تفسیر بخش يازدهم
فَاللهَ آللهَ فِي عَاجِلِ آلْبَغْيِ، وَآجِلِ وَخَامَةِ آلظُّلْمِ، وَسُوءِ عَاقِبَةِ آلْکِبْرِ، فَإِنَّهَا مَصْيَدَةُ إِبْلِيسَ آلْعُظْمَى، وَمَکِيدَتَهُ آلْکُبْرَى، الَّتي تُسَاوِرُ قُلُوبَ آلرِّجَالِ مُسَاوَرَةَ آلسُّمُومِ آلْقَاتِلَةِ، فَما تُکْدِي أَبَداً، وَلا تُشْوِي أَحَداً، لاعَالِماً لِعِلْمِهِ، وَلا مُقِلاًّ فِي طِمْرِهِ. وَعَنْ ذلِکَ مَا حَرَسَ آللهُ عِبَادَهُ آلْمُؤْمِنِينَ بِالصَّلَوَاتِ وَآلزَّکَوَاتِ، وَمُجَاهَدَةِ آلصِّيَامِ فِي آلْأَيَّامِ آلْمَفْرُوضَاتِ، تَسْکِيناً لِأَطْرَافِهِمْ، وَتَخْشِيعاً لِأَبْصَارِهِمْ، وَتَذْلِيلاً لِنُفُوسِهِمْ، وَتَخْفِيضاً لِقُلُوبِهِمْ، وَإِذْهَاباً لِلْخُيَلاءِ عَنْهُمْ، وَلِمَا فِي ذلِکَ مِنْ تَعْفِيرِ عِتَاقِ آلْوُجُوهِ بِالتُّرَابِ تَوَاضُعاً، وَآلْتِصَاقِ کَرَائِمِ آلْجَوَارِحِ بِالْأَرْضِ تَصَاغُراً، وَلُحُوقِ آلْبُطُونِ بِالْمُتُونِ مِنَ آلصِّيَامِ تَذَلُّلاً؛ مَعَ مَا فِي آلزَّکَاةِ مِنْ صَرْفِ ثَمَرَاتِ آلْأَرْضِ وَغَيْرِ ذلِکَ إِلَى أَهْلِ آلْمَسْکَنَةِ وَآلْفَقْرِ.
اُنْظُرُوا إِلَى مَا فِي هذِهِ آلْأَفْعَالِ مِنْ قَمْعِ نَوَاجِمِ آلْفَخْرِ، وَقَدْعِ طَوَالِعِ آلْکِبْرِ.
ترجمه
و به همين دليل ساييدن پيشانى ها، که جاى با ارزش صورت است، بر خاک، موجب تواضع و فروتنى است و گذاشتن اعضاى پرارزش بدن بر زمين دليل بر کوچکى، و چسبيدن شکم ها به پشت به هنگام روزه مايه تواضع است و نيز پرداخت زکات موجب صرف ثمرات و درآمدهاى زمين و غير آن براى نيازمندان و مستمندان مى گردد (و همه اين امور، بندگان را از آفت کبر و غرور بازمى دارد و به تواضع و فروتنى دعوت مى کند) به آثار اين اعمال بنگريد که چگونه شاخه هاى درخت تفاخر را درهم مى شکند و از جوانه زدن کبر و خودپسندى (در دل ها) جلوگيرى مى کند.
شرح و تفسیر
امام (عليه السلام) در اين بخش از خطبه باز به دنبال هدف اصلى مجموع خطبه، يعنى نکوهش کبر و غرور و نشان دادن آثار سوء آن است؛ ولى اين هدف را از مسير جالب ديگرى دنبال مى کند و به سراغ عبادت و واجبات و فرائض الهى مى رود ونشان مى دهد که آن ها چگونه براى زدودن آثار کبر و غرور، مؤثّرند.
در ابتدا به طور کلّى درباره عواقب سوء بغى و ظلم هشدار مى دهد، مى فرمايد: «خدا را خدا را! از کيفر سريع سرکشى و سرانجام وخيم ظلم و ستم، و سوء عاقبت تکبّر بر حذر باشيد»؛ (فَاللهَ آللهَ فِي عَاجِلِ آلْبَغْيِ، وَآجِلِ وَخَامَةِ آلظُّلْمِ، وَسُوءِ عَاقِبَةِ آلْکِبْرِ).
سپس به ذکر دليل روشنى براى اين هشدار پرداخته، مى فرمايد: «زيرا (اين امور سه گانه) دام بزرگ ابليس و نيرنگ عظيم اوست که همچون زهرهاى کشنده در قلب هاى مردان نفوذ مى کند. هرگز از تأثير فرو نمى ماند و کسى از هلاکتش جان سالم به درنمى برد، نه عالم، به سبب علم و دانشش و نه فقير به سبب لباس کهنه اش»؛ (فَإِنَّهَا مَصْيَدَةُ إِبْلِيسَ آلْعُظْمَى، وَمَکِيدَتَهُ آلْکُبْرَى، الَّتِي تُسَاوِرُ قُلُوبَ آلرِّجَالِ مُسَاوَرَةَ آلسُّمُومِ آلْقَاتِلَةِ، فَمَا تُکْدِي أَبَداً، وَلا تُشْوِي أَحَداً، لا عَالِماً لِعِلْمِهِ، وَلا مُقِلاًّ فِي طِمْرِهِ{6}).
امور سه گانه اى که امام (عليه السلام) در آغاز اين سخن درباره آن ها هشدار مى دهد، يعنى تجاوز از حد و ستم کردن و تکبّر و خودبرتربينى، همه لازم و ملزوم يکديگرند.
افراد متکبّر، تنها خودشان را مى بينند و به همين دليل براى حقوق ديگران ارزشى قائل نيستند و از حد تجاوز مى کنند که به ظلم و ستم مى انجامد و همه اين ها سموم کشنده و دام هاى خطرناکى از دام هاى شيطان اند که جز اولياى الهى و افراد صالح و باايمان را از آن گريزى نيست.
جمله هاى «فَمَا تُکْدِي أَبَداً...» اشاره به فراگير بودن اين هشدار است؛ مبادا دانشمندى تصوّر کند که تنها با علم و دانشش مى تواند از اين دام شيطان رهايى يابد و يا شخص فقيرى با فقرش ممکن است از آسيب آن در امان بماند؛ هرکس ـ بدون استثنا ـ آلوده بغى و ظلم و کبر گردد عاقبت شوم و تاريکى خواهد داشت. آنگاه امام (عليه السلام) عبادت اسلامى را مطرح کرده و روى بسيارى از آن ها انگشت مى گذارد و تأثير مثبت آن ها را در زدودن آثار کبر و غرور و زنده کردن روح تواضع و فروتنى شرح مى دهد، مى فرمايد: «و به همين دليل است که خداوند، بندگان باايمان خود را با نمازها و زکات ها و مجاهدت به وسيله روزه واجب، (از بغى و ظلم و کبر) حراست فرموده، تا اعضا و جوارحشان آرام شود، چشمانشان خاضع و نفوس آنان رام گردد؛ قلب هايشان خضوع پذيرد و تکبّر از آنان زدوده شود»؛ (وَعَنْ ذلِکَ مَا حَرَسَ آللهُ عِبَادَهُ آلْمُؤْمِنِينَ بِالصَّلَوَاتِ وَآلزَّکَوَاتِ، وَمُجَاهَدَةِ آلصِّيَامِ فِي آلْأَيَّامِ آلْمَفْرُوضَاتِ، تَسْکِيناً لِأَطْرَافِهِمْ، وَتَخْشِيعاً لِأَبْصَارِهِمْ، وَتَذْلِيلاً لِنُفُوسِهِمْ، وَتَخْفِيضاً لِقُلُوبِهِمْ، وَإِذْهَاباً لِلْخُيَلاءِ عَنْهُمْ).
اشاره به اين که يکى از فلسفه هاى مهم اين عبادات، در هم شکستن انگيزه هاى کبر و غرور است که سرچشمه تجاوز و ظلم مى شود. ارکان و آداب نماز به طور کامل، انسان را به تواضع دعوت مى کند. ايستادن همچون عبد خاضع در برابر خداوند و سپس رکوع و از همه مهم تر سجده از يک سو روح تواضع را در انسان پرورش مى دهد و از سوى ديگر او را از هرگونه گناه بازمى دارد: (إِنَّ الصَّلَوةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَآءِ وَالْمُنْکَرِ).
همچنين زکات که درواقع اکرام و احترام نيازمندان و مستمندان است، کبر و غرور را از روح و جان ثروتمندان و متمکّنان مى زدايد، و نيز روزه که انسان را با تشنگى و گرسنگى در صف فقرا و نيازمندان قرار مى دهد، در هم شکننده کبر و غرور است. فلسفه اين عبادات به اين منحصر نمى شود، ولى به يقين يکى از فلسفه هايش همين است که امام (عليه السلام) در اين جا بدان اشاره فرموده است.
در ساير روايات اسلامى نيز به اين معنا اشاره شده است؛ ازجمله در حديثى از امام على بن موسى الرضا (عليه السلام) مى خوانيم: «أنَّ عِلَّةَ الصَّلاةِ أنَّهَا إقْرارٌ بِالرُّبُوبِيَّةِ لِلهِ عَزَّوَجَلَّ وَخَلْعُ الْأَنْدادِ وَقِيَامٌ بَيْنَ يَدَىِ الْجَبَّارِ جَلَّ جَلالُهُ بِالذُّلِّ وَالْمَسْکَنَةِ وَالْخُضُوعِ...؛ فلسفه نماز، اقرار به ربوبيّت خداوند متعال و نفى هرگونه شرک، و قيام در برابر ذات پاک خداوند با تسليم و تواضع و خضوع است».
و نيز درباره فلسفه زکات از همان حضرت نقل شده است که مى فرمايد: «وَهُوَ عِظَةٌ لِأَهْلِ الْغِنى وَعِبْرَةٌ لَهُمْ لِيَسْتَدِلُّوا عَلى فَقْرِ الاْخِرَةِ بِهِمْ؛ اداى زکات، پند و اندرزى است براى اغنيا و درس عبرتى است براى آن ها تا از اين طريق با فقر ونيازمندى خود در آخرت آشنا شوند».
نيز از همان حضرت درباره فلسفه صوم چنين مى خوانيم: «عِلَّةُ الصَّوْمِ عِرْفانُ مَسِّ الْجُوعِ وَالْعَطَشِ لِيَکُونَ ذَليلا مُسْتَکينآ...؛ فلسفه روزه اين است که گرسنگى و تشنگى را احساس کند تا متواضع و خاضع گردد...». آنگاه امام (عليه السلام) در ادامه اين سخن به شرح آنچه در جمله هاى قبل به صورت اجمال درباره فلسفه نماز و روزه و زکات بيان کرده بود، پرداخته، چنين مى فرمايد: «(خداوند نماز را واجب کرد) به اين دليل که ساييدن پيشانى ها، که جاى با ارزش صورت است، بر خاک، موجب تواضع و فروتنى است و گذاشتن اعضاى پرارزش بدن بر زمين دليل بر کوچکى، و چسبيدن شکم ها به پشت، به هنگام روزه، مايه تواضع است و نيز پرداخت زکات، موجب صرف ثمرات زمين و غير آن براى نيازمندان و مستمندان مى گردد (و همه اين امور، بندگان را از آفت کبر و غرور بازمى دارد و به تواضع و فروتنى دعوت مى کند)»؛ (وَلِمَا فِي ذلِکَ مِنْ تَعْفِيرِ عِتَاقِ آلْوُجُوهِ بِالتُّرَابِ تَوَاضُعاً، وَآلْتِصَاقِ کَرَائِمِ آلْجَوَارِحِ بِالْأَرْضِ تَصَاغُراً، وَلُحُوقِ آلْبُطُونِ بِالْمُتُونِ مِنَ آلصِّيَامِ تَذَلُّلاً؛ مَعَ مَا فِي آلزَّکَاةِ مِنْ صَرْفِ ثَمَرَاتِ آلْأَرْضِ وَغَيْرِ ذلِکَ إِلَى أَهْلِ آلْمَسْکَنَةِ وَآلْفَقْرِ).
به يقين آنچه در جملات مذکور آمده، تنها بخشى از فلسفه هاى اين عبادات مهم اسلامى است، زيرا عبادات، فلسفه هاى مهمى دارند که يکى از مهمترين آن ها همان پرورش روح تواضع و فروتنى و مبارزه با کبر و غرور است. فلسفه هاى ديگرى نيز براى عبادات وجود دارد، ازجمله ناهى از فحشا و منکر ومعراج مؤمن بودن نماز، پرورش روح تقوا و اخلاص در پرتو روزه، مبارزه با آفت اختلاف طبقاتى در زکات، و غير اين ها، غير قابل انکار است.
در ساير روايات اسلامى نيز اشارات روشنى به اين امور ديده مى شود. در حديثى از امام باقر (عليه السلام) مى خوانيم که خداوند به موسى بن عمران وحى کرد: آيا مى دانى چرا من تو را از ميان خلقم براى سخن گفتن با او برگزيدم؟ موسى عرض کرد: پروردگارا نمى دانم، فرمود: «يا مُوسى إنّي قَلَّبْتُ عِبادي ظَهْرآ وَبَطْنآ فَلَمْ أَجِدْ فِيهِمْ أَحَدآ أذلَّ نَفْسآ لي مِنْکَ يا مُوسى إِنَّکَ إذَا صَلَّيْتَ وَضَعْتَ خَدَّيْکَ عَلَى التُّرابِ؛ اى موسى! من تمام بندگانم را زيرورو کردم، احدى را مثل تو متواضع در برابر خود نديدم؛ اى موسى! هنگامى که تو نماز مى خوانى دو طرف صورت خود را بر خاک مى نهى».
در پايان اين بخش در يک نتيجه گيرى کلى مى فرمايد: «به آثار اين اعمال (نماز و روزه و زکات و سجده) بنگريد که چگونه شاخه هاى درخت تفاخر را در هم مى شکند و از جوانه زدن کبر و خودپسندى (در دل ها) جلوگيرى مى کند»؛ (اُنْظُرُوا إِلى مَا فِي هذِهِ الْأَفْعَالِ مِنْ قَمْعِ نَوَاجِمِ الْفَخْرِ وَقَدْعِ طَوَالِعِ الْکِبْرِ).
قابل توجّه است که بعضى از اين عبادات، همه روزه تکرار مى شود تا بر انسان روزى خالى از برنامه «کبرزدايى» نگذرد. نکته
فلسفه عبادات
بى شک، خداوند بزرگ از عبادت ما و فرشتگان بى نياز است و اگر تمام جهانيان، راه ايمان يا کفر را پيش گيرند چيزى بر جلال او افزوده يا از آن کاسته نمى شود: (إِنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَمَنْ فِى الْأَرْضِ جَمِيعآ فَإِنَّ اللهَ لَغَنِىٌّ حَمِيدٌ). و نيز مى فرمايد: (وَمَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللهَ غَنِىٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ).
هر کس هر چيز دارد از برکات ذات پاک پروردگار و رشحه اى از رشحات وجود اوست، بنابراين مخلوق کارى نمى تواند انجام دهد که بر عظمت خالق بيفزايد و از اين جا به خوبى مى توان نتيجه گرفت که فلسفه و فايده احکام عمومآ و عبادات خصوصآ به خود انسان ها باز مى گردد.
عبادات، فلسفه مشترک و فلسفه خاص دارند؛ فلسفه مشترک عبادات، خضوع و تواضع در پيشگاه خدا و شکستن بت کبر و غرور و سرکشى و طغيان است. افزون بر اين، عبادات، انسان را به ياد خدا مى اندازند و قلب و روح را زنده نگاه مى دارند و آثار غفلت و بى خبرى را مى زدايند، بدين ترتيب انسان را هميشه در مسير عبوديّت و بندگى حق نگاه مى دارند.
اضافه بر اين، هر يک از عبادات، فلسفه ويژه خود را نيز دارد؛ نماز نهى از فحشا و منکر مى کند و روزه مبارزه با هواى نفس را تقويت مى نمايد و زکات، اختلاف طبقاتى را از بين مى برد يا کاهش مى دهد، حج باعث اتّحاد صفوف مسلمانان و قوّت و قدرت اسلام مى گردد و در روايات اسلامى که در باب فلسفه احکام آمده به همه اين امور اشاره شده است.
* * *
پاورقی ها
«تساور» از ريشه «سور»، بر وزن «غور» به معناى پريدن بر چيزى و حمله کردن است و در اين جا به معناى نفوذ سموم در دل ها آمده است. «تکدى» از ريشه «کَدْى» بر وزن «کسب» به معناى بخل ورزيدن و محبوس ساختن و از اثر انداختن است. «تشوى» از ريشه «شىّ» بر وزن «شرّ» گاه به معناى بريان کردن و پختن و گاه به معناى دست و پا و اطراف بدن آمده و هنگامى که به باب افعال برود به ضرباتى گفته مى شود که به نقطه حساس وارد نگردد و خطا کند و به اطراف وارد شود. «مقلّ» به معناى فقير است و از ريشه «قليل» گرفته شده است. «طمر» به معناى لباس کهنه و مندرس است. «عَنْ ذلِکَ ما حَرَسَ اللهُ: در ترکيب و تفسير اين جمله، بين شارحان اختلاف است. ابن ابى الحديد در شرحش، ج 13، ص 164 مى گويد: «ما» در اين جمله زايده و «ذلک» اشاره به بغى و ظلم و کبر است، بنابراين مفهوم جمله چنين مى شود: خداوند بندگانش را از اين امور سه گانه به وسيله نماز و روزه و زکات حفظ فرموده است و بعضى ديگر مانند شارح خويى در منهاج البراعة، ج 11، ص 356 گفته اند که «عن» در اين جا براى بيان علّت است و «ما» مصدريه است و معناى جمله اين مى شود که خداوند بدين سبب بندگانش را با نماز و زکات و روزه از کبر و غرور و ظلم، حراست کرده است. «اطراف»: اين واژه در فارسى امروز به معناى جوانب است؛ ولى در لغت عرب «طرف»، بر وزن «هدف» به معناى قطعه و پاره اى از هر چيز است و هنگامى که به اطراف بدن گفته مى شود مراد دست و پا و انگشتان است. «تخفيض» از ريشه «خفض» بر وزن «لفظ» به معناى سهولت و نرمش و پايين آوردن گرفته شده است. «خيلاء» به معناى تکبّر و خودبينى است. عنکبوت، آيه 45. وسائل الشيعة، ج 3، باب وجوب الصلاة، ص 4، ح 7. وسائل الشيعة، ج 6، ص 5، ابواب ما يجب فيه و ما تستجب، ح 7. من لا يحضره الفقيه، ج 2، باب علة فرض الصيام...، ص 73، ح 1767. «تعفير» به معناى به خاک ماليدن است از ريشه «عفر» به معناى خاک و غبار. «عتاق» جمع «عتيق» شىء پر ارزش و گران بهاست و به اشياى قديمى پر ارزش، عتيقه مى گويند، و «عتاق الوجوه» اشاره به بخش پر ارزش صورت يعنى پيشانى است. «کرائم» جمع «کريمه» يعنى گران قدر، با ارزش، شريف و بزرگوار. «تصاغر» به معناى کوچکى کردن از ريشه «صغر» بر وزن «پسر» به معناى کوچک شدن است. «متون» جمع «متن» به معناى پشت و گاه به معناى اصل مى آيد و در اين جا معناى اوّل مراد است. من لا يحضره الفقيه، ج 1، باب سجدة الشکر و القول فيها...، ص 332، ح 975. «قمع» به معناى غلبه کردن و ريشه کن ساختن است. «نواجم» جمع «ناجمه» به معناى هر چيزى است که در ابتدا ظاهر مى شود. از ريشه «نجم» بر وزن «حجم» به معناى طلوع و ظهور گرفته شده است. «قدع» به معناى باز داشتن است. ابراهيم، آيه 8. آل عمران، آيه 97. نهج البلاغه، حکمت 252 مراجعه فرماييد.