تفسیر بخش اوّل

أَلا بِأَبِي وَأُمِّي، هُمْ مِنْ عِدَّةٍ أَسْمَاؤُهُمْ فِي السَّماءِ مَعْرُوفَةٌ وَفِي آلاَْرْضِ مَجْهُولَةٌ. أَلا فَتَوَقَّعُوا مَا يَکُونُ مِنْ إِدْبَارِ أُمُورِکُمْ، وَآنْقِطَاعِ وُصَلِکُمْ، وَآسْتِعْمَالِ صِغَارِکُمْ. ذاکَ حَيْثُ تَکُونُ ضَرْبَةُ السَّيْفِ عَلَى آلْمُؤْمِنِ أَهْوَنَ مِنَ الدِّرْهَمِ مِنْ حِلِّهِ. ذَاکَ حَيْثُ يَکُونُ آلْمُعْطَى أَعْظَمَ أَجْرآ مِنَ آلْمُعْطِي. ذَاکَ حَيْثُ تَسْکَرُونَ مِنْ غَيْرِ شَرَابٍ، بَلْ مِنَ النِّعْمَةِ وَالنَّعِيمِ، وَتَحْلِفُونَ مِنْ غَيْرِ آضْطِرَارٍ، وَتَکْذِبُونَ مِنْ غَيْرِ إِحْرَاجٍ. ذَاکَ إِذَا عَضَّکُمُ آلْبَلاءُ کَمَا يَعَضُّ آلْقَتَبُ غَارِبَ آلْبَعِيرِ. مَا أَطْوَلَ هذَا آلْعَنَاءَ، وَأَبْعَدَ هذَا الرَّجَاءَ!

ترجمه
هان! پدر و مادرم فدايشان باد! همان گروهى که نامشان در آسمان معروف است و در زمين مجهول. بدانيد که شما بايد منتظر عقب گرد در امور خويش وگسيختگى پيوندها و روى کار آمدن خردسالان و بى کفايتان باشيد و اين در زمانى است که ضربه شمشير بر مؤمن آسان تر است از يافتن يک درهم حلال ونيز در زمانى است که اجر و پاداشِ گيرنده از دهنده بيش تر است. اين امر هنگامى رخ مى دهد که مست مى شويد بى آن که شراب نوشيده باشيد، بلکه مست نعمت و فزونى امکانات هستيد، سوگند ياد مى کنيد بى آن که مجبور باشيد، دروغ مى گوييد در حالى که ناچار نيستيد و اين هنگامى خواهد بود که بلاها شما را مى گزد و مجروح مى سازد آن گونه که جهاز نامناسب شتر پشت او را مى آزارد (ومجروح مى کند، آه) اين رنج و سختى چه طولانى است و اميد رهايى چه دور!
شرح و تفسیر
حوادث وحشتناکى در پيش است!
امام (عليه السلام) در آغاز اين خطبه گروهى از خاصّان درگاه پروردگار را نام مى برد که اجمالا مأموريت مهمّى بر دوش دارند و مى گويد: «هان! پدر و مادرم فدايشان باد! همان گروهى که نامشان در آسمان معروف است و در زمين مجهول»؛ (أَلا بِأَبِي وَأُمِّي، هُمْ مِنْ عِدَّةٍ أَسْمَاؤُهُمْ فِي السَّماءِ مَعْرُوفَةٌ وَفِي آلْأَرْضِ مَجْهُولَةٌ).
درباره اين که اين گروه چه کسانى هستند و مأموريتشان چيست؟ در ميان شارحان نهج البلاغه اختلاف است؛ بعضى معتقدند که آن ها يازده امام معصوم (عليهم السلام) از نسل على (عليه السلام) هستند که نام هاى آن ها در ميان فرشتگان آسمان معروف است، اما زمينيان تنها گروه خاصّى از آن ها و موقعيّتشان را مى شناسند.
بعضى ديگر از ميان اهل سنّت گفته اند: اشاره به جمعى از مؤمنان خاص و اولياست؛ که در تعبير آن ها به عنوان قطب و ابدال ذکر شده است، تعبيراتى که معمولا صوفيان در کلمات خود به کار مى برند؛ ولى قراين متعدّد نشان مى دهد که منظور از آن، حضرت مهدى (عليه السلام) و ياران خاصّ اوست، زيرا امام (عليه السلام) بعد از اين جمله از حوادث سخت و دردناکى خبر مى دهد که انسان را به ياد علائم آخرالزمان و ظهور حضرت مهدى (عليه السلام) مى اندازد. افزون بر اين، در بخشى از خطبه که مدائنى در کتاب صفّين آورده، اشاره به «خسف بيداء» شده است؛ يعنى شکافتن بيابان و فرورفتن گروهى در آن و مى دانيم که «خسف بيداء» جزء علائم ظهور حضرت مهدى (عليه السلام) است که در روايات به آن اشاره شده است. از اين جا روشن مى شود که مأموريت آن ها همان مأموريتى است که در روايات فراوان در منابع شيعه و اهل سنّت درباره حضرت مهدى (عليه السلام) آمده است که «يَمْلَأُ الأرْضَ عَدْلا وَقِسْطآ کَما مُلِئَتْ ظُلْمآ وَجَوْرآ».
بعضى در ذيل اين جمله سؤالى را مطرح کرده اند که چگونه امام (عليه السلام) مى گويد: پدر و مادرم فداى آن ها باد؛ در حالى که يک نفر از آن ها حضرت مهدى (عليه السلام) است و بقيه از ياران و اصحاب او هستند؟
پاسخ اين است که اين گونه تعبيرات از زبان امامان (عليهم السلام) درباره غير امامان که برنامه بسيار مهمى را اجرا کرده اند، ديده مى شود؛ مانند آنچه در ذيل زيارت وارث آمده است: «بِأبى أنْتُم وَأُمّي طِبْتُمْ وَطابَتِ الْأَرْضُ الَّتي فيها دُفِنْتُمْ» که معروف است بعضى از امامان (عليهم السلام) نيز اين زيارت را در برابر قبور شهداى کربلا خوانده اند.
مرحوم اربلى در کشف الغمه در حديثى از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) نقل مى کند که روزى فرمود: من عمويم حمزه و برادرم جعفر بن ابى طالب را در خواب ديدم به آن ها گفتم: «بِاَبى وَأُمّى أنْتُما اَىُّ الاْعْمالِ وَجَدْتُما اَفْضَلُ؟ پدر و مادرم به فدايتان باد چه اعمالى را (در آن جهان) افضل و برتر يافتيد؟ آن ها گفتند: همه پدران و مادران فداى تو باد «وَجَدْنا اَفْضَلُ الْأَعْمالِ الصَّلاةُ عَلَيْکَ وَسَقْىُ الْماءِ وَحُبّ عَلىّ بنِ اَبى طالبٍ؛ برترين اعمال را درود فرستادن بر تو و آب دادن به تشنگان و محبّت على بن ابى طالب يافتيم».
سپس امام (عليه السلام) درباره حوادث دردناک آينده که در انتظار مردم است پيشگويى مى کند؛ حوادثى که شبيه علاماتى است که براى ظهور حضرت مهدى (عليه السلام) ذکر شده است، مى فرمايد: «بدانيد که شما بايد منتظر عقب گرد در امور خويش و گسيختگى پيوندها و روى کار آمدن خردسالان و بى کفايتان باشيد»؛ (أَلا فَتَوَقَّعُوا مَا يَکُونُ مِنْ إِدْبَارِ أُمُورِکُمْ، وَآنْقِطَاعِ وُصَلِکُمْ، وَآسْتِعْمَالِ صِغَارِکُمْ).
بديهى است، هنگامى که افراد کم تجربه و خام و نالايق در اجتماعى بر سر کار آيند عقب گردها شروع مى شود و پيوندهاى اجتماعى مى گسلد! حال چرا گروهى از زمامداران براى مديريت ها به سراغ صغار و کم تجربه ها مى روند؟ فقط براى اين است که آن ها بندگانى هستند «جان و دل بر کف، چشم به امر و گوش به فرمان» و اين بزرگ ترين عامل بدبختى آن هاست.
آنگاه امام (عليه السلام) به شرح گسترده اى درباره اين حوادث دردناک پرداخته، چنين مى فرمايد: «و اين وضع در زمانى است که ضربه شمشير بر مؤمن آسان تر است از يافتن يک درهم حلال و نيز در زمانى است که اجر و پاداشِ گيرنده از دهنده بيش تر است!»؛ (ذاکَ حَيْثُ تَکُونُ ضَرْبَةُ السَّيْفِ عَلَى آلْمُؤْمِنِ أَهْوَنَ مِنَ الدِّرْهَمِ مِنْ حِلِّهِ. ذَاکَ حَيْثُ يَکُونُ آلْمُعْطَى أَعْظَمَ أَجْرآ مِنَ آلْمُعْطِي).
امام (عليه السلام) در اين بخش از خطبه، قبل از هر چيز مسئله حلال و حرام اموال را يادآور مى شود، زيرا سرنوشت مادى و معنوى جامعه ها به آن بستگى دارد، مى فرمايد: به قدرى اموال آلوده و حرام و غصب و رشوه و تقلب در جامعه زياد مى شود که به دست آوردن يک درهم حلال از تحمل ضربه شمشير در يک جنگ مشکل تر مى شود و به همين دليل آن هايى که در راه خدا انفاق مى کنند کمتر مشمول اجر و پاداش الهى مى شوند، چون مى دانند که اموالشان پاک نيست؛ ولى گيرندگان که از اين مسئله باخبر نيستند يا مى دانند ولى به حکم اضطرار، آن مال مشکوک يا حرام را مى گيرند، مسئوليتى در پيشگاه خدا ندارند و اجر وپاداششان بيشتر است در حالى که در يک جامعه سالم مطابق حديث معروف: «اِنَّ الْيَدَ الْعُلْيا خَيْرُ مِنَ الْيَدِ السُّفْلى؛ دست بالا (دهنده) بهتر از دست پايين (گيرنده) است» قضيه بر عکس است يعنى معطى (دهنده) اجرش بيشتر از معطى (گيرنده) است.
در هر حال آنچه درباره فزونى اموال حرام در آخرالزمان در اين بيان امام (عليه السلام) آمده، در روايات ديگر نيز به وضوح به چشم مى خورد. ازجمله در حديثى از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) مى خوانيم: «أَقلُّ ما يَکُونُ في آخِرِ الزَّمانِ أَخٌ يُوثَقُ بِهِ اَوْ دِرْهَمٌ مِنْ حَلالٍ؛ کمترين چيزى که در آخرالزمان پيدا مى شود برادر مورد اعتماد و درهمى از حلال است».
از آنچه گفتيم، روشن شد که جمله امام (عليه السلام) مفهوم پيچيده و ناشناخته اى ندارد که جمعى از شارحان نهج البلاغه درباره آن به بحث پرداخته و احتمالات بعيد و ضعيفى داده اند.
سپس به مشکلات ديگر آن جامعه فاسد که مردم بايد به حکم اجبار در انتظار آن باشند، پرداخته، مى فرمايد: «اين امر هنگامى رخ مى دهد که مست مى شويد بى آن که شراب نوشيده باشيد، بلکه مست نعمت و فزونى امکانات هستيد وسوگند ياد مى کنيد بى آن که مجبور باشيد و دروغ مى گوييد در حالى که ناچار نيستيد»؛ (ذَاکَ حَيْثُ تَسْکَرُونَ مِنْ غَيْرِ شَرَابٍ، بَلْ مِنَ النِّعْمَةِ وَالنَّعِيمِ، وَتَحْلِفُونَ مِنْ غَيْرِ آضْطِرَارٍ، وَتَکْذِبُونَ مِنْ غَيْرِ إِحْرَاجٍ).
اين بلاهاى سه گانه در هر جامعه اى باشد آن را به ويرانى مى کشد، ثروتمندان، مست ثروت شوند و خدا و خلق او را به فراموشى بسپارند، که مستى نعمت از مستى شراب خطرناک تر است. مستى شراب ممکن است با گذشتن يک شب پايان يابد ولى مستى نعمت ممکن است يک عمر باقى بماند همچنين قسم خوردن بى جهت، ارزش نام خدا را پايين مى آورد و دروغ گفتن بدون اجبار، پايه هاى اعتماد را لرزان مى سازد و زندگى در چنين جامعه اى بسيار مشکل و طاقت فرساست.
و در پايان اين پيشگويى، چنين مى فرمايد: «و اين هنگامى خواهد بود که بلاها شما را مى گزد و مجروح مى سازد آن گونه که جهاز نامناسب شتر، پشت او را مى آزارد (و مجروح مى کند، آه) اين رنج و سختى چه طولانى است و اين اميد رهايى چه دور!»؛ (ذَاکَ إِذَا عَضَّکُمُ آلْبَلاءُ کَمَا يَعَضُّ آلْقَتَبُ غَارِبَ آلْبَعِيرِ. مَا أَطْوَلَ هذَا آلْعَنَاءَ، وَأَبْعَدَ هذَا الرَّجَاءَ!).
بسيارى از شارحان معتقدند که اين جمله ازجمله هاى ماقبل جداست و سيّد رضى ـ آن گونه که معمول اوست ـ به هنگام گزينش عبارات دلنشين مولا (عليه السلام)، جمله هايى را رها کرده است.
اين سخن بعيد نيست، زيرا «ذاکَ» ظاهرآ اشاره به نجات و فرجى است که براى اهل ايمان پس از آن همه بلاها حاصل مى شود و جمله «ما أَطْوَلَ هذَا الْعَنَاءَ وَأَبْعَدَ هذَا الرَّجاءَ» شاهد خوبى بر اين معناست که امام (عليه السلام) مى فرمايد: «اميد نجاتى بعد از اين همه رنج و سختى وجود دارد».
جمله «ألا بِأَبى وَأُمّى» نيز نشان مى دهد که امام (عليه السلام) در انتظار گروهى است که جامعه اسلامى را از شرّ و فساد نجات مى دهند و به هرحال مناسب ترين تفسير براى مجموع اين بحث همان است که اشاره شد وگفتيم که ناظر به حوادث سخت و دردناک آخرالزمان و نجات جامعه بشرى از آن ها به وسيله ظهور حضرت مهدى (عليه السلام) است.
در اين جا توجّه به دو نکته لازم است: نخست اين که چرا امام (عليه السلام) مشکلات و بلاها را تشبيه به «قتب» کرده است که پشت شتر را مى آزارد؟ بعيد نيست که اين تشبيه ازاين رو باشد که «قتب» را براى رهايى از مشکل برآمدگى کوهان شتر مى گذارند، ولى مشکل ديگرى ايجاد مى شود و آن اين که پشت و گردن شتر را آزار مى دهد و گاه مجروح مى کند. حوادث و بلاهاى آن زمان نيز چنين است که هر چاره اى براى آن انديشيده شود، مشکل ديگرى دامان مردم را مى گيرد.
ديگر اين که امام (عليه السلام) چگونه مى فرمايد: «اميد نجات دور است» در حالى که از بعضى از روايات استفاده مى شود اميد نجات نزديک است؟
پاسخ: ظهور آن حضرت مشروط به شرايطى است که اگر آن شرايط تحقق يابد، نزديک است و اگر تحقّق نيابد دور است و به تعبير ديگر: مؤمنان مى توانند با فراهم کردن شرايط ظهور، يعنى خودسازى و آمادگى کامل و دعاهاى پى درپى، ظهور آن حضرت را نزديک سازند و هر گاه اين امور ترک شود ظهور به تأخير خواهد افتاد، بنابراين ظهور از يک نظر نزديک است و از يک نظر دور و اميدواريم که به لطف پروردگار نزديک باشد. نکته
حوادث سخت و دردناک آخرالزمان
در اين خطبه و بعضى خطبه هاى ديگر نهج البلاغه و رواياتى از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) و امامان اهل بيت (عليهم السلام) خبرهايى از آينده تاريک و سخت براى مؤمنان داده شده است.
از ويژگى هاى آن زمان، پشت کردن بسيارى از مردم به مسئله حلال و حرام است. آنچه به دستشان برسد، از هر جا و هر کس باشد، براى خود حلال مى شمرند و اين آلودگى همه زندگى آن ها را مى آلايد.
ويژگى ديگر که مستى نعمت است سبب مى شود مبدأ و معاد را به فراموشى بسپارند و همچون مستان شراب، در عالم بى خبرى به سر ببرند. دور زدن احکام و تکيه بر بهانه هاى واهى براى انجام هر کار ناروا و تمسّک به حيله هاى شرعى يکى ديگر از ويژگى هاى آن زمان است. بدعت ها به صورت سنّت ها و سنّت ها به صورت بدعت ها درمى آيد.
در حديثى از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) مى خوانيم: «يَأْتِى عَلَى النَّاسِ زَمانٌ لا يَبْقَى أحَدٌ إلّا أکْلُ الرِّبا فَإنْ لَمْ يَأْکُلْهُ أَصابَهُ مِنْ غُبارِهِ؛ زمانى بر مردم فرامى رسد که همه رباخوار مى شوند و اگر کسانى رباخوار نباشند گرد و غبار ربا بر دامنشان مى نشيند».
در حديث ديگرى در وصاياى رسول خدا (صلي الله عليه و آله) به ابن مسعود آمده است : «زمانى بر مردم فرامى رسد که انواع غذاهاى لذيذ را مى خورند و بر مرکب ها (ى گران قيمت) سوار مى شوند و مردان، همچون زنان، که براى همسر خود، زينت مى کنند، خود را مى آرايند. زنان، بى پرده خارج مى شوند و مانند سلاطين جبّار در اجتماع خودنمايى مى کنند. اين گروه منافقان اين امّت در آخرالزمان اند؛ تا آن جا که مى فرمايد: «يَابْنَ مَسْعُودُ يَأْتى عَلَى الناسِ زَمانُ الصّابِرِ عَلى ديüنِهِ مِثْلُ الْقابِضِ عَلَى الْجَمْرَةِ بِکَفِّهِ؛ اى پسر مسعود! زمانى بر مردم فرامى رسد که نگهدارى دين همچون نگهدارى آتش در کف دست است». و حوادث دردناک ديگرى که ذکر همه آن ها به طول مى انجامد.
اين پيشگويى ها درواقع افزون بر اين که جنبه اعجاز دارد، هشدارى است به گروه هاى وفادار به اسلام که خود را نبازند و بدانند اين دوران پايانى دارد که به ظهور حضرت مهدى ـ ارواحنا فداه ـ مى انجامد.
پاورقی ها
در ترکيب عبارت فوق ـ همان گونه که بعضى از شارحان نهج البلاغه (خويى) گفته اند ـ «هم» مبتدا و «بأبى وأمّى» در جايگاه خبر و «من» بيانيه است. اين عبارت شبيه جمله «بأبى انتم و أمى» است که در اين جا به جاى ضمير مخاطب ضمير غايب به کار رفته و در آخر جمله قرار گرفته است.
مصادر نهج البلاغه، ج 2، ص 475. به بحث علامات ظهور المهدى (عليه السلام) در کتاب سفينة البحار، ج 8، ص 650 و بحارالانوار، ج 52، ص 181 به بعد مراجعه شود. اين روايات در همه کتاب هايى که درباره حضرت مهدى (عليه السلام) نوشته شده ـ اعم از کتاب هايى که شيعه نوشته اند يا اهل سنّت ـ آمده است. مصباح المتهجد، ج 2، ص 723. کشف الغمه، ج 1، ص 95 و بحارالانوار، ج 22، ص 284، ح 46. کافى، ج 4، باب کفاية العيال و التوسع عليهم...، ص 11، ح 4. تحف العقول، ص 54. «عَضَّ» از «عضّ» بر وزن «خزّ» در اصل به معناى گاز گرفتن با دندان است، سپس به عنوان کنايه درموردحوادثى که انسان را ناراحت مى کند، به کار رفته است. «قتب» جهاز شتر است (چارچوبه کوچکى است کمى بزرگتر از کوهان شتر که روى آن مى گذارند تا شخصى که بر آن سوار مى شود کوهان، وى را نيازارد). «غارب» فاصله ميان گردن و کوهان است. مستدرک الوسائل، ج 13، ص 333، ح 15513. مکارم الاخلاق، ص 449 و 450.