تفسیر بخش هفتم

ثُمَّ قالَ (عليه السلام): أَيُّهَا النَّاسُ، إِنِّي قَدْ بَثَثْتُ لَکُمُ آلْمَوَاعِظَ الَّتِي وَعَظَ آلاَْنْبِيَاءُ بِهَا أُمَمَهُمْ، وَأَدَّيْتُ إِلَيْکُمْ مَا أَدَّتِ آلاَْوْصِيَاءُ إِلَى مَنْ بَعْدَهُمْ، وَأَدَّبْتُکُمْ بِسَوْطِي فَلَمْ تَسْتَقِيمُوا، وَحَدَوْتُکُمْ بِالزَّوَاجِرِ فَلَمْ تَسْتَوْسِقُوا. لِلّهِ أَنْتُمْ! أَتَتَوَقَّعُونَ إِمَامآ غَيْرِي يَطَأُ بِکُمُ الطَّرِيقَ، وَيُرْشِدُکُمُ السَّبِيلَ؟
أَلا إِنَّهُ قَدْ أَدْبَرَ مِنَ الدُّنْيَا مَا کَانَ مُقْبِلا، وَأَقْبَلَ مِنْهَا مَا کَانَ مُدْبِرآ، وَأَزْمَعَ التَّرْحَالَ عِبَادُ آللهِ آلاَْخْيَارُ، وَبَاعُوا قَلِيلا مِنَ الدُّنْيَا لا يَبْقَى، بِکَثِيرٍ مِنَ آلاْخِرَةِ لايَفْنَى.مَاضَرَّإِخْوَانَنَا الَّذِينَ سُفِکَتْ دِمَاؤُهُمْ ـ وَهُمْ بِصِفِّينَ ـ أَلاَّ يَکُونُوا آلْيَوْمَ أَحْيَاءً؟ يُسِيغُونَ آلْغُصَصَ وَيَشْرَبُونَ الرَّنْقَ! قَدْـوَاللهِـلَقُواآللهَ فَوَفَّاهُمْ أُجُورَهُمْ، وَأَحَلَّهُمْ دَارَ آلاَْمْنِ بَعْدَ خَوْفِهِمْ.

ترجمه
سپس آن حضرت فرمود: اى مردم! من مواعظ و اندرزهايى را که پيامبران به امت هايشان دادند، براى شما بازگو کردم و در ميان شما منتشر ساختم. و نيز آنچه را که اوصياى پيامبران به امت هاى بعد رساندند، رساندم. (در آن جا که ضرورت داشت) شما را با تازيانه ام ادب کردم؛ ولى شما به هيچ صراطى مستقيم نشديد. بانگ نواهى پروردگار را در ميان شما سردادم (که از اختلاف و تفرقه بپرهيزيد)؛ اما هرگز اجتماع نکرديد و متّحد نشديد. شما را به خدا! آيا انتظار داريد پيشوايى جز من شما را به راه بياورد و طريق حق را به شما نشان دهد؟ آگاه باشيد! آنچه از دنيا روى آورده بود، پشت کرده و آنچه پشت کرده بود، روى آورده است (سنّت هاى پيامبر9 فراموش شده و سنن جاهلى در حکومت امويان بازگشته است) بندگان نيک خدا به سرعت تصميم به کوچ گرفتند و متاع اندک دنياى فانى را با سرمايه هاى فراوان آخرتِ ماندگار، مبادله کردند. راستى، برادران ما که خونشان در صفين ريخته شد (و شربت شهادت نوشيدند) اگر امروز زنده نيستند که از اين لقمه هاى گلوگير بخورند و از اين آب هاى ناگوار بنوشند (و اين حوادث دردناک را ببينند)، چه ضررى کردند؟ به خدا سوگند! آن ها به لقاى پروردگار نائل شدند و خدا پاداششان را به طور کامل عطا فرمود وآن ها را در سراى امن و امان بعد از اين زندگى پر از خوف جاى داد.
شرح و تفسیر
آنچه لازم بود، گفتم!
امام (عليه السلام) در اين بخش از خطبه به اندرزها و مواعظ هشداردهنده اى مى پردازد ومى فرمايد: «اى مردم! من مواعظ و اندرزهايى را که پيامبران به امت هايشان دادند براى شما بازگو کردم و در ميان شما گستردم. و (نيز) آنچه را که اوصياى پيامبران به امت هاى بعد از آنان رساندند، رساندم. (در آن جا که ضرورت داشت) شما را با تازيانه ام ادب کردم؛ ولى (هيچ يک مؤثّر نيفتاد و) شما به هيچ صراطى مستقيم نشديد. بانگ نواهى پروردگار را در ميان شما سردادم (که از اختلاف وتفرقه بپرهيزيد)، اما هرگز اجتماع نکرديد و متحد نشديد»؛ (أَيُّهَا النَّاسُ، إِنِّي قَدْ بَثَثْتُ لَکُمُ آلْمَوَاعِظَ الَّتِي وَعَظَ آلْأَنْبِيَاءُ بِهَا أُمَمَهُمْ، وَأَدَّيْتُ إِلَيْکُمْ مَا أَدَّتِ آلاَْوْصِيَاءُ إِلَى مَنْ بَعْدَهُمْ، وَأَدَّبْتُکُمْ بِسَوْطِي فَلَمْ تَسْتَقِيمُوا، وَحَدَوْتُکُمْ بِالزَّوَاجِرِ فَلَمْ تَسْتَوْسِقُوا). اين تعبيرات نشان مى دهد که امام (عليه السلام) براى هدايت مردم کوفه که افرادى سست و پراکنده بودند از هر وسيله اى استفاده کرد و کار فرهنگى گسترده اى را درباره آن ها انجام داد تا آن جا که همه مواعظ انبيا و اندرزهاى اوصيا را براى آن ها جمع کرد و در اختيارشان قرار داد؛ ولى اين باران حيات بخش رحمت الهى، در آن شوره زارها اثر نکرد. سپس محبّت و نرمش را کنار گذاشت و با شدت با آن ها برخورد کرد، شايد به راه بيايند و متّحد شوند؛ ولى اين ميخ هاى آهنين در آن سنگ هاى خارا فرو نرفت و معلوم شد کمترين نقص و عيبى در رهبرى ومديريت وفرماندهى نبوده، بلکه همه عيب در آن گروه نابخرد و بى حميت بود.
اين جمله ها نشان مى دهد که اگر تمام انبيا و اوصيا براى هدايت آن ها مى کوشيدند، هدايت نمى شدند.
«شما را به خدا! آيا انتظار داريد پيشوايى جز من شما را به راه بياورد و طريق حق را به شما نشان دهد؟»؛ (لِلّهِ أَنْتُمْ! أَتَتَوَقَّعُونَ إِمَامآ غَيْرِي يَطَأُ بِکُمُ الطَّرِيقَ، وَيُرْشِدُکُمُ السَّبِيلَ؟).
اشاره به اين که اگر پيشوايى چون من نتواند شما را به راه آورد کس ديگرى اين کار را نمى تواند انجام دهد.
عجب اين که با آن همه يأس و نااميدى از اين جمعيّت، باز امام (عليه السلام) به نصايح تازه اى مى پردازد. شرايط زمان و محيط را براى آن ها تشريح مى فرمايد و ارزش شهادت در راه خدا را براى آن ها بازگو مى کند، مى فرمايد: «آگاه باشيد! آنچه از دنيا روى آورده بود، پشت کرده و آنچه پشت کرده بود، روى آورده است»؛ (أَلا إِنَّهُ قَدْ أَدْبَرَ مِنَ الدُّنْيَا مَا کَانَ مُقْبِلا، وَأَقْبَلَ مِنْهَا مَا کَانَ مُدْبِرآ).
اشاره به اين که با طلوع آفتاب عالم تاب اسلام و ظهور پيامبر اکرم9 نيکى ها وفضيلت ها به جامعه انسانى روى آورد، ولى اکنون با ظهور بنى اميّه و بازماندگان دوران جاهليّت آن نيکى ها و سنّت هاى الهى از جامعه رخت بربسته و زشتى هاى عصر جاهليّت که پشت کرده بود به جامعه اسلامى روى آورده است. سپس به عنوان مقدمه اى براى تجليل از مقام شهيدان راه خدا و تقويت فرهنگ جهاد و شهادت در برابر ظالمان و ستمگران مى فرمايد: «بندگان نيک خدا به سرعت تصميم بر کوچ گرفتند و متاع اندک دنياى فانى را با سرمايه فراوان آخرتِ ماندگار، مبادله کردند»؛ (وَأَزْمَعَ التَّرْحَالَ عِبَادُ آللهِ آلْأَخْيَارُ، وَبَاعُوا قَلِيلا مِنَ الدُّنْيَا لا يَبْقَى بِکَثِيرٍ مِنَ آلاْخِرَةِ لا يَفْنَى).
اين تعبير لطيف اشاره به اين است که آن نيکان و پاکانى که شربت شهادت نوشيدند و در راه خدا به اين افتخار بزرگ نائل شدند نه تنها زيانى نکردند، بلکه تجارت پرسودى کردند، متاع قليل فانى را به متاع کثير باقى فروختند.
کسانى هم که افتخار شهادت پيدا نکردند امّا در جهاد با نفس پيروز شدند و زرق و برق دنياى فانى را به سعادت آخرت فروختند آن ها نيز در سلسله اين گروه از عبادالله الاخيار جاى دارند.
در ادامه اين سخن، با تأکيد مى فرمايد: «راستى برادران ما که خونشان در صفين ريخته شد (و شربت شهادت نوشيدند) اگر امروز زنده نيستند که از اين لقمه هاى گلوگير بخورند و از اين آب هاى ناگوار بنوشند چه ضررى کرده اند؟»؛ (مَا ضَرَّ إِخْوَانَنَا الَّذِينَ سُفِکَتْ دِمَاؤُهُمْ ـ وَهُمْ بِصِفِّينَ ـ أَلاَّ يَکُونُوا آلْيَوْمَ أَحْيَاءً؟ يُسِيغُونَ آلْغُصَصَ وَيَشْرَبُونَ الرَّنْقَ!).
اشاره به اين که آن ها رفتند و آسوده شدند، و امروز ما مانديم و اين اوضاع نابسامان. دشمنان حق در همه جا جولان مى دهند و دوستان حق، ضعيف وناتوان و بى اراده در برابر آن ها ايستاده اند و تماشاگرند. صحنه اى که هر انسان باايمان و غيورى را سخت آزار مى دهد. درواقع عبارات امام (عليه السلام) اشاره به جنايات معاويه و لشکر شام و سکوت و سُستى مردم کوفه و عراق است. در پايان اين سخن، کلام امام (عليه السلام) اوج مى گيرد و مى فرمايد: «به خدا سوگند! آن ها به لقاى پروردگار نائل شدند و خدا پاداششان را به طور کامل عطا فرمود و آن ها را در سراى امن و امان بعد از اين زندگى پر از خوف جاى داد»؛ (قَدْ ـ وَاللهِ ـ لَقُوا آللهَ فَوَفَّاهُمْ أُجُورَهُمْ، وَأَحَلَّهُمْ دَارَ آلْأَمْنِ بَعْدَ خَوْفِهِمْ).
آرى! همان گونه که قرآن مى فرمايد: گمان مبر آن ها که در راه خدا کشته شده اند مردگان اند بلکه آن ها زنده و جاويدان اند و در نزد پروردگارشان به انواع روزى ها متنعم اند، مرده آن هايى هستند که تن به ذلت مى سپرند و زير پرچم ظالمان به زندگى مادى و تحقيرآميز ادامه مى دهند.
شهادت هميشه مايه افتخار است ولى در محيط هاى آلوده، شهادت و رخت بربستن از آلودگى ها و مفاسد و رهايى از دست گروه هاى فاسد و مفسد افتخار ديگرى است. پيامى که على (عليه السلام) در محراب عبادت در لحظات شهادت به ما داد درس بزرگى بود؛ فرمود: «فُزْتُ وَرَبِّ الْکَعْبَةِ؛ به خداى کعبه! نجات يافتم و رستگار شدم».
و به گفته شاعر:
مرده دلان اند به روى زمين *** بهر چه با مرده شوم همنشين
همدمى مرده دهد مردگى *** صحبت افسرده دل، افسردگى
زير گِل آنان که پراکنده اند *** گرچه به تن مرده، به دل زنده اند!
زنده شدم ازنظر پاکشان *** آب حيات است مرا خاکشان
و به گفته شاعر توانايى ديگر (سنايى):
بمير اى حکيم از چنين زندگانى *** ازين زندگانى چو مُردى بمانى!
از اين مرگ صورت نگر تا نترسى *** از اين زندگى ترس کاينک درآنى .