تفسیر بخش سوم
فَاللهَ آللهَ عِبَادَ آللهِ! فَإِنَّ آلدُّنْيَا مَاضِيَةٌ بِکُمْ عَلَى سَنَنٍ، وَأَنْتُمْ وَالسَّاعَةُ فِي قَرَنٍ. وَکَأَنَّهَا قَدْ جَاءَتْ بِأَشْرَاطِهَا، وَأَزِفَتْ بِأَفْرَاطِهَا، وَوَقَفَتْ بِکُمْ عَلَى صِرَاطِهَا. وَکَأَنَّهَا قَدْ أَشْرَفَتْ بِزَلازِلِهَا، وَأَنَاخَتْ بِکَلاکِلِهَا، وَآنْصَرَمَتِ آلدُّنْيَا بِأَهْلِهَا، وَأَخْرَجَتْهُمْ مِنْ حِضْنِهَا، فَکَانَتْ کَيَوْمٍ مَضَى، أَوْ شَهْرٍ آنْقَضَى، وَصَارَ جَدِيدُهَا رَثّاً، وَسَمِينُهَا غَثًّا. فِي مَوْقِفٍ ضَنْکِ آلْمَقَامِ، وَأُمُورٍ مُشْتَبِهَةٍ عِظَامٍ، وَنَارٍ شَدِيدٍ کَلَبُهَا، عَالٍ لَجَبُهَا، سَاطِعٍ لَهَبُهَا، مُتَغَيِّظٍ زَفِيرُهَا، مُتَأَجِّجٍ سَعِيرُهَا، بَعِيدٍ خُمُودُهَا، ذَاکٍ وُقُودُهَا، مَخُوفٍ وَعِيدُهَا، عَمٍ قَرَارُهَا، مُظْلِمَةٍ أَقْطَارُهَا، حَامِيَةٍ قُدُورُهَا، فَظيعَةٍ أُمُورُهَا. (وَسِيقَ الَّذِينَ آتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَراً) قَدْ أُمِنَ آلْعَذَابُ، وَآنْقَطَعَ آلْعِتَابُ؛ وَزُحْزِحُوا عَنِ النَّارِ، وَآطْمَأَنَّتْ بِهِمُ آلدَّارُ، وَرَضُوا آلْمَثْوَى وَآلْقَرَارَ. الَّذِينَ کَانَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي آلدُّنْيَا زَاکِيَةً، وَأَعْيُنُهُمْ بَاکِيَةً، وَکانَ لَيْلُهُمْ فِي دُنْيَاهُمْ نَهَاراً، تَخَشُّعاً وَآسْتِغْفَاراً؛ وَکَانَ نَهَارُهُمْ لَيْلاً، تَوَحُّشاً وَآنْقِطَاعاً. فَجَعَلَ آللهُ لَهُمُ آلْجَنَّةَ مَآباً، وَآلْجَزَاءَ ثَوَاباً، (وَکانُوا أَحَقَّ بِهَا وَأَهْلَهَا) فِي مُلْکٍ دَائِمٍ، وَنَعِيمٍ قَائِمٍ.
ترجمه
شرح و تفسیر
در اين بخش از خطبه، امام (عليه السلام) به دنبال بحثى که درباره مرگ و شدايد آن بيان فرمود، همه مردم را به آمادگى براى اين سفر پرخوف و خطر دعوت مى کند و با تعبيرات تکان دهنده اى از آغاز قيامت و پايان دنيا سخن مى گويد، مى فرمايد: «از خدا بترسيد، از خدا بترسيد اى بندگان خدا! (بدانيد) که دنيا شما را به همان راه مى برد (همان راهى که ديگران را برد، و سرنوشتى همچون سرنوشت آن ها داريد) شما و قيامت را با يک رشته بسته اند (و کاملا به يکديگر نزديک هستيد) گويا نشانه هاى آن فرارسيده و علائم آن نزديک شده، و شما را در مسير خود قرار داده است، گويا زلزله هايش در شرف وقوع است و مانند شتر سينه بر زمين نهاده است»؛ (فَاللهَ آللهَ عِبَادَ آللهِ! فَإِنَّ آلدُّنْيَا مَاضِيَةٌ بِکُمْ عَلَى سَنَنٍ، وَأَنْتُمْ وَالسَّاعَةُ فِي قَرَنٍ. وَکَأَنَّهَا قَدْ جَاءَتْ بِأَشْرَاطِهَا، وَأَزِفَتْ بِأَفْرَاطِهَا، وَوَقَفَتْ بِکُمْ عَلَى صِرَاطِهَا. وَکَأَنَّهَا قَدْ أَشْرَفَتْ بِزَلازِلِهَا، وَأَنَاخَتْ{6} بِکَلاکِلِهَا{7}).
جمله «أنتم و الساعة في قرن» با توجّه به اين که «قرن» به معناى طنابى است که چند شتر را با آن مى بندند، اشاره به اين است که فاصله شما از قيامت دور نيست. اين تعبير ممکن است اشاره به قيامت صغرا، يعنى مرگ باشد يا قيامت کبرا، يعنى روز رستاخيز، زيرا عمر دنيا هر قدر باشد ناچيز است و قيامت فرامى رسد.
تفاوت جمله «و کأنّها قد جاءت بأشراطها» و جمله «و أزفت بأفراطها» در اين است که در جمله اوّل مى گويد: نشانه هاى قيامت فرارسيده و در جمله دوم سخن از فراهم شدن مقدّمات آن است.
جمله «وَأَنَاخَتْ بِکَلاکِلِهَا» را بعضى اشاره به سختى هاى قيامت دانسته اند، زيرا هنگامى که شتر مى خوابد و سينه به زمين مى چسباند سنگينى خود را بر زمين مى افکند؛ ولى بعيد نيست اشاره به اين باشد که برنامه مرگ و قيامت همچون شترى است که بر در خانه همه مى خوابد. کنايه از اين که هيچ کس نمى تواند از آن بگريزد.
سپس حضرت درباره اوضاع دنيا مى فرمايد: «دنيا از اهلش بريده و آن ها را از آغوش گرم خويش خارج ساخته است؛ زندگى (براى آن هايى که رفتند) همچون روزى بود که گذشت يا ماهى که سپرى شد؛ تازه هايش کهنه وفربه هايش لاغر شده اند»؛ (وَآنْصَرَمَتِ آلدُّنْيَا بِأَهْلِهَا، وَأَخْرَجَتْهُمْ مِنْ حِضْنِهَا، فَکَانَتْ کَيَوْمٍ مَضَى أَوْ شَهْرٍ آنْقَضَى، وَصَارَ جَدِيدُهَا رَثّاً، وَسَمِينُهَا غَثًّا).
آرى، آن ها که عمرى کوتاه داشتند گويى به منزله يک روز بود و آن ها که عمرى طولانى داشتند به منزله يک ماه، که گذشت.
جمله «أَخْرَجَتْهُمْ مِنْ حِضْنِهَا» اشاره به اين است که دنيا مدّتى آن ها را در آغوش خود پرورش مى دهد، سپس آن ها را رها مى سازد و به کام مرگ مى فرستد.
جمله هاى «صَارَ جَدِيدُهَا رَثّاً، وَسَمِينُهَا غَثًّا» اشاره به دگرگونى همه نعمت هاى دنياست؛ نوها کهنه مى شوند و از دست مى روند و چاق ها لاغر مى گردند و با اين جهان وداع مى گويند.
آنگاه در ادامه اين سخن بعد از وضع انسان در پايان جهان، به بحث از مواقف قيامت مى پردازد، ـ گويا در اين جا کلامى در تقدير است و يا مرحوم سيّد رضى به هنگام گزينش عبارات بعضى ازجمله ها را نياورده است ـ مى فرمايد: «(سپس هنگامى که مردم به عرصه محشر مى آيند گنهکاران در برابر صحنه وحشتناکى قرار مى گيرند) در جايگاهى تنگ، در ميان مشکلاتى بزرگ و آتشى پرسوز که فريادش بلند، و زبانه هايش آشکار، غرّش آن پرهيجان، شعله هايش فروزان، خاموشى اش دور از انتظار، آتش گيره اش شعله ور، تهديدش مخوف، قرارگاهش (براثر دودهاى متراکم) تاريک و جوانبش تيره و ظلمانى، ديگ هايش جوشان وامورش سخت و وحشتناک است»؛ (فِي مَوْقِفٍ ضَنْکِ آلْمَقَامِ، وَأُمُورٍ مُشْتَبِهَةٍ عِظَامٍ، وَنَارٍ شَدِيدٍ کَلَبُهَا، عَالٍ لَجَبُهَا، سَاطِعٍ لَهَبُهَا، مُتَغَيِّظٍ زَفِيرُهَا، مُتَأَجِّجٍ سَعِيرُهَا، بَعِيدٍ خُمُودُهَا، ذَاکٍ وُقُودُهَا، مَخُوفٍ وَعِيدُهَا، عَمٍ{6} قَرَارُهَا، مُظْلِمَةٍ أَقْطَارُهَا، حَامِيَةٍ قُدُورُهَا، فَظيعَةٍ أُمُورُهَا).
تعبير به «موقف» اشاره به صحنه قيامت يا عرصه دوزخ است، به قرينه وصفى که بعد از آن آمده و قابل توجّه اين که امام (عليه السلام) در اين عبارت و اوصاف دوازده گانه اى که براى آتش جهنّم برشمرده، همه ويژگى هاى اين اعجازات الهى را با دقّت و فصاحت تمام بيان کرده، به گونه اى که پشت گنهکاران را مى لرزاند.
آتش سوزان و خطرناک، آتشى است که هم شعله هايش شديد باشد و هم براثر انفجاراتى که در آن رُخ مى دهد صداى وحشتناکى از آن برخيزد؛ به آسانى خاموش نشود و آتش گيره اش کاملا آماده شعله ور شدن باشد؛ دودهاى انبوه وکشنده، درون و اطرافش را فراگيرد به گونه اى که روز روشن در درون آن همچون شب ظلمانى گردد.
امام (عليه السلام) اين اوصاف را چنان بيان مى کند که گويى با چشم خود همه را در پشت پرده غيب مى بيند. سپس به احوال بهشتيان مى پردازد و آن را نيز چنان دقيق و روشن ترسيم مى کند که شعله اشتياق را در دل مؤمنان برمى افروزد، مى فرمايد: «و پرهيزکاران گروه گروه به سوى بهشت برده مى شوند در حالى که از کيفر عذاب، ايمن واز سرزنش ها آسوده و از آتش برکنارند؛ در خانه هايى امن و مطمئن قرار مى گيرند واز اين جايگاه، بسيار خشنودند»؛ ((وَسِيقَ الَّذِينَ آتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَراً) قَدْ أُمِنَ آلْعَذَابُ، وَآنْقَطَعَ آلْعِتَابُ؛ وَزُحْزِحُوا عَنِ النَّارِ، وَآطْمَأَنَّتْ بِهِمُ آلدَّارُ، وَرَضُوا آلْمَثْوَى وَآلْقَرَارَ).
امام (عليه السلام) در اين عبارت کوتاه، پنج امتياز بزرگ براى اين دسته از پرهيزکاران بهشتى بيان فرموده که همه را مى توان در «آرامش و آسودگى کامل» خلاصه کرد؛ در امان بودن از عذاب، قطع عتاب، دور شدن از آتش، استقرار کامل در سراى بهشتى و خشنودى از اين سرنوشت.
آنگاه به معرفى اين گروه پرداخته و بخشى از اعمال آن ها را شرح مى دهد ومى فرمايد: «آن ها کسانى هستند که در دنيا اعمالشان پاک، چشمانشان (از خوف خدا) گريان، شب هايشان در دنيا براثر خشوع و استغفار همچون روز وروزهايشان از خوف پروردگار و توجّه به او همچون شب بوده است»؛ (الَّذِينَ کَانَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي آلدُّنْيَا زَاکِيَةً، وَأَعْيُنُهُمْ بَاکِيَةً، وَکانَ لَيْلُهُمْ فِي دُنْيَاهُمْ نَهَاراً، تَخَشُّعاً وَآسْتِغْفَاراً؛ وَکَانَ نَهَارُهُمْ لَيْلاً، تَوَحُّشاً وَآنْقِطَاعاً).
امام (عليه السلام) در اين چهار وصف، مقام والاى آن ها را به عالى ترين صورت ترسيم کرده و آن را دليل بر بهشتى بودن آن ها شمرده است.
از يک سو اعمالشان در دنيا از هر گونه آلودگى به گناه و ريا و خودبزرگ بينى پاک بوده و چشمانشان از خوف خدا و مصايب بندگان مظلوم پروردگار گريان بوده است و از سوى ديگر با شب بيدارى و خشوع و خضوع و استغفار از لغزش ها شب هايشان همچون روز و روزهاى آن ها به سبب دورى از دنياپرستان ودرگير شدن در غوغاهاى مادى و انقطاع الى الله همچون شب بوده است. آرى، اين است اوصاف بهشتيان والامقام و سعادتمندان اهل نجات و به يقين با داشتن اين صفات، شايسته چنان افتخارى هستند، لذا امام (عليه السلام) در پايان اين سخن مى افزايد: «به همين دليل خداوند بهشت را منزلگاه آن ها و پاداش (عظيم) را ثوابشان قرار داد و آن ها سزاوار اين نعمت و شايسته آن بودند، در سرايى دائم ودر ميان نعمت هاى پايدار اقامت مى گزينند»؛ (فَجَعَلَ آللهُ لَهُمُ آلْجَنَّةَ مَآباً، وَآلْجَزَاءَ ثَوَاباً، (وَکانُوا أَحَقَّ بِهَا وَأَهْلَهَا) فِي مُلْکٍ دَائِمٍ، وَنَعِيمٍ قَائِمٍ).
به اين ترتيب امام (عليه السلام) هم شايستگى هاى آن ها را شرح مى دهد و هم جزا و پاداش عظيمشان را. چند صباحى با هواى نفس به مبارزه برخاستند و با عبادت پروردگار و خوف و خشيت او در روزها و شب ها شايستگى خود را ثابت کردند و خداوندِ جواد و کريم پاداش و جزاى بسيار برتر و بالاتر، پاداشى زوال ناپذير و جاودانه نصيبشان کرد.
* * * .
پاورقی ها
«قرن» ريسمان و طنابى است که شتران متعدّد را با آن به يکديگر متّصل مى کنند. «أشراط» جمع «شَرَط» بر وزن «شرف» به معناى علامت و نشانه است. «أزفت» از ريشه «أزَف» بر وزن «شرف» به معناى نزديک شدن گرفته شده است. «أفراط» جمع «فَرط» بر وزن «شرط» کوه کوچک و علامت است و خطبه بالا ناظر به معناى دوم است. «اناخت» از «اناخه» به معناى خواباندن شتر است. «کلاکل» جمع «کَلْکَل» بر وزن «جنگل» به معناى سينه است. «حضن» به معناى سينه و آغوش است. «رثّ» به معناى کهنه است. «غثّ» به معناى لاغر و نقطه مقابل سمين است. «ضنک» به معناى سختى و تنگى است. «کَلَب» به معناى گاز گرفتن سگ است، سپس به معناى هرگونه گزندگى و ناراحتى شديد به کار رفته است. «لجب» به معناى خروش امواج است. «متأجّج» از ريشه «أجيج» به معناى برافروخته شدن آتش است که توأم با صدا باشد. «ذاکٍ» از ريشه «ذکاء» بر وزن «دواء» به معناى شدّت داشتن شعله و حرارت آتش گرفته شده است. «عمٍ» صفت مشبّهه به معناى نابينا از ريشه «عَمى» بر وزن «جفا» به معناى نابينا شدن گرفته شده است. «زمر» جمع «زمره» بر وزن «عمره» به معناى گروه کوچک است. «زحزحوا» از ريشه «زحزحه» بر وزن «قهقهه» به معناى دور کردن گرفته شده است. فتح، آيه 26.