تفسیر بخش سوم
وَأَمَّا آلنَّهَارَ فَحُلَمَاءُ عُلَمَاءُ، أَبْرَارٌ أَتْقِيَاءُ. قَدْ بَرَاهُمُ آلْخَوْفُ بَرْيَ آلْقِدَاحِ يَنْظُرُ إِلَيْهِمُ آلنَّاظِرُ فَيَحْسَبُهُمْ مَرْضَى، وَمَا بِالْقَوْمِ مِنْ مَرَضٍ؛ وَيَقُولُ: لَقَدْ خُولِطُوا!.
وَلَقَدْ خَالَطَهُمْ أَمْرٌ عَظِيمٌ! لا يَرْضَوْنَ مِنْ أَعْمَالِهِمُ آلْقَلِيلَ، وَلا يَسْتَکْثِرُونَ آلْکَثِيرَ. فَهُمْ لِأَنْفُسِهِمْ مُتَّهِمُونَ، وَمِنْ أَعْمَالِهِمْ مُشْفِقُونَ إِذَا زُکِّيَ أَحَدٌ مِنْهُمْ خَافَ مِمَّا يُقَالُ لَهُ، فَيَقُولُ: أَنَا أَعْلَمُ بِنَفْسِي مِنْ غَيْرِي، وَرَبِّي أَعْلَمُ بِي مِنِّي بِنَفْسِي! اللَّهُمَّ لا تُؤَاخِذْنِي بِما يَقُولُونَ، وَآجْعَلْنِي أَفْضَلَ مِمَّا يَظُنُّونَ، وَآغْفِرْ لي مَا لا يَعْلَمُونَ!
ترجمه
پرهيزکاران به هنگام روز، دانشمندانى بردبار و نيکوکارانى باتقوا هستند، ترس و خوف (در برابر مسئوليت هاى الهى) بدن هاى آن ها را همچون چوبه هاى تير، تراشيده و لاغر ساخته است، آن گونه که بينندگان (ناآگاه) آن ها را بيمار مى پندارند، در حالى که هيچ بيمارى اى در وجودشان نيست و گوينده (ى بى خبر و غافل) مى گويد: افکارشان به هم ريخته و بيماردل اند، در حالى که انديشه اى بس بزرگ با فکر آنان آميخته است. از اعمال اندک، خشنود نمى شوند و اعمال فراوان خود را زياد نمى شمارند، بلکه پيوسته خود را (به کوتاهى و قصور) متّهم مى سازند، و از اعمال خود نگران اند. هر گاه يکى از آن ها را مدح و ستايش کنند، از آنچه درباره او گفته شده به هراس مى افتد و مى گويد: من از ديگران به خود آگاه ترم و پروردگارم به اعمال من از من آگاه تر است. بارالها! مرا براى نيکى هايى
که به من نسبت مى دهند مؤاخذه مفرما! و مرا برتر از آنچه آن ها گمان مى کنند قرار ده و گناهانى را که من دارم و آن ها نمى دانند ببخش!
شرح و تفسیر
برنامه روزانه پرهيزکاران
امام (عليه السلام) در اين بخش از خطبه به برنامه روزانه پرهيزکاران مى پردازد (در برابر بخش گذشته که برنامه شبانه آن ها را تشريح فرمود) و در آغاز به پنج وصف از اوصاف آن ها اشاره مى کند، مى فرمايد:
«پرهيزکاران به هنگام روز، دانشمندانى بردبار و نيکوکارانى باتقوا هستند. ترس و خوف (در برابر مسئوليت هاى الهى) بدن هاى آن ها را همچون چوبه هاى تير، تراشيده و لاغر ساخته، آن گونه که بينندگان (ناآگاه) آن ها را بيمار مى پندارند در حالى که هيچ بيمارى اى در وجودشان نيست و گوينده (ى بى خبر وغافل) مى گويد: آن ها افکارشان به هم ريخته و بيماردل اند، در حالى که انديشه اى بس بزرگ با فکر آنان آميخته است (انديشه مسئوليت در برابر فرمان هاى الهى)»؛ (وَأَمَّا آلنَّهَارَ فَحُلَمَاءُ عُلَمَاءُ، أَبْرَارٌ أَتْقِيَاءُ. قَدْ بَرَاهُمُ آلْخَوْفُ بَرْيَ آلْقِدَاحِ يَنْظُرُ إِلَيْهِمُ آلنَّاظِرُ فَيَحْسَبُهُمْ مَرْضَى، وَمَا بِالْقَوْمِ مِنْ مَرَضٍ؛ وَيَقُولُ: لَقَدْ خُولِطُوا!. وَلَقَدْ خَالَطَهُمْ أَمْرٌ عَظِيمٌ!).
اوصاف پنج گانه اى که امام (عليه السلام) در برنامه روزانه پرهيزکاران بيان فرمود، نشانه روشنى بر اين حقيقت است که پرهيزکارى مورد نظر، هرگز پرهيزکارى منفى و جداى از جامعه نيست، بلکه پرهيزکارى توأم با علم و دانش، مديريت و مسئوليت پذيرى و نيکوکارى و زندگى در دل جامعه است.
«حلماء» از ريشه «حلم» به گفته راغب در اصل به معناى خويشتن دارى به هنگام غصب است و از آن جا که اين حالت از عقل و خرد سرچشمه مى گيرد، اين واژه (حلم) گاه به معناى عقل و خرد نيز به کار مى رود، لذا «حليم»، هم به افراد بردبار و خويشتن دار مى گويند و هم به افراد عالم و دانشمند.
علماى اخلاق گفته اند که صفت «حلم» حد وسط در ميان دو صفت رذيله است؛ يکى تن به ذلت دادن و ديگرى افراط در غضب.
به هرحال اين صفت در برخورد با جاهلان و بى خردان غالبآ ظاهر مى شود، شخص حليم تا آن جا که سبب سوء استفاده نشود در برابر آنان ملايمت و مدارا به خرج مى دهد، شايد به راه آيند و دست از خيره سرى بردارند.
تعبير به «علماء» منحصر به عالمانى نيست که علوم رسمى را خوانده اند، بلکه شامل افراد آگاهى مى شود که داراى معرفت بالا و قدرت درک حقايق اند.
تعبير به «قَدْ بَرَاهُمُ آلْخَوْفُ بَرْيَ آلْقِدَاحِ» تنها مقصودش اين نيست که پرهيزکاران از خوف مسئوليت ها لاغراندام اند، بلکه آن ها براثر اين خوف، فعاليت قوى تر و قاطع ترى در راه انجام وظيفه دارند، زيرا وقتى چوبه تير را مى تراشند براى خوردن به هدف، پرواز بهتر، و نوکِ تيزترى دارد.
تعبير «ناظران، آن ها را بيمار مى پندارند» اشاره به اين است که همواره عالمان بردبار و پرهيزکاران نيکوکار، در چشم افراد ساده لوح، انسان هاى غير قاطع با مديريت ضعيف محسوب مى شوند، به همين دليل مى بينيم که غالب پيامبران از سوى امّت هاى نادان به جهل و جنون متّهم شدند به خصوص اين که آن ها همرنگ جماعت نيستند و آن کس که همرنگ جماعت نباشد ازنظر جاهلان، سند رسوايى خود را امضا کرده و چنين کسى که نان به نرخ روز نمى خورد، عاقل نيست. قرآن مجيد درباره پيشگامان در خيرات مى گويد: (وَالَّذِينَ يُؤْتُونَ مَا اتَوا وَّقُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلَى رَبِّهِمْ رَاجِعُونَ)؛ «و کسانى که نهايت کوشش را در انجام طاعات به خرج مى دهند و با اين حال از اين که سرانجام به سوى پروردگارشان بازمى گردند دل هايشان ترسان است».
در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد در ذيل اين آيه شريفه، از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) نقل شده است که سؤال کردند: آيا منظور از آيه کسانى هستند که معصيت مى کنند و از گناه خود مى ترسند؟ فرمود: نه! «بَلِ الرَّجُلُ يَصُومُ وَيَتَصَدَّقُ وَيَخافُ أنْ لا يَقْبَلَ مِنْهُ؛ منظور کسى است که روزه مى گيرد و در راه خدا انفاق مى کند و در عين حال از اين بيم دارد که از او پذيرفته نشود».
سپس امام (عليه السلام) به ذکر همّت عالى پرهيزکاران مى پردازد، مى فرمايد: «از اعمال اندک، خشنود نمى شوند، و اعمال فراوان خود را زياد نمى شمارند، بلکه پيوسته خود را (به کوتاهى و قصور) متّهم مى سازند (هر چند عبادات و طاعات وکارهاى مهم اجتماعى فراوانى کرده باشند و به همين دليل) از اعمال خود نگران اند (مبادا حق خدا و خلق را ادا نکرده باشند)»؛ (لا يَرْضَوْنَ مِنْ أَعْمَالِهِمُ آلْقَلِيلَ، وَلا يَسْتَکْثِرُونَ آلْکَثِيرَ. فَهُمْ لاَِنْفُسِهِمْ مُتَّهِمُونَ، وَمِنْ أَعْمَالِهِمْ مُشْفِقُونَ).
علوّ همت آن ها و معرفت بالايشان به آن ها اجازه نمى دهد که به اعمال کم راضى شوند و يا اعمال فراوان را بسيار ببينند، برخلاف کوته فکران مغرور که به اندک عملى چنان از خود راضى مى شوند که گويى برترين خلق خدايند. گذشته از اين، آن ها داراى صفت برجسته انتقاد از خويشتن اند که غالب افراد از آن گريزان اند، که نه انتقاد ديگران را مى پذيرند و نه به طريق اولى، از خود انتقاد مى کنند و درواقع کارى را که سبب تکامل و پيشرفت انسان است رها مى سازند.
آن ها پيوسته از اين بيم دارند که حق نعمت خدا را ادا نکرده باشند و راه ورسم عبوديت پروردگار را ترک گفته و در برابر خلق خدا مسئول باشند.
بعضى از شارحان نهج البلاغه، «اعمال» را در اين جا تنها به عبادات تفسير کرده اند و روايات مربوط به عبادات فراوان پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) و اميرمؤمنان (عليه السلام) وامام سجاد (عليه السلام) را در اين جا آورده اند. درست است که عبادت يکى از وظايف مهم بندگان است، ولى هيچ دليلى نداريم که واژه «اعمال» در جمله امام (عليه السلام) منحصر به عبادت باشد و مسئوليت هاى اجتماعى را شامل نشود.
پيشوايان بزرگ ما با اعمال فوق العاده وسيع و گسترده و پاکى که داشتند، باز در برابر پروردگار اظهار انفعال مى کردند. امام سجاد (عليه السلام) در دعاى ابوحمزه عرض مى کند: «وَما قَدْرُ أعْمَالِنَا في جَنْبِ نِعَمِکَ وَکَيْفَ نَسْتَکْثِرُ أعْمَالا نُقَابِلُ بِها کَرَمَکَ؛ اعمال ما در برابر نعمت هاى عظيم تو چه ارزشى دارد و چگونه در برابر کرم تو اعمال خود را زياد بشمريم؟!»
در کتاب الغارات از بعضى ياران اميرمؤمنان على (عليه السلام) نقل شده که به او عرض کردند: چقدر در راه خدا صدقه مى دهيد و انفاق مى کنيد؟! آيا دست نگه نمى داريد؟ فرمود: «لَوْ أعْلَمُ أَنَّ اللهَ قَبِلَ مِنّي فَرْضآ وَاحِدآ لأمْسَکْتُ وَلکنّي وَاللهِ مَا أدْري أقَبِلَ اللهُ مِنّي شَيْئآ أمْ لا؟؛ اگر مى دانستم خداوند يکى از اين ها را از من قبول کرده دست نگه مى داشتم؛ ولى به خدا سوگند! نمى دانم آيا چيزى را از من قبول کرده يا نه؟». اين درواقع درسى است براى عموم مردم که به اعمال خويش مغرور نشوند، هر چند زياد باشد، زيرا مسئله اخلاص بسيار مشکل و پيچيده است.
در حديث ديگرى از امام باقر (عليه السلام) مى خوانيم که فرمود: «ثَلاثٌ قاصِماتُ الظَّهْرِ؛ رَجُلُ اسْتَکْثَرَ عَمَلَهُ وَنَسِىَ ذُنُوبَهُ وَأعْجَبَ بِرَأْيِهِ؛ سه چيز پشت انسان را مى شکند: کسى که اعمال خود را بسيار ببيند و گناهان خود را به فراموشى بسپارد و فکر خود را بسيار بپسندد (و افکار ديگران را هيچ انگارد)».
آنگاه امام (عليه السلام) در ادامه همان مسئله انتقاد از خويشتن، به نکته زيباى ديگرى اشاره مى کند، مى فرمايد: «هر گاه يکى از آن ها را مدح و ستايش کنند، از آنچه درباره او گفته شده به هراس مى افتد و مى گويد: من از ديگران به خود آگاه ترم وپروردگارم به اعمال من از من آگاه تر است. بارالها! مرا به سبب نيکى هايى که به من نسبت مى دهند مؤاخذه مفرما! و مرا برتر از آنچه آن ها گمان مى کنند قرار ده وگناهانى را که من دارم و آن ها نمى دانند ببخش»؛ (إِذَا زُکِّيَ أَحَدٌ مِنْهُمْ خَافَ مِمَّا يُقَالُ لَهُ، فَيَقُولُ: أَنَا أَعْلَمُ بِنَفْسِي مِنْ غَيْرِي، وَرَبِّي أَعْلَمُ بِي مِنِّي بِنَفْسِي! اللَّهُمَّ لاتُؤَاخِذْنِي بِما يَقُولُونَ، وَآجْعَلْنِي أَفْضَلَ مِمَّا يَظُنُّونَ، وَآغْفِرْ لي مَا لا يَعْلَمُونَ!).
مى دانيم که يکى از موانع راه پيشرفت در درگاه خدا و در جامعه بشرى، مدح مداحان و تملق متملقان است که بسيارى از سران جهان را به خطا افکنده و گمراه ساخته است. پرهيزکاران پيوسته از ستايش ستايشگران بيمناک اند، نکند سبب غرور و عجب آن ها گردد و مورد مؤاخذه پروردگار واقع شوند. در عين حال از خدا مى خواهند که برتر از ستايش آن ها باشند و اگر خطا و گناه مخفيانه اى دارند، خدا آن ها را ببخشد. نکته
آن ها نقّادان عمل خويش اند
در حالى که برنامه شبانه پرهيزکاران، خودسازى در سايه نيايش و عبادت وراز و نياز با خداست، روزانه برنامه اى کاملا مردمى و اجتماعى دارند؛ تکيه بر علم و حلم و نيکوکارى و خوف در برابر انجام مسئوليت ها، دليل روشنى بر اين معناست.
عالم اند و با علم خود جامعه را هدايت مى کنند.
حليم اند و در مقابل تعصّب و لجاجت و ندانم کارى هاى افراد جاهل صبر مى کنند.
نيکوکارند و به اندازه توان خود به نيازمندان خدمت مى کنند.
خائف اند و در انجام مسئوليت ها سخت گير؛ خوف آن ها خوفى است مثبت که انگيزه کار بهتر و بيشتر است؛ نه خوف منفى که سبب گوشه گيرى وترک فعاليت است، لذا مى فرمايد: خوف، آن ها را ضعيف نکرده، بلکه کارآمدتر ساخته است، همچون چوبه تيرى که آن را مى تراشند و براى هدف گيرى آماده مى کنند.
از ويژگى هاى آن ها اين است که مانند دنياپرستان نان را به نرخ روز نمى خورند و همچون فرصت طلبان براى رسيدن به اهداف مادى با هر کس در هر شرايطى سازش نمى کنند و به همين دليل از ديدگاه اين گروه، افراد کم عقل محسوب مى شوند، بالاخره آن ها نقّادان اعمال خويش اند و پيش از آن که مردم اعمال آن ها را زير ذرّه بين نقد بگذارند خودشان در اين راه پيشگام اند.
به يقين چنين افرادى هستند که مى توانند جامعه بشرى را از ظلم و ستم نجات دهند و حق را به حق دار برسانند.
* * * .
امام (عليه السلام) در اين بخش از خطبه به برنامه روزانه پرهيزکاران مى پردازد (در برابر بخش گذشته که برنامه شبانه آن ها را تشريح فرمود) و در آغاز به پنج وصف از اوصاف آن ها اشاره مى کند، مى فرمايد:
«پرهيزکاران به هنگام روز، دانشمندانى بردبار و نيکوکارانى باتقوا هستند. ترس و خوف (در برابر مسئوليت هاى الهى) بدن هاى آن ها را همچون چوبه هاى تير، تراشيده و لاغر ساخته، آن گونه که بينندگان (ناآگاه) آن ها را بيمار مى پندارند در حالى که هيچ بيمارى اى در وجودشان نيست و گوينده (ى بى خبر وغافل) مى گويد: آن ها افکارشان به هم ريخته و بيماردل اند، در حالى که انديشه اى بس بزرگ با فکر آنان آميخته است (انديشه مسئوليت در برابر فرمان هاى الهى)»؛ (وَأَمَّا آلنَّهَارَ فَحُلَمَاءُ عُلَمَاءُ، أَبْرَارٌ أَتْقِيَاءُ. قَدْ بَرَاهُمُ آلْخَوْفُ بَرْيَ آلْقِدَاحِ يَنْظُرُ إِلَيْهِمُ آلنَّاظِرُ فَيَحْسَبُهُمْ مَرْضَى، وَمَا بِالْقَوْمِ مِنْ مَرَضٍ؛ وَيَقُولُ: لَقَدْ خُولِطُوا!. وَلَقَدْ خَالَطَهُمْ أَمْرٌ عَظِيمٌ!).
اوصاف پنج گانه اى که امام (عليه السلام) در برنامه روزانه پرهيزکاران بيان فرمود، نشانه روشنى بر اين حقيقت است که پرهيزکارى مورد نظر، هرگز پرهيزکارى منفى و جداى از جامعه نيست، بلکه پرهيزکارى توأم با علم و دانش، مديريت و مسئوليت پذيرى و نيکوکارى و زندگى در دل جامعه است.
«حلماء» از ريشه «حلم» به گفته راغب در اصل به معناى خويشتن دارى به هنگام غصب است و از آن جا که اين حالت از عقل و خرد سرچشمه مى گيرد، اين واژه (حلم) گاه به معناى عقل و خرد نيز به کار مى رود، لذا «حليم»، هم به افراد بردبار و خويشتن دار مى گويند و هم به افراد عالم و دانشمند.
علماى اخلاق گفته اند که صفت «حلم» حد وسط در ميان دو صفت رذيله است؛ يکى تن به ذلت دادن و ديگرى افراط در غضب.
به هرحال اين صفت در برخورد با جاهلان و بى خردان غالبآ ظاهر مى شود، شخص حليم تا آن جا که سبب سوء استفاده نشود در برابر آنان ملايمت و مدارا به خرج مى دهد، شايد به راه آيند و دست از خيره سرى بردارند.
تعبير به «علماء» منحصر به عالمانى نيست که علوم رسمى را خوانده اند، بلکه شامل افراد آگاهى مى شود که داراى معرفت بالا و قدرت درک حقايق اند.
تعبير به «قَدْ بَرَاهُمُ آلْخَوْفُ بَرْيَ آلْقِدَاحِ» تنها مقصودش اين نيست که پرهيزکاران از خوف مسئوليت ها لاغراندام اند، بلکه آن ها براثر اين خوف، فعاليت قوى تر و قاطع ترى در راه انجام وظيفه دارند، زيرا وقتى چوبه تير را مى تراشند براى خوردن به هدف، پرواز بهتر، و نوکِ تيزترى دارد.
تعبير «ناظران، آن ها را بيمار مى پندارند» اشاره به اين است که همواره عالمان بردبار و پرهيزکاران نيکوکار، در چشم افراد ساده لوح، انسان هاى غير قاطع با مديريت ضعيف محسوب مى شوند، به همين دليل مى بينيم که غالب پيامبران از سوى امّت هاى نادان به جهل و جنون متّهم شدند به خصوص اين که آن ها همرنگ جماعت نيستند و آن کس که همرنگ جماعت نباشد ازنظر جاهلان، سند رسوايى خود را امضا کرده و چنين کسى که نان به نرخ روز نمى خورد، عاقل نيست. قرآن مجيد درباره پيشگامان در خيرات مى گويد: (وَالَّذِينَ يُؤْتُونَ مَا اتَوا وَّقُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلَى رَبِّهِمْ رَاجِعُونَ)؛ «و کسانى که نهايت کوشش را در انجام طاعات به خرج مى دهند و با اين حال از اين که سرانجام به سوى پروردگارشان بازمى گردند دل هايشان ترسان است».
در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد در ذيل اين آيه شريفه، از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) نقل شده است که سؤال کردند: آيا منظور از آيه کسانى هستند که معصيت مى کنند و از گناه خود مى ترسند؟ فرمود: نه! «بَلِ الرَّجُلُ يَصُومُ وَيَتَصَدَّقُ وَيَخافُ أنْ لا يَقْبَلَ مِنْهُ؛ منظور کسى است که روزه مى گيرد و در راه خدا انفاق مى کند و در عين حال از اين بيم دارد که از او پذيرفته نشود».
سپس امام (عليه السلام) به ذکر همّت عالى پرهيزکاران مى پردازد، مى فرمايد: «از اعمال اندک، خشنود نمى شوند، و اعمال فراوان خود را زياد نمى شمارند، بلکه پيوسته خود را (به کوتاهى و قصور) متّهم مى سازند (هر چند عبادات و طاعات وکارهاى مهم اجتماعى فراوانى کرده باشند و به همين دليل) از اعمال خود نگران اند (مبادا حق خدا و خلق را ادا نکرده باشند)»؛ (لا يَرْضَوْنَ مِنْ أَعْمَالِهِمُ آلْقَلِيلَ، وَلا يَسْتَکْثِرُونَ آلْکَثِيرَ. فَهُمْ لاَِنْفُسِهِمْ مُتَّهِمُونَ، وَمِنْ أَعْمَالِهِمْ مُشْفِقُونَ).
علوّ همت آن ها و معرفت بالايشان به آن ها اجازه نمى دهد که به اعمال کم راضى شوند و يا اعمال فراوان را بسيار ببينند، برخلاف کوته فکران مغرور که به اندک عملى چنان از خود راضى مى شوند که گويى برترين خلق خدايند. گذشته از اين، آن ها داراى صفت برجسته انتقاد از خويشتن اند که غالب افراد از آن گريزان اند، که نه انتقاد ديگران را مى پذيرند و نه به طريق اولى، از خود انتقاد مى کنند و درواقع کارى را که سبب تکامل و پيشرفت انسان است رها مى سازند.
آن ها پيوسته از اين بيم دارند که حق نعمت خدا را ادا نکرده باشند و راه ورسم عبوديت پروردگار را ترک گفته و در برابر خلق خدا مسئول باشند.
بعضى از شارحان نهج البلاغه، «اعمال» را در اين جا تنها به عبادات تفسير کرده اند و روايات مربوط به عبادات فراوان پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) و اميرمؤمنان (عليه السلام) وامام سجاد (عليه السلام) را در اين جا آورده اند. درست است که عبادت يکى از وظايف مهم بندگان است، ولى هيچ دليلى نداريم که واژه «اعمال» در جمله امام (عليه السلام) منحصر به عبادت باشد و مسئوليت هاى اجتماعى را شامل نشود.
پيشوايان بزرگ ما با اعمال فوق العاده وسيع و گسترده و پاکى که داشتند، باز در برابر پروردگار اظهار انفعال مى کردند. امام سجاد (عليه السلام) در دعاى ابوحمزه عرض مى کند: «وَما قَدْرُ أعْمَالِنَا في جَنْبِ نِعَمِکَ وَکَيْفَ نَسْتَکْثِرُ أعْمَالا نُقَابِلُ بِها کَرَمَکَ؛ اعمال ما در برابر نعمت هاى عظيم تو چه ارزشى دارد و چگونه در برابر کرم تو اعمال خود را زياد بشمريم؟!»
در کتاب الغارات از بعضى ياران اميرمؤمنان على (عليه السلام) نقل شده که به او عرض کردند: چقدر در راه خدا صدقه مى دهيد و انفاق مى کنيد؟! آيا دست نگه نمى داريد؟ فرمود: «لَوْ أعْلَمُ أَنَّ اللهَ قَبِلَ مِنّي فَرْضآ وَاحِدآ لأمْسَکْتُ وَلکنّي وَاللهِ مَا أدْري أقَبِلَ اللهُ مِنّي شَيْئآ أمْ لا؟؛ اگر مى دانستم خداوند يکى از اين ها را از من قبول کرده دست نگه مى داشتم؛ ولى به خدا سوگند! نمى دانم آيا چيزى را از من قبول کرده يا نه؟». اين درواقع درسى است براى عموم مردم که به اعمال خويش مغرور نشوند، هر چند زياد باشد، زيرا مسئله اخلاص بسيار مشکل و پيچيده است.
در حديث ديگرى از امام باقر (عليه السلام) مى خوانيم که فرمود: «ثَلاثٌ قاصِماتُ الظَّهْرِ؛ رَجُلُ اسْتَکْثَرَ عَمَلَهُ وَنَسِىَ ذُنُوبَهُ وَأعْجَبَ بِرَأْيِهِ؛ سه چيز پشت انسان را مى شکند: کسى که اعمال خود را بسيار ببيند و گناهان خود را به فراموشى بسپارد و فکر خود را بسيار بپسندد (و افکار ديگران را هيچ انگارد)».
آنگاه امام (عليه السلام) در ادامه همان مسئله انتقاد از خويشتن، به نکته زيباى ديگرى اشاره مى کند، مى فرمايد: «هر گاه يکى از آن ها را مدح و ستايش کنند، از آنچه درباره او گفته شده به هراس مى افتد و مى گويد: من از ديگران به خود آگاه ترم وپروردگارم به اعمال من از من آگاه تر است. بارالها! مرا به سبب نيکى هايى که به من نسبت مى دهند مؤاخذه مفرما! و مرا برتر از آنچه آن ها گمان مى کنند قرار ده وگناهانى را که من دارم و آن ها نمى دانند ببخش»؛ (إِذَا زُکِّيَ أَحَدٌ مِنْهُمْ خَافَ مِمَّا يُقَالُ لَهُ، فَيَقُولُ: أَنَا أَعْلَمُ بِنَفْسِي مِنْ غَيْرِي، وَرَبِّي أَعْلَمُ بِي مِنِّي بِنَفْسِي! اللَّهُمَّ لاتُؤَاخِذْنِي بِما يَقُولُونَ، وَآجْعَلْنِي أَفْضَلَ مِمَّا يَظُنُّونَ، وَآغْفِرْ لي مَا لا يَعْلَمُونَ!).
مى دانيم که يکى از موانع راه پيشرفت در درگاه خدا و در جامعه بشرى، مدح مداحان و تملق متملقان است که بسيارى از سران جهان را به خطا افکنده و گمراه ساخته است. پرهيزکاران پيوسته از ستايش ستايشگران بيمناک اند، نکند سبب غرور و عجب آن ها گردد و مورد مؤاخذه پروردگار واقع شوند. در عين حال از خدا مى خواهند که برتر از ستايش آن ها باشند و اگر خطا و گناه مخفيانه اى دارند، خدا آن ها را ببخشد. نکته
آن ها نقّادان عمل خويش اند
در حالى که برنامه شبانه پرهيزکاران، خودسازى در سايه نيايش و عبادت وراز و نياز با خداست، روزانه برنامه اى کاملا مردمى و اجتماعى دارند؛ تکيه بر علم و حلم و نيکوکارى و خوف در برابر انجام مسئوليت ها، دليل روشنى بر اين معناست.
عالم اند و با علم خود جامعه را هدايت مى کنند.
حليم اند و در مقابل تعصّب و لجاجت و ندانم کارى هاى افراد جاهل صبر مى کنند.
نيکوکارند و به اندازه توان خود به نيازمندان خدمت مى کنند.
خائف اند و در انجام مسئوليت ها سخت گير؛ خوف آن ها خوفى است مثبت که انگيزه کار بهتر و بيشتر است؛ نه خوف منفى که سبب گوشه گيرى وترک فعاليت است، لذا مى فرمايد: خوف، آن ها را ضعيف نکرده، بلکه کارآمدتر ساخته است، همچون چوبه تيرى که آن را مى تراشند و براى هدف گيرى آماده مى کنند.
از ويژگى هاى آن ها اين است که مانند دنياپرستان نان را به نرخ روز نمى خورند و همچون فرصت طلبان براى رسيدن به اهداف مادى با هر کس در هر شرايطى سازش نمى کنند و به همين دليل از ديدگاه اين گروه، افراد کم عقل محسوب مى شوند، بالاخره آن ها نقّادان اعمال خويش اند و پيش از آن که مردم اعمال آن ها را زير ذرّه بين نقد بگذارند خودشان در اين راه پيشگام اند.
به يقين چنين افرادى هستند که مى توانند جامعه بشرى را از ظلم و ستم نجات دهند و حق را به حق دار برسانند.
* * * .
پاورقی ها
«برا» از ريشه «برى» بر وزن «سعى» به معناى تراشيدن قلم يا تير و يا هر چوبى است و در محل کلام به معناى لاغر ساختن است.
«قداح» جمع «قدح» بر وزن «قشر» به معناى چوبه تير است. پيش از آن که آن را بتراشند و به پيکان نهند. «خولطوا» از ريشه «خلط» به معناى مخلوط کردن گرفته شده و در اين جا به معناى درهم ريخته شدن فکر است که در تعبيرات عوامانه مى گويند: فلان کس قاطى کرده است. مؤمنون، آيه 60. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ج 10، ص 146. «مشفقون» از ريشه «اشفاق» به معناى علاقه آميخته با ترس است؛ يعنى کسى به ديگرى علاقه دارد و از بروز حوادثى براى او بيمناک است. الغارات، ج 1، ص 90. وسائل الشيعة، ج 1، باب استحباب الاعتراف بالتقصير فى العبادة، ص 73، ح 6.
«قداح» جمع «قدح» بر وزن «قشر» به معناى چوبه تير است. پيش از آن که آن را بتراشند و به پيکان نهند. «خولطوا» از ريشه «خلط» به معناى مخلوط کردن گرفته شده و در اين جا به معناى درهم ريخته شدن فکر است که در تعبيرات عوامانه مى گويند: فلان کس قاطى کرده است. مؤمنون، آيه 60. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ج 10، ص 146. «مشفقون» از ريشه «اشفاق» به معناى علاقه آميخته با ترس است؛ يعنى کسى به ديگرى علاقه دارد و از بروز حوادثى براى او بيمناک است. الغارات، ج 1، ص 90. وسائل الشيعة، ج 1، باب استحباب الاعتراف بالتقصير فى العبادة، ص 73، ح 6.