تفسیر بخش چهارم
فَمِنْ عَلامَةِ أَحَدِهِمْ أَنَّکَ تَرَى لَهُ قُوَّةً فِي دِينٍ، وَحَزْماً فِي لِينٍ، وَإِيماناً فِي يَقِينٍ، وَحِرْصاً فِي عِلْمٍ، وَعِلْماً فِي حِلْمٍ، وَقَصْداً في غِنىً، وَخُشُوعاً فِي عِبَادَةٍ، وَتَجَمُّلاً فِي فَاقَةٍ، وَصَبْراً فِي شِدَّةٍ، وَطَلَباً فِي حَلالٍ، وَنَشَاطاً فِي هُدًى، وَتَحَرُّجاً عَنْ طَمَعٍ. يَعْمَلُ آلْأَعْمَالَ الصَّالِحَةَ وَهُوَ عَلَى وَجَلٍ. يُمْسِي وَهَمُّهُ آلشُّکْرُ، وَيُصْبِحُ وَهَمُّهُ آلذِّکْرُ. يَبِيتُ حَذِراً وَيُصْبِحُ فَرِحاً؛ حَذِراً لَمَّا حُذِّرَ مِنَ آلْغَفْلَةِ، وَفَرِحاً بِمَا أَصَابَ مِنَ آلْفَضْلِ وَآلرَّحْمَةِ. إِنِ آسْتَصْعَبَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ فِيما تَکْرَهُ لَمْ يُعْطِهَا سُؤْلَهَا فِيمَا تُحِبُّ. قُرَّةُ عَيْنِهِ فِيمَا لا يَزُولُ، وَزَهَادَتُهُ فِيمَا لا يَبْقَى، يَمْزُجُ آلْحِلْمَ بِالْعِلْمِ، وَآلْقَوْلَ بِالْعَمَلِ.
ترجمه
شرح و تفسیر
امام (عليه السلام) در اين بخش از خطبه نخست به دوازده وصف ديگر از اوصاف برجسته پرهيزکاران، در عباراتى کوتاه و پرمعنا اشاره کرده، از قوّت آن ها در دين آغاز مى کند و به دورى آنان از طمع ختم مى سازد، مى فرمايد: «از نشانه هاى هر يک از آن ها اين است که او را در دين خود نيرومند مى بينى و در عين محکم کارى وقاطعيت، نرم خو، و داراى ايمانى مملوّ از يقين، و حرص در کسب دانش، وآگاهى در عين بردبارى، و ميانه روى در حال غنا و ثروت، و خشوع در عبادت، و آراستگى در عين تهيدستى، و شکيبايى در سختى ها، و طلب روزى حلال ونشاط در راه هدايت، و دورى از طمع»؛ (فَمِنْ عَلامَةِ أَحَدِهِمْ أَنَّکَ تَرَى لَهُ قُوَّةً فِي دِينٍ، وَحَزْماً فِي لِينٍ، وَإِيماناً فِي يَقِينٍ، وَحِرْصاً فِي عِلْمٍ، وَعِلْماً فِي حِلْمٍ، وَقَصْداً في غِنىً، وَخُشُوعاً فِي عِبَادَةٍ، وَتَجَمُّلاً فِي فَاقَةٍ، وَصَبْراً فِي شِدَّةٍ، وَطَلَباً فِي حَلالٍ، وَنَشَاطاً فِي هُدًى، وَتَحَرُّجاً عَنْ طَمَعٍ).
تعبير به «قوّت در دين»، اشاره به اين است که وسوسه گران و شبهه افکنان ومنافقان نمى توانند در آن ها نفوذ کنند و طوفان ها و حوادث سخت زندگى، ايمان آن ها را متزلزل نمى سازد.
و «حَزم در لين» اشاره به اين است که آن ها در عين دورانديشى که لازمه آن غالبآ سخت گيرى است ـ برخلاف «روزمرّگى» که کارها را آسان مى کند ـ نرم خويى را فراموش نمى کنند و با کسانى که در انجام يک هدف اجتماعى با آن ها همراه هستند رفتارى با رفق و محبّت دارند و مطابق ضرب المثل معروف عرب رفتار مى کنند که مى گويند: «لا تَکُنْ حُلْوآ فَتَسْتَرِطُ وَلامُرّاٌ فَتَلْفَظُ؛ نه آن قدر شيرين باش که تو را ببلعند و نه آن قدر تلخ که تو را دور افکنند».
تعبير به «ايمان در يقين» اشاره به اين است که ايمان مراتبى دارد و اعلى درجه آن، علم اليقين و حق اليقين است که گاه از طريق استدلال هاى قوى و محکم، حاصل مى شود و گاه از آن برتر، يعنى از راه شهود به دست مى آيد.
در حديثى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم: «إنَّ الاْيمانَ أفْضَلُ مِنَ الاْسْلامِ وَإنَّ الْيَقينَ أفْضَلُ مِنَ الاْيمَانِ وَمَا مِنْ شَىْءٍ أَعَزَّ مِنَ الْيَقينِ؛ ايمان، از اسلام برتر است (زيرا اسلام، اقرار در ظاهر است و ايمان، تصديق با قلب) و يقين، افضل از ايمان است (زيرا درجه عالى ايمان است) و هيچ چيز کمياب تر از يقين نيست». آرى، پرهيزکاران واقعى به اين گوهر گران بهاى کمياب دست يافته اند. تعبير به «حِرْصاً فِي عِلْمٍ» با اين که واژه حرص معمولا بار منفى دارد، اشاره به اين است که آن ها شديدآ به دنبال فراگيرى علم اند و روزى بر آن ها نمى گذرد که دانش تازه اى کسب نکنند. دنياپرستان، حريص در جمع اموال اند، در حالى که پرهيزکاران حريص در جمع علم اند، زيرا پرهيزکارى بدون علم، عمق و ريشه اى ندارد.
منظور از آميختن علم با حلم، اين است که عالم در برابر جهل جاهلان نبايد خشمگين شود و تندخويى کند، بلکه با بردبارى و به صورت تدريجى در آن ها نفوذ کرده و جهلشان را بزدايد.
در حديث مفصلى که مرحوم علّامه مجلسى نقل مى کند، مى خوانيم که امام صادق (عليه السلام) در گفت وگو با «عنوان بصرى» که براى درک علم به محضر آن حضرت آمده بود فرمود: حلم و بردبارى تو بايد به قدرى باشد که اگر کسى به تو بگويد: اگر سخن نسنجيده اى درباره من بگويى ده برابر آن را به تو مى گويم، تو در جواب بگويى: اگر تو ده سخن ناسنجيده بگويى من يکى نيز نخواهم گفت : «فَمَنْ قالَ لَکَ إنْ قُلْتَ واحِدَةً سَمِعْتَ عَشْرآ فَقُلْ إنْ قُلْتَ عَشْرآ لَمْ تَسْمَعْ واحِدَةً» ودرمورد علم به او مى فرمايد: آنچه را نمى دانى از علما بپرس و از اين که براى بهانه جويى وآزار يا آزمودن افراد از آن ها سؤال کنى بپرهيز و از عمل به آراى شخصى و ظنى دورى کن: «فَأسْأَلِ الْعُلَماءَ ما جَهِلْتَ وَإيَّاکَ أنْ تَسْأَلَهُمْ تَعَنُّتآ وَتَجْرِبَةً وَإيَّاکَ أنْ تَعْمَلَ بِرَأْيِکَ شَيْئآ».
تعبير به «قَصْداً في غِنىً» اشاره به اين است که آن ها اگر غنى و ثروتمند شوند اعتدال و ميانه روى را فراموش نمى کنند و از اسراف و تبذير، پرهيز دارند و اضافه اموال خويش را در اختيار نيازمندان مى گذارند. جمله «وَخُشُوعاً فِي عِبَادَةٍ» اشاره به اين است که عبادت آن ها سرسرى وبى روح نيست، بلکه حالت خضوع و خشوع و حضور قلب که روح عبادات است در اعمال عبادى آن ها موج مى زند و هر نماز آن ها نردبانى است براى صعود به اوج قرب خدا؛ و به همين دليل قرآن مجيد در وصف مؤمنان رستگار مى فرمايد: (الَّذِينَ هُمْ فِى صَلاتِهِمْ خَاشِعُونَ).
جمله «تَجَمُّلاً فِي فَاقَةٍ» درواقع نقطه مقابل «قَصْداً في غِنىً» است. اشاره به اين که پرهيزکاران نه به هنگام غنا و ثروت، تبذير و اسراف و طغيان مى کنند و نه به هنگام فقر زبان به شکوه و شکايت مى گشايند.
تعبير به «تجمّل» مفهومش اين است که آن ها هر چند فقير و نادار باشند، ظاهر خود را حفظ مى کنند، همان گونه که قرآن مجيد مى فرمايد: (يَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِيَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ).
اين گروه از فقيران آن چنان خويشتن دار زندگى مى کنند که افراد نادان، آن ها را اغنيا مى پندارند.
جمله «صَبْراً فِي شِدَّةٍ» اشاره به استقامت و شکيبايى آن ها در برابر سختى هاى روزگار و حوادث ناگوار است که به مصداق (إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُّصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا للهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ) خود را از آنِ خدا مى دانند و جايگاه امن و امان و روح و ريحان را سراى آخرت مى شمرند، نه اين دنيا را. در حديثى از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) مى خوانيم که فرمود: «إنَّ الصَّبْرَ نِصْفُ الاْيمانِ» و در حديث ديگرى از آن حضرت آمده است که فرمود: «الإيمانُ نِصْفانِ؛ نِصْفٌ فِى الصَّبْرِ وَنِصْفٌ فِي الشُّکْرِ؛ ايمان دو نصف است؛ نيمى از آن صبر است و نيمى از آن شکر (صبر در برابر مشکلات و ناملايمات و شکر در برابر نعمت ها)».
جمله «طَلَباً فِي حَلالٍ» نشان مى دهد که پرهيزکاران افرادى گوشه گير و بيگانه از فعاليت هاى زندگى نيستند، بلکه تلاش و کوشش براى معاش و پيشرفت جامعه اسلامى جزء برنامه هاى اصلى آن هاست. با اين قيد که دنياپرستان در فکر حلال و حرام نيستند، ولى آن ها پيوسته طالب حلال اند و اگر کارى بسيار پردرآمد باشد ولى بوى حرام دهد از آن مى گريزند. در حديثى از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) مى خوانيم: «اَلْعِبادَةُ سَبْعُونَ جُزْءآ أفْضَلُها طَلَبُ الْحَلالِ ؛ عبادت هفتاد جزء دارد که از همه برتر، به دنبال روزى حلال بودن است».
قرآن مجيد مى گويد: (يَا أَيُّهَا الرُّسُلُ کُلُوا مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَاعْمَلُوا صَالِحآ)؛ «اى پيامبران! از غذاهاى پاکيزه بخوريد و عمل صالح انجام دهيد». اين تعبير ممکن است نشان آن باشد که عمل صالح زاييده غذاى حلال و طيّب است.
تعبير به «نَشَاطاً فِي هُدًى» ناظر به اين است که پيمودن راه هدايت براى آن ها برخلاف افراد کوتاه فکر و کم معرفت، مايه نشاط و شادى است؛ هرگز از پيمودن اين راه خسته نمى شوند و سلوک سبيل الهى، هر دم بر نشاط آن ها مى افزايد.
منظور از جمله «وَتَحَرُّجاً عَنْ طَمَعٍ» اين است که پرهيزکاران به کلّى از طمع دورند، زيرا طمع نتيجه وابستگى شديد به دنياست و سبب توجّه به غير خدا و موجب مفاسد زيادى مى گردد. و يکى از عوامل ذلّت و کينه و عداوت و حقد و حسد است؛ طمعکاران هرگز از مال دنيا سير نمى شوند و پيوسته براى به دست آوردن آن از هر راهى که باشد تلاش مى کنند و درواقع گرفتار اسارت دائم اند، همان گونه که امام (عليه السلام) در کلمات قصارش فرموده است: «اَلطَّمَعُ رِقٌّ مُؤَبَّدٌ؛ طمع سبب بردگى جاويدان است».
به علاوه، طمع، فکر و عقل را از کار مى اندازد و انسان را گرفتار لغزش هاى بزرگ مى کند، همان گونه که مولا (عليه السلام) در يکى ديگر از کلمات قصارش فرموده است: «أکْثَرُ مَصارِعِ الْعُقُولِ تَحْتَ بُرُوقِ الْمَطامِعِ؛ بيشترين زمين خوردن عقل ها، زير برق هاى طمع است».
سپس امام (عليه السلام) به بيان سه وصف ديگر از اوصاف برجسته شخص پرهيزکار پرداخته، مى فرمايد: «پيوسته عمل صالح انجام مى دهد، با اين حال ترسان است (که از او پذيرفته نشود). روز را به پايان مى برد در حالى که همّ او سپاسگزارى (براى نعمت هاى الهى) است و صبح مى کند در حالى که تمام همّش ياد خداست» (يَعْمَلُ آلْأَعْمَالَ الصَّالِحَةَ وَهُوَ عَلَى وَجَلٍ. يُمْسِي وَهَمُّهُ آلشُّکْرُ، وَيُصْبِحُ وَهَمُّهُ آلذِّکْرُ).
آرى! اولياى الهى اگر تمام اعمال صالح را انجام داده باشند باز از اين بيم دارند که حق عبوديت پروردگار را ادا نکرده و در انجام وظيفه خود کوتاهى کرده باشند، همان گونه که در حديث آمده است: شخصى از امام صادق (عليه السلام) پرسيد: چه چيز مهمّى در وصيّت لقمان بود؟ فرمود: «امور مهم و شگفت آور، و از همه شگفت آورتر اين که به فرزندش گفت: آن گونه از خدا بترس که اگر تمام اعمال نيک انس و جنّ را انجام داده باشى باز از اين بترسى که کوتاهى کرده اى و خداوند مجازاتت مى کند و آن قدر به رحمت خدا اميدوار باش که اگر تمام گناهان انس و جنّ را انجام داده اى، باز اميد به رحمت او داشته باشى». قرآن مجيد در اين زمينه تعبير گويايى دارد؛ در بيان اوصاف پيشگامان در اعمال خير مى فرمايد: (وَالَّذِينَ يُؤْتُونَ مَا اتَوا وَّقُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلَى رَبِّهِمْ رَاجِعُونَ)؛ «و آن ها که نهايت کوشش را در انجام طاعات به خرج مى دهند و با اين حال از اين که سرانجام به سوى پروردگارشان بازمى گردند دل هايشان ترسان است».
تعبير به «يُمسى...» اشاره به اين است که آن ها در آغاز روز که تلاش وکوشش را شروع مى کنند، با نام خدا آغاز مى کنند و در پايان روز که از مواهب الهى بهره کافى گرفتند، به شکر خدا مى پردازند. درست همچون نشستن بر سر سفره غذا که با نام خدا شروع مى شود و با شکر پروردگار پايان مى پذيرد، هر چند بعضى از شارحان نهج البلاغه در تفسير اين دو جمله گفته اند که اين اختلاف در تعبير از باب تنوّع در عبارت است و منظور اين است که صبح و شام و در جميع حالات، هم ذاکرند و هم شاکر؛ ولى آنچه گفته شد، صحيح تر به نظر مى رسد.
درباره اهمّيّت ذکر الله، در آيات و روايات، تعبيرات بسيار پرمعنايى وارد شده است؛ ازجمله در حديثى پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) مى فرمايد: «ثَلاثَةٌ مَعْصُومُونَ مِنْ إبْليسَ وَجُنُودِهِ: الذَّاکِرُونَ للهِِ، وَالْبَاکُونَ مِنْ خَشْيَةِ اللهِ، وَالْمُسْتَغْفِرُونَ بِالاْسْحَارِ؛ سه گروه اند که از شيطان و لشکريانش در امان اند: آن ها که پيوسته ياد خدا مى کنند، وآن ها که از ترس (کيفر خداوند) اشک مى ريزند (و احساس مسئوليت مى کنند)، وآن ها که در سحرگاهان استغفار مى نمايند».
درباره اهمّيّت شکر نيز در آيات و روايات، تأکيدات فراوانى ديده مى شود؛ ازجمله در حديثى از اميرمؤمنان (عليه السلام) که در غررالحکم آمده است، مى خوانيم: «شُکْرُ النِّعْمَةِ اَمانٌ مِنْ حُلُولِ النِّقْمَةِ؛ شکر نعمت سبب ايمن ماندن انسان از بلاها و حوادث ناگوار است».
آنگاه اشاره به دو وصف مهم ديگر از اوصاف اين پاک مردان مى کند، مى فرمايد: «شب را سپرى مى کند، در حالى که ترسان است و صبح برمى خيزد، در حالى که شادمان است. ترسان از غفلت هايى که از آن برحذر داشته شده، وشادمان براى فضل و رحمتى که به او رسيده است (زيرا روز ديگرى را از خدا عمر گرفته و خداوند درهاى سعى و تلاش را به روى او گشوده است)»؛ (يَبِيتُ حَذِراً وَيُصْبِحُ فَرِحاً؛ حَذِراً لَمَّا حُذِّرَ مِنَ آلْغَفْلَةِ، وَفَرِحاً بِمَا أَصَابَ مِنَ آلْفَضْلِ وَآلرَّحْمَةِ).
مفهوم اين سخن آن نيست که براى مسئله خوف و رجا تقسيم زمانى بيان مى کند؛ خوف و رجا در هر زمان و در هر حال در دل پرهيزکاران است، بلکه از آن جا که پرهيزکاران بعد از پايان کار روزانه به محاسبه خويش مى پردازند و از اين نگران اند که در برنامه روزى که گذشت خطاها و لغزش هايى باشد، سخن از خوف آن ها به ميان آمده و لذا به ما دستور داده شده که شب هنگام قبل از آن که به بستر استراحت رويم، استغفار کنيم. در حديثى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم: «مَنِ اسْتَغْفَرَاللهَ حيüنَ يَأْوِي إلى فِرَاشِهِ مِأَةَ مَرَّةٍ تَحَاتَّتْ ذُنُوبُهُ کَما يَسْقُطُ وَرَقُ الشَّجَرَ؛ کسى که شب هنگام وقتى به بستر استراحت مى رود يک صد مرتبه استغفار کند، گناهان او فرو مى ريزد آن گونه که برگ درختان (هنگام پاييز) فرو مى ريزد».
و از آن جا که روز، آغاز فعاليّتى تازه و اعمال صالح جديدى است فعاليّتى که بايد با اميد آغاز گردد، تجلى گاه صفت رجا و شادمانى است. در اين که ميان فضل و رحمت چه تفاوتى است؟ مفسّران قرآن در ذيل آيه (قُلْ بِفَضْلِ اللهِ وَبِرَحْمَتِهِ) گفت وگوى بسيار کرده اند؛ بعضى فضل الهى را اشاره به نعمت هاى ظاهرى و مادى و رحمت را اشاره به نعمت هاى باطنى و معنوى دانسته اند و بعضى ديگر فضل را آغاز نعمت، و رحمت را دوام نعمت دانسته اند. اين احتمال نيز داده شده که فضل اشاره به نعمت عام پروردگار به همه انسان ها ورحمت اشاره به نعمت ويژه مؤمنان است.
البتّه اين تفسيرها منافاتى با هم ندارند و ممکن است در مفهوم عبارت مورد بحث، گنجانيده شوند.
آنگاه امام (عليه السلام) به بيان يکى ديگر از اوصاف برجسته انسان پرهيزکار که درباره تهذيب نفس و خودسازى است، پرداخته، مى فرمايد: «هر گاه نفْس او در انجام وظايفى که از آن ناخشنود است سرکشى کند، او نيز نفس خود را از آنچه دوست دارد محروم مى سازد»؛ (إِنِ آسْتَصْعَبَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ فِيمَا تَکْرَهُ لَمْ يُعْطِهَا سُؤْلَهَا فِيمَا تُحِبُّ).
اين درواقع يکى از مراحل سلوک راهيان الى الله است که آن را مرحله «معاقبه» مى نامند که بعد از مراحل «مشارطه» و «مراقبه» و «محاسبه» قرار دارد؛ يعنى صبحگاهان که برنامه تازه اى را در زندگى خود شروع مى کنند، با نفس خويش شرط مى کنند که از هرگونه گناه بپرهيزد. سپس در طول روز مراقب آن هستند وشبانگاه قبل از آن که به بستر استراحت بروند به محاسبه اعمال روزانه مى پردازند و اگر خلافى از آن ها سرزده بود نفس خود را مجازات مى کنند. به اين صورت که او را از آنچه به آن تمايل دارد موقّتآ بازمى دارند؛ مثلا از غذاى خوب، بستر نرم، خواب کافى و مانند آن محروم مى سازند تا نفس سرکش رام گردد و براى روزهاى آينده در مسير اطاعت خداوند قرار گيرد. اين برنامه براى تهذيب نفس، بسيار مؤثّر و کارساز است و به يقين هرگاه انسان مدّتى بر آن مداومت کند، آثار و برکات عجيب آن را در جان و روح خويش مى بيند.
در ادامه اين سخن به چهار وصف مهم ديگر اشاره کرده، مى فرمايد: «چشم روشنى او در چيزى است که زوال در آن راه ندارد و زهد و بى اعتنايى اش نسبت به چيزى است که بقا و دوامى در آن نيست. علم را با حلم مى آميزد و گفتار را با کردار»؛ (قُرَّةُ عَيْنِهِ فِيمَا لا يَزُولُ، وَزَهَادَتُهُ فِيمَا لا يَبْقَى، يَمْزُجُ آلْحِلْمَ بِالْعِلْمِ، وَآلْقَوْلَ بِالْعَمَلِ).
تعبير به «قرّة عينه» با توجّه به اين که «قرّه» در اصل از ريشه «قرّ» (بر وزن حرّ) به معناى سردى گرفته شده و عرب معتقد بوده که اشک شوق همواره سرد و خنک و اشک غم داغ و سوزان است، در جايى گفته مى شود که مايه شادى وخوشحالى است و معادل آن در فارسى «چشم روشنى» است. به اين ترتيب مفهوم جمله اين است که چشم پرهيزکاران به جهان آخرت روشن است، زيرا جهانى است پايدار و برقرار، همان گونه که قرآن مجيد درباره بهشتيان مى گويد: (خَالِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّموَاتُ وَالْأَرْضُ) و نيز مى فرمايد: (فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَّا أُخْفِىَ لَهُمْ مِّنْ قُرَّةِ أَعْيُنٍ جَزَاءً بِمَا کَانُوا يَعْمَلُونَ)؛ «هيچ کس نمى داند چه پاداش هاى مهمّى که مايه روشنى چشم هاست براى آن ها نهفته شده، به پاداش کارهايى که انجام مى دادند». و با توجّه به اين که طبق آنچه در بخش هاى قبل اين خطبه گذشت، آن ها در همين دنيا گويى بهشت و نعمت هاى بهشتى را با چشم خود مى بينند، اين حالت شادمانى و قرة العين در برابر بهشت، در همين جا براى آن ها حاصل است. به عکس، چون دنياى ناپايدار را آن گونه که هست
دريافته اند، هرگز دل به آن نمى بندند. آميختن حلم با علم و بردبارى با دانش و همچنين گفتار با کردار، از برجسته ترين نقاط قوّت آن هاست، زيرا اگر عالم در برابر جهل جاهلان بردبار نباشد نجات دادن آن ها براى او غير ممکن است و اگر گفتار آن ها با عمل همراه نگردد تأثيرى در سخن آن ها نخواهد بود. همان گونه که در حديث امام صادق (عليه السلام) آمده است: «إنَّ الْعَالِمَ إذا لَمْ يَعْمَلْ بِعِلْمِهِ زَلَّتْ مَوْعِظَتُهُ عَنِ الْقُلُوبِ کَمَا يَزِلُّ الْمَطَرُ عَنِ الصَّفَا؛ هرگاه عالم به علمش عمل نکند موعظه و اندرز او از دل ها فرو مى ريزد، آن گونه که دانه هاى باران از سنگ سخت فرو مى ريزد».
* * *
پاورقی ها
«تجمّل» از ريشه «جمال» گرفته شده و به معناى اظهار زيبايى و جمال است و «تجمل» در حال فقر به اين معناست که شخص فقير ظاهرآ خود را بى نياز نشان دهد. «نشاط» فعاليت همراه با سرحالى و سرزندگى است و «نشاطات علمى» به معناى فعاليت هاى علمى است. «تحرّج» از ريشه «حرج» به معناى مشقّت گرفته شده است. اين واژه هنگامى که با «عن» متعدّى شود به معناى دورى کردن و خود را گرفتار ساختن است. کافى، ج 2، باب فضل الايمان على الاسلام، ص 51، ح 1. بحارالانوار، ج 1، ص 226، ضمن حديث 17. مؤمنون، آيه 2. بقره، آيه 273. بقره، آيه 156. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 1، ص 319 و بحارالانوار، ج 79، ص 137، ح 22. بحارالانوار، ج 74، ص 151، ح 99. کافى، ج 5، باب البحث على الطلب و التعرض للرزق، ص 78، ح 6. مؤمنون، آيه 51. نهج البلاغه، حکمت 180. نهج البلاغه، حکمت 219. «وجل» به معناى خوف و ترس است و «وَجِل» بر وزن «خجل» به معناى شخص ترسان است. کافى، ج 2، باب الخوف و الرجاء، ص 67، ح 1. مؤمنون، آيه 60. فى ظلال نهج البلاغه، ج 3، ص 169. مستدرک الوسائل، ج 12، ص 146، ح 13745. غرر الحکم، ح 6196. وسائل الشيعة، ج 4، باب استحباب الدعاء بالمأثور عند النوم، ص 1028، ح 7. يونس، آيه 58. «استصعب» از ريشه «صعوبت» گرفته شده و «استصعاب» به معناى مشکل شدن و زير بار نرفتن است. هود، آيه 107. سجده، آيه 17. کافى، ج 1، باب استعمال العلم، ص 44، ح 3.