تفسیر بخش دهم
وَلَوْ أَرَادَ سُبْحَانَهُ أَنْ يَضَعَ بَيْتَهُ آلْحَرَامَ، وَمَشَاعِرَهُ آلْعِظَامَ، بَيْنَ جَنَّاتٍ وَأَنْهَارٍ، وَسَهْلٍ وَقَرَارٍ، جَمَّ آلْأَشْجَارِ، دَانِيَ آلثِّمَارِ، مُلْتَفَّ آلْبُنَى، مُتَّصِلَ آلْقُرَى، بَيْنَ بُرَّةٍ سَمْرَاءَ، وَرَوْضَةٍ خَضْرَاءَ، وَأَرْيَافٍ مُحْدِقَةٍ، وَعِرَاصٍ مُغْدِقَةٍ، وَرِيَاضٍ نَاضِرَةٍ، وَطُرُقٍ عَامِرَةٍ، لَکَانَ قَدْ صَغُرَ قَدْرُ آلْجَزَاءِ عَلَى حَسَبِ ضَعْفِ آلْبَلاءِ. وَلَوْ کَانَ آلْإِسَاسُ آلْمَحْمُولُ عَلَيْهَا، وَآلْأَحْجَارُ آلْمَرْفُوعُ بِهَا، بَيْنَ زُمُرُّدَةٍ خَضْرَاءَ، وَيَاقُوتَةٍ حَمْرَاءَ، وَنُورٍ وَضِيَاءٍ، لَخَفَّفَ ذلِکَ مُصَارَعَةَ آلشَّکِّ فِي آلصُّدُورِ، وَلَوَضَعَ مُجَاهَدَةَ إِبْلِيسَ عَنِ آلْقُلُوبِ، وَلَنَفَى مُعْتَلَجَ آلرَّيْبِ مِنَ آلنَّاسِ، وَلکِنَّ آللهَ يَخْتَبِرُ عِبَادَهُ بِأَنْوَاعِ آلشَّدَائِدِ، وَيَتَعَبَّدُهُمْ بِأَنْوَاعِ آلْمَجَاهِدِ، وَيَبْتَلِيهِمْ بِضُرُوبِ آلْمَکَارِهِ، إِخْرَاجاً لِلتَّکَبُّرِ مِنْ قُلُوبِهِمْ، وَإِسْکَاناً لِلتَّذَلُّلِ فِي نُفُوسِهِمْ، وَلِيَجْعَلَ ذلِکَ أَبْوَاباً فُتُحاً إِلَى فَضْلِهِ، وَأَسْبَاباً ذُلُلاً لِعَفْوِهِ.
ترجمه
شرح و تفسیر
امام (عليه السلام) در اين بخش از خطبه در تکميل آنچه در بخش پيشين گذشت به اين نکته اشاره مى فرمايد که خداوند مى توانست خانه کعبه را در خوش آب و هواترين مناطق زمين قرار دهد و بنايش را با سنگ هاى گران بهاى زينتى بسازد؛ ولى چنين نکرد، مبادا مردم متوجّه ماديات شوند و اجر و پاداششان کم گردد. و حضرت در بيان اين معنا چنان داد سخن داده که از آن زيباتر و گوياتر تصوّر نمى شود، مى فرمايد: «اگر خداوند سبحان مى خواست، مى توانست خانه محترم خود و اماکن پرعظمتش را در ميان باغ ها و نهرها و سرزمين هاى هموار وآرام و پردرخت که ميوه هايش در دسترس باشد و داراى بناهاى فراوان، وآبادى هاى به هم پيوسته در ميان گندم زارها و باغ هاى خرم و پرگل وگياه وروستاهاى سرسبز و زمين هاى پرآب و گلزارهاى پرطراوت و جاده هاى آباد قرار دهد، امّا در اين صورت به همان نسبت که آزمون، ساده تر بود پاداش و جزا نيز کوچک تر مى شد»؛ (وَلَوْ أَرَادَ سُبْحَانَهُ أَنْ يَضَعَ بَيْتَهُ آلْحَرَامَ، وَمَشَاعِرَهُ آلْعِظَامَ، بَيْنَ جَنَّاتٍ وَأَنْهَارٍ، وَسَهْلٍ وَقَرَارٍ، جَمَّ آلْأَشْجَارِ، دَانِيَ آلِّثمَارِ، مُلْتَفَّ آلْبُنَى، مُتَّصِلَ آلْقُرَى، بَيْنَ بُرَّةٍ سَمْرَاءَ، وَرَوْضَةٍ خَضْرَاءَ، وَأَرْيَافٍ{6} مُحْدِقَةٍ{7}، وَعِرَاصٍ{8} مُغْدِقَةٍ{9}، وَرِيَاضٍ نَاضِرَةٍ{10}، وَطُرُقٍ عَامِرَةٍ، لَکَانَ قَدْ صَغُرَ قَدْرُ آلْجَزَاءِ عَلَى حَسَبِ ضَعْفِ آلْبَلاءِ).
امام (عليه السلام) با ترسيم دقيق و زيبايى که از يک منطقه خرم و سرسبز با ذکر دوازده وصف مختلف کرده، همه گفتنى ها را در اين زمينه گفته و به تمام زيبايى هايى که يک سرزمين خرم و آباد دارد با دقّت هر چه تمام تر، اشاره کرده و فصاحت وبلاغت را به اوج رسانده است.
به يقين اگر خانه خدا در سرزمين بسيار خوش آب وهوايى که امام7 اوصاف آن را بيان فرموده قرار مى گرفت، به گردشگاه مهمى تبديل مى شد که گروهى براى خوش گذرانى به آن جا مى آمدند و درس هاى تربيتى و اخلاقى حج به فراموشى سپرده مى شد.
آنگاه درباره ساختمان خانه کعبه مى فرمايد: «و اگر پى و بنيانى که خانه کعبه بر آن نهاده شده و سنگ هايى که بناى آن را بالا برده از زمرّد سبز و ياقوت سرخ همراه با نور و درخشش بود، سبب مى شد شک و ترديد در سينه ها کمتر رخنه مى کرد و نيازى به تلاش ابليس براى سيطره بر قلوب نبود و تلاطم وسوسه هاى پنهانى از مردم منتفى مى شد»؛ (وَلَوْ کَانَ آلْإِسَاسُ آلْمَحْمُولُ عَلَيْهَا، وَآلاَْحْجَارُ آلْمَرْفُوعُ بِهَا، بَيْنَ زُمُرُّدَةٍ خَضْرَاءَ، وَيَاقُوتَةٍ حَمْرَاءَ، وَنُورٍ وَضِيَاءٍ، لَخَفَّفَ ذلِکَ مُصَارَعَةَ آلشَّکِّ فِي آلصُّدُورِ، وَلَوَضَعَ مُجَاهَدَةَ إِبْلِيسَ عَنِ آلْقُلُوبِ، وَلَنَفَى مُعْتَلَجَ آلرَّيْبِ مِنَ آلنَّاسِ).
به يقين برنامه اى همچون حج براى اين تنظيم شده که انسان در پرتو آن با هواى نفس و وسوسه هاى شيطانى مبارزه کند و اگر اين مراسم، منظره جالبى داشته باشد اين مبارزه کم رنگ خواهد شد؛ ولى هنگامى که با زحمت و مشقّت ودر محيطى خشک و ساده برگزار گردد وسوسه هاى شياطين و هواى نفس، فعّال مى شود و اين جاست که بازار مبارزه داغ و بندگان باايمان، نيرومند و قوى مى شوند و آثار تربيتى حج در آن ها آشکار مى گردد. منظور از «مُصَارَعَةَ آلشَّکِّ» مبارزه وسوسه ها و شک و ترديدها از درون با قلب مؤمن است و منظور از «مجاهده ابليس» وسوسه هاى او از برون است و مفهوم «مُعْتَلَجَ آلرَّيْبِ» تلاطم امواج ترديدهاست که در تکاليف شاقّ مذهبى، گاهى مؤمنان را تکان مى دهد. و«شکّ» و «ريب» را گرچه به يک معنا تفسير کرده اند؛ ولى به گفته بعضى از ارباب لغت، «ريب» به معناى شکّ و ترديدى است که بعدآ پرده از روى آن برداشته مى شود، در حالى که «شک» ممکن است همچنان باقى بماند. آنگاه امام (عليه السلام) در يک نتيجه گيرى کلّى چنين مى فرمايد: «ولى خداوند، بندگانش را با انواع سختى ها مى آزمايد و با انواع مشکلات، متعبّد مى سازد و با اقسام گوناگون گرفتارى ها امتحان مى کند تا تکبّر را از قلوب آن ها خارج سازد وتواضع و فروتنى را در نفوسشان جايگزين کند و درهاى فضل و رحمتش را به روى آنان بگشايد و اسباب عفوش را به آسانى در اختيارشان قرار دهد»؛ (وَلکِنَّ آللهَ يَخْتَبِرُ عِبَادَهُ بِأَنْوَاعِ آلشَّدَائِدِ، وَيَتَعَبَّدُهُمْ بِأَنْوَاعِ آلْمَجَاهِدِ، وَيَبْتَلِيهِمْ بِضُرُوبِ آلْمَکَارِهِ، إِخْرَاجاً لِلتَّکَبُّرِ مِنْ قُلُوبِهِمْ، وَإِسْکَاناً لِلتَّذَلُّلِ فِي نُفُوسِهِمْ، وَلِيَجْعَلَ ذلِکَ أَبْوَاباً فُتُحاً إِلَى فَضْلِهِ، وَأَسْبَاباً ذُلُلاً لِعَفْوِهِ).
اشاره به اين که واجبات شرعى مانند نماز و روزه و حج و جهاد و زکات وخمس و همچنين منهيات و ترک انواع هوا و هوس ها، امورى هستند اغلب سنگين و پرزحمت تا صفوف مطيعان و متواضعان در برابر فرمان حق را از هواپرستان خودخواه جدا سازد و اگر غير از اين مى بود هرگز اين جدايى صفوف صورت نمى گرفت.
واژه هاى «شدائد» و «مجاهد» و «مکاره» گرچه مفاهيمى نزديک به هم دارند وهمه اشاره به کارهاى سخت و دشوارند، ولى از سه زاويه به آن ها نگاه شده است: شدّتى که شکيبايى مى طلبد و مشقّتى که تحمل و بردبارى مى خواهد وکراهتى که صبر و استقامت طلب مى کند.
قابل توجّه است که امام (عليه السلام) چهار نتيجه که لازم و ملزوم يکديگرند، براى اين امر بيان فرموده است: 1. بيرون راندن تکبّر از دل ها. 2. جانشين کردن فروتنى به جاى آن، که هدف اصلى خطبه را تشکيل مى دهد. 3. گشودن درب هاى بهشت. 4. شمول عفو و رحمت الهى. نکته
«أفْضَلُ الاْعْمالِ أحْمَزُها»!
آنچه در اين بخش از کلام امام (عليه السلام) آمده، همان چيزى است که در روايات اسلامى تحت عنوان «أفْضَلُ الاْعْمالِ أحْمَزُها» ديده مى شود؛ اين حديث که از پيامبر گرامى اسلام (صلي الله عليه و آله) نقل شده است نشان مى دهد که طاعات و اعمال خير هر قدر پرزحمت تر باشد فضيلت و ثواب آن بيشتر است.
«اَحْمَزَ» از ريشه «حَمْز» در لغت به معناى گزندگى و تندى و تيزى و سختى و سوزندگى چيزى است و اين تعبير نشان مى دهد که اعمال پرزحمت و گزنده و سخت، در پيشگاه خدا ارزش بيشترى دارد. دليل آن هم روشن است، زيرا نيروى بيشترى ازنظر جسم و روح براى انجام آن لازم است و مى دانيم که پاداش اعمال به اندازه نيروهايى است که براى انجام آن به کار گرفته مى شود.
اين نيرو هميشه جنبه جسمانى ندارد (مانند پاى پياده به زيارت خانه خدا رفتن در شرايطى که دليل بر عظمت اين برنامه مى شود) در بسيارى از اوقات جنبه روحى دارد؛ مثلا «اخلاص نيّت» به گونه اى که کمترين شائبه غير خدا در آن نباشد کار آسانى نيست يا تواضع و خضوع در آن جا که با روح سرکش آدمى نمى سازد کار بسيار سختى است و همين امر سبب شد که ابليس آن را تحمّل نکند و رشته بندگى خدا را براى هميشه بگسلد.
هر کدام از اين سختى ها از يک سو سبب پاداش عظيم الهى مى گردد و از سوى ديگر نفوس انسانى را تربيت و تقويت مى کند و اين که رياضت ها سبب صفاى نفس و قوّت و قدرت آن است از همين جا سرچشمه مى گيرد.
مبارزه با کبر و تعصّب که موضوع اصلى اين خطبه است از روشن ترين مصاديق «أفْضَلُ الاْعْمالِ أحْمَزُها» است و نيز زيارت خانه خدا در آن سرزمين خشک و سوزان، با برنامه هايى خاص براى نفس آدمى شاقّ و سنگين است؛ از محرمات احرام گرفته تا سعى صفا و مروه و طواف خانه خدا و وقوف در بيابان عرفات و مشعر و منا و حلق رأس، مصداق روشن ديگرى براى آن است.
* * * .
پاورقی ها
«جم» به معناى فراوان و انبوه است. «ملتف» به معناى مجتمع و تراکم از ريشه «لفّ» بر وزن «کف» به معناى پيچيدن گرفته شده است. «بنى» جمع «بنيه» يعنى بنا. «برّه» و «بُرّ» به معناى گندم است. «سمراء» يعنى گندمگون. «ارياف» جمع «ريف» زمينى است که در آن زراعت مى شود و آباد است و به معناى روستا نيز آمده است. «محدقه» يعنى محلى که باغ و بوستان دارد. «عراص» جمع «عرصة» حياط خانه است. «مغدقة» يعنى فراوان و زياد و در اصل از ريشه «غدق» بر وزن «شفق» به معناى آب فراوان گرفته شده است. «ناضرة» به معناى شاداب و سرسبز از ريشه «نضرة» به معناى شادابى خاصى است که براثر وفور نعمت حاصل مى شود. «اساس» به کسر همزه جمع «اَُِس» (به فتح همزه يا به کسر يا به ضم) به معناى پايه و شالوده است. «مصارعة» به معناى کشتى گرفتن، مبارزه، نفوذ کردن و مسلط شدن، از ريشه «صرع» بر وزن «فرع» به معناى به زمين افکندن گرفته شده است و بيمارى «صرع» را به اين علت «صرع» گفته اند که انسان را دچار غش مى کند و او را به زمين مى افکند. «معتلج» به معناى «تلاطم» از ريشه «اعتلاج» يعنى نزاع کردن با يکديگر و برآشفتن و به تلاطم افتادن. «فتح» به معناى مفتوح و گشاده است. «ذلل» جمع «ذلول» به معناى رام و تسليم است. بحارالانوار، ج 67، ص 191، ذيل ح 2.