تفسیر بخش بيست و يکم
أَنَا وَضَعْتُ فِي آلصِّغَرِ بِکَلاکِلِ آلْعَرَبِ، وَکَسَرْتُ نَوَاجِمَ قُرُونِ رَبِيعَةَ وَمُضَرَ. وَقَدْ عَلِمْتُمْ مَوْضِعِي مِنْ رَسُولِ آللهِ (صلي الله عليه و آله) بِالْقَرَابَةِ آلْقَرِيبَةِ، وَآلْمَنْزِلَةِ آلْخَصيصَةِ. وَضَعَنِي فِي حِجْرِهِ وَأَنَا وَلَدٌ يَضُمُّنِي إِلَى صَدْرِهِ، وَيَکْنُفُنِي فِي فِرَاشِهِ، وَيُمِسُّنِي جَسَدَهُ، وَيُشِمُّنِي عَرْفَهُ. وَکَانَ يَمْضَغُ آلشَّيْءَ ثُمَّ يُلْقِمُنِيهِ، وَمَا وَجَدَ لِي کَذْبَةً فِي قَوْلٍ، وَلا خَطْلَةً فِي فِعْلٍ. وَلَقَدْ قَرَنَ آللهُ بِهِ (صلي الله عليه و آله) مِنْ لَدُنْ أَنْ کَانَ فَطِيماً أَعْظَمَ مَلَکٍ مِنْ مَلائِکَتِهِ يَسْلُکُ بِهِ طَرِيقَ آلْمَکَارِمِ، وَمَحَاسِنَ أَخْلاقِ آلْعَالَمِ، لَيْلَهُ وَنَهَارَهُ. وَلَقَدْ کُنْتُ أَتَّبِعُهُ آتِّبَاعَ آلْفَصِيلِ أَثَرَ أُمِّهِ، يَرْفَعُ لِي فِي کُلِّ يَوْمٍ مِنْ أَخْلاقِهِ عَلَماً، وَيَأْمُرُنِي بِالْإِقْتِدَاءِ بِهِ. وَلَقَدْ کَانَ يُجَاوِرُ فِي کُلِّ سَنَةٍ بِحِرَاءَ فَأَرَاهُ، وَلا يَرَاهُ غَيْرِي. وَلَمْ يَجْمَعْ بَيْتٌ وَاحِدٌ يَوْمَئِذٍ فِي آلْإِسْلامِ غَيْرَ رَسُولِ آللهِ (صلي الله عليه و آله) وَخَدِيجَةَ وَأَنَا ثَالِثُهُمَا. أَرَى نُورَ آلْوَحْيِ وَآلرِّسَالَةِ، وَأَشُمُّ رِيحَ آلنُّبُوَّةِ.
وَلَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّةَ آلشَّيْطَانِ حِينَ نَزَلَ آلْوَحْيُ عَلَيْهِ (صلي الله عليه و آله) فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ آللهِ مَا هذِهِ آلرَّنَّةُ؟ فَقَالَ: «هذَا الشَّيْطَانُ قَدْ أَيِسَ مِنْ عِبَادَتِهِ. إِنَّکَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ، وَتَرَى مَا أَرَى، إِلاَّ أَنَّکَ لَسْتَ بِنَبِيٍّ، وَلکِنَّکَ لَوَزِيرٌ وَإِنَّکَ لَعَلَى خَيْرٍ».
ترجمه
او هرگز دروغى در گفتار من نيافت و در کردارم خطا و اشتباهى نديد.
از همان زمان که رسول خدا (صلي الله عليه و آله) از شير بازگرفته شد، خداوند بزرگ ترين فرشته از فرشتگان خود را مأمور ساخت تا در طول شب و روز وى را به راه هاى فضيلت و محاسن اخلاق جهانيان وادارد و من هم مانند کودکى که به دنبال مادرش حرکت مى کند از او پيروى مى کردم. هر روز نکته تازه اى از اخلاق برجسته خود را براى من آشکار مى ساخت و مرا فرمان مى داد که به او اقتدا کنم.
او در هر سال مدتى را در مجاورت غار حرا به سر مى برد (و به عبادت خدا مى پرداخت) من او را مى ديدم و کسى ديگر او را نمى ديد (و از برنامه عبادت او خبر نداشت و هنگامى که آن حضرت به نبوت مبعوث شد) در آن روز خانه اى که اسلام در آن راه يافته باشد، جز خانه پيامبر (صلي الله عليه و آله) نبود، تنها او و خديجه در آن بودند و من نفر سوم بودم. من نور وحى و رسالت را مى ديدم و بوى نبوّت را استشمام مى کردم. من صداى ناله شيطان را در آغاز نزول وحى بر آن حضرت شنيدم و گفتم: اى رسول خدا! اين ناله (از کيست و براى) چيست؟ فرمود: اين ناله شيطان است، زيرا از اين که پيروى اش کنند مأيوس شده است.
(سپس پيامبر (صلي الله عليه و آله) به من فرمود:) تو آنچه را که من مى شنوم مى شنوى و آنچه را که من مى بينم مى بينى (و چشم و گوش تو حقايق عالم غيب را درک مى کند) جز اين که تو پيامبر نيستى؛ ولى وزير منى و در مسير خير و سعادت قرار دارى!
شرح و تفسیر
امام (عليه السلام) در اين بخش از خطبه براى تقويت روحيه ياران خود در مقابل دشمنان و غوغاسالاران و فتنه جويان قبايل، به دو نکته مهم اشاره مى فرمايد. نخست، به وضعيت خود در جنگ هاى اسلامى در برابر شجاعان عرب و ضربات سنگينى که به آن ها وارد ساخت، اشاره مى کند تا دشمنان و غوغاگران بر سر جاى خود بنشينند. و دوم، رابطه نزديک خود را با پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) که امتياز منحصر به فردى براى آن حضرت بود بيان مى کند تا همه مؤمنان راستين، با علاقه و اخلاص بيشتر به فرمانش گردن نهند، بنابراين هرگز نبايد تصوّر کرد که امام (عليه السلام) در اين بخش از خطبه به خودستايى پرداخته است؛ چيزى که با بخش هاى پيشين خطبه در تضاد است، بلکه امام (عليه السلام) هدف مهمى را دنبال مى کند که فراتر از اين گونه پندارهاست.
در قسمت اوّل مى فرمايد: «من در دوران جوانى، بزرگان و شجاعان عرب را به خاک افکندم و شاخ هاى بلند قبيله ربيعه و مضر را در هم شکستم (و سران گردنکش آن ها را بر خاک نشاندم)»؛ (أَنَا وَضَعْتُ فِي آلصِّغَرِ بِکَلاکِلِ آلْعَرَبِ، وَکَسَرْتُ نَوَاجِمَ قُرُونِ رَبِيعَةَ وَمُضَرَ).
تعبير به «صغر» در اين جمله نقطه مقابل «کبر»، اشاره به دوران جوانى حضرت است، نه کودکى، و اين تعبير متعارفى است که افرادى که سنّوسالى از آن ها گذشته، هنگامى که مى خواهند به دوران جوانى خود اشاره کنند، مى گويند: «هنگامى که کوچک بودم چنين و چنان کردم».
به هرحال امام (عليه السلام) در اين عبارت کوتاه خاطره پرشکوه پيروزى هايش را در جنگ هاى اسلامى در نظرها مجسّم مى کند؛ ضرباتى که در ميدان «بَدْر» بر پيکر «عتبه» و «وليد» و «حنظله» وارد کرد و دفاع جانانه اى که در ميدان «اُحُد» از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) در برابر انبوه دشمنان انجام داد و ضربه سهمگينى که در جنگ «احزاب» بر بزرگ ترين شجاع عرب «عمرو بن عبدود» وارد ساخت و آوازه اش در همه جزيرة العرب پيچيد و سپس قدرت نمايى هاى او در فتح «مکه» و جنگ «حنين» و همچنين غزوات و سراياى ديگر که اندکى مطالعه درباره آن ها نشان مى دهد که امام (عليه السلام) ازنظر روح و جسم تا چه حد قدرتمند بوده است. يادآورى اين امور لرزه بر پيکر دشمنان او مى افکند.
بعضى از شارحان نهج البلاغه تحليل جالبى در اين جا دارند، مى گويند: پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) سه دوران مختلف را بعد از بعثت، پشت سر گذاشت؛ نخست دوران سيزده ساله مکه بود که دست به شمشير نبرد و تنها به مقاومت در برابر دشمنان و تعليم و تربيت دوستان پرداخت. دوران دوم از آغاز هجرت شروع مى شود تا جنگ احزاب که پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) و مسلمانان غالبآ در برابر دشمن حالت دفاعى داشتند و دوران سوم دوران فتح مکه و جنگ حنين بود که بيشتر جنبه تهاجمى داشت، هر چند هدف، خاموش کردن آتش فتنه بود.
على (عليه السلام) در همه اين دوران ها، در کنار پيامبر (صلي الله عليه و آله) به فداکارى پرداخت. در دوران اوّل، «ليلة المبيت» را پشت سر گذاشت که در بستر پيامبر (صلي الله عليه و آله) خوابيد وجان خود را سپر بلاى او ساخت. در دوران دوم، فداکارى هاى امام (عليه السلام) در جنگ بدر واحد و احزاب در کنار پيامبر (صلي الله عليه و آله) فراموش ناشدنى است. در دوران سوم، يعنى فتح مکّه و جنگ حنين نيز در صف اوّل در برابر دشمن قرار داشت.
بعضى از نويسندگان از اين هم فراتر رفته و گفته اند: اميرمؤمنان (عليه السلام) حتى قبل از بعثت نيز مدافع پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) بود و در اين جا اشاره به داستانى کرده اند که در دوران هشت سالگى آن حضرت رخ داد؛ امام (عليه السلام) در آن سن و سال با کودکان مکّه چنين مى گفت: محمّد (صلي الله عليه و آله) در خانه اش سخنى از بردگان نمى گويد و کنيز و غلامان (خديجه) را به عنوان جوانان خطاب مى کند و هرگز در برابر کارهاى خلاف آن ها تندى نمى کند و حتى کلمه «افّ» را نيز به آن ها نمى گويد.
تعبير به «کَلاکِلْ» (جمع کلکل به معناى استخوان سينه) اشاره به افراد نيرومند و سرکردگان است و «قرون» جمع «قرن» به معناى شاخ، کنايه از افراد نيرومند است، زيرا شاخ حيوان از محکم ترين اعضاى اوست.
سپس امام (عليه السلام) به بيان نکته دوم اين بخش، يعنى رابطه بسيار نزديک او با پيامبر (صلي الله عليه و آله) پرداخته و نشان مى دهد که اين رابطه از آغاز طفوليت تا پايان عمر بوده و امام (عليه السلام) تربيت يافته دامان پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) است، مى فرمايد: «شما به خوبى موقعيت مرا نسبت به رسول خدا (صلي الله عليه و آله) ازنظر خويشاوندى نزديک، و منزلت و مقام ويژه، مى دانيد»؛ (وَقَدْ عَلِمْتُمْ مَوْضِعِي مِنْ رَسُولِ آللهِ (صلي الله عليه و آله) بِالْقَرَابَةِ آلْقَرِيبَةِ، وَآلْمَنْزِلَةِ آلْخَصيصَةِ).
آنگاه براى توضيح بيشتر مى افزايد: «او مرا در دامان خويش در حالى که کودک (خردسالى) بودم مى نشاند و (همانند فرزندش) مرا به سينه خود مى فشرد و در بستر خويش در کنار خود مى خوابانيد، به گونه اى که بدن خود را (همچون يک پدر بسيار مهربان) به بدن من مى چسبانيد و بوى خوش خود را به مشام من مى رساند و (چون بسيار کوچک بودم و توان جويدن غذاى سخت را نداشتم) غذا را مى جويد و در دهان من مى گذاشت»؛ (وَضَعَنِي فِي حِجْرِهِ وَأَنَا وَلَدٌ يَضُمُّني إِلَى صَدْرِهِ، وَيَکْنُفُنِي فِي فِرَاشِهِ، وَيُمِسُّنِي جَسَدَهُ، وَيُشِمُّنِي عَرْفَهُ. وَکَانَ يَمْضَغُ آلشَّيْءَ ثُمَّ يُلْقِمُنِيهِ). اين تعبيرات نشان مى دهد که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) هيچ تفاوتى ميان على (عليه السلام) و فرزندان خود نمى گذاشت و از آن زمانى که آن حضرت بسيار کم سن و سال بود او را در دامان و آغوش خود پرورش مى داد و نهايت محبّت را درباره او ابراز مى فرمود.
در ادامه مى افزايد: «رسول خدا (صلي الله عليه و آله) هرگز دروغى در گفتار من نيافت و در کردارم خطا و اشتباهى نديد»؛ (وَمَا وَجَدَ لِي کَذْبَةً فِي قَوْلٍ، وَلا خَطْلَةً فِي فِعْلٍ).
اشاره به اين که من مدارج تربيت را در سايه او به طور کامل پيمودم، به گونه اى که گفتار و رفتارم کاملا صادقانه و در مسير حق بود و کمترين انحرافى نداشتم.
آنگاه امام (عليه السلام) به بيان اين نکته مى پردازد که من اگر در دوران قبل از بعثت نيز از آن حضرت پيروى مى کردم و اين را افتخار و فرصت مهمى براى خود مى شمردم، به اين دليل بود که آن حضرت از آغاز عمر تحت هدايت و عنايت پروردگار قرار داشت، مى فرمايد: «از همان زمان که رسول خدا (صلي الله عليه و آله) از شير بازگرفته شد، خداوند بزرگ ترين فرشته از فرشتگان خود را مأمور ساخت تا در طول شب و روز وى را به راه هاى فضيلت و محاسن اخلاق جهانيان وادارد و من هم مانند کودکى که به دنبال مادرش حرکت مى کند از او پيروى مى کردم. هر روز نکته تازه اى از اخلاق برجسته خود را براى من آشکار مى ساخت و مرا فرمان مى داد که به او اقتدا مى کنم»؛ (وَلَقَدْ قَرَنَ آللهُ بِهِ (صلي الله عليه و آله) مِنْ لَدُنْ أَنْ کَانَ فَطِيماً أَعْظَمَ مَلَکٍ مِنْ مَلائِکَتِهِ يَسْلُکُ بِهِ طَرِيقَ آلْمَکَارِمِ، وَمَحَاسِنَ أَخْلاقِ آلْعَالَمِ، لَيْلَهُ وَنَهَارَهُ. وَلَقَدْ کُنْتُ أَتَّبِعُهُ آتِّبَاعَ آلْفَصِيلِ أَثَرَ أُمِّهِ، يَرْفَعُ لِي فِي کُلِّ يَوْمٍ مِنْ أَخْلاقِهِ عَلَماً، وَيَأْمُرُنِي بِالْإِقْتِدَاءِ بِهِ). اشاره به اين که سرپرستى پيامبر (صلي الله عليه و آله) بر من، تنها در جهات ظاهرى و معمولى نبود، بلکه هر روز اين معلم بزرگ، درس تازه اى از اخلاق و فضيلت به من مى آموخت و من نيز پذيرا مى شدم.
تعبير به «علمآ» اشاره به پرچم ها و نشانه هايى است که سابقآ در مسير راه ها در بيابان ها مى گذاشتند تا مسافران و رهگذران راه خود را گم نکنند و با اطمينان خاطر و گام هاى استوار به سوى سرمنزل مقصود، پيش روند. اين هدايت کننده راه حق نيز درباره على (عليه السلام) همين موقعيت را داشت.
آنگاه به يکى از فصول مهم زندگى پيامبر (صلي الله عليه و آله) قبل از بعثت، يعنى داستان عبادت هاى او در غار حرا اشاره کرده، چنين مى فرمايد: «او در هر سال مدتى را در مجاورت غار حرا به سر مى برد (و به عبادت خدا مى پرداخت) من او را مى ديدم و کسى ديگر او را نمى ديد (و از برنامه عبادت او خبر نداشت وهنگامى که آن حضرت به نبوّت مبعوث شد) در آن روز خانه اى که اسلام در آن راه يافته باشد، جز خانه پيامبر (صلي الله عليه و آله) نبود که او و خديجه در آن بودند و من نفر سوم بودم. من نور وحى و رسالت را مى ديدم و بوى نبوّت را استشمام مى کردم»؛ (وَلَقَدْ کَانَ يُجَاوِرُ فِي کُلِّ سَنَةٍ بِحِرَاءَ فَأَرَاهُ، وَلا يَرَاهُ غَيْرِي. وَلَمْ يَجْمَعْ بَيْتٌ وَاحِدٌ يَوْمَئِذٍ فِي آلْإِسْلامِ غَيْرَ رَسُولِ آللهِ (صلي الله عليه و آله) وَخَدِيجَةَ وَأَنَا ثَالِثُهُمَا. أَرَى نُورَ آلْوَحْيِ وَآلرِّسَالَةِ، وَأَشُمُّ رِيحَ آلنُّبُوَّةِ).
اين عبارت نشان مى دهد که داستان عبادت پيامبر (صلي الله عليه و آله) در غار حرا سال ها تکرار مى شد، به طورى که امام (عليه السلام) مى فرمايد: «هر سال آن حضرت به حرا مى رفت» و نيز نشان مى دهد که تنها على (عليه السلام) با او بود. افزون بر اين، در آغاز اسلام تا مدّت ها تنها سه نفر پيرو اين آيين پاک بودند: پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله)، خديجه (عليها السلام) و على (عليه السلام).
اين که منظور از ديدن نور وحى و استشمام بوى نبوّت چيست؟ بعضى از شارحان نهج البلاغه آن را بر جنبه هاى معنوى حمل کرده اند، در حالى که بعضى ديگر مى گويند: مانعى ندارد که حمل بر جنبه ظاهرى و مادّى بشود؛ يعنى به هنگام وحى واقعآ نورى ساطع مى شد که تنها پيامبراکرم (صلي الله عليه و آله) و اميرمؤمنان (عليه السلام) آن را مى ديدند و بوى خوشى فضا را عطرآگين مى کرد که تنها به مشام اين دو بزرگوار مى رسيد و هيچ مانعى ندارد که بعضى از موجودات مادى را افرادى که احساس قوى ترى دارند درک کنند و ديگران درک نکنند؛ مثلا گفته مى شود: اشعه ماوراى بنفش يا مادون قرمز که براى ما انسان ها قابل ادراک نيست براى بعضى از پرندگان که حسن قوى ترى دارند قابل ادراک است.
درباره برنامه هاى پيامبر (صلي الله عليه و آله) در غار حرا و ايمان خديجه (عليها السلام) و على (عليه السلام) به عنوان اوّلين نفر از زنان و مردان، در ذيل همين بخش در بحث نکات، سخن خواهيم گفت.
سپس امام (عليه السلام) به نکته مهم ديگرى درباره رابطه او با پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) اشاره کرده، مى فرمايد: «من صداى ناله شيطان را در آغاز نزول وحى بر آن حضرت شنيدم و گفتم: اى رسول خدا! اين ناله (از کيست و براى) چيست؟ فرمود: اين ناله شيطان است، زيرا از اين که پيروى اش کنند مأيوس شده است»؛ (وَلَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّةَ آلشَّيْطَانِ حِينَ نَزَلَ آلْوَحْيُ عَلَيْهِ (صلي الله عليه و آله) فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ آللهِ مَا هذِهِ آلرَّنَّةُ؟ فَقَالَ: «هذَا الشَّيْطَانُ قَدْ أَيِسَ مِنْ عِبَادَتِهِ).
آنگاه اضافه مى کند که پيامبر (صلي الله عليه و آله) در ادامه اين سخن فرمود: «تو آنچه را که من مى شنوم مى شنوى و آنچه را که من مى بينم مى بينى (چشم و گوش تو همچون چشم وگوش من حقايق عالم غيب را ادراک مى کند) جز اين که تو پيامبر نيستى؛ ولى وزير (من) هستى و در طريق خير قرار دارى»؛ (إِنَّکَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ، وَتَرَى مَا أَرَى، إِلاَّ أَنَّکَ لَسْتَ بِنَبِيٍّ، وَلکِنَّکَ لَوَزِيرٌ وَإِنَّکَ لَعَلَى خَيْرٍ»). ممکن است کسى بگويد: بعد از ظهور اسلام و پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) باز هم گروه کثيرى سر به فرمان شيطان نهاده اند، اين چگونه با سخن امام (عليه السلام) سازگار است؟ پاسخ اين است که با ظهور اسلام آن اطاعت مطلق و بى قيد و شرط عصر جاهليّت در همه چيز از شيطان، که شامل بت پرستى و آلودگى هاى اخلاقى و مظالم شديد اجتماعى مى شد در هم شکست و گروه کثيرى از مؤمنان راستين در هر قرن پيدا شدند که اگر جمعيّت آن ها از پيروان شيطان بيشتر نباشد کيفيّت وجودى و مقامات آن ها بسيار برتر است.
به تعبير ديگر: شيطان در روز نخست گفته بود: (وَلَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ * إِلاَّ عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ). اين معنا با ظهور پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) از ميان رفت، زيرا غير از «مخلصين» که منظور اولياى خاص خدا هستند، گروهى از مؤمنان قوىّالايمان و صالح العمل نيز از پيروى شيطان سر باززدند.
به هرحال اين گفتار، همانند روايات متعدّد ديگر که بعدآ به آن اشاره خواهد شد، نشان مى دهد که موقعيت على (عليه السلام) نسبت به پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) تا چه اندازه والا بوده است، او در همه چيز دوش به دوش پيامبر (صلي الله عليه و آله) پيش مى رفت، فقط مقام نبوّت نداشت.
اين همان حقيقتى است که در حديث «منزلت» که به طور گسترده در کتب شيعه و اهل سنّت نقل شده، آمده است که در جنگ تبوک هنگامى که پيامبر (صلي الله عليه و آله)، على (عليه السلام) را به جاى خود در مدينه قرار داد و امام (عليه السلام) از جهت عدم شرکت در جهاد ناراحت بود پيامبر (صلي الله عليه و آله) حديث منزلت را بيان فرمود.
اين حديث طبق نقل ابن عباس که در کتب معتبر اهل سنّت به عنوان يک حديث صحيح شناخته شده است، چنين است: «هنگامى که رسول خدا (صلي الله عليه و آله) براى غزوه تبوک آماده حرکت شد و گروهى از مردم با آن حضرت بودند على (عليه السلام) عرض کرد: من هم با شما بيايم؟ پيامبر (صلي الله عليه و آله) فرمود: نه! على (عليه السلام) گريست، رسول خدا (صلي الله عليه و آله) فرمود: «أمَا تَرْضى أنْ تَکُونَ مِنّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسى إلاَّ أنَّهُ لَيْسَ بَعْدي نَبِيّ؛ آيا تو راضى نيستى که نسبت به من همچون هارون (برادر موسى) نسبت به موسى باشى جز اين که بعد از من پيامبرى نيست؟ (اشاره به اين که تمام مزاياى من جز مقام نبوت را دارا هستى)». سپس افزود: «إنَّهُ لا يَنْبَغي أنْ أذْهَبَ إلاَّ وَأنْتَ خَلِيفَتي؛ سزاوار نيست من بروم جز اين که تو جانشين من باشى».
اين حديث را حاکم در مستدرک ذکر کرده و گفته است: سند حديث صحيح است و نيز ذهبى در تلخيص المستدرک آن را آورده و تصريح به صحّت آن کرده است. در کتب ديگرى مانند مسند احمد، ذخائرالعقبى، مناقب خوارزمى، الاصابة ابن حجر عسقلانى و کتب بسيار ديگرى که نقل تمام اسناد آن بسيار به طول مى انجامد، آمده است. نکته ها
1. رابطه بسيار نزديک على (عليه السلام) با پيامبر (صلي الله عليه و آله)
اين رابطه از زمانى آغاز شد که على (عليه السلام) کودک بسيار خردسالى بود و بحران شديد اقتصادى و قحطى در مکّه پيدا شد. ابوطالب فرزندان زيادى داشت و سخت به زحمت افتاد. پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) که هنوز به مقام نبوت نرسيده بود به عباس عموى خود که مرد ثروتمندى بود، فرمود: برادرت ابوطالب، کثير العيال است و مشکلات موجود را مى بينى، همراه من بيا نزد او برويم، يکى از فرزندانش را تو سرپرستى کن و يکى را من. عباس پذيرفت، هر دو نزد ابوطالب آمدند و مقصود خود را بازگو کردند، ابوطالب گفت: عقيل را نزد من بگذاريد و هر يک از ساير فرزندانم را خواستيد انتخاب کنيد، پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) على (عليه السلام) را برگزيد و عباس جعفر را و از آن به بعد على بن ابى طالب (عليه السلام) با رسول خدا (صلي الله عليه و آله) بود تا زمان بعثت که در آن زمان نيز از او پيروى کرد و به او ايمان آورد و تصديقش نمود.
گويا دست تقدير اين حادثه را به وجود آورد تا بزرگ ترين مرد جهان بعد از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) از آغاز عمر، شب و روز در کنار آن حضرت باشد و تحت تعليم و تربيت او قرار گيرد و اين شاگرد در محضر آن استاد تا آن جا پيش برود که نور وحى را ببيند و بوى وحى را استشمام کند و صداى جبرئيل را بشنود و حتى ناله شيطان را که به هنگام بعثت از حلقوم او برخاست، درک کند و در يک کلام، با جهان غيب کاملا در ارتباط باشد و تا آن جا پيش برود که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) خطاب به او بفرمايد: «إِنَّکَ تَسْمَعُ ما أَسْمَعُ وَتَرَى ما أَرَى إلاَّ أَنَّکَ لَسْتَ بِنَبِيٍّ؛ آنچه را که من مى شنوم، مى شنوى و آنچه را که من مى بينم مى بينى جز اين که پيامبر نيستى».
2. داستان غار حرا
غار حرا بر فراز کوهى قرار دارد که امروز جبل النور ناميده مى شود. سابقآ اين کوه در خارج مکه بود، ولى امروز به سبب گسترش شهر مکّه در داخل مکّه قرار دارد و پيمودن آن از پاى کوه تا فراز آن حدود يک ساعت به طول مى انجامد.
غار مزبور غار کوچکى است که گنجايش يک نفر ايستاده و دو سه نفر نشسته را دارد؛ ولى در کنار آن محل نسبتآ وسيعى وجود دارد که جاى نشستن گروهى است. جالب اين که دو طرف غار باز است و هواى لطيفى در غار جريان دارد و در گرم ترين اوقات سال، انسان احساس گرما نمى کند و از همه اين ها گذشته، جاى خلوت و مملوّ از روحانيت است.
پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) قبل از بعثت و حتى گاه بعد از بعثت براى دور ماندن از غوغاى بت پرستان جاهل و جامعه مملوّ از خرافات آن عصر، به غار حرا مى رفت و ساعت ها و روزها به راز و نياز با خدا مى پرداخت و در اسرار آسمان و زمين مى انديشيد. قابل توجّه است که داخل غار اگر کسى رو به دهانه شمالى غار بايستد هم رو به کعبه ايستاده و هم رو به بيت المقدس.
از پاره اى از روايات استفاده مى شود که على (عليه السلام) و خديجه (عليها السلام) گاه با آن حضرت بودند و مى دانيم که نخستين شعاع وحى در همانجا درخشيد.
ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه خود مى گويد: داستان مجاورت پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) با غار حرا مشهور است و در کتب صحاح آمده که او در هر سال يک ماه در جوار حرا بود و در آن ماه نيازمندانى به سراغ آن حضرت مى آمدند و آن ها را اطعام مى کرد، هنگامى که اين مدت پايان مى پذيرفت و پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) از آن جا بازمى گشت به سراغ کعبه مى آمد و هفت دور يا بيشتر طواف مى کرد. سپس به خانه خود بازمى گشت تا سال بعثت فرارسيد. پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) در آن سال، ماه مبارک رمضان را به اتّفاق خديجه و على بن ابى طالب و خادمى که داشتند در آن جا بود و در اين زمان بود که جبرئيل فرمان نبوّت و رسالت را براى آن حضرت آورد (و اين حديث ظاهرآ اشاره به نزول دفعى و يک پارچه قرآن بر پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) در ماه رمضان است و منافاتى با نزول تدريجى که آغاز آن 27 رجب است، ندارد). 3. برنامه ويژه پيامبر (صلي الله عليه و آله) قبل از بعثت
بسيارى سؤال مى کنند که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) قبل از بعثت چه آيينى داشته است، در حالى که هنوز آيين اسلام نازل نشده بود؟
گاه گفته مى شود که او بر آيين شيخ الانبياء، ابراهيم خليل (عليه السلام) بود. اين سخن از يک نظر صحيح است و آن اين که حضرت، موحد و يگانه پرست بود ويگانه پرستى، از بارزترين ويژگى هاى آيين ابراهيم (عليه السلام) است، هر چند همه انبيا يگانه پرست بودند؛ ولى اين دليل بر آن نمى شود که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) در همه فروع دين، پيرو شريعت ابراهيم (عليه السلام) باشد.
از کتاب غنيه مرحوم ابن زهره برمى آيد که اين سؤال از آن زمان نيز مطرح بوده است، زيرا ايشان فصلى براى اين مطلب که آيا پيامبر (صلي الله عليه و آله) متعبّد به شريعت انبياى پيشين بوده يا نه؟ منعقد ساخته، هر چند سخن بسيار کوتاهى در ذيل آن بيان کرده است. وى تنها به اين مطلب قناعت کرده که ممکن است رسول خدا9 قبل از بعثت نيز به آيين خود عمل مى کرده است؛ بى آن که کوچک ترين دليلى براى اين سخن خود ذکر کند.
در پاورقى هاى چاپ اخير اين کتاب آمده است که اين مسئله از زمان سيّد مرتضى و شيخ طوسى نيز مطرح بوده و بعضى به طور سربسته گفته اند که آن حضرت پيرو آيين هاى قبل از خود بوده است و بعضى گفته اند نبوده، و بعضى توقف کرده اند. از شيخ طوسى نقل شده که مى گويد: اعتقاد شيعه بر اين است که او قبل از نبوّت به برنامه ويژه اى عمل مى کرده که از طريق وحى بر او نازل مى شده است، بى آن که پيرو آيين انبياى پيشين باشد.
علّامه مجلسى معتقد است که پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) قبل از رسالت داراى مقام نبوّت بوده است. گاه فرشتگان با او سخن مى گفتند و صداى آن ها را مى شنيد و گاه در رؤياى صادقه به او الهام الهى مى شد و بعد از چهل سال به مقام رسالت رسيد و قرآن و اسلام رسمآ بر او نازل گرديد. او شش دليل براى اين معنا ذکر مى کند.
و چه خوب بود دانشمندان ما به خطبه قاصعه (خطبه مورد بحث) و اين بخش از کلام اميرالمؤمنين (عليه السلام) در اين خطبه توجه کافى را مبذول مى داشتند که مى فرمايد: «خداوند از همان زمان که رسول خدا (صلي الله عليه و آله) از شير بازگرفته شد، بزرگ ترين فرشته از فرشتگان خود را مأمور او ساخت تا در طول شب و روز وى را به راه هاى فضيلت و محاسن اخلاق وادار کند.
اين سخن به خوبى نشان مى دهد که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) قبل از بعثت پيرو آيين هاى پيشين نبود، بلکه برنامه اى مخصوص خود داشت که از طريق الهام فرشته بزرگ خدا به او اعلام مى شد و آن حضرت مطابق اين برنامه ويژه عمل مى کرد.
چگونه ممکن است فرشته بزرگ الهى راه هاى مکارم اخلاق را به او بياموزد، اما واجبات را به او نياموزد؟ به اين ترتيب پاسخ سؤال درباره پيروى پيامبر (صلي الله عليه و آله) از آيين هاى پيشين يا عدم آن در زمان قبل از بعثت روشن مى شود.
* * *
پاورقی ها
فى ظلال نهج البلاغه، ج 3، ص 151-155. در فى ظلال نهج البلاغه، ج 3، ص 151-155، اين جمله از عبدالرحمن شرقاوى نقل شده است. «عرف» به معناى بوى خوش است. «خطلة» از ريشه «خطل» بر وزن «خطر» به معناى انحراف از مسير صواب است. «فطيم» از «فطام» به معناى از شير بازگرفتن است و فطيم به کسى گفته مى شود که از شير بازگرفته شده باشد. «فصيل» بچه شتر است بعد از آن که از شير باز گرفته شود. «رَنَّة» به معناى صداى غم انگيز و ناله است و گاه به فرياد شديد نيز گفته مى شود. حجر، آيات 39 و 40. مستدرک حاکم، ح 3، ص 109. مرحوم سيّد شرف الدين در کتاب «المراجعات» و محققان کتاب المراجعات در پاورقى هاى آن به مصادر مختلف اين حديث اشاره کرده اند. (المراجعات، ص 208، مراجعه 26). در کتاب احقاق الحق بيش از يکصد صفحه درباره مصادر اين حديث و اسناد آن از کتب اهل سنّت بحث شده است. (احقاق الحق، ج 5،ص 132-234). تاريخ طبرى، ج 2، ص 57-58. درباره اين که على (عليه السلام) نخستين کسى بود که ايمان آورد و ايمانش پذيرفته شد به طور مشروح در ج 3 همين کتاب، ص 543-548 بحث شد. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 13، ص 208. بحارالانوار، ج 18، ص 277-281. همان گونه که اشاره شد مرحوم علّامه مجلسى در کتاب بحارالانوار بحثى در اين زمينه دارد و فخر رازى نيز در کتاب المحصول (ج 3، ص 263) بحثى در اين زمينه آورده است.