تفسیر بخش نهم

أَلا تَرَوْنَ أَنَّ آللهَ، سُبْحَانَهُ، آخْتَبَرَ آلْأَوَّلِينَ مِنْ لَدُنْ آدَمَ صَلَوَاتُ آللهِ عَلَيْهِ، إِلَى آلاْخِرِينَ مِنْ هذَا آلْعَالَمِ؛ بِأَحْجَارٍ لا تَضُرُّ وَلا تَنْفَعُ، وَلا تُبْصِرُ وَلا تَسْمَعُ. فَجَعَلَهَا بَيْتَهُ آلْحَرَامَ «آلَّذِي جَعَلَهُ لِلنَّاسِ قِياماً». ثُمَّ وَضَعَهُ بِأَوْعَرِ بِقَاعِ آلْأَرْضِ حَجَراً، وَأَقَلِّ نَتَائِقِ آلدُّنْيَا مَدَراً، وَأَضْيَقِ بُطُونِ آلْأَوْدِيَةِ قُطْراً. بَيْنَ جِبَالٍ خَشِنَةٍ، وَرِمَالٍ دَمِثَةٍ، وَعُيُونٍ وَشِلَةٍ، وَقُرًى مُنْقَطِعَةٍ؛ لا يَزْکُوبِهَا خُفٌّ، وَلا حَافِرٌ وَلا ظِلْفٌ. ثُمَّ أَمَرَ آدَمَ عَلَيْهِ السَّلامُ وَوَلَدَهُ أَنْ يَثْنُوا أَعْطَافَهُمْ نَحْوَهُ، فَصَارَ مَثَابَةً لِمُنْتَجَعِ أَسْفَارِهِمْ، وَغَايَةً لِمُلْقَى رِحَالِهِمْ. تَهْوِي إِلَيْهِ ثِمَارُ آلْأَفْئِدَةِ مِنْ مَفَاوِزِ قِفَارٍ سَحِيقَةٍ وَمَهَاوِي فِجَاجٍ عَمِيقَةٍ، وَجَزَائِرِ بِحَارٍ مُنْقَطِعَةٍ، حَتَّى يَهُزُّوا مَنَاکِبَهُمْ ذُلُلاً يُهَلِّلُونَ لِلّهِ حَوْلَهُ، وَيَرْمُلُونَ عَلَى أَقْدَامِهِمْ شُعْثاً غُبْراً لَهُ. قَدْ نَبَذُوا السَّرَابِيلَ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ، وَشَوَّهُوا بِإِعْفَاءِ آلشُّعُورِ مَحَاسِنَ خَلْقِهِمْ، ابْتِلاءً عَظِيماً، وَآمْتِحَاناً شَدِيداً، وَآخْتِبَاراً مُبِيناً، وَتَمْحِيصاً بَلِيغاً، جَعَلَهُ آللهُ سَبَباً لِرَحْمَتِهِ، وَوُصْلَةً إِلَى جَنَّتِهِ.

ترجمه
آيا نمى بينيد که خداوند انسان هاى نخستين را از زمان آدم تا آخرين آن ها، در اين عالم با سنگ هايى (منظور، خانه کعبه است) آزمايش کرده که نه زيان مى رساند نه سودى مى بخشد، نه مى بيند و نه مى شنود، و اين سنگ ها را خانه محترم خود و موجب پايدارى و پابرجايى مردم قرار داده است؟
سپس آن را در سنگلاخ ترين مکان ها و بى گياه ترين ريگزارهاى زمين و تنگ ترين درّه ها، در ميان کوه هاى خشن و شن هاى نرم و روان و چشمه هاى کم آب و آبادى هاى پراکنده قرار داد که نه شتر به آسانى در آن پرورش مى يابد و نه اسب و گاو و گوسفند (نه بناى قابل ملاحظه اى دارد و نه سرزمين پربارى).
سپس به آدم و فرزندانش فرمان داد که به سوى آن رخت سفر بربندند، آن جا را مرکز اجتماع و سرمنزل مقصود و باراندازشان قرار داد، که ميوه دل ها از ميان فلات ها و دشت هاى دوردست و از درون درّه هاى عميق و جزاير از هم پراکنده درياها به سوى آن سرازير مى شود تا شانه ها را متواضعانه حرکت دهند و لا اله الّا الله گويان گرد اين خانه طواف کنند و با موهاى آشفته و بدن هاى پرگرد و غبار هروله نمايند، در حالى که لباس ها را به کنارى افکنده و با ترک اصلاح سر و صورت زيبايى هاى خود را دگرگون ساخته اند. اين آزمايشى است بزرگ و امتحانى است شديد و آشکار، و پاک سازى مؤثّرى که خدا آن را سبب رحمتش و وصول به بهشتش قرار داده است.
شرح و تفسیر
درس عجيب ديگرى از خانه خدا
امام (عليه السلام) در اين بخش از خطبه هدف نهايى خود را که نفى تکبّر و دعوت به ساده زيستى است از طريق ديگرى دنبال مى کند و با تعبيرات بسيار زيبا، گويا ورسا آن را شرح مى دهد، به گونه اى که هيچ گوينده اى هر چند فصيح و بليغ باشد به گرد او نمى رسد، مى فرمايد: «آيا نمى بينيد که خداوند انسان هاى نخستين را، از زمان آدم تا آخرين آن ها، در اين عالم با سنگ هايى که نه زيان مى رساند، نه سودى مى بخشد، نه مى بيند و نه مى شنود، آزمايش کرده و اين سنگ ها را خانه محترم خود و موجب پايدارى و پابرجايى مردم قرار داده است؟»؛ (أَلا تَرَوْنَ أَنَّ آللهَ، سُبْحَانَهُ، آخْتَبَرَ آلاَْوَّلِينَ مِنْ لَدُنْ آدَمَ صَلَوَاتُ آللهِ عَلَيْهِ، إِلَى آلاْخِرِينَ مِنْ هذَا آلْعَالَمِ؛ بِأَحْجَارٍ لا تَضُرُّ وَلا تَنْفَعُ، وَلا تُبْصِرُ وَلا تَسْمَعُ. فَجَعَلَهَا بَيْتَهُ آلْحَرَامَ «آلَّذِي جَعَلَهُ لِلنَّاسِ قِياماً»).
از اين تعبير به خوبى استفاده مى شود که خانه کعبه ـ قديمى ترين معبد جهان ـ نخست به دست آدم (عليه السلام) ساخته شد (سپس در زمان ابراهيم (عليه السلام) تجديد بنا گرديد) و نيز از آن استفاده مى شود که سادگى فوق العاده اين خانه و مصالح ظاهرآ کم ارزش آن همه براى اين بود که مردم به جنبه مادّى آن خيره نشوند، بلکه يکپارچه به مسائل معنوى آن بينديشند. همچنين مى فرمايد: خانه کعبه چنان مرکزيّتى دارد که توجّه به آن و مراسمى که هر سال گرداگرد آن انجام مى شود، سبب پايدارى مسلمين و قوّت و عزّت و اتّحاد و پيشرفت و تعالى آنان در جهات مختلف است.
اين جمله امام (عليه السلام) برگرفته از آيه شريفه 97 سوره مائده است که مى فرمايد: (جَعَلَ اللهُ الْکَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ قِيَامآ لِّلنَّاسِ)؛ «خداوند کعبه، بيت الحرام را وسيله اى براى استوارى مردم و سامان بخشيدن به کار آن ها قرار داده است».
«قيام» در اين جا مصدرى است که به معناى اسم فاعل آمده؛ يعنى زندگى مردم را از جهت مادّى و معنوى برپا مى دارد، همان گونه که ستون هاى قوى، خيمه و خانه را برپا مى دارد.
«بيت الله» از يک سو، رمز وحدت و اتّحاد مسلمانان و سربلندى و عظمت آن هاست و از سوى ديگر، مراسمى دارد که دل ها را از زنگار گناه پاک مى کند و نور معنويّت بر آن ها مى پاشد.
آنگاه امام (عليه السلام) بعد از ذکر سادگى خانه کعبه به ذکر ويژگى هاى سرزمين مکّه که اين خانه در آن قرار گرفته است، پرداخته، چنين مى فرمايد: «سپس خداوند آن را در سنگلاخ ترين مکان ها و بى گياه ترين ريگزارهاى زمين و تنگ ترين درّه ها در ميان کوه هاى خشن و شن هاى نرم و روان و چشمه هاى کم آب و آبادى هاى پراکنده قرار داد که نه شتر به آسانى در آن پرورش مى يابد و نه اسب و گاو وگوسفند (نه بناى قابل ملاحظه اى دارد و نه سرزمين زراعى و دامدارى)»؛ (ثُمَّ وَضَعَهُ بِأَوْعَرِ بِقَاعِ آلْأَرْضِ حَجَراً، وَأَقَلِّ نَتَائِق آلدُّنْيَا مَدَراً. وَأَضْيَقِ بُطُونِ آلْأَوْدِيَةِ قُطْراً. بَيْنَ جِبَالٍ خَشِنَةٍ، وَرِمَالٍ دَمِثَةٍ، وَعُيُونٍ وَشِلَةٍ{6}، وَقُرًى مُنْقَطِعَةٍ؛ لايَزْکُو{7} بِهَا خُفٌّ،{8} وَلا حَافِرٌ{9} وَلا ظِلْفٌ{10}).
امام (عليه السلام) در اين اوصاف هشت گانه اى که براى سرزمين مکّه بيان فرموده، داد سخن را درباره محروميت اين سرزمين از جهات مختلف، داده است؛ نخست از سنگلاخ بودن آن سخن مى گويد که هر کس به اين سرزمين مشرّف شود مى بيند که خانه خدا در درّه تنگى ميان کوه هاى خشک و خشن و صعب العبور قرار گرفته که امروز با زحمت زياد به وسيله حفر تونل هاى فراوان توانسته اند جادّه ها و خيابان هاى مناسبى از درون اين کوه ها براى عابران سواره و پياده بسازند.
سپس به کمبود خاک براى زراعت اشاره مى کند که راستى چنين است؛ امروز مجبورند براى پرورش مقدارى درخت، خاک هايى از نقاط دور و نزديک به آن جا حمل کنند. و سپس به تنگ بودن دره هاى آن اشاره مى کند، که مى دانيم دره هاى وسيع که داراى سرزمين زراعى خوب هستند يکى از بهترين نقاط براى زندگى بشرند و بسيارى از شهرهاى بزرگ نيز در چنين درّه هايى واقع شده اند، ولى دره هاى تنگ به هيچ وجه قابل زندگى نيستند.
آنگاه به کوه هاى خشن مکّه که کمترين گياهى بر آن ها مى رويد و شن هاى نرمى که عبور و مرور از روى آن ها بسيار مشکل است و طوفان ها آن ها را جابه جا مى کنند و چشمه هاى کم آب آن و آبادى هاى پراکنده اى که بيابان هايى خشک در ميان آن ها قرار گرفته، اشاره مى کند و سرانجام آماده نبودن اين سرزمين را براى پرورش حيوانات اهلى همچون شتر، گاو و گوسفند از ويژگى هاى آن مى شمارد. به راستى اگر خانه خدا در ميان اين کوه ها قرار نداشت هرگز کسى مکّه را محلّ زندگى خود قرار نمى داد؛ ولى خداوند براى تربيت نفوس و زدودن آثار کبر و غرور چنين منطقه اى را به عنوان برترين معبد روى زمين برگزيده و همه مستطيعان را براى انجام مناسک حج به آن جا فراخوانده است.
ابراهيم خليل الله (عليه السلام) نيز که مأمور تجديد بناى کعبه بود طبق آنچه قرآن بيان کرده، به همين حقيقت اعتراف کرد و عرضه داشت: (رَبَّنَا إِنِّى أَسْکَنتُ مِنْ ذُرِّيَّتِى بِوَادٍ غَيْرِ ذِى زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِکَ الْمُحَرَّمِ)؛ «پروردگارا من بعضى از فرزندانم را در سرزمين بى آب و علفى در کنار خانه اى که حرم توست ساکن ساختم».
سپس امام (عليه السلام) بعد از ذکر موقعيّت خانه کعبه و ويژگى هاى سرزمين مکّه به مسئله حجّ و زيارت خانه خدا مى پردازد که از زمان آفرينش آدم (عليه السلام) آغاز شده است و تا پايان جهان ادامه دارد، مى فرمايد: «آنگاه به آدم و فرزندانش فرمان داد که به سوى آن رخت سفر بربندند، و آن جا را مرکز اجتماع و سرمنزل مقصود و باراندازشان قرار داد، که ميوه دل ها از ميان فلات ها و دشت هاى دوردست و از درون درّه هاى عميق و جزاير از هم پراکنده درياها با سرعت به آن جا روى مى آورد»؛ (ثُمَّ أَمَرَ آدَمَ عَلَيْهِ السَّلامُ وَوَلَدَهُ أَنْ يَثْنُوا أَعْطَافَهُمْ نَحْوَهُ، فَصَارَ مَثَابَةً لِمُنْتَجَعِ أَسْفَارِهِمْ، وَغَايَةً لِمُلْقَى رِحَالِهِمْ. تَهْوِي إِلَيْهِ ثِمَارُ آلْأَفْئِدَةِ مِنْ مَفَاوِزِ{6} قِفَارٍ{7} سَحِيقَةٍ{8} وَمَهَاوِي{9} فِجَاجٍ{10} عَمِيقَةٍ، وَجَزَائِرِ بِحَارٍ مُنْقَطِعَةٍ).
اين تعبيرات زيباى امام (عليه السلام) نيز برگرفته از آيات شريفه قرآن مجيد است؛ امام (عليه السلام) مکّه را به عنوان «مثابه» (جايگاه، پناهگاه و مرکز اجتماع) شمرده، همان گونه که قرآن مجيد مى فرمايد: (وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثَابَةً لِلنَّاسِ وَأَمْنآ)؛ «و (به ياد آوريد) هنگامى که خانه کعبه را محلّ بازگشت (و اجتماع) مردم و مرکز امن قرار داديم».{11}
از آن تعبير به «منتجع» (محلّى که براى سود به آن جا مى روند) کرده، همان گونه که در قرآن مجيد آمده است: (لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ)؛ «تا شاهد منافع گوناگون خويش (در اين برنامه حيات بخش) باشند».{12} جمله «تهوى اليه ثمار الافئده» برگرفته از آيه شريفه (فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِّنَ النَّاسِ تَهْوِى إِلَيْهِمْ)؛ «تو دل هاى گروهى از مردم را متوجّه آن ها ساز» مى باشد.
تعبير «من مفاوز قفار» هماهنگ است با آيه شريفه (وَأَذِّنْ فِى النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوکَ رِجَالا وَعَلَى کُلِّ ضَامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ)؛ «و مردم را به حج دعوت کن؛ تا پياده و سوار بر مرکب هاى لاغر [= چابک و ورزيده] از هر راه دورى به سوى تو بيايند».
به اين ترتيب حرکت اقوام مختلف از مناطق جهان را به سوى مکّه منعکس مى کند و به دنبال آن اشاره اى به اعمال و مناسک آموزنده حج کرده، مى فرمايد : «اين حرکت براى آن است که (هنگام سعى) شانه ها را متواضعانه حرکت دهند و لا اله الّا الله گويان گِرد خانه کعبه طواف کنند و با موهاى آشفته و بدن هاى پرگردوغبار هروله نمايند، در حالى که لباس ها را به کنارى افکنده و با ترک اصلاح سر و صورت، زيبايى هاى خود را دگرگون ساخته اند»؛ (حَتَّى يَهُزُّوا مَنَاکِبَهُمْ ذُلُلاً يُهَلِّلُونَ لِلّهِ حَوْلَهُ، وَيَرْمُلُونَ عَلَى أَقْدَامِهِمْ شُعْثاً غُبْراً{6} لَهُ. قَدْ نَبَذُوا السَّرَابِيلَ{7} وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ، وَشَوَّهُوا{8} بِإِعْفَاءِ{9} آلشُّعُورِ مَحَاسِنَ خَلْقِهِمْ).
امام (عليه السلام) در اين عبارت کوتاه به بخش مهمى از مناسک حج اشاره فرموده، ازجمله پوشيدن لباس احرام و ترک کردن آنچه از زيبايى ها بر مُحرم حرام است و همچنين طواف گرد خانه خدا و سعى ميان صفا و مروه با آداب خاص که هر يک برنامه و آموزه اى از آموزه هاى حج است و به راستى تا انسان در اين مراسم شرکت نکند و از نزديک اين برنامه خودسازى را نبيند نمى تواند به عمق تأثير اين تعليمات پى ببرد. در ادامه اين سخن مى افزايد: «اين آزمايشى بزرگ و امتحانى شديد و آزمونى آشکار و پاک سازى مؤثّرى است که خدا آن را سبب رحمتش و وصول به بهشتش قرار داده است»؛ (ابْتِلاءً عَظِيماً، وَآمْتِحَاناً شَدِيداً، وَآخْتِبَاراً مُبِيناً، وَتَمْحِيصاً بَلِيغاً، جَعَلَهُ آللهُ سَبَباً لِرَحْمَتِهِ، وَوُصْلَةً إِلَى جَنَّتِهِ).
تعبير به «ابتلا، امتحان و اختبار» هر سه دلالت بر آزمودن دارد؛ ولى در يکى با وصف «عظيم» و در ديگرى «شديد» و در ديگرى «مبين» ذکر شده و مقصود، امتحانى بسيار مهم است که هم بزرگ باشد، هم شديد و هم آشکار، و آزمون حج داراى اين اوصاف سه گانه است و جمله «تَمْحِيصاً بَلِيغاً» اشاره به نتيجه اين آزمون است که تأثير عميقى در خالص گردانيدن دل ها و نيّات دارد، آن گونه که در روايات وارد شده است که زوّار خانه خدا هنگامى که از اين مراسم بزرگ بر مى گردند، چون انسانى هستند که از نو تولّد يافته است. همان گونه که امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد: پدرم مى فرمود: «مَنْ أَمَّ هذَا الْبَيْتَ حاجّآ أوْ مُعْتَمِرآ مُبَرَّأً مِنَ الْکِبْرِ، رَجَعَ مِنْ ذُنُوبِهِ کَهَيْئَةِ يَوْمَ وَلَدَتْهُ أُمُّهُ؛ کسى که به عنوان حج يا عمره قصد اين خانه کند در حالى که دور از کبر و غرور باشد، از گناهان خود پاک مى شود آن گونه که از مادر متولّد شده بود».
تمام اين بيانات در مسير هدف خطبه است که همان مبارزه با کبر و غرور و خودخواهى و خودبينى است، زيرا حج، لباس غرور و خودبينى را از تن انسان بيرون مى آورد و درس تواضع و اخلاص و فروتنى را به او مى آموزد.
پاورقی ها
«اوعر» از ريشه «وعر» بر وزن «قعر» به معناى زمين سفت و سخت است.
«نتائق» جمع «نتيقة» به معناى مرتفع از ريشه «نتق»، بر وزن «فتق» به معناى کندن و بلند کردن گرفته شده است. «مدر» به معناى خاک هاى خشکيده به هم چسبيده است و به ملات هايى که فاصله ميان سنگ ها و آجرها را به هنگام بنا مى پوشاند، مدر مى گويند. «قطر» به معناى ناحيه و منطقه است. «دمثة» از ريشه «دماثه» به معناى نرم بودن گرفته شده است. «وشلة» به معناى کمى آب از «وَشْل» بر وزن «وصل» به معناى جريان خفيف آب گرفته شده است. «يزکو» از ريشه «زکاة» به معناى نموّ و رويش گرفته شده است. «خف» در اصل به معناى کفش و در اين جا کنايه از شتر است، زيرا قسمت پايين پاى او گويى در کفشى قراردارد. «حافر» به معناى حفر کننده و در اين جا کنايه از اسب است، زيرا سم او زمين را حفر مى کند. «ظلف» به معناى سم هاى شکافدار و کنايه از گاو و گوسفند است. ابراهيم، آيه 37. «يثنوا» از ريشه «ثنى» به معناى تا کردن و چيزى را به چيزى نزديک کردن گرفته شده است. «اعطاف» جمع «عطف» بر وزن «کتف» به معناى شانه (ى انسان) است. «مثابة» به معناى محل بازگشت از ريشه «ثوب» بر وزن «فوق» به معناى بازگشتن گرفته شده است. «منتجع» يعنى محل فايده از ريشه «نجوع» به معناى مفيد بودن گرفته شده است و لذا به چراگاه و آسايشگاه و محل تفريح نيز منتجع گفته مى شود. «ملقى رحالهم» يعنى بارانداز آن ها، از ريشه «القاء» و «رحال» جمع «رحل» گرفته شده است. «مفاوز» جمع «مفازه» به معناى بيابان است. «قفار» جمع «قفر» به معناى خالى بودن از سکنه است. «سحيقة» به معناى دور دست از ريشه «سحق» بر وزن «سقف» به معناى کوفتن و نرم کردن و دور ساختن گرفته شده است. «مهاوى» جمع «مهواى» به معناى گرداب و پرتگاه است از ريشه «هُوِىّ» (با ضمّ «ح» و تشديد «ى») به معناى سقوط کردن و پايين افتادن گرفته شده است. «فجاج» جمع «فج» به معناى گردنه و گذرگاه ميان دو کوه است از ريشه «فج» بر وزن «حجّ» به معناى پاها را از هم گشادن و دور کردن گرفته شده است. بقره، آيه 125. حج، آيه 28. ابراهيم، آيه 37. حج، آيه 27. «يهزوا» از ريشه «هزّ» بر وزن «حظ» به معناى تکان دادن است. «يرملون» از ريشه «رمل» بر وزن «عمل» به معناى راه رفتن سريع (هروله کردن) گرفته شده است. «شعث» جمع «اشعث» يعنى ژوليده مو. «غبر» جمع «اغبر» به معناى غبار آلود است. «سرابيل» جمع «سربال» به معناى پيراهن است و گاه به هر گونه لباسى اطلاق شده و در خطبه بالا همين معنا مراد است. «شوهوا» از ريشه «شوه» بر وزن «قول» به معناى بد نما و بد منظر شدن است. «اعفاء» به معناى رها ساختن است و «اعفاء الشعور» يعنى رها ساختن موها تا بلند شدن آن. کافى، ج 4، باب فضل الحجّ و العمرة، ص 252، ح 2.