با شکست شماست و زندگى در مرگ پيروزمندانه شما خواهد بود».
و در ادامه اين سخن مى افزايد: «به خدا سوگند! اگر مرگ من فرارسد ـ که قطعآ فرا خواهد رسيد ـ ميان من و شما جدايى خواهد افکند؛ در حالى که من از همنشينى با شما ناراحت بودم و وجودتان براى من قدرت آفرين نبود (حال آن که من براى شما همه چيز بودم)»؛ (فَوَآللهِ لَئِنْ جَاءَ يَوْمِي ـ وَلَيَأْتِيَنِّي ـ لَيُفَرِّقَنَّ بَيْنِي وَبَيْنَکُمْ وَأَنَا لِصُحْبَتِکُمْ قَالٍ، وَبِکُمْ غَيْرُ کَثِيرٍ).
در اين جا امام (عليه السلام) آن ها را متوجه يک نکته مهم مى کند و آن اين که وجود من سرمايه عظيمى براى شماست که قدر آن را نمى دانيد. بدانيد اگر مرگ من فرارسد، من چيزى را از دست نمى دهم، جز سياهى لشکر و گروهى بى اراده وبى اثر؛ ولى شما همه چيز را از دست خواهيد داد؛ رهبرى آگاه و شجاع و فرزانه و فرماندهى شکست ناپذير.
پاورقی ها
«خضتم» از ريشه «خوض» بر وزن «حوض» به گفته راغب در مفردات ورود تدريجى در آب و راه رفتن در آن است، سپس به معناى کنايى شروع در کارهاى بد و يا سخنان زشت آمده است.
«خُرْتم» از ريشه «خوار» به معناى فرياد کشيدن گرفته شده و از آن جا که فرياد زدن غالبآ از ضعف و ناتوانى ناشى مى شود، اين واژه به معناى ضعف و ناتوانى آمده است. «اُجئتم» از ريشه «اجاء» از ريشه «مجيئى» گرفته شده که به معناى آوردن شخص يا چيزى است؛ بنابراين «ان اجئتم» يعنى اگر شما را بياورند. «مشاقة» به معناى صعوبت و سختى و عداوت و دشمنى است و از ريشه «شق» بر وزن «حق» به معناى شکافتن و پراکنده کردن گرفته شده است. «نکصتم» از ريشه «نکص» بر وزن «عکس» به معناى عقب گرد گرفته شده است. بسيارى از شارحان نهج البلاغه جمله «الموت او الذُلَّ لکم» را نوعى نفرين گرفته اند؛ يعنى مرگ بر شما باد يا ذلّت. در حالى که ظاهر جمله چيزى غير ازاين است. امام (عليه السلام) مى خواهد نتيجه سُستى و ضعف آن ها را در جهاد بيان کند؛ يعنى نتيجه عمل شما يکى از اين دو چيز است: يا مرگ يا ذلت؛ به خصوص اين که جمله «لا ابا لغيرکم» که قبل از آن آمده و جمله «لله أنتم» که بعد از آن نقل شده، نشان مى دهد حضرت در مقام نفرين نبوده است؛ بلکه همان گونه که خود اين شارحان نيز اعتراف دارند در مقام ابراز لطف و مهربانى بوده است. نهج البلاغه، خطبه 51. «قالٍ» به معناى دشمن و مخالف است و از ريشه «قِلا» بر وزن «ندا» به معناى شدت بغض و عداوت و ناراحتى گرفته شده است.