تفسیر بخش هفدهم
فَاعْتَبِرُوا بِحَالِ وَلَدِ إِسْمَاعِيلَ وَبَنيِ إِسْحَاقَ وَبَنِي إِسْرَائِيلَ (عليهم السلام). فَمَا أَشَدَّ آعْتِدَالَ آلْأَحْوَالِ، وَأَقْرَبَ آشْتِبَاهَ آلْأَمْثَالِ!
تَأَمَّلُوا أَمْرَهُمْ فِي حَالِ تَشَتُّتِهِمْ وَتَفَرُّقِهِمْ، لَيَالِيَ کَانَتِ الْأَکَاسِرَةُ وَآلْقَيَاصِرَةُ أَرْبَاباً لَهُمْ، يَحْتَازُونَهُمْ عَنْ رِيفِ آلاْفَاقِ، وَبَحْرِ آلْعِرَاقِ، وَخُضْرَةِ آلدُّنْيَا، إِلَى مَنابِتِ آلشِّيحِ، وَمَهَافِي آلرِّيحِ، وَنَکَدِ آلْمَعَاشِ، فَتَرَکُوهُمْ عَالَةً مَسَاکِينَ إِخْوَانَ دَبَرٍ وَوَبَرٍ، أَذَلَّ آلْأُمَمِ دَاراً، وَأَجْدَبَهُمْ قَرَاراً، لا يَأْوُونَ إِلَى جَنَاحِ دَعْوَةٍ يَعْتَصِمُونَ بِها، وَلا إِلَى ظِلِّ أُلْفَةٍ يَعْتَمِدُونَ عَلَى عِزِّهَا. فَالْأَحْوَالُ مُضْطَرِبَةٌ، وَآلْأَيْدِي مُخْتَلِفَةٌ، وَآلْکَثْرَةُ مُتَفَرِّقَةٌ؛ فِي بِلاءِ أَزْلٍ، وَأَطْبَاقِ جَهْلٍ! مِنْ بَنَاتٍ مَوْؤُودَةٍ، وَأَصْنَامٍ مَعْبُودَةٍ، وَأَرْحَامٍ مَقْطُوعَةٍ، وَغَارَاتٍ مَشْنُونَةٍ.
ترجمه
شرح و تفسیر
امام (عليه السلام) در اين بخش از خطبه به دنبال بحث مشروحى که در بخش هاى قبل درباره عوامل پيروزى و شکست اقوام پيشين بيان فرمود، انگشت روى مصاديق عينى اين مطلب مى گذارد و دست مخاطبان خويش را گرفته، به اعماق تاريخ گذشته مى برد و سرگذشت فرزندان اسماعيل و اسحاق، و بنى اسرائيل (عليهم السلام) را به آن ها نشان مى دهد تا از آن عبرت بگيرند، مى فرمايد: «حال که چنين است از سرنوشت فرزندان اسماعيل و اولاد اسحاق و يعقوب (عليهم السلام)، درس عبرت بياموزيد، وچقدر احوال امت ها يکسان و سرنوشت ها شبيه يکديگر است»؛ (فَاعْتَبِرُوا بِحَالِ وَلَدِ إِسْمَاعِيلَ وَبَنيِ إِسْحَاقَ وَبَنِي إِسْرَائِيلَ (عليهم السلام). فَمَا أَشَدَّ آعْتِدَالَ آلْأَحْوَالِ، وَأَقْرَبَ آشْتِبَاهَ آلْأَمْثَالِ!).
به اين ترتيب امام (عليه السلام) به آن ها توصيه مى کند که با مقايسه حال خود با پيشينيان، عوامل پيروزى را از شکست بشناسند و در دام شيطان، هواى نفس، تعصّب وغرور گرفتار نشوند.
بايد توجّه داشت که فرزندان ابراهيم (عليه السلام) به سه شاخه تقسيم شدند: يک شاخه بنى اسماعيل بودند که اجداد پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) را تشکيل مى دادند و ديگرى بنى اسحاق بودند که به دو شاخه تقسيم شدند: گروهى فرزندان يعقوب (عليه السلام) بودند که بنى اسرائيل را تشکيل دادند و گروهى فرزندان «عيسو» که «ادوميان» از نسل آن ها بودند (ادوميان قوم نيرومندى بودند که در منطقه «ادوم» بخش جنوبى بحرالميّت تا شمال عربستان زندگى مى کردند).
اين احتمال نيز در تفسير جمله هاى مذکور وجود دارد که امام (عليه السلام) يک قانون کلى بيان مى کند و مى فرمايد: تاريخ پيوسته تکرار مى شود و اقوام و امّت ها همواره شرايط مشابهى دارند که هر ملتى از آن مى تواند به سرنوشت خود پى ببرد.
آنگاه به شرح و بسط اين سخن پرداخته و از روش اجمال و تفصيل که روش مؤثّرى براى بيان حقايق است بهره مى گيرد، مى فرمايد: «در کار آن ها که گرفتار تشتّت و پراکندگى بودند، بينديشيد، آن زمان که کسراها و قيصرها مالک و اربابشان بودند و آن ها را از سرزمين هاى آباد و کناره هاى درياى عراق (دجله وفرات) و مناطق سرسبز و خرم به نقاط بى آب و علف، محل وزش تندبادها ومکان هايى که زندگى در آن سخت و مشکل بود تبعيد کردند»؛ (تَأَمَّلُوا أَمْرَهُمْ فِي حَالِ تَشَتُّتِهِمْ وَتَفَرُّقِهِمْ، لَيَالِيَ کَانَتِ الْأَکَاسِرَةُ وَآلْقَيَاصِرَةُ أَرْبَاباً لَهُمْ، يَحْتَازُونَهُمْ عَنْ رِيفِ آلاْفَاقِ، وَبَحْرِ آلْعِرَاقِ، وَخُضْرَةِ آلدُّنْيَا، إِلَى مَنَابِتِ آلشِّيحِ، وَمَهَافِي آلرِّيحِ، وَنَکَدِ آلْمَعَاشِ).
اشاره به اين که زندگى پربرکت شهرى و روستايى را از آن ها گرفتند و آنان را به بيابان ها راندند و در محيط هاى بى آب و علف آواره ساختند.
در ادامه مى افزايد: «آنان را به صورت گروهى فقير و مسکين، همنشين شتران مجروح و لباس هاى پشمين خشن کردند (شغلشان ساربانى، و خوراکشان شير شتر بود و لباس و خيمه هايشان از پشم هاى خشن تهيّه مى شد) آن ها را ذليل ترين امت ها ازنظر محل سکنا قرار دادند و در بى حاصل ترين زمين ها ساکن کردند. نه در پناه کسى بودند که از حمايت او کمک گيرند و نه در سايه الفت واتّحادى که بر عزتش تکيه کنند»؛ (فَتَرَکُوهُمْ عَالَةً{6} مَسَاکِينَ إِخْوَانَ دَبَرٍ{7} وَوَبَرٍ{8}، أَذَلَّ آلْأُمَمِ دَاراً، وَأَجْدَبَهُمْ قَرَاراً لا يَأْوُونَ{9} إِلَى جَنَاحِ دَعْوَةٍ يَعْتَصِمُونَ بِها، وَلا إِلَى ظِلِّ أُلْفَةٍ يَعْتَمِدُونَ عَلَى عِزِّهَا).
سپس امام (عليه السلام) به شرح نتيجه اين وضع پرداخته، مى فرمايد: «حالات آن ها ناآرام، قدرت هايشان پراکنده، و جمعيّت انبوهشان متفرق شد. در بلايى شديد وجهلى فراگير فرو رفتند، دختران زنده به گور شده، بت هايى که پرستش مى شدند، قطع رحم ها، و جنگ ها و غارت هاى پى درپى، از آثار آن بود»؛ (فَالْأَحْوَالُ مُضْطَرِبَةٌ، وَآلْأَيْدِي مُخْتَلِفَةٌ، وَآلْکَثْرَةُ مُتَفَرِّقَةٌ، فِي بِلاءِ أَزْلٍ، وَأَطْبَاقِ جَهْلٍ! مِنْ بَنَاتٍ مَوْؤُودَةٍ، وَأَصْنَامٍ مَعْبُودَةٍ، وَأَرْحَامٍ مَقْطُوعَةٍ، وَغَارَاتٍ مَشْنُونَةٍ).
اشاره به اين که اختلاف و پراکندگى و تشتّت آرا و افکار، هميشه بلاهاى شديدى بر سر جوامع انسانى نازل مى کند و آن ها را در جهل و نادانى فرو مى برد، همان گونه که تاريخ درباره جاهليّت عرب نشان مى دهد که دست به اعمال ضدّ انسانى وحشتناکى مى زدند که امام (عليه السلام) به چهار نمونه آن اشاره فرموده است: دخترانشان را به بهانه حفظ حرمت و ابراز غيرت و يا نجات از ننگ، زنده به گور مى کردند و سنگ و چوب هايى را که با دست خود ساخته و پرداخته بودند، مى پرستيدند. هر قبيله اى بتى مخصوص به خود داشتند. قريش، بنى کنانه، اوس و خزرج، بت «منات» را پرستش مى کردند. بنى ثقيف، بت هاى «لات و عزّى» وهُذيل بت «سواع» و قبيله بنى کلب بت «ودّ» و طوايف ديگر بت هاى ديگر را، بت «هبل» به عنوان بزرگ ترين بت بر فراز کعبه نصب شده بود و بت هاى «اساف» و «نائله» بر صفا و مروه قرار داشتند و همه در برابر اين سه بت تعظيم مى کردند و خانه کعبه که کانون توحيد و يگانه پرستى بود تبديل به بتخانه اى بزرگ شده بود. قطع رحم، در کلام امام (عليه السلام) مى تواند اشاره به کشتن فرزندان به علّت فقر يا به عنوان عبادت در مقابل بت ها باشد و «غارات مشنونه» اشاره به جنگ هاى متعدّدى است که در عصر جاهليّت ميان قبايل عرب به بهانه هاى واهى درمى گرفت و به گفته بعضى از مورّخان هيچ گاه آتش اين جنگ ها خاموش نشد تا اسلام ظهور کرد و به جنگ هاى قبيلگى و کشتن پسران و دختران و پرستش بت ها پايان داد.
اين است سرنوشت کسانى که رشته اتّحاد را پاره کنند و به پراکندگى و نفاق روى آورند که در ميان هر قوم و ملتى به شکلى ظهور مى کند و منحصر به عصر جاهليّت نيست. نکته
قطره ها و دريا!
شايد اين سخن را مرتب شنيده باشيد که قطره هاى باران هر کدام به تنهايى قوت و قدرتى ندارند، اما هنگامى که به هم پيوستند و تشکيل نهر عظيمى دادند و پشت سدّ نيرومندى متراکم شدند مى توانند کارهاى بزرگى را انجام دهند، ازجمله نيروى مهم برق توليد مى کنند که کارخانه هاى عظيمى را به حرکت درمى آورد و فضاى شهرها و روستاها را روشن مى سازد، همچنين مزارع و باغ هاى گسترده اى را آبيارى مى کنند و در يک کلام، حيات و زندگى مى بخشند.
انسان ها نيز همين گونه اند؛ هر انسانى هر قدر قوىّ و نيرومند باشد به تنهايى کارى از او ساخته نيست، همچون يک قطره درشت باران؛ ولى هنگامى که اين نيروهاى کوچک به هم پيوستند دنيا را تکان مى دهند. نه تنها در ميدان نبرد با دشمن، سدّ عظيمى ايجاد مى کنند، در عالم اقتصاد و علم و دانش نيز سبب پيشرفت هاى عظيمى مى شوند. اگر قطرات علم دانشمندان در طول تاريخ و در جوامع بشرى به هم نمى پيوست امروز شاهد و ناظر اين پيشرفت هاى علمى نبوديم و تمدّن بشر همچون تمدّن دوران حجر بود.
هنگامى که اختلاف در جوامع انسانى ظاهر شود نه تنها پيشرفتى حاصل نمى گردد، بلکه همه قدرت و قوّت در مبارزه با يکديگر نابود مى گردد و اثرى جز ويرانى و عقب ماندگى نخواهد داشت.
امام (عليه السلام) در اين خطبه شريفه بارها بر اين معنا تأکيد فرموده و مخاطبان خود را به اعماق تاريخ بشريت برده و نتيجه اتّحاد و اختلاف را آشکارا به آن ها نشان مى دهد.
در آيات قرآن مجيد و روايات اسلامى بر اين موضوع تأکيد بسيار زيادى شده است؛ ولى هميشه به دست آوردن اتّحاد صفوف کار آسانى نيست، زيرا آفات زيادى دارد، ازجمله تعصّب و تکبّر و خودبزرگ بينى و ترجيح منافع محدود کوتاه مدت، بر منافع گسترده درازمدت که امام (عليه السلام) در اين خطبه به آن اشاره فرموده است.
امام (عليه السلام) در خطبه هاى ديگر نهج البلاغه نيز بر اين معنا تأکيد کرده است؛ ازجمله در خطبه 127 خوانديم که مى فرمايد: «وَإيّاکُمْ وَالْفُرْقَةَ فَإنَّ الشّاذَّ مِنَ النّاسِ لِلشَّيْطانِ کَما أنّ الشّاذّ مِنَ الْغَنَمِ لِلذِّئْبِ؛ از جدايى و تفرقه بپرهيزيد، زيرا افراد تنها و جدا از جمعيّت نصيب شيطان اند، همان گونه که گوسفند جدا از گله طعمه گرگ است».
در خطبه 86 نيز تعبير گوياى ديگرى دارد، مى فرمايد: «وَلا تَباغَضُوا فَإنّها الْحالِقَةُ؛ با هم دشمنى نکنيد که دشمنى و عداوت، هر خير و برکتى را از بين مى برد».
اين سخن را با پيام مهمى از قرآن مجيد پايان مى دهيم که مى فرمايد:
(وَلاتَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ رِيحُکُمْ وَاصْبِرُوا إِنَّ اللهَ مَعَ الصَّابِرِينَ)؛ «نزاع نکنيد که سست مى شويد و قدرت (و شوکت) شما از ميان مى رود و صبر و استقامت کنيد که خداوند با صابران است».
* * *
پاورقی ها
«اشتباه» نيز دو معنا دارد؛ نخست، در فهم يا انجام چيزى راه خطا رفتن و دوم، شباهت دو چيزى به يکديگر و در اين جا معناى دوم اراده شده است. «اکاسرة» جمع «کسرى» (به کسر و فتح کاف) لقب عمومى براى پادشاهان ايرانى پيش از اسلام بوده است. (مثل واژه شاه). «قياصره» جمع «قيصر» بر وزن «حيدر» لقب عمومى پادشاهان روم بوده؛ مانند فرعون که لقب عمومى پادشاهان مصر بوده است. «يحتازونهم» از ريشه «حيازت» به معناى در اختيار گرفتن و تملک کردن چيزى است و در اين جا به معناى برگرفتن آن افراد از سرزمين هاى آباد و سرسبز و تبعيد کردنشان به جاى ديگر است. «ريف» يعنى زمين حاصل خيز و پربرکت. «شيح» گياه تلخ و خوشبويى است که در بيابان ها مى رويد و در فارسى به آن درمنه مى گويند. «مهافى» جمع «مهفى» به معناى محلّى است که تندبادها در آن مى وزند. «نکد» به معناى شىء قليل است. «عالة» جمع «عائل» به معناى فقير است و «عيلولة» برطرف ساختن نيازهاى ديگرى است. «دبر» جمع «دبرة» بر وزن «شجره» يعنى جراحت و زخم پشت حيوان. «وبر» پشم شتر است (و گاه به خصوص کُرک گفته مى شود) و منظور از اخوان وبر در عبارت بالا، ساربانى شتر است. «يأوون» از ريشه «اواء» بر وزن «کتاب» به معناى وارد شدن و سکنا گزيدن در مکانى است. «ازل» به معناى تنگ و سخت است؛ به معناى حبس کردن نيز آمده است. «موؤودة» از ريشه «وأد» بر وزن «رعد» در اصل به معناى ثقل و سنگينى است. سپس به دخترانى که در زير خاک در عصر جاهليّت پنهان مى کردند نيز اطلاق شده، زيرا آن ها را در زير خاک پنهان مى کردند و انبوهى از خاک و سنگ به روى آن ها مى ريختند. «غارات» جمع «غارة» در اصل به معناى هجوم بردن است و هنگامى که هجوم از هر طرف باشد «غارات مشنونة» گفته مى شود و چون حملات در بسيارى از اوقات توأم با بردن اموال است واژه غارتگرى در فارسى به معناى بردن اموال اطلاق شده؛ ولى ظاهرآ در عربى به اين معنا نيامده است. «مشنونة» از ريشه «شَنّ» بر وزن «ظنّ» به معناى هجوم بردن از هر طرف است. انفال، آيه 46.