تفسیر بخش سوم
جَعَلَ نُجُومَهَا أَعْلامآ يَسْتَدِلُّ بِهَا آلْحَيْرَانُ فِي مُخْتَلِفِ فِجَاجِ آلْأَقْطَارِ. لَمْ يَمْنَعْ ضَوْءَ نُورِهَا آدْلِهْمَامُ سُجُفِ اللَّيْلِ آلْمُظْلِمِ، وَلا آسْتَطَاعَتْ جَلابِيبُ سَوَادِ آلْحَنَادِسِ أَنْ تَرُدَّ مَا شَاعَ فِي السَّمَاوَاتِ مِنْ تَلَأْلُوِ نُورِ آلْقَمَرِ. فَسُبْحَانَ مَنْ لا يَخْفَى عَلَيْهِ سَوَادُ غَسَقٍ دَاجٍ، وَلا لَيْلٍ سَاجٍ، فِي بِقَاعِ آلْأَرَضِينَ آلْمُتَطَأْطِئَاتِ، وَلا فِي يَفَاعِ السُّفْعِ آلْمُتَجَاوِرَاتِ؛ وَمَا يَتَجَلْجَلُ بِهِ الرَّعْدُ فِي أُفُقِ السَّمَاءِ، وَمَا تَلاشَتْ عَنْهُ بُرُوقُ آلْغَمَامِ، وَمَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ تُزِيلُهَا عَنْ مَسْقَطِهَا عَوَاصِفُ آلْأَنْوَاءِ وَآنْهِطَالُ السَّمَاءِ! وَيَعْلَمُ مَسْقَطَ آلْقَطْرَةِ وَمَقَرَّهَا، وَمَسْحَبَ الذَّرَّةِ وَمَجَرَّهَا، وَمَا يَکْفِي آلْبَعُوضَةَ مِنْ قُوتِهَا، وَمَا تَحْمِلُ آلْأُنْثَى فِي بَطْنِهَا.
ترجمه
شرح و تفسیر
امام (عليه السلام) در ادامه بيان آثار عظمت خداوند در پهنه آسمان ها شگفتى هاى ديگر عالم بالا را بيان مى کند و از ستارگان و ماه سخن مى گويد. به گفته ابن ابى الحديد اين بخش از کلام امام (عليه السلام) از فصيح ترين کلمات و زيباترين عبارات تشکيل شده که توحيد و تمجيد خدا را به عالى ترين وجه بيان مى دارد، مى فرمايد: «خداوند ستارگان آسمان را نشانه هايى قرارداد تا انسان هاى سرگردان را در شب تاريک (حتى) در دره هاى نقاط مختلف راهنمايى کند»؛ (جَعَلَ نُجُومَهَا أَعْلامآ يَسْتَدِلُّ بِهَا آلْحَيْرَانُ فِي مُخْتَلِفِ فِجَاجِ آلْأَقْطَارِ).
اين سخن اشاره به چيزى است که بارها در قرآن مجيد درباره ستارگان ذکر شده است: (وَبِالنَّجْمِ هُمْ يَهْتَدُونَ)؛ «به وسيله ستارگان راه (خود را) مى يابند».
در جاى ديگر مى فرمايد: (وَهُوَ الَّذِى جَعَلَ لَکُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بِهَا فِى ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ)؛ «او کسى است که ستارگان را براى شما آفريد تا در تاريکى هاى صحرا و دريا به وسيله آن ها راه يابيد».
مى دانيم که ستارگان ثابت که اکثريت قريب به اتّفاق ستارگان آسمان را تشکيل مى دهند همواره از نقاط معينى طلوع و در نقاط معينى غروب مى کنند و جايگاه آن ها در آسمان مى تواند شمال و جنوب و شرق و غرب را تعيين کند ودر سفرهاى طولانى در شب هاى تاريک در دريا و صحرا، بهترين راهنماست.
سپس به نکته بديع ديگرى اشاره کرده، مى افزايد: «نه پرده هاى تاريک شب هاى ظلمانى مانع نورافشانى ستارگان مى شود و نه چادر سياه و تاريک شب ها مى تواند از تلألؤ نور ماه در پهنه آسمان ها جلوگيرى کند»؛ (لَمْ يَمْنَعْ ضَوْءَ نُورِهَا آدْلِهْمَامُ سُجُفِ اللَّيْلِ آلْمُظْلِمِ، وَلا آسْتَطَاعَتْ جَلابِيبُ سَوَادِ آلْحَنَادِسِ أَنْ تَرُدَّ مَا شَاعَ فِي السَّمَاوَاتِ مِنْ تَلَأْلُوِ نُورِ آلْقَمَرِ).
در حقيقت امام (عليه السلام) در اين جا به اين نکته ظريف اشاره مى فرمايد که خداوند از يک سو تاريکى شب را نعمتى بزرگ جهت آسايش و آرامش موجودات قرار داده است و از سوى ديگر، ستارگان را براى راهيابى در دريا و صحرا قرار داده وماه را چراغ روشنى بخش؛ ولى اين دو منبع نور آن گونه هستند که در عين کارآيى، ظلمت شب و فلسفه آن را نابود نمى کنند و جمع ميان اين نور و ظلمت با دو هدف مختلف، نمونه اى از قدرت بى پايان خداوند است.
آنگاه امام (عليه السلام) بعد از بيان نشانه هاى عظمت و قدرت خداوند در جهان آفرينش، درباره گسترش علم او به تمام موجودات در زمين و آسمان و در تمام حالات، شرح جالبى بيان مى فرمايد و با اشاره به بيش از ده نمونه، گستردگى علم خدا را کاملا مجسّم مى سازد، مى فرمايد: «منزه است خداوندى که ظلمت شب هاى تار و خاموش و آرام در نقاط پست زمين و در قله هاى کوتاه و بلند کوه ها که در کنار يکديگر قرار دارند بر او مخفى نيست. و نه آنچه غرّش رعد در کرانه هاى آسمان به وجود مى آورد و آنچه برق هاى ابر آن را پراکنده مى سازد و همچنين آنچه تندبادها از برگ هاى درختان فرو مى ريزند يا دانه هاى باران آن ها را از شاخه ها جدا مى سازند و نيز از محل سقوط و قرارگاه قطرات باران وجايگاه کشش دانه ها به وسيله مورچگان و حرکات آن ها (بر روى زمين) وغذايى که پشه را کفايت مى کند و آنچه انسان يا حيوانات ماده در رحم دارند، از همه اين ها آگاه است»؛ (فَسُبْحَانَ مَنْ لا يَخْفَى عَلَيْهِ سَوَادُ غَسَقٍ دَاجٍ، وَلا لَيْلٍ سَاجٍ، فِي بِقَاعِ آلْأَرَضِينَ آلْمُتَطَأْطِئَاتِ، وَلا فِي يَفَاعِ السُّفْعِ{6} آلْمُتَجَاوِرَاتِ؛ وَمَا يَتَجَلْجَلُ{7} بِهِ الرَّعْدُ فِي أُفُقِ السَّمَاءِ، وَمَا تَلاشَتْ{8} عَنْهُ بُرُوقُ آلْغَمَامِ، وَمَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ تُزِيلُهَا عَنْ مَسْقَطِهَا عَوَاصِفُ{9} آلْأَنْوَاءِ{10} وَآنْهِطَالُ{11} السَّمَاءِ! وَيَعْلَمُ مَسْقَطَ آلْقَطْرَةِ وَمَقَرَّهَا، وَمَسْحَبَ{12} الذَّرَّةِ وَمَجَرَّهَا{13} وَمَا يَکْفِي آلْبَعُوضَةَ مِنْ قُوتِهَا، وَمَا تَحْمِلُ آلْأُنْثَى فِي بَطْنِهَا). به راستى دقّت در آنچه امام (عليه السلام) درباره علم و آگاهى خداوند به همه موجودات، زمين و آسمان بيان فرموده که چگونه از عظيم ترين اشيا و کوچک ترين موجودات و پوشيده ترين مخلوقات (مانند جنينى که در ميان پرده هاى سه گانه رحم از همه ديدگان پنهان است) آگاه است انسان را عميقآ در اين فکر فرو مى برد که آيا ممکن است گفتار و کردار ما و حتّى انديشه ها و نيّات ما از چنين خداوندى پنهان باشد و چيزى از اعمال ما بر او مخفى بماند؟ اين يکى از مهم ترين آثار تربيتى ايمان به علم وسيع خداوند به همه اشياست.
جالب اين که امام (عليه السلام) هنگامى که از تاريکى شب يا آرامش آن سخن مى گويد، اثرات مختلف آن را نيز در مناطق گوناگون زمين، از قلّه کوه هاى بلند گرفته تا فراز تپّه ها، بيان مى کند و هنگامى که از ريزش برگ ها سخن مى گويد، از اسباب مختلف اين ريزش، طوفان ها و باران ها نيز بحث مى کند و آنگاه که از نزول قطرات باران دم مى زند، از قرارگاه آن ها در اعماق زمين نيز که مخزن پربرکتى براى ذخيره آب ها هستند سخن مى گويد و هنگامى که درباره غذاى يک پشه سخن مى گويد، به مقدار آن نيز اشاره مى کند و اين هاست که اين خطبه را در رديف يکى از فصيح ترين و بليغ ترين خطبه هاى نهج البلاغه قرار داده است؛ فصاحت و بلاغتى در حدّ اعجاز.
ناگفته پيداست که بسيارى از اين تعبيرات ريشه در آيات قرآنى دارند؛ آن جا که خداوند به علم وآگاهى خود به همه موجودات اشاره مى کند و مى فرمايد: (اللهُ يَعْلَمُ مَا تَحْمِلُ کُلُّ أُنثَى وَمَا تَغِيضُ الْأَرْحَامُ وَمَا تَزْدَادُ وَکُلُّ شَىْءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدَارٍ)؛ «خدا از جنين هايى که هر (انسان يا حيوان) ماده اى حمل مى کند، آگاه است و نيز از آنچه رحم ها کم مى کنند (و پيش از موعد مقرّر به دنيا مى آورند) و هم از آنچه افزون مى کنند (و بعد از موقع به دنيا مى آورند) و هر چيز نزد او مقدار معيّنى دارد». و در جاى ديگر مى فرمايد: (إِنَّ اللهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِى الْأَرْحَامِ)؛ «آگاهى از (زمان قيام) قيامت، مخصوص خداست، و او باران را نازل مى کند (و از نزول دقيق آن آگاه است) و آنچه را که در رحم ها (ى مادران) است، مى داند». نکته
انواء چيست؟
در اين بخش از خطبه مورد بحث اشاره اى به تندبادهاى «انواء» شده بود وشايسته است شرح کافى دراين باره داده شود.
«انواء» جمع «نوء» (بر وزن نوع) در لغت به معناى طلوع يا غروب ستارگان است؛ ولى اغلب آن را به معناى طلوع ستاره ذکر کرده اند، هر چند بعضى غروب را نيز به آن افزوده و آن را از لغات اضداد دانسته اند.
يکى از اعتقادات عرب اين بود که ماه در طول گردش خود در سال، 28 منزل را طى مى کند و هر منزلى 13 روز به طول مى انجامد و آغاز هر منزل با طلوع ستاره اى در مشرق و غروب ستاره اى در مغرب همراه است و معتقد بودند که همراه با آغاز هر منزلى دگرگونى در هوا پيدا مى شود و بارانى مى بارد يا طوفانى رخ مى دهد، ازاين رو مى گفتند: «مُطِرنا بنوء فلان» يعنى اين باران مربوط به طلوع يا غروب فلان ستاره بود.
اين اعتقاد به تدريج شکل خرافى و بت پرستى به خود گرفت و عقيده آن ها بر اين شد که عامل نزول باران همان ستاره است و بايد چشم اميد به آن ستاره دوخت و نزول باران را از آن خواست. مرحوم علّامه مجلسى در بحارالانوار باب مشروحى تحت عنوان «فى النهى عن الاستمطار بالانواء و الطيرة و العدوى» (نهى از طلبيدن باران به وسيله انواء و اعتقاد به فال بد و همچنين سرايت سرنوشت انسان ها به يکديگر آورده وروايات متعدّدى در اين زمينه ذکر مى کند، ازجمله در حديثى از امام باقر (عليه السلام) نقل مى کند که فرمود: «ثَلاثَةٌ مِنْ عَمَلِ الْجاهِلِيَّةِ، الْفَخْرُ بِالْأَنْسابِ وَالطَّعْنُ فِي الْأَحْسابِ وَالْإِسْتِسْقاءُ بِالْأَنْواءِ؛ سه کار، از اعمال جاهليّت است؛ تفاخر کردن به نسب خويش (بى آن که نسب افتخارآميزى باشد يا خود آن ها چيزى از افتخار نياکان را داشته باشند)، و اصالت ديگران را بى دليل زير سؤال بردن يا به اندک چيزى نسبت فرزند نامشروع بودن به افراد دادن، و طلب باران از انواء».
نکته مهم اين جاست که اگر کسى اين مطلب را به صورت بحثى نجومى مطرح کند و بگويد: مقارن طلوع يا غروب هر يک از ستارگانى که در منزلگاه هاى بيست و هشتگانه ماه پيدا مى شوند تندبادى به فرمان خدا مى وزد يا بارانى مى بارد، سخن خلافى نگفته و مورد نهى نيست؛ ولى عرب جاهلى پيدايش بادها و باران ها را به آن ستارگان نسبت مى داد و درواقع ازقبيل اعتقاد به «ارباب انواع» بود که نوعى از شرک است، زيرا آنان براى «ارباب انواع» تأثير استقلالى قائل بودند.
و از اين جا روشن مى شود که هيچ گونه اشکالى متوجّه کلام امام (عليه السلام) (تُزِيلُهَا عَنْ مَسْقَطِهَا عَوَاصِفُ آلْأَنْوَاءِ) نيست، زيرا منظور آن حضرت به يقين اين است که هر آنچه مقارن طلوع و غروب ستارگان واقع شود به اذن خدا و فرمان اوست.
* * * .
پاورقی ها
«اقطار» جمع «قطر»، بر وزن «قفل» به معناى ناحيه است. نحل، آيه 16. انعام، آيه 97. «ادلهمام» به معناى تاريکى شديد است. «سجف» به گفته بعضى از ارباب لغت جمع «سجاف» به معناى پرده است. «جلابيب» جمع «جلباب» به معناى روسرى هاى بلندى است که از چادر کوتاه تر است و زنان بر سرمى افکنند. «حنادس» جمع «حِندس» بر وزن «قبرس» به معناى ظلمت و تاريکى شديد است. «غسق» به معناى شدت تاريکى است که معمولا در نيمه شب حاصل مى شود. «داج» از ريشه «دجوّ» بر وزن «غلوّ» به معناى فراگير شدن ظلمت و تاريکى است. «ساج» از ريشه «سجوّ» بر وزن «غلوّ» به معناى سکون و آرامش است. «متطأطئات» جمع «متطأطئ» يعنى پست و پايين. «يفاع» به معناى هر چيز مرتفع است. «سفع» جمع «سفعة» بر وزن «سفره» به معناى سرخ مايل به سياهى است. «يتجلجل» از «جلجلة» گرفته شده که در اصل به معناى صداى رعد است. سپس به هر صداى شديدى اطلاق شده است. «تلاشت» از «تلاشى» به معناى متلاشى شدن و از هم پاشيدن است. بعضى ريشه اين واژه را «لا شىء» يعنى هيچ دانسته اند. «عواصف» جمع «عاصف» و «عاصفة» به معناى تندباد است. «انواء» جمع «نوء» بر وزن «نوع» غروب ستاره در طرف مغرب را گويند و عرب درباره «انواء» عقيده اى داشت که در بخش نکات خواهد آمد. به معناى طوفان نيز آمده است. «انهطال» به معناى فروريختن باران هاى دانه درشت است و گاه به فروريختن اشک نيز اطلاق مى شود. «مسحب» اسم مکان از ريشه «سَحْب» بر وزن «سهو» به معناى به سوى خود کشيدن است. «مجرّ» اسم مکان است از ريشه «جرّ»، يعنى کشيدن. رعد، آيه 8. لقمان، آيه 34. بحارالانوار، ج 55، ص 315، ح 3؛ معانى الاخبار، ص 326، ح 1.