تفسیر بخش هيجدهم

فَانْظُرُوا إِلَى مَوَاقِعِ نِعَمِ آللهِ عَلَيْهِمْ حِينَ بَعَثَ إِلَيْهِمْ رَسُولاً، فَعَقَدَ بِمِلَّتِهِ طَاعَتَهُمْ، وَجَمَعَ عَلَى دَعْوَتِهِ أُلْفَتَهُمْ: کَيْفَ نَشَرَتِ آلنِّعْمَةُ عَلَيْهِمْ جَنَاحَ کَرَامَتِهَا، وَأَسَالَتْ لَهُمْ جَدَاوِلَ نَعِيمِهَا، وَآلْتَفَّتِ آلْمِلَّةُ بِهِمْ فِي عَوَائِدِ بَرَکَتِهَا، فَأَصْبَحُوا فِي نِعْمَتِهَا غَرِقِينَ، وَفِي خُضْرَةِ عَيْشِهَا فَکِهِينَ. قَدْ تَرَبَّعَتِ آلْأُمُورُ بِهِمْ، فِي ظِلِّ سُلْطَانٍ قَاهِرٍ، وَآوَتْهُمُ آلْحَالُ إِلَى کَنَفِ عِزٍّ غَالِبٍ، وَتَعَطَّفَتِ آلْأُمُورُ عَلَيْهِمْ فِي ذُرَى مُلْکٍ ثَابتٍ. فَهُمْ حُکَّامٌ عَلَى آلْعَالَمِينَ، وَمُلُوکٌ فِي أَطْرَافِ آلْأَرَضِينَ. يَمْلِکُونَ آلْأُمُورَ عَلَى مَنْ کَانَ يَمْلِکُهَا عَلَيْهِمْ، وَيُمْضُونَ آلاَْحْکامَ فِيمَنْ کَانَ يُمْضِيهَا فِيهِمْ! لا تُغْمَزُ لَهُمْ قَنَاةٌ، وَلا تُقْرَعُ لَهُمْ صَفَاةٌ.

ترجمه
اکنون به نعمت هاى بزرگى که خداوند هنگام بعثت پيامبر اسلام به آن ها ارزانى داشت بنگريد که در سايه آيين خود آن ها را مطيع فرمان ساخت و با دعوتش آنان را متحد کرد. (بنگريد) چگونه نعمت (الهى)، پر و بال کرامت خود را بر آن ها گسترد و نهرهاى مواهب خويش را به سوى آن ها جارى ساخت، آيين حقّ با همه برکاتش آنان را در بر گرفت تا آن جا که در ميان نعمت هاى اين آيين غرق شدند ودر زندگى خرّمش شادمان گشتند.
امور آن ها در سايه حکومتى قدرتمند، استوار شد و تحت حمايت عزّت پيروزى قرار گرفتند و کارهايشان بر قلّه هاى حکومتى پايدار، سامان يافت.
در سايه اين امور، آن ها زمامداران جهانيان و سلاطين گرداگرد زمين شدند، و بر کسانى که پيش از آن بر آن ها فرمانروايى مى کردند حکم راندند و احکام را درباره کسانى به اجرا درآوردند که در گذشته آن ها مجريان امور بودند. نه نيزه هاى آن ها کج مى شد و نه سنگ آنان در هم مى شکست (قدرتشان ثابت و نيروهايشان شکست ناپذير بود).
شرح و تفسیر
اسلام به شما قدرت و عظمت داد
به دنبال بحثى که امام (عليه السلام) در بخش گذشته اين خطبه درباره بدبختى هاى عصر جاهليّت و مشکلات و نابسامانى ها و فقر و ناامنى بيان فرمود، در اين بخش از خطبه به شرح برکاتى که در سايه قيام پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) و اتّحاد و اتّفاق والفت مردم با يکديگر نصيب آن ها شد، پرداخته و با عباراتى بسيار گويا و زيبا آن را تشريح مى کند، مى فرمايد: «به نعمت هاى بزرگى که خداوند هنگام بعثت پيامبر به آن ها ارزانى داشت بنگريد که در سايه آيين خود، آن ها را مطيع فرمان ساخت و با دعوتش آنان را متحد کرد»؛ (فَانْظُرُوا إِلَى مَوَاقِعِ نِعَمِ آللهِ عَلَيْهِمْ حِينَ بَعَثَ إِلَيْهِمْ رَسُولاً، فَعَقَدَ بِمِلَّتِهِ طَاعَتَهُمْ، وَجَمَعَ عَلَى دَعْوَتِهِ أُلْفَتَهُمْ).
آرى، در عصر جاهليت، هر قوم و قبيله اى، بلکه هر فردى دنبال منافع و هوا وهوس خويش بود و اختلاف و پراکندگى عظيمى بر آن ها حاکم شده بود؛ ولى خداوند در سايه توحيد و آيين اسلام همه را در زير يک پرچم گرد آورد و تحت يک فرمان قرار داد و در سايه همين امر همه چيز دگرگون شد.
آنگاه به شرح اين نعمت ها پرداخته و با تشبيه ها و استعاره هاى زيبايى آن ها را يک به يک برمى شمارد: «(بنگريد) چگونه نعمت (الهى)، پر و بال کرامت خود را بر آن ها گسترد و نهرهاى مواهب خويش را به سوى آن ها جارى ساخت و آيين حقّ با همه برکاتش آنان را در بر گرفت تا آن جا که در ميان نعمت هاى اين آيين غرق شدند و در زندگى خرّمش شادمان گشتند»؛ (کَيْفَ نَشَرَتِ آلنِّعْمَةُ عَلَيْهِمْ جَنَاحَ کَرَامَتِهَا، وَأَسَالَتْ لَهُمْ جَدَاوِلَ نَعِيمِهَا، وَآلْتَفَّتِ آلْمِلَّةُ بِهِمْ فِي عَوَائِدِ بَرَکَتِهَا، فَأَصْبَحُوا فِي نِعْمَتِهَا غَرِقِينَ، وَفِي خُضْرَةِ عَيْشِهَا فَکِهِينَ).
امام (عليه السلام) نخست نعمت هاى الهى را به پرنده اى تشبيه مى کند که جوجه هاى خود را زير بال و پر مى گيرد و به آن ها گرمى و آرامش و امنيّت مى بخشد، سپس آن را به نهرهاى آب زلالى تشبيه مى کند که به سوى مزارع و باغ ها در حرکت اند وآن ها را خرم و سرسبز و شاداب مى سازند و نتيجه آن را غرق شدن در نعمت ها وآسوده زيستن در يک زندگى شيرين و آرام ذکر مى کند.
در ادامه اين سخن، به نعمت مهم حکمت اسلامى، حکومتى مقتدر و سرفراز اشاره کرده، مى فرمايد: «امور آن ها در سايه حکومتى قدرتمند، استوار شد، وتحت حمايت عزّت پيروزى قرار گرفتند و کارهايشان بر قلّه هاى حکومتى پايدار، سامان يافت»؛ (قَدْ تَرَبَّعَتِ آلْأُمُورُ بِهِمْ، فِي ظِلِّ سُلْطَانٍ قَاهِرٍ، وَآوَتْهُمُ آلْحَالُ إِلَى کَنَفِ عِزٍّ غَالِبٍ، وَتَعَطَّفَتِ آلْأُمُورُ عَلَيْهِمْ فِي ذُرَى مُلْکٍ ثَابتٍ).
تاريخ اسلام، بهترين گواه بر صدق تمام تعبيرات امام (عليه السلام) درباره پيروزى اعراب و مسلمانان در سايه اسلام است، چيزى که مورخان شرق و غرب همه به آن معتقدند. در پايان اين سخن اشاره به پيروزى مطلق مسلمانان بر دشمنان کرده و با تعبيرى رسا مى فرمايد: «در سايه اين امور، آن ها زمامداران جهانيان و سلاطين گرداگرد زمين شدند و بر کسانى که پيش از آن بر آن ها فرمانروايى مى کردند حکم راندند، و احکام را درباره کسانى به اجرا درآوردند که در گذشته مجريان امور بودند. نه نيزه هاى آن ها کج مى شد و نه سنگ آنان در هم مى شکست (قدرتشان ثابت و نيروهايشان شکست ناپذير بود)»؛ (فَهُمْ حُکَّامٌ عَلَى آلْعَالَمِينَ، وَمُلُوکٌ فِي أَطْرَافِ آلْأَرَضِينَ. يَمْلِکُونَ آلْأُمُورَ عَلَى مَنْ کَانَ يَمْلِکُهَا عَلَيْهِمْ، وَيُمْضُونَ آلْأَحْکامَ فِيمَنْ کَانَ يُمْضِيهَا فِيهِمْ! لا تُغْمَزُ لَهُمْ قَنَاةٌ، وَلا تُقْرَعُ لَهُمْ صَفَاةٌ).
اشاره به اين که پادشاهان و حاکمانى که در دوران قبل، آن ها را براثر اختلاف وپراکندگى و ضعف و ناتوانى به بند مى کشيدند و برده و بنده خود مى ساختند، در سايه اتّحاد و قدرتى که مسلمين از ايمان گرفته بودند در برابر آنان زانو زدند و مسلمانان به نيروى شکست ناپذيرى مبدّل شدند.
يکى از مستشرقين مى گويد: قدرت مسلمين به جايى رسيده بود که اگر کسى به فکر مبارزه با آن ها مى افتاد، مى گفتند: ديوانه است و عقل خود را از دست داده است.
* * *
پاورقی ها
«جداول» جمع «جدول» به معناى جوى آب است.
«فکهين» جمع «فکه» بر وزن «خشن» به معناى شادمان و خندان است و در اصل از ريشه «فکاهه» بر وزن «زمانه» به معناى مزاح کردن و خنديدن گرفته شده است. بعضى معتقدند که ريشه اصلى آن «فاکهه» به معناى ميوه است گويى شوخى ها و مزاح ها همچون ميوه هاى شيرينى است که از آن لذّت مى برند. «تربّعت» از ريشه «تربّع» به معناى چهارزانو نشستن است. سپس در معناى اقامت در مکانى با آرامش و اطمينان به کار رفته است. «ذرى» جمع «ذروة» (به ضم ذال و کسر آن) قسمت بالاى هر چيزى است و به کوهان شتر و قلّه کوه ها گفته مى شود. «تغمز» از ريشه «غمز» بر وزن «طنز» به معناى اشاره با چشم و دست براى عيب جويى است و گاه به معناى کج و معوج شدن به کار مى رود و در جمله بالا معناى دوم مراد است. «قناة» به معناى نيزه و گاه به معناى عصا آمده است و به کاريز و مسير آب ها که به صورت مستقيم کشيده مى شود، قنات مى گويند و در اين جا به معناى نيزه است. «لا تقرع» از ريشه «قرع» بر وزن «فرع» يعنى کوبيدن چيزى بر روى چيزى به گونه اى که صداى شديد از آن برخيزد. «صفاة» به معناى تخته سنگ پهن و صاف و در جمله بالا کنايه از قدرت است.