تفسیر بخش سوم

وَلَوْ فَکَّرُوا فِي عَظِيمِ آلْقُدْرَةِ، وَجَسِيمِ النِّعْمَةِ، لَرَجَعُوا إِلَى الطَّرِيقِ، وَخَافُوا عَذَابَ آلْحَرِيقِ، وَلکِنِ آلْقُلُوبُ عَلِيلَةٌ، وَآلْبَصَائِرُ مَدْخُولَةٌ! أَلا يَنْظُرُونَ إِلَى صَغِيرِ مَا خَلَقَ، کَيْفَ أَحْکَمَ خَلْقَهُ، وَأَتْقَنَ تَرْکِيبَهُ، وَفَلَقَ لَهُ السَّمْعَ وَآلْبَصَرَ، وَسَوَّى لَهُ آلْعَظْمَ وَآلْبَشَرَ! آنْظُرُوا إِلَى النَّمْلَةِ فِي صِغَرِ جُثَّتِهَا، وَلَطَافَةِ هَيْئَتِهَا، لا تَکَادُ تُنَالُ بِلَحْظِ آلْبَصَرِ، وَلا بِمُسْتَدْرَکِ آلْفِکَرِ، کَيْفَ دَبَّتْ عَلَى أَرْضِهَا، وَصُبَّتْ عَلَى رِزْقِهَا، تَنْقُلُ آلْحَبَّةَ إِلَى حُجْرِهَا، وَتُعِدُّهَا فِي مُسْتَقَرِّهَا. تَجْمَعُ فِي حَرِّهَا لِبَرْدِهَا، وَفِي وِرْدِهَا لِصَدْرِهَا؛ مَکْفُولٌ بِرِزْقِهَا، مَرْزُوقَةٌ بِوِفْقِهَا؛ لا يُغْفِلُهَا آلْمَنَّانُ، وَلا يَحْرِمُهَا الدَّيَّانُ، وَلَوْ فِي الصَّفَا آلْيَابِسِ، وَآلْحَجَرِ آلْجَامِسِ! وَلَوْ فَکَّرْتَ فِي مَجَارِي أَکْلِهَا، فِي عُلْوِهَا وَسُفْلِهَا، وَمَا فِي آلْجَوْفِ مِنْ شَرَاسِيفِ بَطْنِهَا، وَمَا فِي الرَأْسِ مِنْ عَيْنِهَا وَأُذُنِهَا، لَقَضَيْتَ مِنْ خَلْقِهَا عَجَبآ، وَلَقِيتَ مِنْ وَصْفِهَا تَعَبآ! فَتَعَالَى الَّذِي أَقَامَهَا عَلَى قَوَائِمِهَا، وَبَنَاهَا عَلَى دَعَائِمِهَا! لَمْ يَشْرَکْهُ فِي فِطْرَتِهَا فَاطِرٌ، وَلَمْ يُعِنْهُ عَلَى خَلْقِهَا قَادِرٌ. وَلَوْ ضَرَبْتَ فِي مَذَاهِبِ فِکْرِکَ لِتَبْلُغَ غَايَاتِهِ، مَا دَلَّتْکَ آلدَّلالَةُ إِلاَّ عَلَى أَنَّ فَاطِرَ النَّمْلَةِ هُوَ فَاطِرُ النَّخْلَةِ، لِدَقِيقِ تَفْصِيلِ کُلِّ شَيْءٍ، وَغَامِضِ آخْتِلافِ کُلِّ حَيٍّ. وَمَا آلْجَلِيلُ وَاللَّطِيفُ، وَالثَّقِيلُ وَآلْخَفِيفُ، وَآلْقَوِيُّ وَالضَّعِيفُ، فِي خَلْقِهِ إِلاَّ سَوَاءٌ.

ترجمه
اگر در عظمت قدرت (خداوند) و اهمّيّت نعمت او مى انديشيدند، به راه راست بازمى گشتند، و از آتش سوزان (دوزخ) مى ترسيدند؛ ولى دل ها بيمار و چشم هاى بصيرت معيوب است، آيا به مخلوقات کوچکى که خدا آفريده، نمى نگرند که چگونه آفرينش آن ها را دقيق و حساب شده و ترکيب آن ها را متقن ساخته، گوش و چشم براى آن ها آفريده و استخوان و پوست آن ها را مرتّب کرده است؟ به اين مورچه با آن جثه کوچک و اندام ظريفش نگاه کنيد که از کوچکى، درست با چشم ديده نمى شود و در انديشه نمى گنجد، چگونه روى زمين (ناهموار و پر سنگلاخ) راه مى رود و به روزى اش دست مى يابد، دانه ها را (از راه هاى دور و نزديک) به لانه اش منتقل و در جايگاه مخصوص نگهدارى مى کند. در فصل گرما براى سرما، و به هنگام توانايى براى روز ناتوانى، ذخيره مى کند، روزى اش (از سوى خدا) تضمين شده و خوراک موافق طبعش در اختيار او قرار گرفته است، خداوند منّان هرگز از او غافل نمى شود وپروردگار مدبّر محرومش نمى سازد، هر چند در دل سنگ سخت و خشک ودر ميان صخره اى فاقد رطوبت باشد.
اگر در مجارى خوراک در بالا و پايين دستگاه گوارش او و اطراف دنده هاى شکمش و آنچه در سر او، از چشم و گوش، قرار گرفته، بينديشى، شگفت زده خواهى شد و از وصف عجايب او به زحمت خواهى افتاد. پس بزرگ وبلندمرتبه است خداوندى که مورچه را روى دست و پا (ى ضعيف و ظريفش) برپا داشته و او را بر ستون هاى محکمى (نسبت به او)، بنا نهاده است. هيچ آفريدگارى در آفرينش اين حشره با او شريک نبوده و هيچ قدرتمندى او را در آفرينش آن يارى نکرده است. اگر همه راه هاى فکر و انديشه را طى کنى تا به آخر رسى، همه دلايل به تو مى گويند که آفريننده مورچه کوچک همان آفريدگار درخت (تناور) نخل است، زيرا ساختمان اجزاى هر موجودى دقيق است و هر مخلوق زنده اى در درون خود اعضاى مختلف و پيچيده اى دارد. (به يقين) بزرگ و کوچک، سنگين و سبک، و قوىّ و ضعيف، همه در آفرينش خداوند يکسان است و در برابر قدرتش همگون!
شرح و تفسیر
قدرت بى نظير او در آفرينش موجودات کوچک و بزرگ
در ادامه بحث اين خطبه که از خداشناسى آغاز شد و با پيامبرشناسى ادامه يافت، امام (عليه السلام) بار ديگر به خداشناسى باز مى گردد و اين بار به ادله اثبات وجود خداوند و علم و قدرت بى پايان او مى پردازد و به آن ها که از بيراهه مى روند هشدار داده و مى فرمايد: «اگر در عظمت قدرت (خداوند) و اهمّيّت نعمت او مى انديشيدند، به راه راست بازمى گشتند و از آتش سوزان (دوزخ) مى ترسيدند»؛ (وَلَوْ فَکَّرُوا فِي عَظِيمِ آلْقُدْرَةِ، وَجَسِيمِ النِّعْمَةِ، لَرَجَعُوا إِلَى الطَّرِيقِ، وَخَافُوا عَذَابَ آلْحَرِيقِ).
براساس اين جملات امام (عليه السلام)، دو چيز است که اگر انديشه ها در آن به کار گرفته شود آثار آن به زودى در اعمال انسان آشکار مى شود؛ نخست، انديشه در عظمت قدرت خدا، که کرات عظيم آسمانى و ميلياردها ستاره در يک کهکشان وصدها ميليون کهکشان آفريده و کرانه هاى ملک عظيم او بر هيچ کس روشن نيست و آنچه درباره عظمت جهان مى گوييم، چيزى است که در قلمرو علم قاصر ما قرار گرفته و اى بسا تمام اين ها همچون برگ درختى باشد که بر پيکر درختِ سر به آسمان کشيده اى در ميان جنگلى قرار دارد. انديشه در اين امر سبب مى شود که انسان در برابر چنين قدرتى خاضع گردد، سر بر آستانش نهد، دل به او ببندد وزندگى خود را با نام و ياد او نورانى سازد.
ديگر اين که در نعمت هايى بينديشد که همه وجود ما را در بر گرفته و از لحظه انعقاد نطفه تا پايان عمر ادامه دارد؛ خورشيد و ماه و آسمان و زمين و ابرها وبادها و باران ها را به خدمت ما گماشته، در همه جا خوان نعمتش را گسترده وهمه را روزى خوار خود ساخته است. به يقين شکر نعمت که در فطرت هر انسانى است او را به دنبال شناخت منعم مى فرستد. حضرت در ادامه مى فرمايد: چه عاملى سبب مى شود که با وجود اين انگيزه هاى قوى، انسان از راه بماند و به بيراهه کشيده شود و عذاب دردناک الهى دامان او را بگيرد. مى فرمايد: «ولى دل ها بيمار و چشم هاى بصيرت معيوب است»؛ (وَلکِنِ آلْقُلُوبُ عَلِيلَةٌ، وَآلْبَصَائِرُ مَدْخُولَةٌ!).
در اين جا امام (عليه السلام) به دو علّت عمده اشاره مى کند، زيرا منظور از «قلوب»، عقل هاست که براثر غلبه هوا و هوس ها و آفات ديگر، از کار مى افتد و منظور از «بصائر»، چشم هاى بصيرت است که پرده هاى گناه و تعصّب و خودخواهى بر روى آن افکنده مى شود.
بديهى است که آن ها هرگز در اصل خلقت چنين نبوده اند، بلکه براثر غفلت وهوا وهوس و شهوت به اين روز افتاده اند. امام (عليه السلام) در اين عبارت کوتاه، اشاره به موانع شناخت مى کند که در آيات قرآن نيز آمده است: (کَلاَّ بَلْ رَانَ عَلى قُلُوبِهِمْ مَّا کَانُوا يَکْسِبُونَ)؛ «چنين نيست (که آن ها مى پندارند)، بلکه اعمالشان چون زنگارى بر دل هايشان نشسته است». و در جاى ديگر مى فرمايد: (أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللهُ عَلى عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً)؛ «آيا ديدى کسى را که معبود خود را هواى نفس خويش قرار داده و خداوند او را با آگاهى (بر اين که شايسته هدايت نيست) گمراه ساخته و بر گوش و قلبش مهر زده و بر چشمش پرده قرار داده است؟».
در آيات بى شمارى نيز همگان را دعوت به مطالعه اسرار آفرينش و تفکّر در قدرت و نعمت هاى خدا کرده تا از اين طريق به راه راست پى برند.
سپس امام (عليه السلام) بعد از بيان مسئله اسرار آفرينش به صورت کلّى، انگشت روى بعضى از موجودات شگفت انگيز جهان آفرينش مى گذارد و مى فرمايد: «آيا به مخلوقات کوچکى که خدا آفريده، نمى نگرند که چگونه آفرينش آن ها را دقيق و حساب شده و ترکيب آن ها را متقن ساخته، و گوش و چشم براى آن ها آفريده و استخوان و پوست آن ها را مرتّب کرده است؟»؛ (أَلا يَنْظُرُونَ إِلَى صَغِيرِ مَا خَلَقَ، کَيْفَ أَحْکَمَ خَلْقَهُ، وَأَتْقَنَ تَرْکِيبَهُ، وَفَلَقَ لَهُ السَّمْعَ وَآلْبَصَرَ، وَسَوَّى لَهُ آلْعَظْمَ وَآلْبَشَرَ!).
در اين جا امام (عليه السلام) به امور شش گانه اى درباره حيوانات و حشرات بسيار کوچک اشاره مى کند؛ آفرينش مستحکم، ترکيب صحيح، دارا بودن گوش و چشم، و نظم خاص استخوان و پوست. آرى، در عين کوچکى، همه اعضا و ابزار مورد نياز در اختيار آن هاست و آنچه خداوند به حيوان عظيمى همچون فيل و کرگدن داده، به آن ها نيز به نسبت اندام و نيازشان بخشيده است و به يقين آفرينش اين موجودات کوچک به دليل ظرافت و دقّت عجيبى که در آن ها به کار رفته از آفرينش موجودات عظيم مهمتر است.
آنگاه امام (عليه السلام) وارد مرحله دقيق ترى مى شود و از ميان موجودات کوچک به شرح بسيار جالبى درباره دو مخلوق صغير که اغلب انسان ها درباره آفرينش آن دو نمى انديشند مى پردازد؛ نخست، درباره مورچه چنين مى فرمايد: «به اين مورچه با آن جثه کوچک و اندام ظريفش نگاه کنيد که از کوچکى، درست با چشم ديده نمى شود و در انديشه نمى گنجد»؛ (آنْظُرُوا إِلى النَّمْلَةِ فِي صِغَرِ جُثَّتِهَا، وَلَطَافَةِ هَيْئَتِهَا، لا تَکَادُ تُنَالُ بِلَحْظِ آلْبَصَرِ، وَلا بِمُسْتَدْرَکِ آلْفِکَرِ).
سپس مى افزايد: «(ببينيد که) با اين حال چگونه روى زمين (ناهموار و پر سنگلاخ) راه مى رود و به روزى اش دست مى يابد، دانه ها را (از راه هاى دور و نزديک) به لانه اش منتقل و در جايگاه مخصوص نگهدارى مى کند. در فصل گرما براى سرما و به هنگام توانايى براى روز ناتوانى ذخيره مى کند»؛ (کَيْفَ دَبَّتْ عَلَى أَرْضِهَا، وَصُبَّتْ عَلَى رِزْقِهَا، تَنْقُلُ آلْحَبَّةَ إِلَى حُجْرِهَا، وَتُعِدُّهَا فِي مُسْتَقَرِّهَا. تَجْمَعُ فِي حَرِّهَا لِبَرْدِهَا، وَفِي وِرْدِهَا لِصَدْرِهَا).
آرى، اين موجود ضعيف و ناتوان به قدرى هوشيار است که راه و رسم زندگى خود را به خوبى مى داند، با اين دست و پاى کوچک کوه و دشت و بيابان ودرخت ها را جولانگاه خود قرار مى دهد و آن دسته از مواد غذايى را که با مزاج او سازگار است از ميان مواد مختلف برمى گزيند و دانه هاى غذايى را از راه هاى دور و نزديک به لانه خود مى برد؛ دانه هايى را انتخاب مى کند که از پيچ وخم لانه بگذرد و مشکلى براى عبور و مرور ساير همنوعانش ايجاد نکند. دانه ها را در جايگاه مخصوص جاى مى دهد به گونه اى که فاسد نشوند. در فصل تابستان با يک الهام درونى بى آن که زمستان را ديده باشد ـ يعنى متولّد همان سال باشد ـ پيش بينى ايّامى را که برف و باران سراسر روى زمين را گرفته و جمع آورى روزى را بر او غير ممکن ساخته، مى کند و درست به اندازه نيازش با دورانديشى، مواد غذايى را ذخيره مى سازد.
در ادامه مى افزايد: «روزى اش (از سوى خدا) تضمين شده و خوراک موافق طبعش در اختيار او قرار گرفته، خداوند منّان هرگز از او غافل نمى شود، و پروردگار مدبّر محرومش نمى سازد، هر چند در دل سنگى سخت و خشک ودر ميان صخره اى فاقد رطوبت باشد»؛ (مَکْفُولٌ بِرِزْقِهَا، مَرْزُوقَةٌ بِوِفْقِهَا؛ لايُغْفِلُهَا آلْمَنَّانُ، وَلا يَحْرِمُهَا الدَّيَّانُ، وَلَوْ فِي الصَّفَا آلْيَابِسِ، وَآلْحَجَرِ آلْجَامِسِ!). اشاره به اين که خداوند منان، اين موجودات کوچک را که در دشت ها و بيابان ها و کوه ها زندگى مى کنند ازنظر لطفش دور نداشته، هر غذايى که موافق طبع آن هاست در اختيارشان قرار داده است، حتى اگر در دل سنگ سخت و خشکى زندگى کنند غذا و رطوبت لازم را هر چند از طريق هوا باشد براى آن ها فراهم مى کند و با الهام درونى آن ها را وادار مى سازد که در ايّام توانايى براى روزهاى ناتوانى ذخيره کنند و اين واقعآ حيرت آور است.
آيا اين حشره مى داند چند روز از زمستان را نمى تواند از لانه بيرون آيد؟ آيا مى فهمد که جيره غذايى او در اين مدت چه اندازه است؟ آيا توجّه دارد چه موادى ممکن است در اين مدت سالم بماند و فاسد نشود؟ و آيا خبر دارد که اين مواد در کجاست و از چه جايى بايد به دست آورد؟
آرى، همه اين ها را مى داند و استاد ازل به او آموخته است.
سپس امام (عليه السلام) ساختمان شگفت آور اين موجود زنده کوچک را با نيروى فکر و انديشه تشريح مى کند و مى فرمايد: «اگر در مجارى خوراک در بالا و پايين دستگاه گوارش او و اطراف دنده هاى شکمش و آنچه در سر او، از چشم و گوش، قرار گرفته، بينديشى، شگفت زده خواهى شد و از وصف عجايب آن به زحمت خواهى افتاد»؛ (وَلَوْ فَکَّرْتَ فِي مَجَارِي أَکْلِهَا، فِي عُلْوِهَا وَسُفْلِهَا، وَمَا فِي آلْجَوْفِ مِنْ شَرَاسِيفِ بَطْنِهَا، وَمَا فِي الرَأْسِ مِنْ عَيْنِهَا وَأُذُنِهَا، لَقَضَيْتَ مِنْ خَلْقِهَا عَجَبآ، وَلَقِيتَ مِنْ وَصْفِهَا تَعَبآ!).
اشاره به اين که اگر انسان در آفرينش اين موجود کوچک که به زحمت ديده مى شود دقّت کند، و پرده هاى غفلت را که ناشى از عادى شدن مسئله است کنار بزند، به راستى يک دنيا شگفتى در آن مى بيند؛ در سر بسيار کوچک او، هم چشم وجود دارد، هم گوش و هم دهان و دو شاخکى همچون دو آنتن دارد که براى برقرارى ارتباط از آن استفاده مى کند و در شکمش چيزى همانند معده و روده است و دنده هاى بسيار ظريف و کوچکى از هر طرف آن را احاطه کرده است. اعصاب و عضلات ظريفش به اندازه نياز اوست و مغز کوچکش مديريت زندگى پيچيده او را بر عهده گرفته، پاهايش مفاصل مختلف دارد و هر مفصلى همچون مفاصل حيوانات بزرگ کار ويژه اى انجام مى دهد.
سپس امام (عليه السلام) به نتيجه گيرى پرداخته، چنين مى فرمايد: «پس بزرگ وبلندمرتبه است خداوندى که مورچه را روى دست و پا (ى ضعيف و ظريفش) برپا داشته و او را بر ستون هاى محکمى (نسبت به او)، بنا نهاده است، هيچ آفريدگارى در آفرينش اين حشره با او شريک نبوده و هيچ قدرتمندى او را در آفرينش آن يارى نکرده است»؛ (فَتَعَالَى الَّذِي أَقَامَهَا عَلَى قَوَائِمِهَا، وَبَنَاهَا عَلَى دَعَائِمِهَا! لَمْ يَشْرَکْهُ فِي فِطْرَتِهَا فَاطِرٌ، وَلَمْ يُعِنْهُ عَلَى خَلْقِهَا قَادِرٌ).
امام (عليه السلام) در اين عبارت، توجه همگان را به دو موضوع جلب مى کند و آن اين که خداوند اين پيکر ظريف را بر دست و پاى ظريفى که توان حمل آن را دارد بلکه گاه کوله بار سنگينى که چندين برابر وزن اوست بر دوش مى گيرد، استوار ساخته و عجب اين که با کوله بارش از ديوار صاف بالا مى رود و گاه به سقف مى چسبد و به راه خود ادامه مى دهد، کارى که از هيچ انسان قهرمانى ساخته نيست. اضافه بر اين، براى او اسکلتى متناسب حالش آفريده که امام (عليه السلام) از آن تعبير به «دعائم» (ستون ها) فرموده است. اين اسکلت، نه آن قدر سنگين است که از توان حرکت او بکاهد و نه آن قدر سبک و ظريف که نتواند هيأت او ومحتواى درون وجودش را نگهدارد.
آنگاه به نکته مهم ديگرى اشاره مى کند، مى فرمايد: «اگر تمام راه هاى فکر وانديشه را طى کنى تا به آخر برسى، همه دلايل به تو مى گويند که آفريننده مورچه کوچک همان آفريدگار درخت (تناور) نخل است، زيرا ساختمان اجزاى هر موجودى دقيق است و هر مخلوق زنده اى در درون خود اعضاى مختلف و پيچيده اى دارد»؛ (وَلَوْ ضَرَبْتَ فِي مَذَاهِبِ فِکْرِکَ لِتَبْلُغَ غَايَاتِهِ، مَا دَلَّتْکَ آلدَّلالَةُ إِلاَّ عَلَى أَنَّ فَاطِرَ النَّمْلَةِ هُوَ فَاطِرُ النَّخْلَةِ، لِدَقِيقِ تَفْصِيلِ کُلِّ شَيْءٍ، وَغَامِضِ آخْتِلافِ کُلِّ حَيٍّ).
اشاره به اين که تصوّر نکنيد ساختمان يک موجود بزرگ، مانند درخت نخل تناور از ساختمان يک موجود کوچک همچون مورچه مهم تر است، زيرا اگر درست بنگريد، هر دو، ساختمان بسيار پيچيده و دقيقى دارند و قوانين منظّم بر هر دو حاکم است و هدايت هاى الهى از لحظه تولّد تا پايان عمر در هر دو نمايان است. به علاوه، آن درخت بزرگ هم در حدّ خود داراى اعضاى مختلف کوچک و بزرگ و قوى و ضعيف است که هر کدام متناسب با وظيفه و مسئوليت هايشان ساخته شده اند.
کوتاه سخن اين که گاه انسان از يک پديدآورنده آثار مختلفى ازنظر کوچکى و بزرگى مى بيند؛ مثلا ساعت هايى که به اندازه يک سانتى متر هستند وساعت هايى که چند متر طول و عرض آن هاست، يا کتابى که چند صفحه بيشتر ندارد و کتابى که دوره آن ده ها جلد است. هنگامى که انسان آن ها را با يکديگر مقايسه مى کند و اصول کلّى حاکم بر آن ها را يکسان مى بيند و ادبيّات خاصّى را که در آن کتاب کوچک و بزرگ به کار رفته هماهنگ مشاهده مى کند مى فهمد که هر دو اثر، از يک منبع سرچشمه گرفته و پديدآورنده هر دو يکى است.
سپس امام على (عليه السلام) به نکته مهم ديگرى در تکميل اين سخن پرداخته، مى فرمايد: «(به يقين) بزرگ و کوچک، سنگين و سبک، و قوىّ و ضعيف، همه در آفرينش خداوند يکسان است و در برابر قدرتش همگون»؛ (وَمَا آلْجَلِيلُ وَاللَّطِيفُ، وَالثَّقِيلُ وَآلْخَفِيفُ، وَآلْقَوِيُّ وَالضَّعِيفُ، فِي خَلْقِهِ إِلاَّ سَوَاءٌ).
اشاره به اين که کوچک و بزرگ و آسان و مشکل، براى موجودى تصوّر مى شود که قدرت و نيروى او محدود باشد. آنچه از استعداد او بيرون است ممتنع، و آنچه به اندازه آخرين حدّ استعداد اوست مشکل و آنچه کمتر از قدرت اوست آسان است؛ ولى ذات پاک خداوند که قدرتى نامحدود دارد همه اين ها در برابرش يکسان است؛ حرکت دادن کلّ منظومه شمسى با حرکت دادن يک ذرّه غبار براى او تفاوتى نمى کند و آفرينش مورچه هاى بسيار ريز با درختان بسيار بلند و قوى پيکر براى او يکى است.
براى يک مورچه، برداشتن يک دانه گندم با دو دانه بسيار فرق مى کند؛ ممکن است يکى را به آسانى بردارد و براى برداشتن دومى بسيار خسته و ناتوان گردد، در حالى که ما انسان ها در اين دو، کمترين تفاوتى را احساس نمى کنيم. همچنين ما در تصوّرات ذهنى خود مى توانيم يک قطره آب را تصوّر کنيم و به همان سادگى و آسانى يک درياى بى کران و موّاج را. اين مثال ها مى تواند عمق بحثى را که درباره قدرت بى پايان خدا گفتيم، روشن سازد. نکته
زندگى بسيار شگفت انگيز مورچه ها
گرچه زندگى مورچه ها براثر کثرت و تنوّع و وجود تعداد بى شمارشان در کوه و صحرا ودرون خانه ها، به صورت يک امر عادى درآمده و توجّه عامّه مردم را هرگز به خود جلب نمى کند؛ ولى براى دانشمندانى که گاه بيست سال درباره زندگى آن ها تحقيق کرده اند بسيار شگفت آور است و مطالعات آن ها درباره اسرار آفرينش مورچگان درهاى بزرگى را براى پى بردن به عظمت آفريدگار به روى ما گشوده است که در اين جا به گوشه اى از آن اشاره مى کنيم:
1. حيوانات و حشراتى که به صورت گروهى زندگى مى کنند کم نيستند؛ مانند بخشى از پرندگان و ماهيان و پستانداران؛ ولى آن ها که زندگى دسته جمعى شان بر اساس تقسيم کار است کم اند و مورچگان يکى از شاخص ترين آن ها هستند. مورچه هاى ماده وظيفه جمع آورى غذا، نگهدارى نوزادان و حتى نگهدارى مادر لانه (ملکه مورچگان) را بر عهده دارند. مورچه هاى نر کارشان بارور ساختن ملکه و ملکه کارش تخم گذارى است وجالب اين که نرها بعد از جفت گيرى مى ميرند. گروهى نيز مانند نيروهاى مسلّح هستند، آرواره هاى قوى دارند واز لانه در برابر هجوم دشمنان پاسدارى مى کنند.
2. مورچه هاى کارگر (ماده ها) زمين را سوراخ مى کنند و به تدريج خاک را مى کَنَند تا محل مناسبى براى زندگى آن ها در زير سطح زمين فراهم شود؛ ولى همه مورچه ها در زير زمين زندگى نمى کنند. گروهى از مورچه ها که آن ها را مورچه نجار مى نامند، درون چوب ها را سوراخ مى کنند و در آن لانه مى سازند.
3. مورچه ها در اندام کوچک خود که گاهى فقط به دو ميليمتر مى رسد تمام دستگاه هايى را که در يک حيوان عظيم الجثه است، دارا هستند و حتى چيزى بيش از آن ها دارند، پاهاى اضافى و شاخک هايى که آن ها را با محيط خود آشنا مى سازد و عقل و هوش اجتماعى قوى و آينده نگرى.
4. بسيارى از مورچه ها، حشرات ديگر را به خدمت خود درمى آورند و از آن ها استفاده مى کنند (درواقع نوعى دامدارى دارند)، مورچه گندم زار يکى از اين نوع مورچه هاست. حشراتى که مورد استفاده اين نوع مورچه قرار مى گيرند، شته هاى گياهى هستند. اين حشرات اگر خشمگين شوند مايع شيرينى مانند عسل ترشح مى کنند و مورچه ها از آن بهره مى گيرند.
بعضى ديگر از مورچه ها، حشرات مخصوصى که در پوست درختان تخم مى گذارند يا سوسک ها را به خدمت خود درمى آورند.
5. اگر تعجب نکنيد، گروهى از مورچه ها دست به کشاورزى مى زنند. نوعى مورچه به نام مورچه چترى، باغچه اى در اطراف لانه خود ترتيب مى دهد و در آن قارچ هاى کوچک مى پروراند. مورچه هاى کارگر براى رشد قارچ ها قطعات کوچکى از برگ ها را جدا مى کنند و با خود مى آورند. هنگامى که مورچه کارگر قطعه اى از برگ را با خود مى آورد گويى چترى بالاى سر دارد و به همين دليل به اين نام ناميده شده است.
6. نوعى از مورچه ها مورچه هاى سپاهى ناميده شده اند که مانند عشاير از جايى به جاى ديگر کوچ مى کنند. آن ها حشراتى واقعآ درنده هستند که حتى فيل ها سعى مى کنند سر راه آن ها قرار نگيرند وگرنه صدمه زيادى از آن ها مى خورند.
گروهى از اين مورچگان که در مناطق حارّه زندگى مى کنند گوشت خوارند وهرگاه دسته جمعى به جانورى حمله کنند به زودى آن را از پاى درمى آورند ودر مدت کمى همه عضلات حيوان را مى خورند، و تنها اسکلتى از آن به جاى مى ماند.
7. مورچه ها معمولا سرى بزرگ و کمرى باريک دارند و نسبت به جثه خود بسيار قوى و پرزورند چراکه دانه اى را که چندين برابر آن ها وزن دارد با دندان مى گيرند و از ديوار بالا مى روند، کارى که براى هيچ قهرمان وزنه بردارى اى امکان پذير نيست. آرى! مورچه برخلاف جثه کوچک خود، به راحتى مى تواند بارهايى را که ده برابر خودش وزن دارند بلند کند يا جابه جا نمايد.
8. آينده نگرى مورچه و مديريت او بسيار جالب است؛ در تابستان با الهام درونى به فکر زمستان سخت است در صورتى که چه بسا در طول عمرش هرگز زمستان نديده باشد. دانه هاى غذايى را به طرز مطلوبى نگهدارى مى کند؛ گاه آن ها را از لانه بيرون مى آورد که هوا بخورند تا فاسد نشوند و گاه آن ها را به دو يا چند قسمت تقسيم مى کند تا سبز نشوند و فاسد نگردند، حتى نوشته اند که دانه گشنيز را به چهار قسمت تقسيم مى کند، زيرا اگر کمتر از آن باشد سبز مى شود!
9. موقعيت شناسى مورچه عجيب است. بعضى از دانشمندان نوشته اند: مورچه اى را در وسط دايره اى از آتش قرار دادند او براى نجات خود به هر سو حرکت کرد و چون راه فرارى پيدا نکرد سرانجام جان داد. نقطه اى را که جان داده بود اندازه گيرى کردند، درست مرکز دايره بود؛ يعنى دورترين نقطه به آتش اطراف.
10. مورچه ها انواع زيادى دارند که بعضى از دانشمندان بالغ بر چهارهزار نوع را شمارش کرده اند و تعداد مورچه هاى روى زمين را ده برابر مجموع انسان ها مى دانند. مطالعات جديد نشان مى دهد که مورچه ها در زمينه حل مشکل ترافيک، از انسان ها پيشى گرفته اند. ميليون ها مورچه صبورانه با دنبال کردن ساختار ساده «تک گذر» بهترين راه را براى رسيدن به مقصد در اسرع وقت و بدون تأخير در پيش مى گيرند.
شگفتى هاى دنياى مورچگان بسيار بيش از آن است که گفته شد و در اين زمينه کتاب ها يا مقالات فراوانى نوشته شده است و از اين جا روشن مى شود که اميرمؤمنان على (عليه السلام) در اين خطبه بر چه نقطه حساسى از آفرينش خداوند انگشت نهاده است.

* * * .