تفسیر بخش شانزدهم

فَانْظُرُوا کَيْفَ کَانُوا حَيْثُ کَانَتِ آلْأَمْلاءُ مُجْتَمِعَةً، وَآلْأَهْوَاءُ مُؤْتَلِفَةً، وَآلْقُلُوبُ مُعْتَدِلَةً، وَآلْأَيْدِي مُتَرَادِفَةً، وَآلسُّيُوفُ مُتَنَاصِرَةً، وَآلْبَصَائِرُ نَافِذَةً، وَآلْعَزَائِمُ وَاحِدَةً. أَلَمْ يَکُونُوا أَرْبَاباً فِي أَقْطَارِ آلْأَرَضِينَ، وَمُلُوکاً عَلَى رِقَابِ آلْعَالَمِينَ! فَانْظُرُوا إِلَى مَا صَارُوا إِلَيْهِ فِي آخِرِ أُمُورِهِمْ، حِينَ وَقَعَتِ آلْفُرْقَةُ، وَتَشَتَّتَتِ آلْأُلْفَةُ، وَآخْتَلَفَتِ آلْکَلِمَةُ وَآلْأَفْئِدَةُ، وَتَشَعَّبُوا مُخْتَلِفِينَ، وَتَفَرَّقُوا مُتَحَارِبِينَ، قَدْ خَلَعَ آللهُ عَنْهُمْ لِبَاسَ کَرَامَتِهِ، وَسَلَبَهُمْ غَضَارَةَ نِعْمَتِهِ، وَبَقِيَ قَصَصُ أَخْبَارِهِمْ فِيکُمْ عِبَراً لِلْمُعْتَبِرِينَ.

ترجمه
بنگريد (اقوام پيشين) چگونه بودند در آن هنگام که جمعيّت هايشان متّحد، خواسته ها هماهنگ، انديشه ها معتدل، دست ها پشتيبان هم، شمشيرها يارى کننده يکديگر، ديده ها نافذ و تصميم ها يکى بود؟ آيا (در آن روز) آن ها زمامدار اقطار زمين نبودند و بر مردم جهان حکومت نمى کردند؟ حال بنگريد که پايان کارشان به کجا کشيد: در آن هنگام که در ميان آن ها جدايى افتاد، الفتشان به پراکندگى گراييد و اهداف و دل هايشان از هم دور شد و به گروه هاى مختلفى تقسيم شدند و در پراکندگى به نبرد با هم پرداختند (در اين هنگام بود که) خدا لباس کرامت خود را از تنشان بيرون کرد و وسعت و شادابى نعمت را از آن ها گرفت، تنها چيزى که از آن ها باقى ماند سرگذشتشان در ميان شما بود که درس عبرتى است براى عبرت گيرندگان.
شرح و تفسیر
اتّحاد و پراکندگى، مهم ترين عوامل پيروزى و شکست
امام (عليه السلام) پس از سخنان پرمعنايى که درباره اقوام پيشين و سرنوشت عبرت انگيز آن ها بيان فرمود، در اين بخش از خطبه به نتيجه گيرى پرداخته و روى عوامل اصلى پيروزى و شکست که همان اتّحاد صفوف و اختلاف است، انگشت مى نهد و با تعبيرات گوناگونى در ضمن هفت جمله ابعاد وحدت کلمه را منعکس مى کند، مى فرمايد: «بنگريد (اقوام پيشين) چگونه بودند در آن هنگام که جمعيت هايشان متّحد، خواسته ها هماهنگ، انديشه ها معتدل، دست ها پشتيبان هم، شمشيرها يارى کننده يکديگر، ديده ها نافذ و تصميم ها يکى بود؟ آيا (در آن روز) آن ها زمامدار اقطار زمين نبودند و بر مردم جهان حکومت نمى کردند؟»؛ (فَانْظُرُوا کَيْفَ کَانُوا حَيْثُ کَانَتِ آلْأَمْلاءُ مُجْتَمِعَةً، وَآلْأَهْوَاءُ مُؤْتَلِفَةً، وَآلْقُلُوبُ مُعْتَدِلَةً، وَآلْأَيْدِي مُتَرَادِفَةً، وَآلسُّيُوفُ مُتَنَاصِرَةً، وَآلْبَصَائِرُ نَافِذَةً، وَآلْعَزَائِمُ وَاحِدَةً. أَلَمْ يَکُونُوا أَرْبَاباً فِي أَقْطَارِ آلْأَرَضِينَ، وَمُلُوکاً عَلَى رِقَابِ آلْعَالَمِينَ).
امام (عليه السلام) در اين عبارات زيبا و پرمعنا اتّحاد و اتّفاق را در همه مظاهرش بيان کرده، آن را عامل سربلندى و حاکميّت و قدرت عظيم شمرده است؛ اتّفاق در خواسته ها، اتّفاق در برنامه ها و تصميم ها، اتّفاق در عمل، اتّفاق به هنگام صلح و جنگ و در يک کلمه، اتّحاد صفوف در جميع مظاهر حيات.
دليل اين سخن کاملا روشن است؛ افراد هر کدام به تنهايى قدرت زيادى ندارند و همچون قطره اى هستند که اگر در بيابانى قرار گيرند با يک تابش آفتاب و وزش باد بخار مى شوند؛ ولى همين قطره ها هنگامى که به هم پيوستند درياى خروشانى را تشکيل مى دهند که مى تواند منبع هر گونه خير و برکت باشد. تار عنکبوت به تنهايى به قدرى ضعيف و کم دوام است که در برابر يک نسيم نيز نمى تواند مقاومت کند؛ اما امروز آن ها را به هم مى تابند و جليقه هاى ضدّ گلوله درست مى کنند که مقاومتش از هر چيز بيشتر است! و اين است نقش اتّحاد و اتّفاق.
صد هزاران خيط يکتا را نباشد قوّتى *** چون به هم برتافتى اسفنديارش نگسلد!
ممکن است جمله هاى فوق درباره بنى اسرائيل باشد. در آن زمانى که موسى بن عمران (عليه السلام) قيام کرد و صفوف آن ها را متحد ساخت و عنايات الهى نيز شامل حال آن ها شد و بر پهنه کشور مصر و سرزمين هاى اطراف آن حاکم شدند و بعد از موسى (عليه السلام) حکومت هاى عظيمى، مانند حکومت داود و سليمان (عليهما السلام) تشکيل دادند. همچنين ممکن است يک اصل کلى و عمومى باشد که بارها در تاريخ پيشينيان به وقوع پيوسته است که هر زمان اتّحاد صفوف و اتّفاق نظر و تصميم وبرنامه حاصل شد پيروزى به دنبال آن بود.
به هرحال بيان امام (عليه السلام) اين حقيقت را منعکس مى کند که گرچه براى پيروزى وپيشرفت و ترقّى، عوامل زيادى وجود دارد؛ ولى از همه مهم تر مسئله اتّحاد واتّفاق است.
در ادامه اين سخن، امام (عليه السلام) عامل اصلى شکست را يادآور مى شود که همان اختلاف نظر و تشتّت صفوف است و در ضمن پنج جمله به ابعاد مختلف آن اشاره کرده، مى فرمايد: «حال بنگريد که پايان کارشان به کجا کشيد: در آن هنگام که در ميان آن ها جدايى افتاد، الفتشان به پراکندگى گراييد و اهداف و دل هايشان از هم دور شد و به گروه هاى مختلفى تقسيم شدند و در پراکندگى به نبرد با هم پرداختند. (آرى، در اين هنگام بود که) خدا لباس کرامت خود را از تنشان بيرون کرد و وسعت و شادابى نعمت را از آن ها برگرفت، تنها چيزى که از آن ها باقى ماند سرگذشتشان در ميان شما بود که درس عبرتى است براى عبرت گيرندگان»؛ (فَانْظُرُوا إِلَى مَا صَارُوا إِلَيْهِ فِي آخِرِ أُمُورِهِمْ، حِينَ وَقَعَتِ آلْفُرْقَةُ، وَتَشَتَّتَتِ آلْأُلْفَةُ، وَآخْتَلَفَتِ آلْکَلِمَةُ وَآلْأَفْئِدَةُ، وَتَشَعَّبُوا مُخْتَلِفِينَ، وَتَفَرَّقُوا مُتَحَارِبِينَ، قَدْ خَلَعَ آللهُ عَنْهُمْ لِبَاسَ کَرَامَتِهِ، وَسَلَبَهُمْ غَضَارَةَ نِعْمَتِهِ، وَبَقِيَ قَصَصُ أَخْبَارِهِمْ فِيکُمْ عِبَراً لِلْمُعْتَبِرِينَ).
آرى! هنگامى که نيروهاى يک ملت در مسير اختلاف گام بردارند، الفت ومحبّت به پراکندگى و عداوت تبديل شود و آتش اختلاف کلمه و تفرّق افکار از ميان آن ها زبانه کشد، به جاى اين که با دشمنى که قصد نابودى آن ها را دارد بجنگند، به جنگ با خود مى پردازند و نيروهايشان در اين راه به هدر مى رود. خداوند نيز دست مرحمتش را از سر آن ها برمى دارد و لباس ذلّت بر اندامشان مى پوشاند.
اين بخش از کلام امام (عليه السلام) نيز مى تواند اشاره به سرگذشت بنى اسرائيل بعد از پيروزى هاى پى درپى باشد که براثر اختلاف و پراکندگى، قدرت خويش را از دست دادند و در دنيا پراکنده و دربه در شدند و نيز مى تواند اشاره به همه اقوامى باشد که بعد از پيروزى در سايه اتّحاد، دوران نکبت آن ها به سبب کفران نعمت و اختلاف شروع شد و در سراشيبى سقوط قرار گرفتند.

* * *