تفسیر بخش دوم
لَمْ يُولَدْ سُبْحَانَهُ فَيَکُونَ فِي آلْعِزِّ مُشَارَکآ، وَلَمْ يَلِدْ فَيَکُونَ مَوْرُوثآ هَالِکآ. وَلَمْ يَتَقَدَّمْهُ وَقْتٌ وَلا زَمَانٌ، وَلَمْ يَتَعَاوَرْهُ زِيَادَةٌ وَلا نُقْصَانٌ، بَلْ ظَهَرَ لِلْعُقُولِ بِمَا أَرَانَا مِنْ عَلامَاتِ التَّدْبِيرِ آلْمُتْقَنِ، وَآلْقَضَاءِ آلْمُبْرَمِ. فَمِنْ شَوَاهِدِ خَلْقِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ مُوَطَّدَاتٍ بِلا عَمَدٍ، قَائِمَاتٍ بِلا سَنَدٍ. دَعَاهُنَّ فَأَجَبْنَ طَائِعَاتٍ مُذْعِنَاتٍ، غَيْرَ مُتَلَکِّئَاتٍ وَلا مُبْطِئَاتٍ؛ وَلَوْلا إِقْرَارُهُنَّ لَهُ بِالرُّبُوبِيَّةِ وَإِذْعَانُهُنَّ بِالطَّوَاعِيَةِ، لَمَا جَعَلَهُنَّ مَوْضِعآ لِعَرْشِهِ، وَلا مَسْکَنآ لِمَلائِکَتِهِ، وَلا مَصْعَدآ لِلْکَلِمِ الطَّيِّبِ وَآلْعَمَلِ الصَّالِحِ مِنْ خَلْقِهِ.
ترجمه
او از کسى متولّد نشده تا همتايى در عزّت و قدرت داشته باشد و فرزندى به دنيا نياورده تا پس از وفاتش وارث او گردد. وقت و زمانى پيش از او نبوده و زيادى و نقصانى بر او عارض نشده است؛ بلکه به سبب نشانه هاى تدبير متقن ونظام محکمى که به ما ارائه داده عظمتش پيش چشم عقل ها آشکار شده است. از شواهد خلقت (حکيمانه و) باعظمت او آفرينش آسمان هاى پابرجايى است که بدون ستون و تکيه گاهى برپا هستند. خداوند آن ها را به قبول فرمان خويش دعوت کرد و آن ها با اطاعت، و اذعان، بدون درنگ و سستى دعوتش را پذيرفتند و اگر اقرار آن ها به ربوبيّت خداوند و اذعانشان به اطاعت او نبود هرگز آن جا را محلّ عرش خود و مسکن فرشتگان (مقرّب) و محل بالا رفتن سخنان پاک و اعمال صالح بندگانش قرار نمى داد.
شرح و تفسیر
اين آسمان باعظمت نشانه اى از اوست
امام (عليه السلام) در اين بخش از خطبه ـ در ادامه شرح اوصاف خداوند که در آغاز خطبه آمده بود ـ چنين مى فرمايد: «او از کسى متولّد نشده تا همتايى در عزّت وقدرت داشته باشد و فرزندى به دنيا نياورده تا پس از وفاتش وارث او گردد. وقت و زمانى پيش از او نبوده و زيادى و نقصانى بر او عارض نشده است»؛ (لَمْ يُولَدْ سُبْحَانَهُ فَيَکُونَ فِي آلْعِزِّ مُشَارَکآ، وَلَمْ يَلِدْ فَيَکُونَ مَوْرُوثآ هَالِکآ. وَلَمْ يَتَقَدَّمْهُ وَقْتٌ وَلا زَمَانٌ، وَلَمْ يَتَعَاوَرْهُ زِيَادَةٌ وَلا نُقْصَانٌ).
ازجمله قوانينى که بر جهان ماده و ممکنات حاکم است اين است که هر گروهى که قدم به عرصه حيات مى گذارد بعد از مدتى جاى خود را به گروه جديدى مى سپارد. فرزندان صفات پدران را به ارث مى برند و آن ها نيز آن صفات را براى فرزندانشان به ارث مى گذارند ولى چون ذات پاک پروردگار ازلى و ابدى است، نه از کسى تولّد يافته تا همتايى داشته باشد و نه کسى از وى متولّد شده تا وارث او گردد.
جمله «وَلَمْ يَتَقَدَّمْهُ...» اشاره به اين است که او مافوق زمان است، زيرا زمان نتيجه حرکت موجودات از نقصان به کمال و از کمال به نقصان است و چون وجود مقدّس او عين کمال مطلق است و زيادى و نقصان در او راه ندارد وقت و زمانى هم براى او تصوّر نمى شود. سپس از آن جايى که نفى شبيه، همتا، وقت، زمان، زياده و نقصان از ذات پاک او، ممکن است اين توهّم را به وجود آورد که نتيجه آن، تعطيل معرفة الله است وبه بيان ديگر، راهى به سوى شناخت او وجود ندارد، بلافاصله مى فرمايد: «بلکه به سبب نشانه هاى تدبير متقن و نظام محکمى که به ما ارائه داده عظمتش نزد چشم عقل ها آشکار شده است»؛ (بَلْ ظَهَرَ لِلْعُقُولِ بِمَا أَرَانَا مِنْ عَلامَاتِ التَّدْبِيرِ آلْمُتْقَنِ، وَآلْقَضَاءِ آلْمُبْرَمِ).
اشاره به اين که گرچه کنه ذات خداوند از دسترس عقل بشر خارج است؛ ولى اثبات اصل وجود او از طريق مطالعه در نظام آفرينش و تدبير بسيار حکيمانه اى که بر آن حاکم است کاملا ممکن است. اين همان چيزى است که در روايات ديگر اسلامى نيز به آن اشاره شده که درباره کنه ذات خدا نينديشيد، بلکه درباره آثار قدرت و عظمت و علم او در جهان انديشه کنيد و قرآن مجيد نيز پايه خداشناسى را بر آن قرار داده و صاحبان انديشه و «اولوا الالباب» را به تفکّر در آن در همه حال دعوت مى کند و مى فرمايد: (إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ لاَيَاتٍ لِّأُولِى الْأَلْبَابِ * الَّذِينَ يَذْکُرُونَ اللهَ قِيَامآ وَقُعُودآ وَعَلَى جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَکَّرُونَ فِى خَلْقِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلا سُبْحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ).
سپس امام (عليه السلام) انگشت روى مصداق هايى از اين بيان کلى و عام مى گذارد ومى فرمايد: «از شواهد خلقت (حکيمانه و) باعظمت او آفرينش آسمان هاى ثابت و پابرجايى است که بدون ستون و تکيه گاهى برپا هستند»؛ (فَمِنْ شَوَاهِدِ خَلْقِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ مُوَطَّدَاتٍ بِلا عَمَدٍ، قَائِمَاتٍ بِلا سَنَدٍ).
آنگاه به اين حقيقت اشاره مى فرمايد: «خداوند آسمان ها را به قبول فرمان خويش دعوت کرد و آن ها با اطاعت و اذعان، بدون درنگ و سستى دعوتش را پذيرفتند»؛ (دَعَاهُنَّ فَأَجَبْنَ طَائِعَاتٍ مُذْعِنَاتٍ، غَيْرَ مُتَلَکِّئَاتٍ وَلا مُبْطِئَاتٍ).
درباره اين که منظور از اطاعت آسمان ها از اوامر الهى و اقرار آن ها به ربوبيّت پروردگار چيست؟ دو نظر وجود دارد: بعضى گفته اند: مراد، اقرار و اطاعت، به زبان حال است؛ يعنى خداوند آن ها را چنان آفريده که ازنظر نظام علّت و معلول و قوانين آفرينش در برابر او تسليم هستند بى آن که از خود علم و آگاهى واراده اى داشته باشند، زيرا موجوداتِ بى جان و جامدند.
برخى ديگر گفته اند: تعبيرات فوق دلالت مى کند که همه جهان هستى ـ از انسان و حيوان گرفته تا جمادات و همه کرات آسمانى ـ داراى عقل و شعورند وبا اراده خود، به ربوبيّت پروردگار اقرار و به اطاعت او اذعان دارند.
البته هر کدام از اين دو تفسير درست باشد تفاوتى در آنچه امام (عليه السلام) درصدد بيان آن بوده است، وجود ندارد، زيرا هدف، بيان عظمت آفرينش و تسليم بودن عالم هستى در برابر فرمان اوست.
در ادامه اين سخن مى فرمايد: «اگر اين اقرار آن ها به ربوبيّت خداوند واذعانشان به اطاعت او نبود هرگز آن جا را محل عرش خود، و مسکن فرشتگان (مقرّب) و محل بالا رفتن سخنان پاک و اعمال صالح بندگانش قرار نمى داد»؛ (وَلَوْلا إِقْرَارُهُنَّ لَهُ بِالرُّبُوبِيَّةِ وَإِذْعَانُهُنَّ بِالطَّوَاعِيَةِ، لَمَا جَعَلَهُنَّ مَوْضِعآ لِعَرْشِهِ، وَلامَسْکَنآ لِمَلائِکَتِهِ، وَلا مَصْعَدآ لِلْکَلِمِ الطَّيِّبِ وَآلْعَمَلِ الصَّالِحِ مِنْ خَلْقِهِ).
در اين عبارت، امام (عليه السلام) مى فرمايد: مطيع بودن آسمان ها در برابر فرمان خدا سبب شده است که سه امتياز به آن ها داده شود: نخست اين که محل عرش خدا باشد؛ دوم اين که مسکن فرشتگان گردد و سوم: محل صعود گفتار و اعمال صالحه بندگان شود؛ به اين معنا که حافظان اعمال و کاتبان افعال، آن ها را در نامه هاى عمل مى نويسند و آنچه شايسته و لايق قرب الهى است به آسمان ها مى برند.
بديهى است که خداوند محلّى را براى اين امور برمى گزيند که در سيطره حاکميّت اوست و به تعبير ديگر، چون آسمان ها همگى در سيطره او قرار دارند آن ها را جايگاه اين امور قرار داده است.
تعبير به ملائکه در جمله مذکور اشاره به فرشتگان مقرّب است، وگرنه طبق روايات، فرشتگان الهى در همه جاى عالم، در زمين و هر گوشه اى از آسمان حضور دارند.
درباره اين که حقيقت عرش چيست؟ به خواست خدا، مطالبى در ادامه همين خطبه خواهد آمد.
* * * .
امام (عليه السلام) در اين بخش از خطبه ـ در ادامه شرح اوصاف خداوند که در آغاز خطبه آمده بود ـ چنين مى فرمايد: «او از کسى متولّد نشده تا همتايى در عزّت وقدرت داشته باشد و فرزندى به دنيا نياورده تا پس از وفاتش وارث او گردد. وقت و زمانى پيش از او نبوده و زيادى و نقصانى بر او عارض نشده است»؛ (لَمْ يُولَدْ سُبْحَانَهُ فَيَکُونَ فِي آلْعِزِّ مُشَارَکآ، وَلَمْ يَلِدْ فَيَکُونَ مَوْرُوثآ هَالِکآ. وَلَمْ يَتَقَدَّمْهُ وَقْتٌ وَلا زَمَانٌ، وَلَمْ يَتَعَاوَرْهُ زِيَادَةٌ وَلا نُقْصَانٌ).
ازجمله قوانينى که بر جهان ماده و ممکنات حاکم است اين است که هر گروهى که قدم به عرصه حيات مى گذارد بعد از مدتى جاى خود را به گروه جديدى مى سپارد. فرزندان صفات پدران را به ارث مى برند و آن ها نيز آن صفات را براى فرزندانشان به ارث مى گذارند ولى چون ذات پاک پروردگار ازلى و ابدى است، نه از کسى تولّد يافته تا همتايى داشته باشد و نه کسى از وى متولّد شده تا وارث او گردد.
جمله «وَلَمْ يَتَقَدَّمْهُ...» اشاره به اين است که او مافوق زمان است، زيرا زمان نتيجه حرکت موجودات از نقصان به کمال و از کمال به نقصان است و چون وجود مقدّس او عين کمال مطلق است و زيادى و نقصان در او راه ندارد وقت و زمانى هم براى او تصوّر نمى شود. سپس از آن جايى که نفى شبيه، همتا، وقت، زمان، زياده و نقصان از ذات پاک او، ممکن است اين توهّم را به وجود آورد که نتيجه آن، تعطيل معرفة الله است وبه بيان ديگر، راهى به سوى شناخت او وجود ندارد، بلافاصله مى فرمايد: «بلکه به سبب نشانه هاى تدبير متقن و نظام محکمى که به ما ارائه داده عظمتش نزد چشم عقل ها آشکار شده است»؛ (بَلْ ظَهَرَ لِلْعُقُولِ بِمَا أَرَانَا مِنْ عَلامَاتِ التَّدْبِيرِ آلْمُتْقَنِ، وَآلْقَضَاءِ آلْمُبْرَمِ).
اشاره به اين که گرچه کنه ذات خداوند از دسترس عقل بشر خارج است؛ ولى اثبات اصل وجود او از طريق مطالعه در نظام آفرينش و تدبير بسيار حکيمانه اى که بر آن حاکم است کاملا ممکن است. اين همان چيزى است که در روايات ديگر اسلامى نيز به آن اشاره شده که درباره کنه ذات خدا نينديشيد، بلکه درباره آثار قدرت و عظمت و علم او در جهان انديشه کنيد و قرآن مجيد نيز پايه خداشناسى را بر آن قرار داده و صاحبان انديشه و «اولوا الالباب» را به تفکّر در آن در همه حال دعوت مى کند و مى فرمايد: (إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ لاَيَاتٍ لِّأُولِى الْأَلْبَابِ * الَّذِينَ يَذْکُرُونَ اللهَ قِيَامآ وَقُعُودآ وَعَلَى جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَکَّرُونَ فِى خَلْقِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلا سُبْحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ).
سپس امام (عليه السلام) انگشت روى مصداق هايى از اين بيان کلى و عام مى گذارد ومى فرمايد: «از شواهد خلقت (حکيمانه و) باعظمت او آفرينش آسمان هاى ثابت و پابرجايى است که بدون ستون و تکيه گاهى برپا هستند»؛ (فَمِنْ شَوَاهِدِ خَلْقِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ مُوَطَّدَاتٍ بِلا عَمَدٍ، قَائِمَاتٍ بِلا سَنَدٍ).
آنگاه به اين حقيقت اشاره مى فرمايد: «خداوند آسمان ها را به قبول فرمان خويش دعوت کرد و آن ها با اطاعت و اذعان، بدون درنگ و سستى دعوتش را پذيرفتند»؛ (دَعَاهُنَّ فَأَجَبْنَ طَائِعَاتٍ مُذْعِنَاتٍ، غَيْرَ مُتَلَکِّئَاتٍ وَلا مُبْطِئَاتٍ).
درباره اين که منظور از اطاعت آسمان ها از اوامر الهى و اقرار آن ها به ربوبيّت پروردگار چيست؟ دو نظر وجود دارد: بعضى گفته اند: مراد، اقرار و اطاعت، به زبان حال است؛ يعنى خداوند آن ها را چنان آفريده که ازنظر نظام علّت و معلول و قوانين آفرينش در برابر او تسليم هستند بى آن که از خود علم و آگاهى واراده اى داشته باشند، زيرا موجوداتِ بى جان و جامدند.
برخى ديگر گفته اند: تعبيرات فوق دلالت مى کند که همه جهان هستى ـ از انسان و حيوان گرفته تا جمادات و همه کرات آسمانى ـ داراى عقل و شعورند وبا اراده خود، به ربوبيّت پروردگار اقرار و به اطاعت او اذعان دارند.
البته هر کدام از اين دو تفسير درست باشد تفاوتى در آنچه امام (عليه السلام) درصدد بيان آن بوده است، وجود ندارد، زيرا هدف، بيان عظمت آفرينش و تسليم بودن عالم هستى در برابر فرمان اوست.
در ادامه اين سخن مى فرمايد: «اگر اين اقرار آن ها به ربوبيّت خداوند واذعانشان به اطاعت او نبود هرگز آن جا را محل عرش خود، و مسکن فرشتگان (مقرّب) و محل بالا رفتن سخنان پاک و اعمال صالح بندگانش قرار نمى داد»؛ (وَلَوْلا إِقْرَارُهُنَّ لَهُ بِالرُّبُوبِيَّةِ وَإِذْعَانُهُنَّ بِالطَّوَاعِيَةِ، لَمَا جَعَلَهُنَّ مَوْضِعآ لِعَرْشِهِ، وَلامَسْکَنآ لِمَلائِکَتِهِ، وَلا مَصْعَدآ لِلْکَلِمِ الطَّيِّبِ وَآلْعَمَلِ الصَّالِحِ مِنْ خَلْقِهِ).
در اين عبارت، امام (عليه السلام) مى فرمايد: مطيع بودن آسمان ها در برابر فرمان خدا سبب شده است که سه امتياز به آن ها داده شود: نخست اين که محل عرش خدا باشد؛ دوم اين که مسکن فرشتگان گردد و سوم: محل صعود گفتار و اعمال صالحه بندگان شود؛ به اين معنا که حافظان اعمال و کاتبان افعال، آن ها را در نامه هاى عمل مى نويسند و آنچه شايسته و لايق قرب الهى است به آسمان ها مى برند.
بديهى است که خداوند محلّى را براى اين امور برمى گزيند که در سيطره حاکميّت اوست و به تعبير ديگر، چون آسمان ها همگى در سيطره او قرار دارند آن ها را جايگاه اين امور قرار داده است.
تعبير به ملائکه در جمله مذکور اشاره به فرشتگان مقرّب است، وگرنه طبق روايات، فرشتگان الهى در همه جاى عالم، در زمين و هر گوشه اى از آسمان حضور دارند.
درباره اين که حقيقت عرش چيست؟ به خواست خدا، مطالبى در ادامه همين خطبه خواهد آمد.
* * * .
پاورقی ها
«يتعاور» از ريشه «تعاور» به معناى دست به دست کردن چيزى و به تناوب چيزى را انجام دادن است و درجمله بالا منظور اين است که زيادى و نقصان يکى بعد از ديگرى بر ذات مقدّس خداوند عارض نمى شود و ذات پاک او در معرض حوادث نيست.
بعضى از شارحان، وقت و زمان را به يک معنا و مترادف دانسته اند؛ ولى بعضى ديگر، وقت را به معناى زمان معين گرفته اند؛ اما زمان را داراى مفهوم عامى شمرده اند و تفسير دوم صحيح تر به نظر مى رسد. قرآن مجيد نيز در سوره نساء، آيه 103 درباره نماز مى گويد: «(إِنَّ الصَّلوةَ کَانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ کِتَابآ مَّوْقُوتآ)؛ نماز براى مؤمنان وظيفه اى ثابت و معين (و داراى وقت خاصى) است». آل عمران، آيات 190 و 191. «موطدات» از ريشه «وَطْد» بر وزن «وقت» به معناى ثابت کردن و محکم کردن است. «عمد» جمع «عماد» به معناى ستون است. «سند» به معناى تکيه گاه است. «متلکئات» از ريشه «تلکُّؤ»، بر وزن «تکلّم» به معناى سُستى کردن است. «طواعية» به معناى اطاعت و فرمانبردارى است. «مصعد» محل صعود و بالارفتن است.
بعضى از شارحان، وقت و زمان را به يک معنا و مترادف دانسته اند؛ ولى بعضى ديگر، وقت را به معناى زمان معين گرفته اند؛ اما زمان را داراى مفهوم عامى شمرده اند و تفسير دوم صحيح تر به نظر مى رسد. قرآن مجيد نيز در سوره نساء، آيه 103 درباره نماز مى گويد: «(إِنَّ الصَّلوةَ کَانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ کِتَابآ مَّوْقُوتآ)؛ نماز براى مؤمنان وظيفه اى ثابت و معين (و داراى وقت خاصى) است». آل عمران، آيات 190 و 191. «موطدات» از ريشه «وَطْد» بر وزن «وقت» به معناى ثابت کردن و محکم کردن است. «عمد» جمع «عماد» به معناى ستون است. «سند» به معناى تکيه گاه است. «متلکئات» از ريشه «تلکُّؤ»، بر وزن «تکلّم» به معناى سُستى کردن است. «طواعية» به معناى اطاعت و فرمانبردارى است. «مصعد» محل صعود و بالارفتن است.