تفسیر بخش چهارم
وَکَذلِکَ السَّمَاءُ وَآلْهَوَاءُ، وَالرِّيَاحُ وَآلْمَاءُ. فَانْظُرْ إِلى الشَّمْسِ وَآلْقَمَرِ، وَالنَّبَاتِ وَالشَّجَرِ، وَآلْمَاءِ وَآلْحَجَرِ، وَآخْتِلافِ هذَا اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ، وَتَفَجُّرِ هذِهِ آلْبِحَارِ، وَکَثْرَةِ هذِهِ آلْجِبَالِ، وَطُولِ هذِهِ آلْقِلالِ وَتَفَرُّقِ هذِهِ اللُّغَاتِ، وَآلْأَلْسُنِ آلْمُخْتَلِفَاتِ. فَالْوَيْلُ لِمَنْ أَنْکَرَ آلْمُقَدِّرَ، وَجَحَدَ آلْمُدَبِّرَ! زَعَمُوا أَنَّهُمْ کَالنَّبَاتِ مَا لَهُمْ زَارِعٌ، وَلا لاِخْتِلافِ صُوَرِهِمْ صَانِعٌ؛ وَلَمْ يَلْجَؤُوا إِلَى حُجَّةٍ فِيمَا آدَّعَوْا، وَلا تَحْقِيقٍ لِمَا أَوْعَوْا، وَهَلْ يَکُونُ بِنَاءٌ مِنْ غَيْرِ بَانٍ، أَوْ جِنَايَةٌ مِنْ غَيْرِ جَانٍ؟!
ترجمه
و همين گونه است (آفرينش) آسمان و هوا و بادها و آب. نگاهى بيفکن به خورشيد و ماه و گياه و درخت و آب و سنگ و آمد و شد اين شب ها و روزها وپيدايش درياها و کثرت اين کوه ها و بلندى اين قلّه ها و تعدّد اين لغات وزبان هاى گوناگون، واى بر آن کس که (اين نظام شگرف را ببيند و) نظام آفرين اين جهان را انکار، و مدبّر عالم را نفى کند، آن ها گمان کردند همچون علف هاى خودرو هستند که زارعى ندارند و براى اشکال گوناگونشان آفريننده اى نيست. آن ها براى اثبات ادعاى خويش به دليلى پناه نبرده، و براى آنچه در مغز خود پرورانده اند تحقيقى به عمل نياورده اند. آيا ممکن است ساختمانى بدون سازنده (عاقل و آگاه) يا حتى جنايتى (ى برنامه ريزى شده) بدون جنايتگر پديد آيد؟!
شرح و تفسیر
نگاهى به موجودات آسمان و زمين بيفکنيد!
امام (عليه السلام) در بخش پيشين اين خطبه درباره دقايق و عجايب آفرينش مورچگان، سخن گفت؛ ولى براى اين که تصوّر نشود شگفتى ها و نظامات عجيب و خيره کننده منحصر به اين مورد يا موارد محدود است بلافاصله به سراغ اين نکته مى رود که اگر در جاى جاى اين جهان پهناور، در زمين و آسمان و مخلوقات گوناگون دقّت کنيد همه همين گونه هستند. در اين ميان انگشت روى شانزده پديده شگفت انگيز اين جهان مى گذارد؛ از زمين و آسمان گرفته تا بعضى مسائل مربوط به انسان، مى فرمايد: «و همين گونه است (آفرينش) آسمان و هوا و بادها و آب»؛ (وَکَذلِکَ السَّمَاءُ وَآلْهَوَاءُ، وَالرِّيَاحُ وَآلْمَاءُ).
در ادامه مى افزايد: «نگاهى بيفکن به خورشيد و ماه و گياه و درخت و آب وسنگ وآمدو شد اين شب ها و روزها و پيدايش درياها و کثرت اين کوه ها وبلندى اين قلّه ها و تعدّد اين لغات و زبان هاى گوناگون»؛ (فَانْظُرْ إِلَى الشَّمْسِ وَآلْقَمَرِ، وَالنَّبَاتِ وَالشَّجَرِ، وَآلْمَاءِ وَآلْحَجَرِ، وَآخْتِلافِ هذَا اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ، وَتَفَجُّرِ هذِهِ آلْبِحَارِ، وَکَثْرَةِ هذِهِ آلْجِبَالِ، وَطُولِ هذِهِ آلْقِلالِ وَتَفَرُّقِ هذِهِ اللُّغَاتِ، وَآلْأَلْسُنِ آلْمُخْتَلِفَاتِ).
امام (عليه السلام) در اين جا مجموعه اى از موجودات گوناگون اين جهان را مطرح فرموده که هر يک خلقتى شگفت آور و آثارى بسيار دارند. منظور از «سماء» اشاره به مجموعه عالم بالا از کرات ثابت و سيار گرفته تا کهکشان هاست، بنابراين شمس و قمر که در جمله بعد مى آيد ازقبيل ذکر خاص بعد از عام است و مى دانيم که آسمان با اين معنا آفرينشى بسيار عجيب دارد، همان گونه که قرآن مى فرمايد: (لَخَلْقُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ أَکْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ وَلکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لايَعْلَمُونَ)؛ «آفرينش آسمان ها و زمين از آفرينش انسان ها عظيم تر است ولى بيشتر مردم نمى دانند».
منظور از «هَواء» همان هوايى است که گرداگرد کره زمين را گرفته، از همه چيز حياتى تر و از همه چيز فراوان تر است.
«رياح» (جمع ريح) اشاره به بادهاست که وظايف مختلفى در چرخه حيات انسان و موجودات زنده بر عهده دارند، ابرها را به حرکت درآورده به سوى زمين هاى خشک و بى آب، گسيل مى دارند، گياهان را بارور مى کنند، درياها را مواج مى سازند و به موجودات دريايى اکسيژن مى دهند، هواى آلوده را جابه جا مى کنند و هواى تصفيه شده جنگل ها را به شهرها مى فرستند.
«ماء» (آب) در اين جا به قرينه رياح (بادها) اشاره به نزول باران هاى حيات بخش و زنده کننده است همان گونه که قرآن مى فرمايد: (وَأَرْسَلْنَا الرِّيَاحَ لَوَاقِحَ فَأَنْزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً)؛ «ما بادها را براى بارور ساختن (ابرها) فرستاديم و از آسمان آبى نازل کرديم».
سپس امام (عليه السلام) دستور مى دهد که به موجودات مختلف اين جهان، از خورشيد و ماه گرفته تا گياهان و درختان نگاه کنيد و همچنين آب ها و سنگ ها. به نظر مى رسد «ماء» در اين جا که در کنار حجر (سنگ) قرار گرفته اشاره به چشمه ها و نهرهاى جارى است و اختلاف ليل و نهار، اشاره به نظام بسيار دقيق وحساب شده نور و ظلمت است که هر يک به دنبال ديگرى مى آيد و فصول چهارگانه را با آثار و برکاتش پديد مى آورد با شب هاى آرام بخش و روزهاى پرتلاش که در آيات بسيارى از قرآن به آن اشاره شده است.
جمله «وَتَفَجُّرِ الْبِحار» مى تواند اشاره به پيدايش درياها يا جوش و خروشى باشد که براثر امواج کوه پيکر پيدا مى شود و مى دانيم که درياها کانون عجيب ترين مخلوقات خدا هستند، آن گونه که در دعاى امام سجاد (عليه السلام) آمده است: «يا مَنْ فِى الْبِحارِ عَجائِبُهُ» و نيز منبع مهمى براى مواد غذايى و معدنى و وسيله خوبى براى نقل و انتقالات به صورت بسيار گسترده و سرچشمه پيدايش ابرها و نزول باران ها هستند.
کثرت جبال، اشاره به کوه هاى فراوانى است که کره زمين را همچون زرهى دربرگرفته، طوفان ها را درهم شکنند، ابرها را براى آبيارى زمين ها نگه مى دارند و به پوسته زمين در مقابل جزر و مد ناشى از جاذبه ماه آرامش مى بخشند، ودامنه هاى آن ها چراگاه آماده اى براى چهارپايان است. همچنين مرتفع بودن قلّه ها سبب مى شود منابع آب به صورت برف بر فراز آن ها ذخيره شود وبه تدريج به سوى زمين هاى تشنه سرازير گردد و آن ها را آبيارى کند، وانسان ها و حيوانات تشنه را سيراب گرداند. قرآن مجيد مى گويد: (وَالْأَرْضَ بَعْدَ ذلِکَ دَحَاهَا * أَخْرَجَ مِنْهَا مَاءَهَا وَمَرْعَاهَا * وَالْجِبَالَ أَرْسَاهَا * مَتَاعآ لَّکُمْ وَلاَِنْعَامِکُمْ)؛ «و زمين را بعد از آن گسترش داد، و از آن، آب و گياهش را بيرون آورد، و کوه ها را استوار ساخت، همه اين ها براى بهره گيرى شما و چهارپايانتان است».
در پايان به نکته مهمى از زندگى بشر اشاره مى کند و آن اختلاف لغات و لهجه ها و کثرت زبان هاست. با اين که پدر و مادر همه يکى هستند اين تعدّد لغات از کجا سرچشمه گرفته است و چگونه هر گروهى به زبان خاصّى سخن مى گويند و هم اکنون بيش از هزار زبان، اعم از زبان هاى رسمى و محلى در دنيا وجود دارد؟ خداوند چنان استعدادى براى خلق لغات به انسان ها داده که هر گروهى مى توانند براى خود لغت و زبانى ابداع کنند. شايد براى اين که اسرار زندگى شان تنها نزد خودشان باشد و بيگانگان از آن باخبر نشوند. قرآن مجيد مى گويد: (الرَّحْمَنُ * عَلَّمَ الْقُرْانَ * خَلَقَ الْإِنسَانَ * عَلَّمَهُ الْبَيَانَ)؛ «خداوند رحمن قرآن را تعليم فرمود، انسان را آفريد و به او سخن گفتن آموخت».
نيز مى فرمايد: (وَمِنْ ايَاتِهِ خَلْقُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلافُ أَلْسِنَتِکُمْ وَأَلْوَانِکُمْ)؛ «و از نشانه هاى او آفرينش آسمان ها و زمين و تفاوت زبان ها و رنگ هاى شماست».
امام (عليه السلام) بعد از استدلالات قوى و نيرومند و قانع کننده مذکور براى اثبات وجود خدا، درباره منکران پروردگار سخن مى گويد و ادعاى بى اساس آن ها را با دو دليل ابطال مى کند (البتّه کمتر موردى در قرآن و نهج البلاغه ديده مى شود که سخن از مادى ها و منکران ذات پاک پروردگار به ميان آمده باشد، زيرا آن ها حداقل در آن زمان، بسيار کم بودند و اکثريت مردم جهان را صاحبان اديان ومذاهب تشکيل مى دادند).
مى فرمايد: «واى بر آن کس که (اين نظام شگرف را ببيند و) نظام آفرين اين جهان را انکار و مدبّر عالم را نفى کند»؛ (فَالْوَيْلُ لِمَنْ أَنْکَرَ آلْمُقَدِّرَ، وَجَحَدَ آلْمُدَبِّرَ!).
اشاره به اين که آثار تدبير در سراسر جهان آفرينش آن قدر آشکار است که منکران مدبّر جهان در خور سرزنش و نفرين هستند.
سپس مى افزايد: «آن ها گمان کردند همچون علف هاى خودرو هستند که زارعى ندارند و براى اشکال گوناگونشان آفريننده اى نيست»؛ (زَعَمُوا أَنَّهُمْ کَالنَّبَاتِ مَا لَهُمْ زَارِعٌ، وَلا لاِخْتِلافِ صُوَرِهِمْ صَانِعٌ).
البتّه اين تعبير به خاطر نگاه ساده انديشانه اى است که انسان ها معمولا به علف هاى خودرو دارند، حال آن که ازنظر يک دانشمند گياه شناس، هر برگى از آن ها نيز دفترى از معرفت کردگار است. امروز دانشمندان به اين نکته پى برده اند که هزاران نوع گياه خودرو در دشت ها و کوه ها با خواص دارويى مختلف وحيات بخش مى رويد و هر کدام ساختمان شگرفى براى خود دارند. ريشه ها، ساقه ها، برگ ها و گل هاى هر يک، از ديگرى عجيب تر و شگفت آورتر است، پس با دقّت معلوم مى شود که آن ها هم زارع و خالقى دارند با علم و قدرت بى پايان.
آنگاه امام (عليه السلام) با دو دليل، سخن آن ها را درهم مى شکند، نخست مى فرمايد : «(آنچه منکران پروردگار مى گويند، گفتارى است بى دليل، زيرا) آن ها براى اثبات ادعاى خويش به دليلى پناه نبرده، و براى آنچه در مغز خود پرورانده اند تحقيقى به عمل نياورده اند»؛ (وَلَمْ يَلْجَؤُوا إِلَى حُجَّةٍ فِيمَا آدَّعَوْا، وَلا تَحْقِيقٍ لِمَا أَوْعَوْا).
دليل دوم اين که هر ساختمان و بناى منظم و حساب شده اى حتمآ مُهندس ومعمارى داشته است، مى فرمايد: «آيا ممکن است ساختمانى بدون سازنده (ى عاقل و آگاه) يا حتى جنايتى (برنامه ريزى شده) بدون جنايتگر پديد آيد؟»؛ (وَهَلْ يَکُونُ بِنَاءٌ مِنْ غَيْرِ بَانٍ، أَوْ جِنَايَةٌ مِنْ غَيْرِ جَانٍ).
هم اکنون آثار و بناهايى در گوشه و کنار کره زمين وجود دارد که هزاران سال از عمر آن ها مى گذرد و به دليل ظرافت ها و هنرنمايى هايى که در آن ها به کار رفته به عنوان آثار باستانى حفظ مى شود و درواقع کتاب هايى هستند که تمدن انسان هاى پيشين را در خود نگهدارى مى کنند. نه خداپرستان و نه مادى ها هيچ کدام ادعا نمى کنند که اين ساختمان ها به وسيله باد و باران و طوفان ها به وجود آمده اند يا افراد ناآگاه و بى هنرى به صورت تصادفى آن ها را روى هم چيده اند، بلکه همه بدون استثنا از وجود اين بناها پى به بانى صاحب عقل وشعورى مى برند و درايت و تدبير و هنرمندى او را مى ستايند.
و جمله «أَوْ جِنَايَةٌ مِنْ غَيْرِ جَانٍ» اشاره به اين است که نه تنها بنا و سازندگى احتياج به علم و تدبير دارد، بلکه تخريب ها و جنايات هدف دار نيز نياز به برنامه ريزى شخص عاقلى دارد که براى رسيدن به مقصود و مطلوب خويش چه زمان و مکانى را انتخاب کند، از چه وسيله اى استفاده کند و چگونه وارد عمل شود تا به مقصود برسد.
امروز براى تخريب يک بناى عظيم به گونه اى که عوارض نامطلوب جانبى نداشته باشد از وجود متخصصان و آگاهان استفاده مى کنند، بنابراين، هم ساخت وسازهاى حساب شده و هم تخريب هاى برنامه ريزى شده هر دو نياز به عقل وتدبير دارد. گواه اين سخن اين که امام (عليه السلام) در بخش آينده اين خطبه سخن از ملخ و ساختمان شگفت انگيز او به ميان مى آورد که کارش تخريب حساب شده زراعت ها و گياهان است. نکته
جلوه هايى از برهان نظم
آنچه امام (عليه السلام) در جمله هاى آخر اين خطبه بيان فرمود (وَهَلْ يَکُونُ بِنَاءٌ مِنْ غَيْرِ بَانٍ، أَوْ جِنَايَةٌ مِنْ غَيْرِ جَانٍ) اشاره لطيفى است به برهان معروف نظم که از مهم ترين استدلالات خداشناسى است.
توضيح اين که هر گاه ما وارد ساختمان مجلّل چند طبقه اى شويم که داراى اتاق هاى خواب متعدد، سالن هاى پذيرايى، آشپزخانه، حمام و سرويس بهداشتى و آسانسورهايى باشد، هنگامى که به سقف ها و ديوارها نگاه مى کنيم آيينه کارى هاى زيبا، گچ برى ها و نقاشى و رنگ آميزى جالبى در هر طرف مى بينيم. وسايل گرمايش و سرمايش، لوله کشى هاى آب و گاز، سيم کشى هاى برق و تلفن همه منظم و مرتب است.
آيا کسى ـ در هر حد از عقل و شعور که باشد ـ احتمال مى دهد که حوادث مختلف طبيعى آن را به وجود آورده اند؟ يا چند کارگر بى سواد مقدارى مصالح را فراهم ساخته و بدون هيچ آگاهى از معمارى وامور ديگر چنين بناى باشکوهى را به وجود آورده اند؟ به يقين هر کس چنين احتمالى دهد يا مزاح مى کند و يا عقل خود را از دست داده است. همه عقلاى دنيا چنين قضاوت مى کنند که افراد هوشمندى نقشه هاى دقيق آن را قبلا تهيّه کرده اند سپس گروهى از معمارها وبناهاى ماهر و مهندسان تأسيسات وهنرمندان در تزيينات ساختمان، دست به دست هم داده اند و چنين اثرى را آفريده اند.
اين سخن درباره هر بنا، هر کارخانه، هر کتاب علمى و... نيز صادق است و از آن، تعبير به برهان نظم مى شود. مى گويند: هميشه نظم دليل بر عقل و شعور پديدآورنده آن است و هر قدر نظم، دقيق تر و پيچيده تر باشد از عقل و دانش بيشترى حکايت مى کند.
اگر درست دقّت کنيم ساختمان يک مورچه که ممکن است همه روزه زير دست و پاهاى ما براثر بى توجهى از بين رود از اين بناهاى باشکوه نيز مهم تر است. ساختمان پاها، مفصل زانوها، دست ها و شاخک ها، چشم فوق العاده کوچک و بينا، دستگاه شامه قوى که از راه هاى دور باخبر مى شود، دهان وروده ها و دستگاه هاضمه و سلسله اعصاب و از همه مهم تر، آن مغز بسيار کوچک و فوق العاده هوشمند، هر کدام به تنهايى از خالق عالم و قادرى که آن را آفريده است حکايت مى کند.
اضافه بر اين، اين حشره کوچک تغذيه و نمو مى کند و توليد مثل دارد در حالى که آن ساختمان مجلل، موجود بى جانى است، نه تغذيه اى دارد و نه نمو وتوليد مثلى.
حال اگر به سراغ ساختمان بدن يک انسان، ازجمله دستگاه هاى فوق العاده پيچيده وحساس قلب و مغز و اعصاب و ده ها هزار کيلومتر رگ و مويرگ که تمام ذرات بدن او را هر لحظه آبيارى و تغذيه مى کنند برويم ايمان ما به آن خالق عالم و قادر بيشتر مى شود.
افزون بر اين ها مى دانيم که در اين جهان صدها هزار نوع گياه و صدها هزار نوع حيوان و پرنده و حشرات و... وجود دارد که هر يک داستان شگفت انگيزى مخصوص به خود دارند.
قرآن مجيد نام يکايک آن ها را آيتى از آيات خدا نهاده و مى گويد: (سَنُرِيهِمْ ايَاتِنَا فِى الاْفَاقِ وَفِى أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ).
اين همه نقش عجب بر در و ديوار وجود *** هر که فکرت نکند نقش بود بر ديوار
* * * .
امام (عليه السلام) در بخش پيشين اين خطبه درباره دقايق و عجايب آفرينش مورچگان، سخن گفت؛ ولى براى اين که تصوّر نشود شگفتى ها و نظامات عجيب و خيره کننده منحصر به اين مورد يا موارد محدود است بلافاصله به سراغ اين نکته مى رود که اگر در جاى جاى اين جهان پهناور، در زمين و آسمان و مخلوقات گوناگون دقّت کنيد همه همين گونه هستند. در اين ميان انگشت روى شانزده پديده شگفت انگيز اين جهان مى گذارد؛ از زمين و آسمان گرفته تا بعضى مسائل مربوط به انسان، مى فرمايد: «و همين گونه است (آفرينش) آسمان و هوا و بادها و آب»؛ (وَکَذلِکَ السَّمَاءُ وَآلْهَوَاءُ، وَالرِّيَاحُ وَآلْمَاءُ).
در ادامه مى افزايد: «نگاهى بيفکن به خورشيد و ماه و گياه و درخت و آب وسنگ وآمدو شد اين شب ها و روزها و پيدايش درياها و کثرت اين کوه ها وبلندى اين قلّه ها و تعدّد اين لغات و زبان هاى گوناگون»؛ (فَانْظُرْ إِلَى الشَّمْسِ وَآلْقَمَرِ، وَالنَّبَاتِ وَالشَّجَرِ، وَآلْمَاءِ وَآلْحَجَرِ، وَآخْتِلافِ هذَا اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ، وَتَفَجُّرِ هذِهِ آلْبِحَارِ، وَکَثْرَةِ هذِهِ آلْجِبَالِ، وَطُولِ هذِهِ آلْقِلالِ وَتَفَرُّقِ هذِهِ اللُّغَاتِ، وَآلْأَلْسُنِ آلْمُخْتَلِفَاتِ).
امام (عليه السلام) در اين جا مجموعه اى از موجودات گوناگون اين جهان را مطرح فرموده که هر يک خلقتى شگفت آور و آثارى بسيار دارند. منظور از «سماء» اشاره به مجموعه عالم بالا از کرات ثابت و سيار گرفته تا کهکشان هاست، بنابراين شمس و قمر که در جمله بعد مى آيد ازقبيل ذکر خاص بعد از عام است و مى دانيم که آسمان با اين معنا آفرينشى بسيار عجيب دارد، همان گونه که قرآن مى فرمايد: (لَخَلْقُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ أَکْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ وَلکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لايَعْلَمُونَ)؛ «آفرينش آسمان ها و زمين از آفرينش انسان ها عظيم تر است ولى بيشتر مردم نمى دانند».
منظور از «هَواء» همان هوايى است که گرداگرد کره زمين را گرفته، از همه چيز حياتى تر و از همه چيز فراوان تر است.
«رياح» (جمع ريح) اشاره به بادهاست که وظايف مختلفى در چرخه حيات انسان و موجودات زنده بر عهده دارند، ابرها را به حرکت درآورده به سوى زمين هاى خشک و بى آب، گسيل مى دارند، گياهان را بارور مى کنند، درياها را مواج مى سازند و به موجودات دريايى اکسيژن مى دهند، هواى آلوده را جابه جا مى کنند و هواى تصفيه شده جنگل ها را به شهرها مى فرستند.
«ماء» (آب) در اين جا به قرينه رياح (بادها) اشاره به نزول باران هاى حيات بخش و زنده کننده است همان گونه که قرآن مى فرمايد: (وَأَرْسَلْنَا الرِّيَاحَ لَوَاقِحَ فَأَنْزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً)؛ «ما بادها را براى بارور ساختن (ابرها) فرستاديم و از آسمان آبى نازل کرديم».
سپس امام (عليه السلام) دستور مى دهد که به موجودات مختلف اين جهان، از خورشيد و ماه گرفته تا گياهان و درختان نگاه کنيد و همچنين آب ها و سنگ ها. به نظر مى رسد «ماء» در اين جا که در کنار حجر (سنگ) قرار گرفته اشاره به چشمه ها و نهرهاى جارى است و اختلاف ليل و نهار، اشاره به نظام بسيار دقيق وحساب شده نور و ظلمت است که هر يک به دنبال ديگرى مى آيد و فصول چهارگانه را با آثار و برکاتش پديد مى آورد با شب هاى آرام بخش و روزهاى پرتلاش که در آيات بسيارى از قرآن به آن اشاره شده است.
جمله «وَتَفَجُّرِ الْبِحار» مى تواند اشاره به پيدايش درياها يا جوش و خروشى باشد که براثر امواج کوه پيکر پيدا مى شود و مى دانيم که درياها کانون عجيب ترين مخلوقات خدا هستند، آن گونه که در دعاى امام سجاد (عليه السلام) آمده است: «يا مَنْ فِى الْبِحارِ عَجائِبُهُ» و نيز منبع مهمى براى مواد غذايى و معدنى و وسيله خوبى براى نقل و انتقالات به صورت بسيار گسترده و سرچشمه پيدايش ابرها و نزول باران ها هستند.
کثرت جبال، اشاره به کوه هاى فراوانى است که کره زمين را همچون زرهى دربرگرفته، طوفان ها را درهم شکنند، ابرها را براى آبيارى زمين ها نگه مى دارند و به پوسته زمين در مقابل جزر و مد ناشى از جاذبه ماه آرامش مى بخشند، ودامنه هاى آن ها چراگاه آماده اى براى چهارپايان است. همچنين مرتفع بودن قلّه ها سبب مى شود منابع آب به صورت برف بر فراز آن ها ذخيره شود وبه تدريج به سوى زمين هاى تشنه سرازير گردد و آن ها را آبيارى کند، وانسان ها و حيوانات تشنه را سيراب گرداند. قرآن مجيد مى گويد: (وَالْأَرْضَ بَعْدَ ذلِکَ دَحَاهَا * أَخْرَجَ مِنْهَا مَاءَهَا وَمَرْعَاهَا * وَالْجِبَالَ أَرْسَاهَا * مَتَاعآ لَّکُمْ وَلاَِنْعَامِکُمْ)؛ «و زمين را بعد از آن گسترش داد، و از آن، آب و گياهش را بيرون آورد، و کوه ها را استوار ساخت، همه اين ها براى بهره گيرى شما و چهارپايانتان است».
در پايان به نکته مهمى از زندگى بشر اشاره مى کند و آن اختلاف لغات و لهجه ها و کثرت زبان هاست. با اين که پدر و مادر همه يکى هستند اين تعدّد لغات از کجا سرچشمه گرفته است و چگونه هر گروهى به زبان خاصّى سخن مى گويند و هم اکنون بيش از هزار زبان، اعم از زبان هاى رسمى و محلى در دنيا وجود دارد؟ خداوند چنان استعدادى براى خلق لغات به انسان ها داده که هر گروهى مى توانند براى خود لغت و زبانى ابداع کنند. شايد براى اين که اسرار زندگى شان تنها نزد خودشان باشد و بيگانگان از آن باخبر نشوند. قرآن مجيد مى گويد: (الرَّحْمَنُ * عَلَّمَ الْقُرْانَ * خَلَقَ الْإِنسَانَ * عَلَّمَهُ الْبَيَانَ)؛ «خداوند رحمن قرآن را تعليم فرمود، انسان را آفريد و به او سخن گفتن آموخت».
نيز مى فرمايد: (وَمِنْ ايَاتِهِ خَلْقُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلافُ أَلْسِنَتِکُمْ وَأَلْوَانِکُمْ)؛ «و از نشانه هاى او آفرينش آسمان ها و زمين و تفاوت زبان ها و رنگ هاى شماست».
امام (عليه السلام) بعد از استدلالات قوى و نيرومند و قانع کننده مذکور براى اثبات وجود خدا، درباره منکران پروردگار سخن مى گويد و ادعاى بى اساس آن ها را با دو دليل ابطال مى کند (البتّه کمتر موردى در قرآن و نهج البلاغه ديده مى شود که سخن از مادى ها و منکران ذات پاک پروردگار به ميان آمده باشد، زيرا آن ها حداقل در آن زمان، بسيار کم بودند و اکثريت مردم جهان را صاحبان اديان ومذاهب تشکيل مى دادند).
مى فرمايد: «واى بر آن کس که (اين نظام شگرف را ببيند و) نظام آفرين اين جهان را انکار و مدبّر عالم را نفى کند»؛ (فَالْوَيْلُ لِمَنْ أَنْکَرَ آلْمُقَدِّرَ، وَجَحَدَ آلْمُدَبِّرَ!).
اشاره به اين که آثار تدبير در سراسر جهان آفرينش آن قدر آشکار است که منکران مدبّر جهان در خور سرزنش و نفرين هستند.
سپس مى افزايد: «آن ها گمان کردند همچون علف هاى خودرو هستند که زارعى ندارند و براى اشکال گوناگونشان آفريننده اى نيست»؛ (زَعَمُوا أَنَّهُمْ کَالنَّبَاتِ مَا لَهُمْ زَارِعٌ، وَلا لاِخْتِلافِ صُوَرِهِمْ صَانِعٌ).
البتّه اين تعبير به خاطر نگاه ساده انديشانه اى است که انسان ها معمولا به علف هاى خودرو دارند، حال آن که ازنظر يک دانشمند گياه شناس، هر برگى از آن ها نيز دفترى از معرفت کردگار است. امروز دانشمندان به اين نکته پى برده اند که هزاران نوع گياه خودرو در دشت ها و کوه ها با خواص دارويى مختلف وحيات بخش مى رويد و هر کدام ساختمان شگرفى براى خود دارند. ريشه ها، ساقه ها، برگ ها و گل هاى هر يک، از ديگرى عجيب تر و شگفت آورتر است، پس با دقّت معلوم مى شود که آن ها هم زارع و خالقى دارند با علم و قدرت بى پايان.
آنگاه امام (عليه السلام) با دو دليل، سخن آن ها را درهم مى شکند، نخست مى فرمايد : «(آنچه منکران پروردگار مى گويند، گفتارى است بى دليل، زيرا) آن ها براى اثبات ادعاى خويش به دليلى پناه نبرده، و براى آنچه در مغز خود پرورانده اند تحقيقى به عمل نياورده اند»؛ (وَلَمْ يَلْجَؤُوا إِلَى حُجَّةٍ فِيمَا آدَّعَوْا، وَلا تَحْقِيقٍ لِمَا أَوْعَوْا).
دليل دوم اين که هر ساختمان و بناى منظم و حساب شده اى حتمآ مُهندس ومعمارى داشته است، مى فرمايد: «آيا ممکن است ساختمانى بدون سازنده (ى عاقل و آگاه) يا حتى جنايتى (برنامه ريزى شده) بدون جنايتگر پديد آيد؟»؛ (وَهَلْ يَکُونُ بِنَاءٌ مِنْ غَيْرِ بَانٍ، أَوْ جِنَايَةٌ مِنْ غَيْرِ جَانٍ).
هم اکنون آثار و بناهايى در گوشه و کنار کره زمين وجود دارد که هزاران سال از عمر آن ها مى گذرد و به دليل ظرافت ها و هنرنمايى هايى که در آن ها به کار رفته به عنوان آثار باستانى حفظ مى شود و درواقع کتاب هايى هستند که تمدن انسان هاى پيشين را در خود نگهدارى مى کنند. نه خداپرستان و نه مادى ها هيچ کدام ادعا نمى کنند که اين ساختمان ها به وسيله باد و باران و طوفان ها به وجود آمده اند يا افراد ناآگاه و بى هنرى به صورت تصادفى آن ها را روى هم چيده اند، بلکه همه بدون استثنا از وجود اين بناها پى به بانى صاحب عقل وشعورى مى برند و درايت و تدبير و هنرمندى او را مى ستايند.
و جمله «أَوْ جِنَايَةٌ مِنْ غَيْرِ جَانٍ» اشاره به اين است که نه تنها بنا و سازندگى احتياج به علم و تدبير دارد، بلکه تخريب ها و جنايات هدف دار نيز نياز به برنامه ريزى شخص عاقلى دارد که براى رسيدن به مقصود و مطلوب خويش چه زمان و مکانى را انتخاب کند، از چه وسيله اى استفاده کند و چگونه وارد عمل شود تا به مقصود برسد.
امروز براى تخريب يک بناى عظيم به گونه اى که عوارض نامطلوب جانبى نداشته باشد از وجود متخصصان و آگاهان استفاده مى کنند، بنابراين، هم ساخت وسازهاى حساب شده و هم تخريب هاى برنامه ريزى شده هر دو نياز به عقل وتدبير دارد. گواه اين سخن اين که امام (عليه السلام) در بخش آينده اين خطبه سخن از ملخ و ساختمان شگفت انگيز او به ميان مى آورد که کارش تخريب حساب شده زراعت ها و گياهان است. نکته
جلوه هايى از برهان نظم
آنچه امام (عليه السلام) در جمله هاى آخر اين خطبه بيان فرمود (وَهَلْ يَکُونُ بِنَاءٌ مِنْ غَيْرِ بَانٍ، أَوْ جِنَايَةٌ مِنْ غَيْرِ جَانٍ) اشاره لطيفى است به برهان معروف نظم که از مهم ترين استدلالات خداشناسى است.
توضيح اين که هر گاه ما وارد ساختمان مجلّل چند طبقه اى شويم که داراى اتاق هاى خواب متعدد، سالن هاى پذيرايى، آشپزخانه، حمام و سرويس بهداشتى و آسانسورهايى باشد، هنگامى که به سقف ها و ديوارها نگاه مى کنيم آيينه کارى هاى زيبا، گچ برى ها و نقاشى و رنگ آميزى جالبى در هر طرف مى بينيم. وسايل گرمايش و سرمايش، لوله کشى هاى آب و گاز، سيم کشى هاى برق و تلفن همه منظم و مرتب است.
آيا کسى ـ در هر حد از عقل و شعور که باشد ـ احتمال مى دهد که حوادث مختلف طبيعى آن را به وجود آورده اند؟ يا چند کارگر بى سواد مقدارى مصالح را فراهم ساخته و بدون هيچ آگاهى از معمارى وامور ديگر چنين بناى باشکوهى را به وجود آورده اند؟ به يقين هر کس چنين احتمالى دهد يا مزاح مى کند و يا عقل خود را از دست داده است. همه عقلاى دنيا چنين قضاوت مى کنند که افراد هوشمندى نقشه هاى دقيق آن را قبلا تهيّه کرده اند سپس گروهى از معمارها وبناهاى ماهر و مهندسان تأسيسات وهنرمندان در تزيينات ساختمان، دست به دست هم داده اند و چنين اثرى را آفريده اند.
اين سخن درباره هر بنا، هر کارخانه، هر کتاب علمى و... نيز صادق است و از آن، تعبير به برهان نظم مى شود. مى گويند: هميشه نظم دليل بر عقل و شعور پديدآورنده آن است و هر قدر نظم، دقيق تر و پيچيده تر باشد از عقل و دانش بيشترى حکايت مى کند.
اگر درست دقّت کنيم ساختمان يک مورچه که ممکن است همه روزه زير دست و پاهاى ما براثر بى توجهى از بين رود از اين بناهاى باشکوه نيز مهم تر است. ساختمان پاها، مفصل زانوها، دست ها و شاخک ها، چشم فوق العاده کوچک و بينا، دستگاه شامه قوى که از راه هاى دور باخبر مى شود، دهان وروده ها و دستگاه هاضمه و سلسله اعصاب و از همه مهم تر، آن مغز بسيار کوچک و فوق العاده هوشمند، هر کدام به تنهايى از خالق عالم و قادرى که آن را آفريده است حکايت مى کند.
اضافه بر اين، اين حشره کوچک تغذيه و نمو مى کند و توليد مثل دارد در حالى که آن ساختمان مجلل، موجود بى جانى است، نه تغذيه اى دارد و نه نمو وتوليد مثلى.
حال اگر به سراغ ساختمان بدن يک انسان، ازجمله دستگاه هاى فوق العاده پيچيده وحساس قلب و مغز و اعصاب و ده ها هزار کيلومتر رگ و مويرگ که تمام ذرات بدن او را هر لحظه آبيارى و تغذيه مى کنند برويم ايمان ما به آن خالق عالم و قادر بيشتر مى شود.
افزون بر اين ها مى دانيم که در اين جهان صدها هزار نوع گياه و صدها هزار نوع حيوان و پرنده و حشرات و... وجود دارد که هر يک داستان شگفت انگيزى مخصوص به خود دارند.
قرآن مجيد نام يکايک آن ها را آيتى از آيات خدا نهاده و مى گويد: (سَنُرِيهِمْ ايَاتِنَا فِى الاْفَاقِ وَفِى أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ).
اين همه نقش عجب بر در و ديوار وجود *** هر که فکرت نکند نقش بود بر ديوار
* * * .
پاورقی ها
«القلال» جمع «قلّه» قسمت بالاى کوه را گويند.
غافر، آيه 57. حجر، آيه 22. از فقرات دعاى ابوحمزه ثمالى. نازعات، آيات 30 ـ 33. الرحمن، آيات 1 ـ 4. روم، آيه 22. «لَمْ يَلْجَؤوا» از ريشه «لجوء» بر وزن «غروب» به معناى پناه بردن، گرفته شده است. «اوعوا» از ريشه «وعى» بر وزن «سعى» در اصل به معناى نگهدارى چيزى در قلب است. سپس به هر ظرفى که چيزى در آن جمع مى کنند «وعاء» گفته شده است. فصلت، آيه 53. کليات سعدى، قصيده 13، ص 958.
غافر، آيه 57. حجر، آيه 22. از فقرات دعاى ابوحمزه ثمالى. نازعات، آيات 30 ـ 33. الرحمن، آيات 1 ـ 4. روم، آيه 22. «لَمْ يَلْجَؤوا» از ريشه «لجوء» بر وزن «غروب» به معناى پناه بردن، گرفته شده است. «اوعوا» از ريشه «وعى» بر وزن «سعى» در اصل به معناى نگهدارى چيزى در قلب است. سپس به هر ظرفى که چيزى در آن جمع مى کنند «وعاء» گفته شده است. فصلت، آيه 53. کليات سعدى، قصيده 13، ص 958.