تفسیر بخش نوزدهم

أَلا وَإِنَّکُمْ قَدْ نَفَضْتُمْ أَيْدِيَکُمْ مِنْ حَبْلِ الطَّاعَةِ، وَثَلَمْتُمْ حِصْنَ آللهِ آلْمَضْرُوبَ عَلَيْکُمْ، بِأَحْکامِ آلْجَاهِلِيَّةِ. فَإِنَّ آللهَ سُبْحَانَهُ قَدِ آمْتَنَّ عَلَى جَمَاعَةِ هذِهِ آلْأُمَّةِ فِيمَا عَقَدَ بَيْنَهُمْ مِنْ حَبْلِ هذِهِ آلاُْلْفَةِ الَّتِي يَنْتَقِلُونَ فِي ظِلِّهَا، وَيَأْوُونَ إِلَى کَنَفِهَا، بِنِعْمَةٍ لا يَعْرِفُ أَحَدٌ مِنَ آلْمَخْلُوقِينَ لَهَا قِيمَةً، لِأَنَّها أَرْجَحُ مِنْ کُلِّ ثَمَنٍ، وَأَجَلُّ مِنْ کُلِّ خَطَرٍ.
وَآعْلَمُوا أَنَّکُمْ صِرْتُمْ بَعْدَ آلْهِجْرَةِ أَعْرَاباً، وَبَعْدَ آلْمُوَالاةِ أَحْزَاباً. مَا تَتَعَلَّقُونَ مِنَ آلْإِسْلامِ إِلاَّ بِاسْمِهِ، وَلا تَعْرِفُونَ مِنَ آلْإِيمَانِ إلاَّ رَسْمَهُ.
تَقُولُونَ: النَّارَ وَلا آلْعَارَ! کَأَنَّکُمْ تُرِيدُونَ أَنْ تُکْفِئُوا آلْإِسلامَ عَلَى وَجْهِهِ آنْتِهَاکاً لِحَرِيمِهِ، وَنَقْضاً لِمِيثَاقِهِ الَّذِي وَضَعَهُ آللهُ لَکُمْ حَرَماً فِي أَرْضِهِ، وَأَمْناً بَيْنَ خَلْقِهِ. وَإِنَّکُمْ إِنْ لَجَأْتُمْ إِلَى غَيْرِهِ حَارَبَکُمْ أَهْلُ آلْکُفْرِ، ثُمَّ لا جَبْرَائِيلُ وَلا مِيکائِيلُ وَلا مُهَاجِرُونَ وَلا أَنْصَارٌ يَنْصُرُونَکُمْ إِلاَّ آلْمُقَارَعَةَ بِالسَّيْفِ حَتَّى يَحْکُمَ آللهُ بَيْنَکُمْ.
وَإِنَّ عِنْدَکُمُ آلْأَمْثَالَ مِنْ بَأْسِ آللهِ وَقَوَارِعِهِ، وَأَيَّامِهِ وَوَقَائِعِهِ، فَلاتَسْتَبْطِئُوا وَعِيدَهُ جَهْلاً بِأَخْذِهِ، وَتَهَاوُناً بِبَطْشِهِ، وَيَأْساً مِنْ بَأْسِهِ. فَإِنَّ آللهَ سُبْحَانَهُ لَمْ يَلْعَنِ آلْقَرْنَ آلْمَاضِيَ بَيْنَ أَيْدِيکُمْ إِلاَّ لِتَرْکِهِمُ آلاَْمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَآلنَّهْيَ عَنِ آلْمُنْکَرِ. فَلَعَنَ آللهُ آلسُّفَهَاءَ لِرُکُوبِ آلْمَعَاصِي، وَآلْحُلَمَاءَ لِتَرْکِ آلتَّنَاهِي.
أَلا وَقَدْ قَطَعْتُمْ قَيْدَ آلْإِسْلامِ، وَعَطَّلْتُمْ حُدُودَهُ، وَأَمَتُّمْ أَحْکَامَهُ.

ترجمه
آگاه باشيد! شما دست از ريسمان اطاعت خدا کشيديد و با احياى احکام جاهليّت دژ محکم الهى را که گرداگرد شما بود درهم شکستيد، خداوند سبحان بر اين امّت منّت نهاده و پيوند الفت و اتّحاد را ميان آنان برقرار ساخته، الفتى که در سايه آن (در نهايت امنيّت) رفت و آمد کنند و در کنف حمايت آن قرار گيرند؛ نعمتى که هيچ کس از مردم نمى تواند بهايى براى آن تعيين کند، زيرا از هر بهايى برتر و از هر چيز باارزشى پرارزش تر است.
بدانيد که شما بعد از هجرت (به سوى اسلام) به خوى اعراب باديه نشين (قبل از اسلام) بازگشتيد و بعد از دوستى و محبّت (رشته الفت را گسستيد و) به صورت گروه هاى پراکنده درآمديد. از اسلام تنها به نامش قناعت کرده ايد و از ايمان جز صورتى نمى شناسيد. شما مى گوييد: «النار و لا العار» (آتش دوزخ آرى! اما ننگ و عار نه!) گويا مى خواهيد با اين شعارتان اسلام را واژگون کنيد وحرمت آن را بشکنيد و پيمان الهى را که خداوند آن را حرمى براى شما در زمين قرار داده ووسيله امنيّت خلقش شمرده، نقض کنيد.
شما اگر به غير اسلام پناه بريد کافران با شما نبرد خواهند کرد و در آن هنگام نه جبرئيل و ميکائيل به يارى شما مى آيند و نه مهاجرين و انصار، و راهى جز پيکار با شمشير نخواهيد داشت تا خداوند ميان شما حکم کند (و شکست و زبونى شما فرارسد).
نمونه هايى از کيفرهاى الهى و عذاب هاى کوبنده او و روزهايى که مجازات وى دامن گنهکاران را گرفت و وقايعى که در اين زمينه اتّفاق افتاد (در قرآن مجيد) در دسترس شماست، بنابراين تهديدهاى الهى را به دليل جهل درباره آن و سبک شمردن مجازات پروردگار و ايمنى از کيفر او، دور نشمريد، زيرا خداوند سبحان مردم قرن هاى پيشين را از رحمت خود دور نساخت جز به اين سبب که امر به معروف و نهى از منکر را ترک کردند، لذا افراد نادان را به سبب گناه و دانايان را به علّت ترک نهى از منکر از رحمت خود دور ساخت. آگاه باشيد! شما رشته اسلام را قطع و حدود آن را تعطيل کرديد و احکامش را به نابودى کشانديد (با اين حال انتظار نجات داريد؟!).
شرح و تفسیر
از تعصّب و تفرقه بپرهيزيد
به دنبال بحثى که امام (عليه السلام) در فرازهاى گذشته درباره بنى اسرائيل و ضعف آن ها قبل از قيام موسى (عليه السلام) سپس قدرت و قوّت آنان در سايه اين قيام وحدت ساز و آنگاه ضعف و ذلّت مجدّد به دليل پشت کردن به آيين موسى (عليه السلام) بيان فرمود، همين مراحل سه گانه را درباره مسلمانان يادآور مى شود: مرحله اوّل که مربوط به عصر جاهليت بود و مرحله دوم که ارتباط با عصر قيام پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) و آن همه موفقيّت ها و پيروزى ها داشت، که در بخش هاى سابق اين خطبه گذشت. اکنون امام (عليه السلام) در اين بخش به بيان مرحله سوم که دوران عقب گرد مسلمانان از وحدت و پيروزى پيشين است، پرداخته و چنين مى فرمايد: «آگاه باشيد! شما دست از ريسمان اطاعت خدا کشيديد و با احياى احکام جاهليّت دژ محکم الهى را که گرداگرد شما بود درهم شکستيد»؛ (أَلا وَإِنَّکُمْ قَدْ نَفَضْتُمْ أَيْدِيَکُمْ مِنْ حَبْلِ الطَّاعَةِ، وَثَلَمْتُمْ حِصْنَ آللهِ آلْمَضْرُوبَ عَلَيْکُمْ، بِأَحْکامِ آلْجَاهِلِيَّةِ).
سپس به شرح اين سخن پرداخته، مى افزايد: «خداوند سبحان بر اين امّت منّت نهاده و پيوند الفت و اتّحاد را ميان آنان برقرار ساخته، الفتى که در سايه آن (در امنيّت) رفت و آمد کنند و در کنف حمايت آن قرار گيرند؛ نعمتى که هيچ کس از مردم نمى تواند بهايى براى آن تعيين کند، زيرا از هر بهايى برتر و از هر چيز باارزشى پرارزش تر است»؛ (فَإِنَّ آللهَ سُبْحَانَهُ قَدِ آمْتَنَّ عَلَى جَمَاعَةِ هذِهِ آلْأُمَّةِ فِيمَا عَقَدَ بَيْنَهُمْ مِنْ حَبْلِ هذِهِ آلْأُلْفَةِ الَّتي يَنْتَقِلُونَ فِي ظِلِّهَا، وَيَأْوُونَ إِلَى کَنَفِهَا، بِنِعْمَةٍ لا يَعْرِفُ أَحَدٌ مِنَ آلْمَخْلُوقِينَ لَهَا قِيمَةً، لِأَنَّها أَرْجَحُ مِنْ کُلِّ ثَمَنٍ، وَأَجَلُّ مِنْ کُلِّ خَطَرٍ).
اين تعبيرات بلند و بالا، همه درباره اهمّيّت اتّحاد و الفت است، همان چيزى که قرآن بارها بر آن تأکيد کرده است، ازجمله مى فرمايد: (وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَمِيعآ وَلا تَفَرَّقُوا وَاذْکُرُوا نِعْمَتَ اللهِ عَلَيْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانآ)؛ «و همگى به ريسمان خدا [= قرآن و هرگونه وسيله وحدت الهى] چنگ زنيد و پراکنده نشويد و نعمتِ (بزرگِ) خدا را بر خود، به ياد آريد که چگونه دشمن يکديگر بوديد و او ميان دل هاى شما، الفت برقرار ساخت و به برکتِ نعمت او، برادر شديد».
در ادامه اين سخن با صراحت بيشترى مى فرمايد: «بدانيد که شما بعد از هجرت (به سوى اسلام) به خوى اعراب باديه نشين (قبل از اسلام) بازگشتيد وبعد از دوستى و محبّت (رشته الفت را گسستيد و) به صورت گروه هاى پراکنده درآمديد. از اسلام تنها به نامش قناعت کرده ايد و از ايمان جز صورتى نمى شناسيد»؛ (وَآعْلَمُوا أَنَّکُمْ صِرْتُمْ بَعْدَ آلْهِجْرَةِ أَعْرَاباً، وَبَعْدَ آلْمُوَالاةِ أَحْزَاباً. مَا تَتَعَلَّقُونَ مِنَ آلْإِسْلامِ إِلاَّ بِاسْمِهِ، وَلا تَعْرِفُونَ مِنَ آلْإِيمَانِ إلاَّ رَسْمَهُ). امام (عليه السلام) در اين چند جمله نگرانى شديد خود را از وضع مسلمانان آن زمان ابراز مى دارد که چگونه تعصّبات قبيلگى در ميان آن ها به شدت آشکار و سرچشمه درگيرى و خون ريزى شده بود، همان چيزى که پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) آن را در سايه تعليمات عالى اسلامى محو کرد، لذا امام (عليه السلام) به آن ها مى فرمايد: «شما دم از اسلام و ايمان مى زنيد، ولى تنها از اسلام نامى بر خود نهاده ايد و از ايمان، به تشريفاتى بسنده کرده ايد. آرى! شما شهادتين را بر زبان جارى مى کنيد و نماز و روزه اى در ظاهر انجام مى دهيد، ولى از اصول تعليمات اسلام بى خبريد.
سپس امام (عليه السلام) به شرح اين جمله سربسته پرداخته، مى فرمايد: «شما مى گوييد: «النّارَ وَلا الْعارَ» (آتش دوزخ آرى! اما ننگ و عار نه!) گويا مى خواهيد با اين شعارتان اسلام را واژگون کنيد و حرمت آن را بشکنيد و پيمان الهى را که خداوند آن را حرمى براى شما در زمين قرار داده و وسيله امنيّت خلقش شمرده، نقض کنيد»؛ (تَقُولُونَ: النَّارَ وَلا آلْعَارَ! کَأَنَّکُمْ تُرِيدُونَ أَنْ تُکْفِئُوا آلْإِسلامَ عَلَى وَجْهِهِ آنْتِهَاکاً لِحَرِيمِهِ، وَنَقْضاً لِمِيثَاقِهِ الَّذِي وَضَعَهُ آللهُ لَکُمْ حَرَماً فِي أَرْضِهِ، وَأَمْناً بَيْنَ خَلْقِهِ).
جمله شعارگونه «اَلنّارَ وَلا الْعارَ» که به گفته بعضى از شارحان نهج البلاغه اوّلين بار از زبان «اوس بن حارثه» شنيده شد و مفهومش اين است که «ما از آتش استقبال مى کنيم ولى ننگ را نمى پذيريم» درواقع از شعارهاى متعصّبين دور از اسلام است؛ آن ها مى گفتند: «حاضريم به دوزخ برويم؛ اما حاضر نيستيم مثلا فلان قبيله بر ما پيشى گيرد يا خونى از ما بريزد و انتقامش را دو چندان نگيريم». امام (عليه السلام) مى فرمايد: «مفهوم اين سخن پشت کردن به اسلام و نقض پيمان هاى الهى است». جمعى از شارحان نهج البلاغه گفته اند: جمله «اَلنّارَ وَلا الْعارَ» اگر درمورد اهداف مقدّس باشد جمله خوبى است؛ ولى اگر درباره افتخارات موهوم قبيلگى باشد سخن زشت و نادرستى است.
اين سخن در صورتى صحيح است که «النار» به معناى آتش دوزخ نباشد، بلکه به معناى وسيعى باشد که شامل آتش مشکلات دنيوى نيز بشود. مثلا گفته شود: «تن به مشکلات و حتى مرگ مى دهيم اما ننگ سيطره کفّار را بر بلاد اسلامى نمى پذيريم». به يقين اين شعار صحيحى است؛ اما اگر گفته شود: «تن به آتش دوزخ مى سپاريم؛ اما ننگ برترى جويى فلان قبيله را نمى پذيريم» شعارى بسيار نادرست و همگون با تعصّبات جاهليت است.
بر اين اساس آنچه در شرح نهج البلاغه محقّق تسترى آمده است که اين تقسيم را سخن مضحکى مى داند، درست به نظر نمى رسد، زيرا گويندگان اين سخن «نار» را به معناى وسيع تفسير کرده اند، هر چند منظور از آنچه در کلام امام (عليه السلام) از زبان متعصّبان آن زمان آمده، همان قسم منفى اين شعار است.
آنگاه امام (عليه السلام) به عاقبت شوم اين روش اشاره کرده، مى فرمايد: «شما اگر به غير اسلام پناه بريد کافران با شما نبرد خواهند کرد و در آن هنگام نه جبرئيل وميکائيل به يارى شما مى آيند و نه مهاجرين و انصار، و راهى جز پيکار با شمشير نخواهيد داشت تا خداوند ميان شما حکم کند (و شکست و زبونى شما فرارسد)»؛ (وَإِنَّکُمْ إِنْ لَجَأْتُمْ إِلَى غَيْرِهِ حَارَبَکُمْ أَهْلُ آلْکُفْرِ، ثُمَّ لا جَبْرَائِيلُ وَلامِيکائِيلُ وَلا مُهَاجِرُونَ وَلا أَنْصَارٌ يَنْصُرُونَکُمْ إِلاَّ آلْمُقَارَعَةَ بِالسَّيْفِ حَتَّى يَحْکُمَ آللهُ بَيْنَکُمْ). اشاره به اين که آن روز که متمسّک به اسلام بوديد، خداوند فرشتگان آسمان را به يارى شما فرستاد و امدادهاى غيبى شامل حال مهاجران و انصار شد؛ دشمنان را عقب رانديد و پيروزى و امنيت و عزّت را براى خود فراهم ساختيد؛ ولى اگر به اسلام پشت کنيد همه اين ها از شما گرفته خواهد شد؛ شما مى مانيد و دشمنان خون آشام و به يقين بدون يارى خداوند راه به جايى نخواهيد برد، بنابراين به اسلام راستين بازگرديد، باد کِبر و غرور از سر به در کنيد و تعصّب هاى جاهليّت را کنار بگذاريد و آتش اختلاف را فرو بنشانيد تا دست لطف الهى بر سر شما باشد.
آنگاه به آن ها هشدار مى دهد که در سرگذشت دردناک متمرّدان پيشين بينديشيد و حال خود را با آن ها قياس کنيد، مى فرمايد: «(در قرآن مجيد) نمونه هايى از کيفرهاى الهى و عذاب هاى کوبنده او و روزهايى که مجازات وى دامن گنهکاران را گرفت و وقايعى که در اين زمينه اتّفاق افتاد در دسترس شماست»؛ (وَإِنَّ عِنْدَکُمُ آلْأَمْثَالَ مِنْ بَأْسِ آللهِ وَقَوَارِعِهِ، وَأَيَّامِهِ وَوَقَائِعِهِ).
تعبيرات چهارگانه «بأس» و «قوارع» و «ايام» و «وقايع» همه اشاره به مجازات هاى سخت و سنگين امت هاى تبهکار پيشين است؛ ولى هر يک از اين تعبيرات مفهوم خاص خود را دارد: «بأس» به معناى جنگ و پيکار و عذاب است. «قوارع» اشاره به کيفرهاى کوبنده است؛ مانند طوفان نوح (عليه السلام) و زلزله ويرانگر قوم لوط (عليه السلام) و صاعقه عاد و ثمود. «ايّام» اشاره به مجموعه روزهايى است که اين حوادث در آن اتّفاق افتاد، و «وقايع» مجموعه اين حوادث اعم از مقدمات و ذى المقدمه و آثار و نتايج آن است.
«ايّام الله» در اين جا اشاره به روزهاى سخت و وحشتناک امت هاى پيشين است. در قرآن مجيد درباره قوم عاد آمده است: (إِنَّا أَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِيحآ صَرْصَرآ فِى يَوْمِ نَحْسٍ مُّسْتَمِرٍّ)؛ «تندباد وحشتناک و سردى را در روزى شوم مستمر بر آنان فرستاديم». و به دنبال آن مى فرمايد: (تَنزِعُ النَّاسَ کَأَنَّهُمْ أَعْجَازُ نَخْلٍ مُّنْقَعِرٍ)؛
«که مردم را همچون تنه هاى نخلِ ريشه کن شده از جايشان برمى کند». و آيات فراوان ديگرى که درباره قوم فرعون و قوم نوح (عليه السلام) و مانند آن ها آمده است.
سپس امام (عليه السلام) به دنبال آن مى افزايد: «بنابراين تهديدهاى الهى را به دليل جهل درباره آن و سبک شمردن مجازات پروردگار و ايمنى از کيفر او، دور نشمريد»؛ (فَلا تَسْتَبْطِئُوا وَعِيدَهُ جَهْلاً بِأَخْذِهِ، وَتَهَاوُناً بِبَطْشِهِ، وَيَأْساً مِنْ بَأْسِهِ).
اشاره به اين که اگر چند روز يا چند ماهى مجازات عاصيان و گردنکشان به تأخير افتد آن را دليل بر عدم نگيريد، زيرا تاريخ نشان داده اين امر «گرچه دير آيد، بيايد» و اصولا اين گونه فاصله هاى زمانى در مقياس عمر جهان فاصله اى محسوب نمى شود.
آنگاه امام (عليه السلام) به ذکر دليل براى اين موضوع (همگونى سرنوشت ها) پرداخته و انگشت بر يکى از مهم ترين خطاهاى آنان گذاشته، مى فرمايد: «خداوند سبحان مردم قرن هاى پيشين را از رحمت خود دور نساخت جز به اين سبب که امر به معروف و نهى از منکر را ترک کردند، لذا افراد سفيه و نادان را به سبب گناه ودانايان را به علّت ترک نهى از منکر از رحمت خود دور ساخت»؛ (فَإِنَّ آللهَ سُبْحَانَهُ لَمْ يَلْعَنِ آلْقَرْنَ آلْمَاضِيَ بَيْنَ أَيْدِيکُمْ إِلاَّ لِتَرْکِهِمُ آلْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَآلنَّهْيَ عَنِ آلْمُنْکَرِ. فَلَعَنَ آللهُ آلسُّفَهَاءَ لِرُکُوبِ آلْمَعَاصِي، وَآلْحُلَمَاءَ لِتَرْکِ آلتَّنَاهِي).
اين سخن اشاره به آيات شريفه قرآن مجيد است، آن جا که مى فرمايد: (لُعِنَ الَّذِينَ کَفَرُوا مِنْ بَنِى إِسْرَائِيلَ عَلَى لِسَانِ دَاوُدَ وَعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ ذلِکَ بِمَا عَصَوْا وَکَانُوا يَعْتَدُونَ * کَانُوا لا يَتَنَاهَوْنَ عَنْ مُّنکَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ مَا کَانُوا يَفْعَلُونَ)؛ «کافران بنى اسرائيل بر زبان داود و عيسى بن مريم لعن (و نفرين) شدند. اين به دليل آن بود که نافرمانى و تجاوز مى کردند؛ آن ها از اعمال زشتى که انجام مى دادند يکديگر را نهى نمى کردند، چه بد کارى انجام مى دادند».
البتّه در بخش آينده خطبه، به عوامل ديگر سقوط آن ها اشاره شده، ولى تعبير امام (عليه السلام) نشان مى دهد که مهم ترين خطاى آن ها ترک امر به معروف و نهى از منکر بود، زيرا اجراى همه احکام الهى وابسته به زنده نگه داشتن اين دو وظيفه الهى است و هر گاه اين دو فريضه برپا داشته شود همه فرائض برپا خواهد بود و اگر رها شود فرائض ديگر نيز دستخوش فنا و نابودى خواهد شد، لذا در حديث امام باقر (عليه السلام) مى خوانيم: «إنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْيَ عَنِ الْمُنْکَرِ... فَريضَةٌ عَظيمَةٌ بِهَا تُقامُ الْفَرائِضُ».
درباره اهمّيّت فوق العاده امر به معروف و نهى از منکر در اسلام، ذيل خطبه هاى ديگرى که با صراحت از اين موضوع سخن مى گويد به خواست خدا بحث خواهيم کرد.
سپس امام (عليه السلام) سخنش را در اين فراز از خطبه با اين جمله پايان مى دهد: «به هوش باشيد! شما رشته اسلام را قطع و حدود آن را تعطيل کرديد و احکامش را به نابودى کشانديد»؛ (أَلا وَقَدْ قَطَعْتُمْ قَيْدَ آلْإِسْلامِ، وَعَطَّلْتُمْ حُدُودَهُ، وَأَمَتُّمْ أَحْکامَهُ).
اشاره به اين که تنها نام اسلام يا تشريفات ظاهرى اش سبب نجات کسى نيست، بلکه بايد احکامش اجرا شود، حدودش برقرار گردد و پيوند با اسلام در همه زمينه ها محکم باشد و شما چنين نيستيد. نام اسلام را يدک مى کشيد و از افکار ورفتار جاهلى پيروى مى کنيد و باز هم انتظار داريد سربلند و عزيز ومقتدر باشيد.

* * *
پاورقی ها
«نفضتم» از ريشه «نفض» بر وزن «نبض» به معناى تکان دادن چيزى است براى فروريختن اشيايى که در آن است و تعبير بالا به معناى رها ساختن رشته طاعت الهى است.
«ثلمتم» از ريشه «ثلم» بر وزن «عزم» به معناى شکستن و سوراخ کردن و شکاف دادن است. «کنف» به معناى حمايت و حفاظت و سايه و پناه است. آل عمران، آيه 103. نمونه هاى عينى اين فرمان قرآنى و تعليمات امام (عليه السلام) را در اين خطبه، با چشم خود در همين ايّام مشاهده کرديم. دشمنان اسلام و استعمارگران غرب نقشه هاى خطرناکى براى کشور اسلامى لبنان کشيده بودند که آن را به وسيله عمّال نفوذى خود تحت سيطره قرار دهند؛ و با اين کار هم فکر اسرائيل را از اين ناحيه آسوده کنند و هم سکويى باشد براى دست انداختن به ساير کشورهاى اسلامى؛ ولى ملّت لبنان در يک روز تاريخى (روز 26 محرم الحرام 1426) دست اتّحاد به هم دادند و گردهمايى عظيم ميليونى به راه انداختند و با يکزبان، بيزارى خود را از دشمنان ابراز داشتند و نقشه هاى آن ها را نقش بر آب کردند: (وَمَکَرُوا وَمَکَرَ اللهُوَاللهُ خَيْرُ الْمَاکِرِينَ). «تکفئوا» از ريشه «اکفاء» به معناى واژگون کردن است. او مردى بود که در عصر جاهليّت مى زيست؛ ولى مطابق نقل نوه او «حميد بن منهب» جدّش اوس بن حارثه با هفتاد نفر از قبيله «طىّ» خدمت پيامبر (صلي الله عليه و آله) رسيد و با آن حضرت بيعت کرد. (اسد الغابة، ج 1، ص 167) بهج الصباغة (شوشترى)، ج 2، ص 304. مرجع ضمير در «غيره» اسلام است که قبلا ذکر شده، هر چند بعضى احتمال داده اند که منظور خداست. واژه «لا» در چهار مورد که در اين جمله آمده است، اگر «لا»ى نافيه جنس باشد بايد جبرائيل و ميکائيل و مهاجرون و انصار به صورت منصوب خوانده شوند، آن گونه که در بعضى از نسخ نيز وارد شده است و اگر آنرا «لا»ى نفى بدانيم (لاى مشبهة به ليس) بايد هر چهار کلمه به صورت مرفوع خوانده شود، آن گونه که درنسخه موجود است. «المقارعة» به معناى زد و خورد و نبرد و کشمکش است. جمله «إلّا المُقارَعَةَ بِالسَّيْفِ» احتمال دارد ازقبيل استثناى منقطع باشد، اشاره به اين که شما هيچ يار و ياورى نخواهيد داشت، جز زد و خورد با شمشير که آن نيز نمى تواند با اين پراکندگى اى که داريد سبب پيروزى شما شود، بنابراين محکوم به شکست خواهيد شد. اين احتمال نيز از سوى جمعى از شارحان داده شده که جمله مزبور استثناى متّصل است؛ يعنى يار و ياور شما تنها شمشيرهاى شماست که احتمال پيروزى و شکست، هر دو را دارد؛ ولى پيداست که اين احتمال با سياق عبارت امام (عليه السلام) سازگار نيست. قمر، آيه 19. قمر، آيه 20. «تستبطئوا» از ريشه «استبطاء» به معناى کُند شمردن و انتظار کشيدن است. از «بُطئ» بر وزن «قفل» به معناى کُندى گرفته شده است. «بطش» در اصل به معناى گرفتن چيزى با قدرت است و چون به هنگام مجازات مجرم، نخست او را با قدرت مى گيرند، اين واژه به معناى مجازات نيز آمده است. «الحلماء» جمع «حليم» به معناى عاقل است و از ريشه «حُلُم» بر وزن «شتر» به معناى عقل گرفته شده است. مائده، آيات 78 و 79. کافى، ج 5، باب الأمر بالمعروف و النهى عن المنکر، ص 56، ضمن حديث 1.